📡پیام #ستاد_بازسازی_عتبات_و_عالیات_شهرستان_لنجان و #ستاد_اربعین_لنجان به مناسبت شهادت مظلومانه سردار سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
بسم ربّ الشهداء و الصدیقین
مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا
⭕️بار دیگر جبهه استکبار با دستور مستقیم رئیس جمهور پلید آمریکا، حادثه خونبار دیگری را با ترور و به شهادت رساندن سردار افتخار آفرین سپاه اسلام سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی (فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران) و همرزم شهیدش جناب ابومهدی المهندس (جانشین حشد الشعبی ملت عراق) و جمعی از همراهان شهیدشان، رقم زد.
امروز اگر دنیا شاهد شکست جبهه استکبار و پیاده نظام های آنها همچون داعش در کشور عراق و سوریه است، به برکت مجاهدت های چندین ساله حاج قاسم سلیمانی است.
امروز اگر ملت سرافراز ایران افتخار می کند پرچمدار جبهه مقاومت اسلامی در جای جای جهان اسلام و حتی کشورهای غیر اسلامی است، به برکت جهاد فی سبیل الله حاج قاسم سلیمانی و شهدای مدافع حرم است.
امروز اگر جهان تشیّع شاهد ناکامی دشمنان اهل بیت(علیهمالسلام) در تعرض و جسارت به حرم ائمه اطهار (علیهمالسلام) و خاندان رسول الله(صلےاللهعليهوآله) در عراق و شام است، به برکت مقاومت و فداکاری چندین ساله حاج قاسم سلیمانی و مدافعان حرم است.
امروز اگر جهان اسلام به ویژه ملت سربلند ایران اسلامی در کمال امنیت و آسایش در حماسه عظیم ده ها میلیونی پیاده روی اربعین حسینی شرکت می کنند و افتخار دارند، عملیات بازسازی و توسعه حرم های مطهر امامان معصوم (علیهمالسلام) با همت و مشارکت مردم عزیز ایران اجرا شده و می شود، همگی به برکت مجاهدت، مدیریت و تلاش های بی وقفه حاج قاسم سلیمانی است.
و اینک اگرچه ملت سربلند ایران اسلامی و کشورهای محور مقاومت، داغدار شهادت مظلومانه سردار سرافراز و مالک اشتر ولی امر مسلمین جهان، سپهبد شهید #حاج_قاسم_سلیمانی و مبارز خستگی ناپذیر #ابومهدی_المهندس شده است، اما به فضل الهی یقین دارم که خون مطهر این شهدای افتخار آفرین صفحه جدیدی را در ایجاد وحدت و اتحاد هرچه بیشتر در آحاد ملت های عزیز ایران و عراق و دمیدن روحیه جهاد و مقاومت ملت های مسلمان منطقه خواهد گشود و آتش سوزان و عظیمی را در جبهه استکبار افروخته خواهد ساخت.
ستاد بازسازی عتبات و عالیات و موکب الشهداء شهرستان لنجان این حادثه جانگداز را به محضر حضرت بقیه الله الاعظم(عج)، رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای (مد ظله العالی)، خانواده معظم شهدا و ایثارگران و ملت عزادار ایران اسلامی تبریک و تسلیت عرض کرده و از نیروهای مسلح مقتدر ایران اسلامی و حشدالشعبی ملت عزیز عراق، خواستار انتقام سخت خون مطهر این عزیزان سفر کرده می باشد./والسلام
💢 ستاد بازسازی عتبات و عالیات شهرستان لنجان
💢 ستاد اربعین شهرستان لنجان
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
✅ منظور از #انتقام_سخت این نیست که از حالا به بعد، هر آمریکایی که هر جا ترکید و رفت هوا و... کار ماست!
لطفا پایین هر خبر و حمله و انفجار و ... هشتک انتقام سخت را کار نکنید.
انتقام سخت، تعریف نظامی و استراتژی خاص خودشو داره و دیشب نماینده ما در سازمان ملل رسما از طریق رسانه های آمریکایی (سی ان ان) اعلام کرده که مختصات و کیفیت نظامی انتقام ما از آمریکا گسترده خواهد بود و به وقتش هم اعلام میکنیم و گردن میگیریم.
پس لطفاً تا یه خبر و کلیپ اومد، اذهان عمومی را از عملیات بزرگ اصلی و دل خنک کن ایران، منحرف و سرد نکنید.
👈 ما به کم قانع نیستیم.
اگه به کم قانع بودیم، دیروز طرح زدند پایگاه مرکزی و نیروهای ویژه آمریکا در قطر تایید و عملیاتی میشد.
اما تایید نشد چون به نظر ما کوچیکه
درسته نیروهای خاص آمریکایی و مرکزی ترین پایگاه ویژه آمریکا اونجاست...
اما کمه!
⛔️ هم با #انتظار پاسخ و ترس و فشار روانی پیش از طوفانی که در پیش دارند، نابودشون میکنیم.
و هم با #پاسخ_سخت و #گسترده ای که وعده اش را دادیم.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
📣بر اساس اعلام #هواشناسی، در ۲۴ ساعت گذشته در:
❄️داران: ٧ سانتی متر
❄️فریدونشهر : ٣ سانتی متر برف
و در
☔سمیرم : ۱٧.٧ میلی متر
☔دهاقان : ٨.۱ میلی متر
☔زرین شهر : ۵.٩ میلی متر
☔داران و مبارکه : ۵.۵ میلی متر
☔نجف آباد : ۴.٩ میلی متر
☔فریدونشهر : ٢.٢ میلی متر
☔اصفهان : ٢.۵ میلی متر
☔ورزنه : ۱.٣ میلی متر باران باریده است.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
سردار ما در حال زيارت دوره ای است؛
پنجشنبه شب از سوريه زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه سلاماللهعلیهما شروع كرد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به كاظمين آمد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به كربلا رفت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
نجف به زیارت امیرالمومنین سلاماللهعلیه رفت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به زيارت خاكهای خون آلود خوزستان آمد
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به مشهد الرضا سلاماللهعلیه خواهد رفت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
به زيارت رهبرش می آید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
قم به پابوس حضرت معصومه سلاماللهعلیها خواهد رفت
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ودرآخر برای زیارت پدر ومادرش آغوش می گشاید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سپس بدن خسته اش را درکنار یارانش، آنها که درفراقشان بی صبرانه اشک میریخت به آرامش میرساند .
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
زيارت دوره ات قبول سردار
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ماراهم شفاعت کن وازخدا بخواه که ماهم تابع خدا گردیم تاشهادت را خواهان باشیم.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔸تکذیب صدای منتسب به همسر شهید سلیمانی
🔹خانواده سردار شهید سلیمانی اعلام کردند صدایی که به نام صدای همسر این شهید والامقام در حال پخش است، متعلق به ایشان نیست و خانواده محترم سردار شهید نه در زمان حیات و نه پس از شهادت، چنین سلوکی ندارند. لذا از اهالی محترم رسانه و همه علاقمندان به سردار سلیمانی درخواست می شود از انتشار و باز نشر آن خودداری کنند.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
1_165607222.mp3
1.06M
✖️رویای عجیبِ چند روز پیش رهبر معظم انقلاب که حجت الاسلام #عالی نقل میکنند!!
کسی که پرچم شیعه در دستش است، چگونه میتواند با امام زمان (عج) ارتباط نداشته باشد..!
🗓 ۹۸/۱۰/۹ - سالگرد روز بصریت
#وعده_ظهور
ارسالی #کاربرگرامی
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۴ خیلی وحشیانه داشت با چاقوش بازی میکرد. اما سردرگمی بچه ها و منتظر دستور من بودنشون
#کف_خیابون_۱_۹۵
وقتی به هوش اومدم، روی تخت بیمارستان بودم.
خیلی ازم خون رفته بود اما الحمدلله تونسته بودند مانع از خونریزی شدیدش بشند. لبام خشک شده بود، یکی از پرستارها میخواست برام آب بیاره که دیدم یکی از بچه های واحد سیار، اومد کنار تختم.
گفتم: «کو عفت؟ کو اون سه نفر؟ چی شدند؟!»
گفت: «قربان! عفت الان تحت الحفظ هست و داره مراحل درمانیش سپری میشه. اون دو سه نفر خیلی وضعشون بدتر هست، اما زنده هستند و دستگیر شدند ولی هنوز خبری از به هوش اومدن یا نیومدنشون ندارم!»
با لحن آرومتری گفتم: «مطمئن باشم که الان عفت دستگیر شده؟!»
گفت: «کاملا! حتی میتونید از همین جا توسط مونیتور رو برو ببینیدش!»
رفت و مونیتور را روشن کرد، دیدم که عفت روی تخت خوابیده...
دستبند بهش زدند و دو سه تا از واحد خواهران اداره اطرافش هستند. این از عفت، کارم تقریبا باهاش تموم بود. بقیه_ش رو سپردم به ستاد فرماندهی.
اما مشکلاتم که یکی و دو تا نبود، حدود دو ساعت بی جون و بی هوش روی تخت بودم و از بچه هام خبر نداشتم. فورا بیسیمم را گرفتم و تنظیمش کردم، اول ابوالفضل را گرفتم.
گفتم: «ابوالفضل جان! اعلام موقعیت!»
ابوالفضل وسط شلوغی و درگیری گفت: «حاجی اوضاع خیلی بده. تعداد زیادی از مردم عادی زخمی و مجروح شدند. این زنها و دخترهایی که با رامین تاجزاده بودند، پراکنده شدند. شاید اینجا حدودا دو برابر شد تعدادشون، به طرف پلیس حمله میکنند. بیشتر شکل نوعی تحریک برای واکنش نشون دادن پلیس. ضمنا رامین تاجزاده را گم کردم اما چند متری زهره هستم، دستور چیه؟!»
گفتم: «ابوالفضل جان! خسته نباشی. دستگیرش کن!
تکرار میکنم: زهره را دستگیر کن. اون مایه شر هست. شرش از عفت بیشتر نباشه، کمتر هم نیست!»
ابوالفضل که معلوم بود صدامو درست نشنیده، بهم گفت: «شوخیت گرفته حاجی؟! مگه میشه اینجا کسی رو دستگیر کرد؟! از بس خر تو خره!»
گفتم: «نمیدونم، یه کاریش بکن، احساس خیلی بدی بهش دارم.»
درگیر عبداللهی بودم. هیچ کس ازش خبر نداشت. حتی دوربین های شهری هم نتونسته بودند پیجش کنند!
تو همون موقعیت، ناگهان ابوالفضل با داد اومد پشت خطم و گفت: «حاجی دارند میبرندش! دستگیرش کردند، ضد شورش ریخته و داره هر زن و مردی که به دستش برسه، دستگیر میکنه...
سوار ماشینون کردند! حاجی داره از دستم میپره. میرم دنبالش!»
گفتم: «ابوالفضل! حتی اگر لازم شد خودت رو معرفی کن. لازم شد نامه و استعلام بزنند. لازم شد حتی باهاشون درگیر شو. اما زهره نباید دست نیرو انتظامی بیفته!»
دیگه هر کاری کردم نتونستم ابوالفضل را بگیرم، حتی نمیدونم جمله آخرمو شنید یا نه؟!
فورا رفتم رو خط عبداللهی. «اعلام وضعیت! اعلام موقعیت!»
اما هیچ خبری ازش نبود. نگرانش بودم، بیشتر نگرانش شدم.
دوباره ابوالفضل اومد پشت خط
گفت: «حاجی تو را به امام حسین یه کاری کن! اینها را خیلی با دستپاچگی دارند میبرند. گمش کنم دیگه معلوم نیست چی بشه ها!»
گفتم: «ابوالفضل برو دنبالشون! برو ببین کجا میبرنشون! مواظب باش کهریزک نبرند! تکرار میکنم: کهریزک نبرند!»
گفت: «رفتم، فعلا. یاحسین!»
دلم طاقت نمیاورد. از یه طرف، سوزش زیادی داشتم. اما معلوم بود که زخمم عمیق نبوده خدا را شکر. توان راه رفتن داشتم اما میدونستم که توان درگیری ندارم، درخواست کردم برم اتاق دوربین های شهری. از اون بیمارستان تا مرکز دوربین شهری اداره، خیلی راهی نبود. به رضایت خودم، با درد وحشتناکی که داشتم، مرخص شدم و سوار ماشین و رفتم اتاق دوربین!
در راه مدام، عبداللهی را میگرفتم اما خبری ازش نبود و هیچ عکس العملی ازش نداشتیم.
رسیدم اتاق دوربین. فورا گفتم برو موقعیت ابوالفضل، تصویر موقعیت ابوالفضل را میخوام، زود باشید لطفا.
بازم رفتم رو خط عبداللهی:
«عبداللهی لطفا اعلام موقعیت! عبداللهی گفتم نرو... گفتم تو نیروی عملیات نیستی. عبداللهی اعلام وضعیت!»
ادامه دارد...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۵ وقتی به هوش اومدم، روی تخت بیمارستان بودم. خیلی ازم خون رفته بود اما الحمدلله تونست
#کف_خیابون_۱_۹۶
عبداللهی بالاخره جواب داد
با حالت دستپاچگی گفت: «دارند میبرنش. دارند میبرنش. ندا خورد زمین، هیچیش نیست، کسی با یه زمین خوردن ساده و معمولی ازش اینقدر خون نمیریزه. دو نفر بالای سرش بودند...
همون دو نفر دارند سوارش میکنند. دو نفر هم فیلم برداری میکردند. الان دارند سوار ماشینش میکنند...»
گفتم: «عبداللهی لطفا آروم باش، با بچه های تقاطع کارگر هماهنگی میکنم. ماشینشون چیه؟ چند نفر سوار شدند؟!»
فورا گفت: «یه پیکان سفید، یه راننده دو نفری که سوارش کردند، ندا، جمعا چهار نفر...»
گفتم: «باشه. آروم باش لطفا، میتونی یه زحمتی بکشی؟!»
گفت: «بفرمایید. برم دنبالش؟!»
گفتم: «نه... وقتی کسی در سطح ندای جاسوس آموزش دیده، وسط خیابون میخوره زمین و دو نفر هم میگی دوربین دستشون بوده، مشخصه که میخوان یه فتنه تازه برای نظام درست کنند! هر جا هستی یه کم از جمعیت فاصله بگیر تا بهت بگم!»
یک دقیقه طول کشید، صداش معلوم بود که هنوز نتونسته روی هیجان و ترسش غلبه کنه. البته ترس که نه چون اگر میترسید، تا چند قدمی یه جاسوس وحشی آموزش دیده نمیرفت.
گفت: «بفرمایید قربان! شرایطم بد نیست!»
گفتم: «احتمالا ندا کارش تمومه. دیگه مصرفی نداره که جلوی دوربین خودشون زمین میخوره و میگیرند دور و برش! هرچند به بچه های موقعیت کارگرجنوبی گفتم پیگیری کنند. شما فقط یه زحمتی برام بکش! من یکی از اون کسانی که دوربین داشتند و فیلم میگرفتند را میخوام! مفهومه؟!»
گفت: «دوربین رو میخواید یا صاحب دوربین رو؟!»
گفتم: «اگر هردوش باشه بهتره! فقط لطفا با حفظ احتیاط کامل!»
به شجاعت و جسارتش پی نبرده بودم، کلا نظرم دربارش عوض شد...
گفت: «تلاشمو میکنم، اما اینجا جوش دست اوناست. من رو لطفا با یکی از بچه های خودمون لینک کنید تا به محض شکارش، تحویلش بدم!»
گفتم: «اون حله. الان جمعیت رو میکشونند به طرف موقعیت خسروی پلن۶. منتظر باش...»
هماهنگ کردم. همه جمعیت رو که نمیشد، اما از یه جایی به بعد را کشوندیم تو موقعیتی که عبداللهی منتظر شکارش بود. دوربین اتاق دوربین داشت موقعیت عبداللهی را نشون میداد، دیدم عبداللهی چادرش نداشت. مثل کسایی که بیست سال تو کار عملیات هستند، روسریشو پیچید دور صورتش!! نمیدیدم تو دستش چیه؟
اما...
یهو دیدم رفت زیر یه سمند که همون نزدیکی بود. نمیدونستم نقشش چیه؟ اما... چاره ای نبود.
صحنه ای دیدیم که خیلی برام تعجب آور بود، زن باشی و اهل ایذه و این همه حرفه ای؟!
الله اکبر
دیدم وسط فرار جمعیت، مثل تمساحی که یهو از آب میپره بیرون تا گاو وحشی که داره از کنار برکه رد میشه را شکار کنه. با دست چپش مچ پای یه نفری که داشت فرار میکرد را محکم گرفت. فکر کردم دارم فیلم جنگی فانتزی میبینم، یه کم غیرطبیعی به نظر میرسید اگر دوربین واقعی شهری نبود.
آره...
چسبید به مچ پای یه نفر و محکم زدش زمین، جوری زدش زمین که حتی سه چهار نفر پشت سرش هم نتونستند کنترلشون موقع فرار حفظ کنند و ما دیدیدم که چهار پنج نفر محکم خوردند زمین!!
خب شتاب حرکت اون خیلی بود و از دست عبداللهی در رفت و یه متر اونطرف تر با صورت اومد زمین. اما عبداللهی مثل افعی از زیر ماشین پرید بیرون...
من که از هیجان، با وجود سوزش زیادی که در کمرم داشتم، از روی صندلیم بلند شده بودم و فقط میگفتم:
الله اکبر
الله اکبر
و لا حول و لا قوه الا بالله
این چیکار میخواد بکنه؟!
دیدم عبداللهی با سرعت رفت طرف همونی که دوربین گردنش بود، خم شد و دو تا پاهای اون بدبخت را گرفت...
تا قبل از اینکه بخواد به خودش بیاد. عبداللهی پاهاشو گرفت و کشید و دوید به طرف فرعی۵...
اون بیچاره همینجوری روی زمین کشیده میشد و فرصت هیچ ابتکاری نداشت. عبداللهی فقط میدوید و اونو میکشوند رو زمین!!
اون سه چهار نفری که با اون خورده بودند زمین. تا دیدن یه زن با صورت پوشیده داره یکی را مثل گونی برنج روی زمین میکشونه و با خودش با سرعت میبره، وحشت کردند و فرار کردند!!!
کسانی که باهاشون هماهنگ کرده بودند فورا به عبداللهی پیوستند و دوربین رو با صاحب دوربین برداشتند و آوردند.
بچه های موقعیت کارگر اومدند رو خطم.
خدا شاهده حدس میزدم چی میخواند بگند. چون با هیچ محاسبه ای جور در نمیومد که ندا بدون هیچ دلیلی کله پا بشه!! بچه ها گفتند: «حاجی ندا را زدند. از زاویه نزدیک و پشت سر زدند. ماشین را هم ول کردن و در رفتند. الان جنازه ندا اینجاست، تو ماشین، دستور چیه؟!»
ادامه دارد...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۶ عبداللهی بالاخره جواب داد با حالت دستپاچگی گفت: «دارند میبرنش. دارند میبرنش. ندا خو
#کف_خیابون_۱_۹۷
همه به خون نیاز دارند.
چه حق
چه باطل
حق برای پیشبرد اهدافش، باطل هم برای پیشبرد اهدافش.
اما باطل، به جون بی گناه و با گناه میفته.
ولی حق، حاضره خودشو فدا کنه تا با خونش بقیه بیدار بشند!
بولتن محرمانه و موثق داشتیم. میدونستیم که شورشیا با خودشون گفته بودند: « ما نیاز به ۷۲ نفر کشته داریم. به عدد شهدای کربلا! حتی اگر رژیم ایران این کارو نکنه، خودمون دست به کار میشیم.»
به این پروسه میگن «شهید سازی!»...
علاوه بر اینکه باعث لکه دار شدن اسم و قداست شهید و شهادت میشند، خیلی کار روانی میتونستند انجام بدند! همین کارو هم کردند. جوری که زیر نویس تمام شبکه های سلطنت طلب، فقط آمار از کشته و زخمی شدن مردم توسط نظام را مینوشت!! جالبه که دقیقا در همون ساعت، برنامه شبکه سه اسرائیل، خبر از کشته شدن ندا را مطرح میکنه و اونو نمادی از دانشجویان آزادی طلب و دموکراسی خواه معرفی میکنه! دقت کنید لطفا: «شبکه سه اسرائیل!!»
عبداللهی بیسیم زد و گفت: «قربان! نگران ابوالفضل هستم. کجاست؟!»
گفتم: «شما میتونی برگردی قرارگاه، اصلا به نظرم برو یه سر به ۲۳۳ بزن. الان نمیدونم ابوالفضل کجاست، جواب نمیده. فکر کنم داره میره دنبال ون پلیس که زهره و بقیه زن ها را دستگیر کرده و داره میبره!»
دو سه بار رفتم رو خط ابوالفضل. جواب نمیداد، ولی خاموش هم نبود. معلوم بود که سوار موتوره و داره با سرعت و وسط جمعیت میره. اما باید جواب میداد.
وضعیت اون خیابونها خیلی به هم ریخته بود. همه مونیتورهایی که رو به روم بود، درگیری بود و خون و آتش و زد و خورد، یه جاهایی کار از دست نیروهای انتظامی و امنیتی داشت در میرفت. تعارف که نداریم، حتی کسانی که فریب خورده بودند هم به کمک شورشیا اومده بودند و بچه های بسیجی و مردم عادی و نیروهای نظامی و امنیتی را میزدند.
«ابوالفضل! ابوالفضل جان! اعلام وضعیت. اگه نمیتونی جوابم بدی اشکال نداره، اما فقط یه چیزی، علامتی، نشونه ای از علامت حیاتت بده! ابوالفضل تو را جان عزیزت یه چیزی بگو!»
عبداللهی اومد رو خطم: «قربان! امتداد ۳۴ جنوبی انقلاب دارند ماشین ون نیرو انتظامی را آتیش میزنند! گفتید زهره سوار ون شده. مسیرش کجاست؟ نکنه این باشه؟!»
گفتم: «نه. مسیر اونها انقلاب نیست، دارن از موقعیت شهید پلارک میرند، فکر کنم دو سه دقیقه میرسند به میدون موقعیت فرعی پنج پلارک شمالی، تو به مسیرت ادامه بده و منتظر دستور باش!»
تا گفتم موقعیت فرعی پنج پلارک. تپش قلب گرفتم. فورا دوربین های اون منطقه را چک کردم، قیامت بود، حتی بچه های بسیج و نیرو انتظامی هم نتونسته بودند در اون منطقه دوام بیارند و چند تا مجروح داشتیم.
گفتم نکنه ابوالفضل خریت بکنه و بیاد موقعیت فرعی پنج، یا ابوالفضل العباس! ...
فورا بیسیم رو برداشتم.
رفتم رو خط ابوالفضل: «ابوالفضل! با محاسبه من چند دقیقه دیگه میرسی وسط قتلگاه فرعی پنج. ابوالفضضضضضضضضل نرو.
اونجا قتلگاهه! اونجا منتظر تو و امثال تو هستند!»
دوربین رو متمرکز کردم وسط میدون موقعیت فرعی پنجش. میدیدم که حدودا دویست سیصد نفر با سر و صورت پوشیده، با سنگ و چوب و قمه و شمشیر دارند حرکت میکنند و سر راهشون همه چیز رو خراب میکنند و مثل قوم مغول پیش میرند!
هر چی چک کردم، نتونستم ون نیرو انتظامی را رصد کنم. به والله قسم گریه م گرفته بود. همین حالا هم دارم با گریه تایپ میکنم. نمیخواستم شاهد اربا اربا شدن ابوالفضل بی خبر از همه جا باشم.
شورشیا کل خیابون های اطراف را بند آورده بودند. دو سه تا موتوری که میخواستند رد بشند، نتونستند و با وضعیت خیلی بدی از صحنه فرار کردند، اون طاغیا و یاغیا حتی به شیشه خونه ها و مغازه ها و ماشینهای مردم و زن و بچه مردم هم رحم نمیکردند. حالا چه برسه به ابوالفضل....... یا ابالفضل العباس از دهنم نمیفتاد.
تا وقت مردنم هم یادم نمیره. دیدم که ابوالفضل...
بی خبر از همه جا با سرعت وارد خیابون اصلی شد.
با اون جمعیت...
با اون همه چوب و سنگ و قمه و شمسیر برخورد کرد.
نتونست خودش رو کنترل کنه. تا میخواست وایسا و دور بزنه و برگرده. به شدن سر خورد و از پهلو به زمین خورد.
همه بچه های اتاق دوربین از سر جاشون بلند شده بودند. من فقط داد و بیداد میکردم و همه نیروهای اون منطقه را میخواستم با داد و فریاد در موقعیت ابوالفضل جمع کنم.
ادامه دارد ...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽ #قرار_روزانه 🌸
سوره انطار و مطففین #صفحه_۵۸۷
تلاوت این صفحه و ذکر #دوشنبه_يا_قاضيَ_الحاجات (۱۰۰مرتبه)
هدیه به سرداران جبهه ی مقاومت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
هر که روزش با سلامے بر حسین آغاز شد
حق بگوید خوش بحالش بیمه "زهرا" شده
#السَّلامُ_عَلَیڪَ_یا_اَباعَبــدِاللہ
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
صفحه۵۸۷_قرآن_کریم_منشاوی.mp3
526.8K
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ
ㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤㅤ↻
تلاوت استاد #منشاوی
صفحه ۵۸۷ سورھ #انفطار #مطففین
تلاوت این صفحه و ذکر #دوشنبه_يا_قاضيَ_الحاجات (۱۰۰مرتبه)
هدیه به سرداران جبهه ی مقاومت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ابومهدی_المهندس
#صلوات فراموشتان نگردد.
التماس دعا
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽
يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي
هان اى روح آرام يافته!
به سوى پروردگارت بازگرد
كه تو از او راضى و او از تو راضى است.
پس در زمرهى بندگان من درآى.
و به بهشت من داخل شو!
─═इई🍃 @z_rood 🍃ईइ═─
سلام دوستان🌷
#صبحتون_شهدائی🌱
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید حسن نصرالله:
همه از ما میپرسند قصاص عادلانه یعنی چه؟
وزیر جنگ، رئیس ستاد ارتش؟
🔹سر ترامپ هم اندازه کفش حاج قاسم نمیارزد.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🔴سید حسن نصرالله:وقتی آمریکا از منطقه برود صهیونیست ها هم پشت سرش میروند
🔹وقتی ورود تابوت سربازهای سازمانی ارتش امریکا به این کشور آغاز شود ترامپ و دولتش میفهمند چه کار کردهاند. آنها منطقه را باختند و انتخابات را نیز خواهند باخت.
🔹انتقام خون قاسم سلیمانی و ابومهدی همان اخراج نیروهای امریکایی از تمام منطقهی ماست.
🔹وقتی امریکا از منطقه خارج شود صهیونیستها هم چمدانهایشان را جمع میکنند و میروند و شاید نیازی به جنگ با اسرائیل هم نباشد.
🔹به نظر میرسد امریکاییها نمیفهمیدهاند دارند چه میکنند.
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
جلسه هماهنگی ستاد مراسم بزرگداشت سردار شهید سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی درشهر زایندهرود
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
🌷 مراسم گرامیداشت شهادت سردار بزرگ اسلام
※ #حاج_قاسم_سلیمانی ※
و مجاهد شهید #ابومهدی_المهندس و شهدای مقاومت...
🗓 چهارشنبه ۹۸/۱۰/۱۸ ⏰ ۱۴ الی ۱۶
🕌 مصلی نمازجمعه شهر زایندهرود
💢 ستاد بزرگداشت مراسم سردار سپهد شهید حاج قاسم سلیمانی در شهر زایندهرود
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گریه رهبر عزیز انقلاب در هنگام اقامه نماز شهدای جبهه مقاومت
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
🎥گریه رهبر عزیز انقلاب در هنگام اقامه نماز شهدای جبهه مقاومت ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زایندهرود را معرفی کنید
✨
اشک نریز آقاجان
ما همه قاسم سلیمانی هستیم
#سپهبد_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
━━━🍃 @z_rood 🍃━━━
رهبرم دلم با اشکات بدجور میگیره 💔
قلبم تیکه تیکه میشه😭😭😭
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۷ همه به خون نیاز دارند. چه حق چه باطل حق برای پیشبرد اهدافش، باطل هم برای پیشبرد اهد
#کف_خیابون_۱_۹۸
جو وحشتناکی بود!
تا ابوالفضل به زمین خورد، مثل کفتار دویدند به طرف ابوالفضل.
هنوز ابوالفضل از سر جاش بلند نشده بود که دو سه نفر با لگد افتادند به جون سر و صورت مثل ماهش.
همینجوری زیادتر میشدند!
من داشتم با دیدن اون صحنه ها میمردم، ابوالفضل وسط یه مشت کفتار...
یه مشت چوب و چماق به دست...
با قمه و شمشیر...
ابوالفضل حتی فرصت نکرد از خودش دفاع کنه...
فقط دست و پا میزد...
لا اله الا الله...
وسط اون جمعیت، دیدم، دیدم یه زنی پرید وسط...
دو سه نفرشون را از پشت سر زد و نقش بر زمین کرد.
حتی چوب از دست یکیشون گرفت و محکم زد به صورتش و پرتش کرد اونطرف.
پشتش به دوربین ما بود، من و بقیه با چشم گریه فقط نگاه صحنه میکردیم.
نگاه کف خیابونی که بچه هامون داشتند پر پر میشدند.
اون زنه رفت به طرف ابوالفضل، دید دارند با چوب میان به طرف ابوالفضل. فرصت دفاع نداشت، خودش رو انداخت روی سر ابوالفضل غرق خون کف خیابون کنار موتورش افتاده. سر ابوالفضل بیهوش را گرفت تو بغلش تا چوب و چماق بهش نخوره. اونها هم رحم نکردند و با چوب و چماق افتادند به جون اون زن. همینجوری که سر ابوالفضل تو بغلش بود و نمیگذاشت ابوالفضل کتک بخوره. چرخید به طرف دوربین......
ای وااااااای من....
ای وااااای من....
ای واااای من....
اون زن ۲۳۳ بود!!!
۲۳۳ بود که داشت وسط یه مشت حرامی کفتار صفت، کتک میخورد و نمیگذاشت ابوالفضل بیهوش غرق به خون بیشتر آسیب ببینه. سایه یه وحشی پشت سرش بود، پشت سر ۲۳۳ ...
با میلگرد...
میلگرد سنگین.......
دیگه نمیتونم ادامه بدم...
ادامه دارد...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#کف_خیابون_۱_۹۸ جو وحشتناکی بود! تا ابوالفضل به زمین خورد، مثل کفتار دویدند به طرف ابوالفضل. هنوز ا
#کف_خیابون_۱_۹۹
وقتی ۲۳۳ داشت از جون و سر ابوالفضل محافظت میکرد تا ضربه مغزیش نکنند، اون طرفتر داشتند بنزین میریختند روی موتور ابوالفضل.
موتور هم به ۲۳۳ و ابوالفضل نزدیک بود. آتیشش زدند.
خود موتور هم بنزین داشت، یه انفجار هم به خاطر باک موتور رخ داد، دود و آتش و سوختن و قتلگاه و یه زن و یه ابالفضل و عمود و میلگرد و چشمای نامحرم و ........
یاحسین...
میلگرد، حکم عمود آهنین میکنه، معمولا برای شکستن اجسام سفت و سخت هم استفاده نمیشه. چون میلگرد وقتی به چیزی برخورد بکنه...
زبونم لال
ببخشید...
ببخشید...
اگه به چیزی برخورد بکنه، به صورت نامنظم متلاشی میکنه، جوری که بعدا نشه جمعش کرد. بعدا نشه حتی تیکه تیکه هاش را...
اصطلاحا میگه میپکونه. میترکونه...
سایه یه وحشی عقده ای پشت سر ۲۳۳...
مادر دو تا بچه زبون بسته.
بهترین نیروی زن کف خیابون گردان پیاده که تا حالا دیده بودم.
سایه ای که معلوم بود اومده کار را تموم کنه و بره، معلوم نبود چی خورده بود که اینجوری مست توحشش شده بود و میخواست به جون یه زن بیفته. زنی که در اون شرایط، خم شده بود و اجازه نمیداد که کسی به سر ابوالفضل ضربه ای بزنه.
سایه ای که وقتی به کفتارهای اطراف ۲۳۳ و ابوالفضل رسید، ازش ترسیدند و واسه_ش کوچه باز کردند که بیاد وسط قتلگاه و کار را تموم کنه.
حتی خودشون هم از ژست و توحش اون سایه نامرد ترسیدند ...
اما ...
۲۳۳ نترسید و سر ابوالفضل را ول نکرد.
همه بچه ها داشتند با صدای بلند داد و بیداد میکردند و مادر را صدا میزدند.
یا فاطمه زهرا...
یا زینب کبری...
کفتارهای دور و بر ۲۳۳ و ابوالفضل یه کم با فاصله ایستاده بودند و تماشا میکردند.
میون اون همه تماشاچی یه نفر نبود که بگه آخه نامرد، مگه زنی که سر یکی را توی آغوش گرفته که نکشیدش، گناهش چیه که الان باید با میلگرد آهنین سفت و سنگین تاوونش را پس بده؟!
داشتیم میدیدم، بعضی از بچه ها چشمشون را بستند تا نبینند.
اما من دیدم.
با چشم گریه دیدم.
حتی اشکم رو پاک کردم که درست ببینم.
دیدم اون نامرد دستشو برد بالا، خیلی بالا برد. طوری که اطرافیان ترسیدند و خودشون را بیشتر عقب کشیدند.
برد بالای بالا.
وای مادر ...
وای مادر...
جوری شتابان و با سرعت و سنگینی خاصی روی بازوی ۲۳۳ زد که دیگه ۲۳۳ تعادلش بهم خورد و از پهلو به زمین خورد.
اما دست بردار نبود.
بازم خودش رو کشوند روی ابوالفضل بیهوش غرق به خون.
دیدند ۲۳۳ دست از سر ابوالفضل برنداشت.
اون نامرد میخواست کارو تموم کنه تا لابد جلوی رفیقاش سرزنش نکنند که حریف یه زن نشده!
دوباره برد بالا.
میدیم که ۲۳۳ داره توی خون خودش و ابوالفضل دست و پا میزنه اما اجازه نزدیک شدن به ابوالفضل را به کسی نمیده.
اون نامرد
همینطور که میلگرد را بالا نگه داشته بود.
چرخید و رفت به طرف جلوی اونها.
یعنی جوری که میخواست ابوالفضل جلوش باشه، اما ۲۳۳ باهاش میچرخید و نمیگذاشت اون نامرد بتونه ابوالفضل را به راحتی ببینه.
داشت دیرش میشد، چون دیدیم که از طرف دوربین های ضلع شرقی و غربی، بچه های ضد شورش و بسیجیا دارند معبر باز میکنند که بتونند به ابوالفضل و ۲۳۳ برسند.
اون وحشی صفت.
معطلش نکرد، لا اله الا الله...
میلگرد را بالاتر برد.
جوری که وقتی میخواند با تبر، هیزم سفت و سخت را تیکه تیکه کنند، دید سر و گردن ۲۳۳ مزاحمشون هست تا ابوالفضل را نبینند. فقط این رو بگم و رد بشم...
سر و با گردن متلاشی کرد.
زدش...
جلوی چشم همه زدش...
زنی را زدند که حتی تروریست های انگلیسی و پاکستانی و قاتلین شهید شاهرودی هم نتونسته بودند یه تار مو ازش کم کنند.
اما الان ؛
وسط میدون
توی تهران
کف خیابون
غرق به خون
متلاشی
به هم ریخته...
شورشیا داشتند در میرفتند. چون صدای حیدر حیدر گردان ضد شورش و بسیجیا داشت میومد. میدونستند که حریف حیدری ها نمیشند. در رفتند.
میدیدم که وقتی میدون خلوت شد و بچه های خودمون رسیدند بالای سر ۲۳۳ و ابوالفضل.
تازه روضه از اونجا شروع شد.
هاج و واج مونده بودند که چیکار کنند...
در حالی که افتاده بودم کف زمین اتاق دوربین و همه داشتند دورم بال بال میزدند.
نزدیک بیهوشی بودم و خون زیادی ازم رفته بود...
اما درکشون میکردم، با چشمای نیمه باز میدیدم که بچه ها وقتی رسیدند بالای سر ۲۳۳ و ابوالفضل، نمیدونستند از کجا شروع کنند. از کجا جمع کنند.
کف خیابون...
جنازه نامنظم ۲۳۳ ...
یا حسین......
ادامه دارد...
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
#زایندهرود را معرفی کنید👇
━━━🍃🌺🍃━━━
💢 sapp.ir/z_rood سروش
💢 eitaa.com/z_rood ایتا