eitaa logo
زاینده رود ✅️
2.3هزار دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
13.3هزار ویدیو
101 فایل
🌿 به نام دوست که هرچه داریم از اوست •🍂• کانال خبری تفریحی زاینده رود ✅ مخصوص همه، خصوصا زاینده‌رودی‌های عزیز ارتباط با مدیر @Hasan_Moazzeni کانال در سروش پلاس splus.ir/z_rood1 ایتا eitaa.com/z_rood روبیکا rubika.ir/z_rood1
مشاهده در ایتا
دانلود
◾◾◾ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُو ا: ▫ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون ▫ مجلس ترحیم چهلمین روز درگذشت مرحومه مغفوره 📅 پنجشنبه ۹۸/۱۰/۲۶ 🕓 ۱۴ الی ۱۶ 🕌 مسجد حضرت صاحب الزمان علیه‌السلام شهر زاینده‌رود محله باباشیخعلی با حضور خود در این مراسم باعث شادی آن مرحومه وتسلی خاطر بازماندگان شویم. شاد کنیم آن عزیز از دست رفته و سایر درگذشتگان را با دسته گلی 💐 ‏از جنس ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فرمانده سپاه صاحب الزمان(عج) استان اصفهان : پیکر ۱۱ نفر از شهدای حادثه سقوط پرواز۷۵۲ تهران_کیف فردا دراصفهان تشییع و در گلستان شهدا به خاک سپرده میشود. ۱۵ شهید این حادثه اصفهانی هستند و ۱۱پیکر از این شهدا فردا ساعت ۱۴ از میدان فیض به سمت گلستان شهدا تشییع میشوند. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
فرمانده سپاه صاحب الزمان(عج) استان اصفهان : پیکر ۱۱ نفر از شهدای حادثه سقوط پرواز۷۵۲ تهران_کیف فرد
📸 اسامی و محل دفن شهدای اصفهانی حادثه هواپیمای اکراینی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
✅ دانشگاه آزاد نجف‌آباد به متروی اصفهان متصل می‌شود 🔸تفاهم‌نامه طرح اتصال دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد به مترو اصفهان از طریق قطار حومه‌ای نجف‌آباد_اصفهان با احداث دپوی اولیه و دو ایستگاه در اراضی دانشگاه، به امضای طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی و محمد مغزی نجف‌آبادی شهردار شهر نجف‌آباد رسید. 🔸با انعقاد این تفاهم‌نامه، حق بهره‌برداری بخشی از اراضی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد، با حفظ مالکیت به منظور احداث دپوی اولیه و دو ایستگاه قطار شهری نجف‌آباد - اصفهان در داخل دانشگاه به شهرداری نجف‌آباد واگذار می‌شود. 🔸با افزایش ۷ کیلومتری مسیر خط ریلی قطار حومه‌ای نجف‌آباد - اصفهان و احداث دو ایستگاه و دپوی اولیه قطار، در ۳۷ هکتار از اراضی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد، این واحد به خط ۲ مترو اصفهان و در آینده نزدیک به شبکه ریلی راه‌آهن کشور متصل می شود. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
ترامپ ملعون، در بین هوادارنش ناسزای زشتی درباره شهید #حاج_قاسم_سلیمانی به کار برده که خودش لایق ان بوده. این تصویر، اهدایی عجیب نخست وزیر کانادا به ترامپ است. تصویر مربوط به فاحشه‌خانه‌ای است که پدر بزرگ ترامپ در کانادا راه‌اندازی‌ کرده بود و مادر ترامپ در این مشغول به کار بود‌. با این تصویر مشخص می‌شود که ترامپ شایسته‌تر به این اوصاف است تا قاسم سلیمانی شهید. ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مسئولین این شکلی مرگ بر آمریکا میگند😐 ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
واکنش پسر سپهبدشهیدسلیمانی به اهانت‌کنندگان به عکس پدر شهیدش ... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#تب_مژگان ۲۰ همه صفحات پرینت شده از پیامک ها به صورت رمزآلود بود و نمیشد چیز خاصی ازش درآورد. خب ای
۲۱ ما که داشتیم شاخ درمیاوردیم و یاد بچه های شما افتاده بودیم، مجبور شدیم فورا موضوع را عوض کنیم و بیاریمش توی باغ و بهش جریان را بگیم. گفتیم که ما میدونیم که شما مادرشهید نیستید و اصلا پسرتون شهید نشده، چرا شما این همه مدت همه را فریب دادید و از اسم شهدا و مادر شهید بودن سوءاستفاده کردید؟! اصلا مثل اینکه منتظر چنین روزی بود، چون نه هول شد و نه به پت پت افتاد. نفس عمیقی کشید و گفت: «ببین پسرم! با اینکه فکر نکنم تازه کار باشی، اما نمیدونم چرا ناشیانه سؤال میپرسی!! اگر شما درباره فریب و سوءاستفاده، مدرک قابل توجهی داشتید، نه شما الان اینجا بودید و نه من الان توی خونه خودم نشسته بودم، حداقلش این بود که در میزدند و احضاریه دادگاه میومد. پس خیلی مواظب کلماتی که در زندگی و کارهات به کار میبری باش تا توی زندگیت ضرر نکنی و دل مردم را نشکونی!!» گفتم: قصد جسارت نداشتم اما... بگذارید اینجوری بپرسم: شما مدت قابل توجهی هست که به این محل اومدید و فکر کنم حدودا ۱۵سال هست که دارید اینجا زندگی میکنید. شاید هم بیشتر، همه شما را به عنوان مادر شهید میشناسند. علتش چیه؟ با اینکه شما پسرشهیدی نداشتید! باز هم با همون اعتماد به نفس همیشگیش گفت: نمیدونم چرا به من میگند مادرشهید! شما حتی یک نفر هم پیدا نمیکنید که گفته باشه کمالی از پسر شهیدش دم زد و حرفی زد و خاطره ای تعریف کرد! برید از بقیه بپرسید که چرا صرفاً با دیدن یه قاب عکس بالای صندلی من، یه پسر شهید به من چسبوندند و خودمم شدم مادرشهید! گفتم: یعنی خودتون بی تقصیر هستید؟! مگه میشه؟ چرا درباره بقیه نمیگند فلانی پدر یا مادرشهید هست؟! لابد خودتون هم اشاره و یا حرف و یا تاییدی در این زمینه داشته اید! نفس عمیقی کشید و گفت: با لابد و شاید و ممکنه که نمیشه گناه نکرده را پای کسی نوشت! ببینید! بگذارید اینطوری بگم: من احساس مادری میکنم به همه جوون هایی که میبینم و تعریفشون هم میشنوم، خودم از نعمت فرزندارشدن محرومم. نمیدونم چرا خدا نخواست، اما نخواست دیگه. کاریش هم نمیشد کرد، از اون روز که فهمیدم مادر نمیشم، شدم مادر و مامن همه بچه هایی که از داشتن یه مادر خوب محروم اند. پیشم میومدند و باهام حرف میزدند و دردل میکردند. شما جای من! بهشون میگی نیاند؟! میگی برند پیش یکی دیگه؟! میتونی قول بدی و مطمئن باشی که پیش یه آدم گمراه و شیاد نمیرند؟! اشاره کردم به قاب عکس شهیدی که بالای سرش بود و گفتم: این قاب عکس، چی میگه اینجا؟! کلمه بیت الشهدا که در محل پیچیده چیه پس؟! لبخندی که نمیدونم از سر چی بود، زد و گفت: آدمهای زیادی عکس شهدا مخصوصا باکری و همت و ردانی پور و خرازی و صیاد و شهدای گمنام تر و... در خونشون و اتاق پذیراییشون میزنند! آیا اونها با اون شهدا نسبت فامیلی و قوم و خویشی دارند؟ آیا رفتید خونشون و بهشون بگید که ممکنه مردم به اشتباه بیفتند و فکر کنند که شما اقوامشون هستید! منم یکی از همونا. وقتی خودم هیچ وقت چنین ادعایی نداشتم، آیا درسته که پیش شما جوابگو باشم و مثل متهم ردیف اول ازم استنطاق کنید؟! پرسیدم: پس درباره ماجرای بیت الشهدا چی میگید؟! چرا توی محل به این خونه میگند بیت الشهدا؟! بازم لبخند زد، عصبی تر میشدم وقتی لبخندش میدیدم و گفت: نمیدونم! برید از کسانی که میگند بپرسید! چرا اومدید سراغ من؟! ضمن اینکه، وقتی ملت میاد در خونشون هیئت میگیرند و اسم هیئتشون هم میذارند مثلا بیت الحسین و بیت العباس و بیت الرقیه و بیت الزهرا و... شما کجایید؟! چرا یکی نمیره بهشون بگه آخه مگه اینجا خونه حسین و عباس و رقیه و ... است که اینجوری نوشتید؟! اینجا هم مثل بقیه جاها. من یه مراسم عمومی دارم در ماه های محرم که در خونمون مینویسند «بیت الشهدا» حالا که چی؟! حالا بیایید منو دستگیر کنید که سالی ده روز جوونها اینجا مراسم میگیرند و اسمش را میگذارند بیت الشهدا!!! هر چی میگفتیم، جوابش را در آستین داشت، آخر سر هم دراومده میگه: لطفا اگر سوالی هست خیلی راحت بپرسید. خودمم دوست دارم روشنگری بشه، بگید این عکس را بردار، برمیدارم. بگید ننویس بیت الشهدا، میگم ننویسند. بگید هرکاری که دوست دارید. اما... آیا من رفتم دنبال خانم جنابعالی که بیا تا برای کنکور بچه ات دعا کنم؟! من با رییس سنجش لابی کردم تا بچه ات در کنکوری که نخونده بوده موفق باشه؟! من گفتم بیایید نذر جلسات خونه من کنید تا حاجت روا بشید؟! من گفتم برای جلسات هفتگیم، صد تا چلوماهی با تمام مخلفات بیارید؟! اصلا من گفتم پاشید بیایید خونمون؟! حالا اینها به کنار. اصلا مگه مادر شهید، ته آرایش میکنه که زنهای خودتون میاند اینجا و از پوست لطیف و جنس سورمه و مداد ابروم سوال میکنند؟! ... ادامه دارد ... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#تب_مژگان ۲۱ ما که داشتیم شاخ درمیاوردیم و یاد بچه های شما افتاده بودیم، مجبور شدیم فورا موضوع را ع
۲۲ یکی از بچه ها گفت: خب از این جهت که مردم ما مردم ساده ای هستند، درست! اما دلیل نمیشه که خود شما هم چیزی نگید و تحویلشون بگیرید! کمی با جدیت و اخم در هم کشیده گفت: واقعا که! اولا لطفا آقا به مردم توهین نکنید! چرا فورا همه تا پای مردم وسط میاد، به مردم توهین میکنند؟! دوما وقتی بهم میگه التماس دعا تحویلش نگیرم و بزنم دم گوشش که چرا بهم گفتی التماس دعا؟! سوما وقتی از شما مردها ناامید میشند و اونها را به هیچ هم حسابشون نمیکنید، میان خونه من و باهام دردل میکنند، بگم اگر اومدید قلم پاتون را خورد میکنم؟! این رسم همسایگی و مردم داری هست؟! چهارما حالا دعا کردم و گرفت! به خدا بگم چرا برآورده کردی؟! حالا شاکی بشم و برم کافر بشم که چرا خدا حاجت مردم را با دعای من گنهکار برآورده کرد؟! پنجما اصلا چرا باید من به جای همه جواب بدم؟! چرا سوالاتی که باید از بقیه بپرسید از من میپرسید؟! عجب گرفتاری شدما! ضمن اینکه لابد تا الان اداره اطلاعات ده بار به خونه و مجلس من اومده و بالاخره رصد کرده! خب خیلی هم خوب، وظیفه شون را دارند انجام میدند. من هم حرفی ندارم، خدا هم خیرشون بده، اما بنظرتون اگر مشکلی بود و حتی مجالسم مورد تایید نبود، برای من تمدید مجوز میکردند؟! منی که تا مجوز نگرفتم، زیر بار جلسات شلوغ حدودا با ۵۰۰ نفر زن و دختر مردم نرفتم! هرچی گفتیم، ده تا گذاشت روش و تحویلمون داد. بازهم تکرار میکنم: انگار منتظر چنین لحظه ای بود و این حرفها توی گلوش گیر کرده بود، آخرش هم لحنش عوض شد و حرفهایی زد که کاری جز توجه و گوش دادن و سر تکون دادن، از دستمون بر نمیومد! گفت: کاش برای کار ریشه ای اومده بودید و با هم مشورت میکردیم! اونوقت بود که بهتون میگفتم: جلساتی مثل جلسات منزل من و قاب عکس بالای سر من و پرچم بیت الشهدای دهه محرم در خونه من و... نه تنها هیچ مشکلی برای کسی نداره بلکه خیلی هم لازمه! میشه بگید بقیه دارند چیکار میکنند و چه تخم دو زرده ای برای مردم گذاشتند؟ منظورم همونهایی هست که رسما از مردم پول میگیرند و تبلیغات مراسمات کم کیفیتشون میکنند و چشم فلک را کور کردند و...! اگر راست میگید، برید جلوی کسانی بگیرید که میندازند توی دهن مردم که فلان شهید، زن و شوهر تحویل مردم میده و گره از بختشون باز میکنه!! برید عصرهای پنجشنبه جلوی دخترها و پسرهایی بگیرید که چسبیدند به قبر فلان شهید و ولش هم نمیکنند بلکه همون جا یکی پیدا بشه و التماس دعا!! برید بزنید توی دهن کسانی که به بچه های شهدا سر کلاس جلوی همه میگند بچه سهمیه ای و دل بچه های شهدا را خون میکنند!! اصلا اینها به کنار! میخوای بهتون بگم چندتا از زن و بچه و خانواده شهدای معروف و مطرح، ساز مخالف با شما و حکومت میزنند؟! برید جلوی اونها رو بگیرید اگه راست میگید!! اصلا تا حالا شده از خودتون بپرسید چرا دختر شهید...... و زن شهید...... و پسر شهید..... را نمیتونید درکنگره بزرگداشت پدرانشون دعوتشون کنید؟! چون جلف شده اند و نمیتونند جلوی رفتارهای نامتعارفشون بگیرند؟! کی باید حواسش به اونها میبوده اما نبوده؟! شما! اره خود شما! چرا واسه اونها برنامه ای نداشتید و یا اگر برنامه ای داشتید، چرا پس صد در صد جواب عکس داده؟! چرا وقتی پسر و دخترشون را در بعضی اجتماعات دستگیر میکنند، باور نمیکنند که این پسر و دختر فلان شهید بزرگوار هستند؟! خب معلومه. چون شما فکر کردید، صرفا فرزند یا همسر فلان شهید بودن، یعنی همه ی معنویت، همه ی اعتقاد، همه ی اخلاص. یعنی هیچوقت گمراه یا تنها نشه و همیشه با قاب عکس باباش و خاطرات این و اون زندگی کنه! اما غافل از اینکه این قاب عکس و اون خاطرات، نه برای اینها جای بابا را پر میکنه و نه پاسخگوی دل تنهای همسر شهید میشه! میشه بگید شما اون موقع کجایید و دارید فرم و گزارش جلسات یادواره شهدای کجا را واسه مقامات بالادستیتون پر میکنید و مینویسید؟! من خونه و وقت و زندگیم را وقف کسانی کردم که همه فکر میکنند همه چیزشون رو به راهه اما اینطور نیست و هزار تا بدبختی دارند! من نه جلساتم را تعطیل میکنم و نه درب خونه ام را روی کسی میبندم! اگر دوست دارید این قاب عکس را بردارید با خودتون ببرید! اما با بردن این قاب عکس و پرونده سازی برای کسی که سند و مدرکی از ادعای خودش ندارید فایده ای براتون نداره! راستی بفرمایید چایی. چاییتون سرد شد!! ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
زاینده رود ✅️
#تب_مژگان ۲۲ یکی از بچه ها گفت: خب از این جهت که مردم ما مردم ساده ای هستند، درست! اما دلیل نمیشه ک
۲۳ گزارشاتی که عمار آورده بود را خوندم، گزارش آزمایشگاه. گزارش مخابرات. گزارش بنیاد شهید. نمیدونستم بخندم، گریه کنم، سینه بزنم، راه برم، بشینم، شور بگیرم. چیکار کنم؟ از یه طرف، این کلاف داشت پیچیده تر میشد. از یه طرف دیگه هم باید می افتادم دنبال نفیسه و آرمان و فرید و حتی بابای مژگان. گفتم بابای مژگان هرچی توی پرونده دنبال اسم و رسم بابای مژگان گشتم نبود. غیر عادی به نظر میومد، اصلا بگذارید اینجوری بگم: چندتا چیز غیرعادی داشت اذیتم میکرد: اولیش اینکه چرا ۸۰۰ صفحه؟! دومیش اینکه کی وقت کرده این ۸۰۰ صفحه را بنویسه؟! سومیش اینکه چرا هیچ اسمی از بابای مژگان و آرمان نیست؟ چهارمیش اینکه چرا این مدت، کسی دنبال نفیسه نبوده و پیداش نکردند و مورد بازجویی قرار نگرفته؟! و چند تا چیز دیگه... اما وقتی دقت کردم، فهمیدم که جواب همه نه، اما اکثر این سوالات را میشه از خود اداره پیدا کرد. سریعا گوشی را برداشتم که دوباره به عمار بگم بیاد پیشم. اما... این کار را نکردم، به بخش ثبت و ضبط تماس گرفتم و به نادر گفتم: پرونده ای به شماره ۲۲۲/الف/۲۲/۱۳۹۲ را واسم استعلام دفتری کن ببین روندش چطوری بوده؟ نادر ده دقیقه بعد زنگ زد و گفت: «اصلا چنین شماره ای ثبت نشده!!! اگر لازمه تا فایلش را باز کنم و بهت کد رهگیری بدم تا راحت بتونی پرش کنی!» من که سرگیجه گرفتم با این جواب نادر، گفتم: «نه... قربانت. اگر لازم شد چشم، بهت اطلاع میدم. یا حسین!» خدایاااااا... پس این چیه که روبرومه؟! این ۸۰۰ صفحه و فرم های نیمه ناقص و گره های کوری که وجود داره و... با خودم گفته بودم چرا همه چیز یه جور خاصیه؟ چرا هیچکی روش کار نکرده تا من برگردم؟! عمار... ممکنه جواب همه این سوالات باید پیش عمار باشه، شاید هم نباشه. اما در هر حال، عمار تنها کسی هست که در جریان کامل این پرونده بوده و داره پا به پام پیش میاد. یه قلم و کاغذ برداشتم، دوباره همه چیز را مرور کردم. حس بدی داشتم، حس میکردم دارم فقط دور خودم میچرخم و کارها جوری که میخوام پیش نمیره یه فکری به ذهنم رسید، چاره ای نداشتم. خدایا مجبور بودم... مجبور بودم در اون لحظه این تصمیم را بگیرم. یه پازل سه قسمتی چیدم؛ دو قسمتش باید در بیمارستان روانی رقم میخورد. یه قسمتش هم توی اتاق بازجویی همین جا و به روش خودم. کاغذی که گزارش بچه های مخابرات بود را برداشتم و افتادم دنبال سر نخ. نفیسه پیام داده بود و نوشته بود: «یک یا دو؟» مژگان هم جوابش داده بود: «استیکر تعجب فعاله!!» این پیام خیلی از شبها به روش های مختلف اتفاق افتاده بود. ساعتش هم حدودا بین ساعت ۱۲ تا ۲ و ۲ونیم نصف شب بود. این، بی معنی نبود و القای مفهوم خاصی داشت. اون روز، مثل بچه خوب، سر ساعت ۱۹ رفتم خونه. کلی هم خرید داشتیم که رفتم انجام دادم، خانمم که داشت تعجب میکرد گفت: خبری شده؟! جایی میخوای بری که این موقع اومدی خونه و خرید کردی و با بچه ها مهربونی و لابد دوستمون هم داری و...؟! خودم که از خودم خندم گرفته بود: گفتم نه. چه خبری. چون امشب دو سه ساعت ممکنه نباشم، بخاطر همین گفتم یه کم زودتر بیام پیشت... خلاصه اون شب، به اندازه ای که جواب «تعجب» های خانم و بچه ها و «سوال» و جوابهای مختلف و «تیکه و طعنه» ها را دادم، از با هم بودن لذت نبردم با اینکه به «آرامش» و «محبت» خونه بیشتر از اینها نیاز داشتم. مخصوصا وقتی ماموریت خاصی پیش میاد، به آرامش خونه بیشتر نیاز دارم. اما تا به زبون نیارم. بگذریم... حدود ساعت ۱۱ شب شد. بچه ها داشتند میخوابیدند. از خونه زدم بیرون، رفتم به طرف بیمارستان روانی، رسیدم. دیوارهاش که بلند بود. دم در هم که سه چهارتا مامور بودند... خیابون هم که خلوت نبود. توضیحش مفصله. اما با ماشین حمل زباله ها وارد بیمارستان شدم تا کسی متوجه حضور من نشه، اونم با هزار بدبختی. حالم داشت از بوی لباسم به هم میخورد. فکری به ذهنم رسید، لباس یکی از مریض ها را از روی بند آویز برداشتم و زود پوشیدم، وقتی توی آیینه نگاه کردم، دیدم خیلی هم بهم میاد !!... پوشیدن لباس مریض، هم سبب میشد که بتونم راحت راه برم و هرجا خواستم قدم بزنم و هم کسی بهم گیر نمیداد. رفتم پشت پنجره اتاق مژگان. مثل ببری که داره از لا به لای بوته ها به طعمه اش نگاه میکنه، اوضاع و احوال را رصد میکردم، مژگان داشت آرایش میکرد به همون سبک وحشی بازی که برای اولین بار دیده بودمش. ادامه دارد... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز راز تو را برملا کند گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟ افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند! #شبتون_فاطمی ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا
﷽ #قرار_روزانه 🌸 سوره تین و علق #صفحه_۵۹۷ تلاوت این صفحه و ذکر #پنجشنبه #لا_اله‌َالا_الله‌المَلكُ‌الحقُّ‌المُبين (۱۰۰مرتبه) هدیه به #شهید_حمزه‌علی‌شهریاری در #سالروز_شهادتشان هر که روزش با سلامے بر حسین آغاز شد حق بگوید خوش بحالش بیمه "زهرا" شده #السَّلامُ_عَلَیڪَ_یا_اَباعَبــدِاللہ ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ #زاینده‌رود را معرفی کنید👇 ━━━🍃🌺🍃━━━ 💢 sapp.ir/z_rood سروش 💢 eitaa.com/z_rood ایتا