eitaa logo
زاینده رود ✅️
2.4هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
13.5هزار ویدیو
101 فایل
🌿 به نام دوست که هرچه داریم از اوست •🍂• کانال خبری تفریحی زاینده رود ✅ مخصوص همه، خصوصا زاینده‌رودی‌های عزیز ارتباط با مدیر @Hasan_Moazzeni کانال در سروش پلاس splus.ir/z_rood1 ایتا eitaa.com/z_rood روبیکا rubika.ir/z_rood1
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ منظور از این نیست که از حالا به بعد، هر آمریکایی که هر جا ترکید و رفت هوا و... کار ماست! لطفا پایین هر خبر و حمله و انفجار و ... هشتک انتقام سخت را کار نکنید. انتقام سخت، تعریف نظامی و استراتژی خاص خودشو داره و دیشب نماینده ما در سازمان ملل رسما از طریق رسانه های آمریکایی (سی ان ان) اعلام کرده که مختصات و کیفیت نظامی انتقام ما از آمریکا گسترده خواهد بود و به وقتش هم اعلام میکنیم و گردن می‌گیریم. پس لطفاً تا یه خبر و کلیپ اومد، اذهان عمومی را از عملیات بزرگ اصلی و دل خنک کن ایران، منحرف و سرد نکنید. 👈 ما به کم قانع نیستیم. اگه به کم قانع بودیم، دیروز طرح زدند پایگاه مرکزی و نیروهای ویژه آمریکا در قطر تایید و عملیاتی میشد. اما تایید نشد چون به نظر ما کوچیکه درسته نیروهای خاص آمریکایی و مرکزی ترین پایگاه ویژه آمریکا اونجاست... اما کمه! ⛔️ هم با پاسخ و ترس و فشار روانی پیش از طوفانی که در پیش دارند، نابودشون میکنیم. و هم با و ای که وعده اش را دادیم. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
📣بر اساس اعلام #هواشناسی، در ۲۴ ساعت گذشته در: ❄️داران: ٧ سانتی متر ❄️فریدونشهر : ٣ سانتی متر برف و در ☔سمیرم : ۱٧.٧ میلی متر ☔دهاقان : ٨.۱ میلی متر ☔زرین شهر : ۵.٩ میلی متر ☔داران و مبارکه : ۵.۵ میلی متر ☔نجف آباد : ۴.٩ میلی متر ☔فریدونشهر : ٢.٢ میلی متر ☔اصفهان : ٢.۵ میلی متر ☔ورزنه : ۱.٣ میلی متر باران باریده است. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
سردار ما در حال زيارت دوره ای است؛ پنجشنبه شب از سوريه زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه سلام‌الله‌علیهما شروع كرد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 به كاظمين آمد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 به كربلا رفت 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 نجف به زیارت امیرالمومنین سلام‌الله‌علیه رفت 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 به زيارت خاكهای خون آلود خوزستان آمد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 به مشهد الرضا سلام‌الله‌علیه خواهد رفت 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 به زيارت رهبرش می آید 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قم به پابوس حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها خواهد رفت 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ودرآخر برای زیارت پدر ومادرش آغوش می گشاید 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 سپس بدن خسته اش را درکنار یارانش، آنها که درفراقشان بی صبرانه اشک میریخت به آرامش میرساند . 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 زيارت دوره ات قبول سردار 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ماراهم شفاعت کن وازخدا بخواه که ماهم تابع خدا گردیم تاشهادت را خواهان باشیم. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔸تکذیب صدای منتسب به همسر شهید سلیمانی 🔹خانواده سردار شهید سلیمانی اعلام کردند صدایی که به نام صدای همسر این شهید والامقام در حال پخش است، متعلق به ایشان نیست و خانواده محترم سردار شهید نه در زمان حیات و نه پس از شهادت، چنین سلوکی ندارند. لذا از اهالی محترم رسانه و همه علاقمندان به سردار سلیمانی درخواست می شود از انتشار و باز نشر آن خودداری کنند. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
1_165607222.mp3
1.06M
✖️رویای عجیبِ چند روز پیش رهبر معظم انقلاب که حجت الاسلام #عالی نقل میکنند!! کسی که پرچم شیعه در دستش است، چگونه میتواند با امام زمان (عج) ارتباط نداشته باشد..! 🗓 ۹۸/۱۰/۹ - سالگرد روز بصریت #وعده_ظهور ارسالی #کاربرگرامی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۴ خیلی وحشیانه داشت با چاقوش بازی میکرد. اما سردرگمی بچه ها و منتظر دستور من بودنشون
۱_۹۵ وقتی به هوش اومدم، روی تخت بیمارستان بودم. خیلی ازم خون رفته بود اما الحمدلله تونسته بودند مانع از خونریزی شدیدش بشند. لبام خشک شده بود، یکی از پرستارها میخواست برام آب بیاره که دیدم یکی از بچه های واحد سیار، اومد کنار تختم. گفتم: «کو عفت؟ کو اون سه نفر؟ چی شدند؟!» گفت: «قربان! عفت الان تحت الحفظ هست و داره مراحل درمانیش سپری میشه. اون دو سه نفر خیلی وضعشون بدتر هست، اما زنده هستند و دستگیر شدند ولی هنوز خبری از به هوش اومدن یا نیومدنشون ندارم!» با لحن آرومتری گفتم: «مطمئن باشم که الان عفت دستگیر شده؟!» گفت: «کاملا! حتی میتونید از همین جا توسط مونیتور رو برو ببینیدش!» رفت و مونیتور را روشن کرد، دیدم که عفت روی تخت خوابیده... دستبند بهش زدند و دو سه تا از واحد خواهران اداره اطرافش هستند. این از عفت، کارم تقریبا باهاش تموم بود. بقیه_ش رو سپردم به ستاد فرماندهی. اما مشکلاتم که یکی و دو تا نبود، حدود دو ساعت بی جون و بی هوش روی تخت بودم و از بچه هام خبر نداشتم. فورا بیسیمم را گرفتم و تنظیمش کردم، اول ابوالفضل را گرفتم. گفتم: «ابوالفضل جان! اعلام موقعیت!» ابوالفضل وسط شلوغی و درگیری گفت: «حاجی اوضاع خیلی بده. تعداد زیادی از مردم عادی زخمی و مجروح شدند. این زنها و دخترهایی که با رامین تاجزاده بودند، پراکنده شدند. شاید اینجا حدودا دو برابر شد تعدادشون، به طرف پلیس حمله میکنند. بیشتر شکل نوعی تحریک برای واکنش نشون دادن پلیس. ضمنا رامین تاجزاده را گم کردم اما چند متری زهره هستم، دستور چیه؟!» گفتم: «ابوالفضل جان! خسته نباشی. دستگیرش کن! تکرار میکنم: زهره را دستگیر کن. اون مایه شر هست. شرش از عفت بیشتر نباشه، کمتر هم نیست!» ابوالفضل که معلوم بود صدامو درست نشنیده، بهم گفت: «شوخیت گرفته حاجی؟! مگه میشه اینجا کسی رو دستگیر کرد؟! از بس خر تو خره!» گفتم: «نمیدونم، یه کاریش بکن، احساس خیلی بدی بهش دارم.» درگیر عبداللهی بودم. هیچ کس ازش خبر نداشت. حتی دوربین های شهری هم نتونسته بودند پیجش کنند! تو همون موقعیت، ناگهان ابوالفضل با داد اومد پشت خطم و گفت: «حاجی دارند میبرندش! دستگیرش کردند، ضد شورش ریخته و داره هر زن و مردی که به دستش برسه، دستگیر میکنه... سوار ماشینون کردند! حاجی داره از دستم میپره. میرم دنبالش!» گفتم: «ابوالفضل! حتی اگر لازم شد خودت رو معرفی کن. لازم شد نامه و استعلام بزنند. لازم شد حتی باهاشون درگیر شو. اما زهره نباید دست نیرو انتظامی بیفته!» دیگه هر کاری کردم نتونستم ابوالفضل را بگیرم، حتی نمیدونم جمله آخرمو شنید یا نه؟! فورا رفتم رو خط عبداللهی. «اعلام وضعیت! اعلام موقعیت!» اما هیچ خبری ازش نبود. نگرانش بودم، بیشتر نگرانش شدم. دوباره ابوالفضل اومد پشت خط گفت: «حاجی تو را به امام حسین یه کاری کن! اینها را خیلی با دستپاچگی دارند میبرند. گمش کنم دیگه معلوم نیست چی بشه ها!» گفتم: «ابوالفضل برو دنبالشون! برو ببین کجا میبرنشون! مواظب باش کهریزک نبرند! تکرار میکنم: کهریزک نبرند!» گفت: «رفتم، فعلا. یاحسین!» دلم طاقت نمیاورد. از یه طرف، سوزش زیادی داشتم. اما معلوم بود که زخمم عمیق نبوده خدا را شکر. توان راه رفتن داشتم اما میدونستم که توان درگیری ندارم، درخواست کردم برم اتاق دوربین های شهری. از اون بیمارستان تا مرکز دوربین شهری اداره، خیلی راهی نبود. به رضایت خودم، با درد وحشتناکی که داشتم، مرخص شدم و سوار ماشین و رفتم اتاق دوربین! در راه مدام، عبداللهی را میگرفتم اما خبری ازش نبود و هیچ عکس العملی ازش نداشتیم. رسیدم اتاق دوربین. فورا گفتم برو موقعیت ابوالفضل، تصویر موقعیت ابوالفضل را میخوام، زود باشید لطفا. بازم رفتم رو خط عبداللهی: «عبداللهی لطفا اعلام موقعیت! عبداللهی گفتم نرو... گفتم تو نیروی عملیات نیستی. عبداللهی اعلام وضعیت!» ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۵ وقتی به هوش اومدم، روی تخت بیمارستان بودم. خیلی ازم خون رفته بود اما الحمدلله تونست
۱_۹۶ عبداللهی بالاخره جواب داد با حالت دستپاچگی گفت: «دارند میبرنش. دارند میبرنش. ندا خورد زمین، هیچیش نیست، کسی با یه زمین خوردن ساده و معمولی ازش اینقدر خون نمیریزه. دو نفر بالای سرش بودند... همون دو نفر دارند سوارش میکنند. دو نفر هم فیلم برداری میکردند. الان دارند سوار ماشینش میکنند...» گفتم: «عبداللهی لطفا آروم باش، با بچه های تقاطع کارگر هماهنگی میکنم. ماشینشون چیه؟ چند نفر سوار شدند؟!» فورا گفت: «یه پیکان سفید، یه راننده دو نفری که سوارش کردند، ندا، جمعا چهار نفر...» گفتم: «باشه. آروم باش لطفا، میتونی یه زحمتی بکشی؟!» گفت: «بفرمایید. برم دنبالش؟!» گفتم: «نه... وقتی کسی در سطح ندای جاسوس آموزش دیده، وسط خیابون میخوره زمین و دو نفر هم میگی دوربین دستشون بوده، مشخصه که میخوان یه فتنه تازه برای نظام درست کنند! هر جا هستی یه کم از جمعیت فاصله بگیر تا بهت بگم!» یک دقیقه طول کشید، صداش معلوم بود که هنوز نتونسته روی هیجان و ترسش غلبه کنه. البته ترس که نه چون اگر میترسید، تا چند قدمی یه جاسوس وحشی آموزش دیده نمیرفت. گفت: «بفرمایید قربان! شرایطم بد نیست!» گفتم: «احتمالا ندا کارش تمومه. دیگه مصرفی نداره که جلوی دوربین خودشون زمین میخوره و میگیرند دور و برش! هرچند به بچه های موقعیت کارگرجنوبی گفتم پیگیری کنند. شما فقط یه زحمتی برام بکش! من یکی از اون کسانی که دوربین داشتند و فیلم میگرفتند را میخوام! مفهومه؟!» گفت: «دوربین رو میخواید یا صاحب دوربین رو؟!» گفتم: «اگر هردوش باشه بهتره! فقط لطفا با حفظ احتیاط کامل!» به شجاعت و جسارتش پی نبرده بودم، کلا نظرم دربارش عوض شد... گفت: «تلاشمو میکنم، اما اینجا جوش دست اوناست. من رو لطفا با یکی از بچه های خودمون لینک کنید تا به محض شکارش، تحویلش بدم!» گفتم: «اون حله. الان جمعیت رو میکشونند به طرف موقعیت خسروی پلن۶. منتظر باش...» هماهنگ کردم. همه جمعیت رو که نمیشد، اما از یه جایی به بعد را کشوندیم تو موقعیتی که عبداللهی منتظر شکارش بود. دوربین اتاق دوربین داشت موقعیت عبداللهی را نشون میداد، دیدم عبداللهی چادرش نداشت. مثل کسایی که بیست سال تو کار عملیات هستند، روسریشو پیچید دور صورتش!! نمیدیدم تو دستش چیه؟ اما... یهو دیدم رفت زیر یه سمند که همون نزدیکی بود. نمیدونستم نقشش چیه؟ اما... چاره ای نبود. صحنه ای دیدیم که خیلی برام تعجب آور بود، زن باشی و اهل ایذه و این همه حرفه ای؟! الله اکبر دیدم وسط فرار جمعیت، مثل تمساحی که یهو از آب میپره بیرون تا گاو وحشی که داره از کنار برکه رد میشه را شکار کنه. با دست چپش مچ پای یه نفری که داشت فرار میکرد را محکم گرفت. فکر کردم دارم فیلم جنگی فانتزی میبینم، یه کم غیرطبیعی به نظر میرسید اگر دوربین واقعی شهری نبود. آره... چسبید به مچ پای یه نفر و محکم زدش زمین، جوری زدش زمین که حتی سه چهار نفر پشت سرش هم نتونستند کنترلشون موقع فرار حفظ کنند و ما دیدیدم که چهار پنج نفر محکم خوردند زمین!! خب شتاب حرکت اون خیلی بود و از دست عبداللهی در رفت و یه متر اونطرف تر با صورت اومد زمین. اما عبداللهی مثل افعی از زیر ماشین پرید بیرون... من که از هیجان، با وجود سوزش زیادی که در کمرم داشتم، از روی صندلیم بلند شده بودم و فقط میگفتم: الله اکبر الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله این چیکار میخواد بکنه؟! دیدم عبداللهی با سرعت رفت طرف همونی که دوربین گردنش بود، خم شد و دو تا پاهای اون بدبخت را گرفت... تا قبل از اینکه بخواد به خودش بیاد. عبداللهی پاهاشو گرفت و کشید و دوید به طرف فرعی۵... اون بیچاره همینجوری روی زمین کشیده میشد و فرصت هیچ ابتکاری نداشت. عبداللهی فقط میدوید و اونو میکشوند رو زمین!! اون سه چهار نفری که با اون خورده بودند زمین. تا دیدن یه زن با صورت پوشیده داره یکی را مثل گونی برنج روی زمین میکشونه و با خودش با سرعت میبره، وحشت کردند و فرار کردند!!! کسانی که باهاشون هماهنگ کرده بودند فورا به عبداللهی پیوستند و دوربین رو با صاحب دوربین برداشتند و آوردند. بچه های موقعیت کارگر اومدند رو خطم. خدا شاهده حدس میزدم چی میخواند بگند. چون با هیچ محاسبه ای جور در نمیومد که ندا بدون هیچ دلیلی کله پا بشه!! بچه ها گفتند: «حاجی ندا را زدند. از زاویه نزدیک و پشت سر زدند. ماشین را هم ول کردن و در رفتند. الان جنازه ندا اینجاست، تو ماشین، دستور چیه؟!» ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۶ عبداللهی بالاخره جواب داد با حالت دستپاچگی گفت: «دارند میبرنش. دارند میبرنش. ندا خو
۱_۹۷ همه به خون نیاز دارند. چه حق چه باطل حق برای پیشبرد اهدافش، باطل هم برای پیشبرد اهدافش. اما باطل، به جون بی گناه و با گناه میفته. ولی حق، حاضره خودشو فدا کنه تا با خونش بقیه بیدار بشند! بولتن محرمانه و موثق داشتیم. میدونستیم که شورشیا با خودشون گفته بودند: « ما نیاز به ۷۲ نفر کشته داریم. به عدد شهدای کربلا! حتی اگر رژیم ایران این کارو نکنه، خودمون دست به کار میشیم.» به این پروسه میگن «شهید سازی!»... علاوه بر اینکه باعث لکه دار شدن اسم و قداست شهید و شهادت میشند، خیلی کار روانی میتونستند انجام بدند! همین کارو هم کردند. جوری که زیر نویس تمام شبکه های سلطنت طلب، فقط آمار از کشته و زخمی شدن مردم توسط نظام را مینوشت!! جالبه که دقیقا در همون ساعت، برنامه شبکه سه اسرائیل، خبر از کشته شدن ندا را مطرح میکنه و اونو نمادی از دانشجویان آزادی طلب و دموکراسی خواه معرفی میکنه! دقت کنید لطفا: «شبکه سه اسرائیل!!» عبداللهی بیسیم زد و گفت: «قربان! نگران ابوالفضل هستم. کجاست؟!» گفتم: «شما میتونی برگردی قرارگاه، اصلا به نظرم برو یه سر به ۲۳۳ بزن. الان نمیدونم ابوالفضل کجاست، جواب نمیده. فکر کنم داره میره دنبال ون پلیس که زهره و بقیه زن ها را دستگیر کرده و داره میبره!» دو سه بار رفتم رو خط ابوالفضل. جواب نمیداد، ولی خاموش هم نبود. معلوم بود که سوار موتوره و داره با سرعت و وسط جمعیت میره. اما باید جواب میداد. وضعیت اون خیابونها خیلی به هم ریخته بود. همه مونیتورهایی که رو به روم بود، درگیری بود و خون و آتش و زد و خورد، یه جاهایی کار از دست نیروهای انتظامی و امنیتی داشت در میرفت. تعارف که نداریم، حتی کسانی که فریب خورده بودند هم به کمک شورشیا اومده بودند و بچه های بسیجی و مردم عادی و نیروهای نظامی و امنیتی را میزدند. «ابوالفضل! ابوالفضل جان! اعلام وضعیت. اگه نمیتونی جوابم بدی اشکال نداره، اما فقط یه چیزی، علامتی، نشونه ای از علامت حیاتت بده! ابوالفضل تو را جان عزیزت یه چیزی بگو!» عبداللهی اومد رو خطم: «قربان! امتداد ۳۴ جنوبی انقلاب دارند ماشین ون نیرو انتظامی را آتیش میزنند! گفتید زهره سوار ون شده. مسیرش کجاست؟ نکنه این باشه؟!» گفتم: «نه. مسیر اونها انقلاب نیست، دارن از موقعیت شهید پلارک میرند، فکر کنم دو سه دقیقه میرسند به میدون موقعیت فرعی پنج پلارک شمالی، تو به مسیرت ادامه بده و منتظر دستور باش!» تا گفتم موقعیت فرعی پنج پلارک. تپش قلب گرفتم. فورا دوربین های اون منطقه را چک کردم، قیامت بود، حتی بچه های بسیج و نیرو انتظامی هم نتونسته بودند در اون منطقه دوام بیارند و چند تا مجروح داشتیم. گفتم نکنه ابوالفضل خریت بکنه و بیاد موقعیت فرعی پنج، یا ابوالفضل العباس! ... فورا بیسیم رو برداشتم. رفتم رو خط ابوالفضل: «ابوالفضل! با محاسبه من چند دقیقه دیگه میرسی وسط قتلگاه فرعی پنج. ابوالفضضضضضضضضل نرو. اونجا قتلگاهه! اونجا منتظر تو و امثال تو هستند!» دوربین رو متمرکز کردم وسط میدون موقعیت فرعی پنجش. میدیدم که حدودا دویست سیصد نفر با سر و صورت پوشیده، با سنگ و چوب و قمه و شمشیر دارند حرکت میکنند و سر راهشون همه چیز رو خراب میکنند و مثل قوم مغول پیش میرند! هر چی چک کردم، نتونستم ون نیرو انتظامی را رصد کنم. به والله قسم گریه م گرفته بود. همین حالا هم دارم با گریه تایپ میکنم. نمیخواستم شاهد اربا اربا شدن ابوالفضل بی خبر از همه جا باشم. شورشیا کل خیابون های اطراف را بند آورده بودند. دو سه تا موتوری که میخواستند رد بشند، نتونستند و با وضعیت خیلی بدی از صحنه فرار کردند، اون طاغیا و یاغیا حتی به شیشه خونه ها و مغازه ها و ماشینهای مردم و زن و بچه مردم هم رحم نمیکردند. حالا چه برسه به ابوالفضل....... یا ابالفضل العباس از دهنم نمیفتاد. تا وقت مردنم هم یادم نمیره. دیدم که ابوالفضل... بی خبر از همه جا با سرعت وارد خیابون اصلی شد. با اون جمعیت... با اون همه چوب و سنگ و قمه و شمسیر برخورد کرد. نتونست خودش رو کنترل کنه. تا میخواست وایسا و دور بزنه و برگرده. به شدن سر خورد و از پهلو به زمین خورد. همه بچه های اتاق دوربین از سر جاشون بلند شده بودند. من فقط داد و بیداد میکردم و همه نیروهای اون منطقه را میخواستم با داد و فریاد در موقعیت ابوالفضل جمع کنم. ادامه دارد ... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽ #قرار_روزانه 🌸 سوره انطار و مطففین #صفحه_۵۸۷ تلاوت این صفحه و ذکر #دوشنبه_يا_قاضيَ_الحاجات (۱۰۰مرتبه) هدیه به سرداران جبهه ی مقاومت #حاج_قاسم_سلیمانی #ابومهدی_المهندس هر که روزش با سلامے بر حسین آغاز شد حق بگوید خوش بحالش بیمه "زهرا" شده #السَّلامُ_عَلَیڪَ_یا_اَباعَبــدِاللہ ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
صفحه۵۸۷_قرآن_کریم_منشاوی.mp3
526.8K
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻ تلاوت استاد #منشاوی صفحه ۵۸۷ سورھ #انفطار #مطففین تلاوت این صفحه و ذکر #دوشنبه_يا_قاضيَ_الحاجات (۱۰۰مرتبه) هدیه به سرداران جبهه ی مقاومت #حاج_قاسم_سلیمانی #ابومهدی_المهندس #صلوات فراموشتان نگردد. التماس دعا ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽ يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي هان اى روح آرام يافته! به سوى پروردگارت بازگرد كه تو از او راضى و او از تو راضى است. پس در زمره‌ى بندگان من درآى. و به بهشت من داخل شو! ─═इई🍃 @z_rood 🍃ईइ═─ سلام دوستان🌷 #صبحتون_شهدائی🌱 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
💠 هر بار چیزی گم میکنم ‌مادرم می گوید: ‌چند صلوات بفرست ان شاءالله پیدا میشود… مولای غریبم تو را گم کرده ام... ‌چند صلوات بفرستم تا پیدایت کنم؟؟؟ #یا_صاحب_الزمان ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا