‹ ❄️ ›
به #چشمهای خمینی وارش که نگاه میکردی
از بیخوابی قرمز شده بود ...
آنقدر بیداری کشیده بود ؛ که هروقت اراده
میکرد ؛ #چشمهایش را میبست و از شدت
خستگی بیهوش میشد ...
❍↬❥ @z_rood1 روبیکا و سروش
❍↬❥ @z_rood ایتا
برای دستهایش فرقی نداشت که دخترک یتیمی
را که از چنگال داعش نجات میدهد #شیعه است
یا #سنی اصلا مسلمان است یا غیرمسلمان برای
سیل خوزستان که رفت اصلا از خودش نپرسید
تو اینجا چهکارمیکنی مگر فرماندار ندارد
شهردار ندارد کارمندندارد مگر آناداره مسئول ندارد ...
برای پاهایشفرق نداشت کجا میروند خیابانهای
تهران خودمان رد منافقین را میزند ؛ یا خرابههای
سوریه با تکفیریهایی میجنگد که اگر پایشان به
مرزهای ایران برسد به #صغیر و #کبیرمان رحم
نمیکنند ...
بعضیاز همسن و سالهایش ؛ همانها که دیگر
جنگیدن خستهشان کرده بودحقوقِ سرداری را
میگرفتند و کارشان شده بود از این یادواره به
آن یادواره فقط نقل خاطره کنندخاکِ میدان را
بوسیده بودند وکنار گذاشته بودند! حاجی اما
هم حرف میزد ؛ هم عمل میکرد ؛ حاجی هنوز
وصیّ امام بود ؛ برای او جنگ ادامه داشت آخر
ملتِ #خمینی چشم امیدشان به او بود ...
ما #افتخارمان این است ؛ که در کشوری نفس
کشیدیم ؛ که او نفس میکشید ؛ برای عقیدهای
جنگیدیم که او برایش جانداد بعضی وقتها
فکر میکنم ؛ من آخرین سربازِ جنگ هستم که
بیخبر از قطعنامه هنوز میجنگم ؛ به این فکر
میکنمکه #مرگ برای من تمام شدن نیست ...
شروعی ست ؛ با قدرت بیشتر ؛ بهآن مستطیل
خاکیبه قبرم به تاریکیاش فکرنمیکنم میدانی
برای ماشیعههای علی علیهالسلام زندگیتمامی
نداردمگر #قاسمسلیمانی خسته شده بودکهما
خسته شویم مگر او از #انقلاب اسلامیشاکی
بود ؛ که ما باشیم شاید به #دل خسته بود ؛ از
ناعدالتیها ؛ اما تلاش میکرد ؛ قدم برمیداشت
#روشنفکر نبود ؛ ادای اپوزیسیونِ ریشو را هم
درنمیآورد #حاجقاسم خودش بودولیخودش
خوب بود #نقد داشت و راه حل ؛ غر نمیزد و
خسته نمیشد #جان داداما تو میبینی که هنوز
#او ادامه دارد ...
#جان_فدا
#حاج_قاسم
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا
❍↬❥ rubika.ir/z_rood1 روبیکا