• پشتِ سـرِ فریبگاهِ فتنهخیز کوفـه است،
و پیشِ رو شهر شُـومِ شام.
پشت سر، خستگی و فرسودگـی است،
و پیشِ رو التهـاب و اضطرار ..
کاش کوفه، نقطه ختمِ مصیبت بود
کاش شهری به نام شـام در عالم نبود.
کاش در بینِ کوفه و شام، منزلـی به نام نصیبین نبود
و سجاد'ع' در این منـزل با غل و زنجیر از مرکب
فـرونمیافتاد.
کاش راه اینقدر طـولانی نبود
کاش هوا اینقدر گرم نـبود،
کاش در منازلِ بین راه، دشمن،
شما را در ظلِ آفتـاب، رها نمیکرد
تا تو ناگزیر شـوی سجاد'ع' را در زیر سایـه شتر
بخوابانی و کنار بستـرش اشک بریزی و
بگویی: ''چه دشوار است بر من،
دیـدنِ این حال و روز تو.''
کاش سهمِ هرکدام از اسیـران در شبانه روز
یک قـرص نان نبود تا تو ناگزیـر نشوی
نانهایت را به کودکـان ببخشی
و از فرط ضعف و گرسنگـی،
نماز شبت را نشسته بـخوانی ..
و باز همهی این مصائب، قابل تحمل بود اگر
شهری به نام شام در عالم نمیبود ..
📕 آفتاب در حجاب
#سیدمهدی_شجاعی
...♡
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood1 سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
💚
پدر به علی اکبر گفت
که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو ..!
و او راه رفت.
چه میگویم؟ راه نرفت.
ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد.
اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد ...
و حسین سر بر آسمان بلند کرد
و گفت شاهد باشد خدای من ...!
جوانی را به میدان میفرستم
که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت،
در سیرت، در کردار، در گفتار و رفتار ..
تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند
به او نگاه می کردیم ...
💚💚💚
📚 از کتاب [پدر، عشق و پسر .. ]
✍🏻 #سیدمهدی_شجاعی
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
❍➤ splus.ir/z_rood1 سروش
❍➤ eitaa.com/z_rood ایتا
‹ ❄️ ›
📚
ببین عباس من!
نسبت تو و فرزندان فاطمه
نسبت برادر با برادر و خواهر نیست. همچنانکه
نسبت من با علی، نسبت همسر و شوهر نیست.
نمیدانم به دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمه شب کدام دلشکستهای یا نَفَس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت.
این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر دست خدا مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانواده بینظیریم.
اینها تافتههای جدابافته عالمند.
اینها زمینی نیستند. آسمانیاند.
خدا به اهل زمین منت گذاشتهاست که این دردانههای خود را چندصباحی راهی زمین کرده است.
آسمان و زمین و ماه و خورشید، از صدقه سر اینها آفریده شدهاست.i
پدرت معلم مسیح بوده است در گهواره نور و منادای کلیم بوده است در کوه طور.
مبادا پدر را به لفظ خالی پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من! و بانوی من!
این صمیمانهترین خطاب تو باشد با سروران و موالیات. مبادااز پشت سرشان قدمی فرا پیش بگذاری! مباداپیش از آنها دست به غذا ببری!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی ...
🍀☘🍀
📕 برشی از کتاب سقای آب و ادب
✍🏼 #سیدمهدی_شجاعی
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود ✅ را معرفی کنید↡↡
━━━🍃🌺🍃━━━
❍↬❥ splus.ir/z_rood1 سروش
❍↬❥ eitaa.com/z_rood ایتا