eitaa logo
ضامن
380 دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7هزار ویدیو
51 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پهلوی و هویت‌باختگی؛ حکومتی در آغوش غرب، به دور از استقلال ☫به جمع ضامنی ها بپیوندین👇 https://eitaa.com/zaameen
📖 تقویم شیعه ☀️ امروزسه شنبه: شمسی: سه شنبه - ۰۲ بهمن ۱۴۰۳ میلادی: Tuesday - 21 January 2025 قمری: الثلاثاء، 20 رجب 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️6 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌸7 روز تا مبعث حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم 🌸12 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام 🌸13 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ✅ با ما همراه باشید https://eitaa.com/zaameen
33.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرف ده سال پیش بخاطر پوشیدن شلوار جین مردمو شلاق میزد.حالا شده نماد آزادی؟ 😱😳 ویدئو را تا آخر ببین ❗️❗️❗️ ... 🌍
38.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈اتحاد نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت است... آنچه که با وحدت و همدلی اتفاق می افتد با تفرقه و دشمنی رخ نخواهد داد..‌ غربی
📸 درب تاریخی مسجد سهله به تاریخ سال ۵۵۰ق دوره سلجوقیان/ موزه لوور ✍ در مرکز این درب پنج بار نام مقدس محمد و پنج بار نام مقدس علی بصورت گردان منبتکاری شده است. دور این درب صلوات و بخشی از دعای حضرت فاطمه سلام الله علیها منبت کاری شده 📜 https://eitaa.com/zaameen
📸توزیع آب در تهران دهه ۴۰ 📜 https://eitaa.com/zaameen
🔻لو رفتن ساواکی که دربان مدرسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رفاه شده بود آیت الله محمد خامنه‌ای می‌گوید: چند روز مانده به پیروزی انقلاب، به علت مشکل کمردرد خانه‌نشین شده بودم. دوستانم از جمله آقایان زواره‌ای و نراقی (قاضی سابق دادگستری) سراغم آمدند تا جویای حالم شوند. ادامه روایت را از کتاب خاطرات آیت‌الله محمد خامنه‌ای بخوانید: دوستان وقتی وارد خانه شدند و دیدند که راه‌رفتن برای من مشکل است و از پله به زحمت پایین و بالا می‌روم زیر بغل مرا گرفته با ماشین خودشان سوار کردند و با هم به مدرسه‌ رفاه رفتیم. من دعا می‌کردم که حالم خوب شود و بتوانم خدمتی بکنم. عجایب از اینجا شروع شد. جلوی در مدرسهٔ رفاه که رسیدیم، جمعیت می خواستند داخل بروند، ولی یک مأمور مسلح با یوزی در را گرفته بود و کسی را راه نمی‌داد. چشمش که به من افتاد مرا به نام خانوادگی صدا کرد و تعارف کرد داخل برویم. قیافه‌ اش به نظرم آشنا آمد. وقتی داخل شدیم، به دوستانم گفتم این شخص به نظرم آشنا آمد. من را هم می‌شناخت. دفعتاً هر سه او را شناختیم. او مأمور رسمی ساواک در دانشکده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حقوق تهران بود که روزها در دانشکده‌ حقوق بود و در میان دانشجویان قدم می‌زد و گزارش تهیه می‌کرد. من آقای رجایی را صدا کردم و موضوع را به او گفتم. امّا برخلاف انتظار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، باحالت خسته و عصبی صدایش را بلند کرد و گفت به خدا دارم دیوانه می‌شوم، هر کس کار خودش را به من می‌دهد! من قبل از اینکه حرفش تمام شود او را به‌ طرف مقرش روانه کردم. هر سه از این حرکت آقای رجائی متعجب بودیم و مانده بودیم که موضوع را به چه کسی بگوییم. معلمی به نام کتیرایی هم در کنار اینها‌ بود که به او گفتیم. او با خشونت و بی‌درنگ به سراغ آن مرد ساواکی رفت و اسلحه‌ او را گرفت و او را اخراج کرد جالب آنکه چند ساعت بعد باز خبر رسید که همان مرد با اسلحه سر همان پست ایستاده است. باز دوباره به آن معلم جدی گفتیم و ظاهراً آن معلم او را برای همیشه اخراج کرده بود و من دیگر او را ندیدم 📚پایگاه اطلاع‌ رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی 📜 https://eitaa.com/zaameen