نِنهشمیگفت:بُواش قنداقه شو دید
رو بازوش دس ڪشید مثل همیشـه
مےگفت دِستاش مثه بال نِهنگه
گِمونم ای پسر غِواص میشه
نِنهش میگفت: همهش نزدیڪ شط بود
مےترسیدُم که دور شه از کنارُم
به مو میگفت: نِنِه میخام بزرگ شُم
بِرُم سی لیلا"مرواری"بیارُم
نِنهش میگفت: نمیخواستُم بره شط
میدیدُم هی تو قلبُم التهابه❤️
یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط
نفس،مو بیشتِر از جاسم تو آبه
زِد و نامردای بعثی رسیدن
مثه خرچنگ افتادن تو کارون
کِهورا سوختن،نخلا شکستن🌴
تموم شهر شد غرقابه ی خون
نِنهش میگفت: روزی که داشت میرفت
پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد
مو گفتم :بِچِهای...لبخند زد گفت:
دفاع از شط شناسنامه نمیخواد!
رفیقاش میگن: از وقتےکه اومد
تو چشماش یه غرور خاص بوده
به فرماندهش میگفته: بِل بِرُم شط
ماها هف پشتمون غِواص بوده
نِنهش میگف جِوونِ برگِ سِدرُم
مثه مرغابیای خسته برگشت
شبی که کربلای چار لو رفت
یه گردان زد به خط یه دسته برگشت
نِنهش میگفت: چشام به در سیا شد
دوای زخم نمک سودُم نِیومد
مسلمونا دلُم میسوزه از داغ
جِوونُم دلبَرُم رودُم نِیومد
عشیره میگن از وقتی که گم شد
یه خنده رو لب باباش نیومد
تا از موجا جنازه پس بگیره
شبای ساحلو دمّام میزد
یه گردان اومده با دست بسته
دوباره شهر غرق یاس میشه
ننهش بندا رو وا میکرد باباش گفت:
مو گفتم ای پسر غِواص میشه...
#حامد_عسکری
+تصویر:مادرشهید مفقودالاثر محسن جاویدی
در عملیات #کربلای_چهار فرزندش مفقود میشه و اروند اون رو با خودش می بره🥀
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood1 سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا