eitaa logo
/زعتر/
422 دنبال‌کننده
144 عکس
22 ویدیو
3 فایل
می‌نویسم چون می‌دانم غیر از این کار، هیچ کاری ماندگار نخواهد بود. ✨ زعتر یعنی آویشن. 💫برای ارتباط با من: @z_Attarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــ فردا، جلسهٔ به صرف کتاب بندهاست. و من تازه بسم الله خوندنش رو گفتم. باشد که برسیم به دوستان خوب حلقه کتاب😇 @zaatar
/زعتر/
ـــــــــــــ 🎐«هردو با هیجان به هم خیره شده بودیم ولی هیچ‌چیز فوق‌العاده‌ای در هیچ‌کداممان نبود.»
معرفی کتاب «خیابان گاندی» و «جویس در تعطیلات» طلبتون. گفتم که مجبور شم بنویسم😎
هدایت شده از ماراتن
دو‌تا دوست بودیم.‌ کار از یک دوستی عادی گذشته بود. شاید دو تا خواهر یا بهتر بگویم دو نفر با دغدغه های شبیه هم.‌ خوب این آخری که گفتم بدجور آدم ها را بهم نزدیک می کند.‌ از همان اول او کتابخوان بود و من فقط کتاب میخریدم. من عاشق فلسفه بودم و کتاب درس های دانشگاه را از بر می کردم. او بیشتر داستان و رمان می خواند. می نوشت و وبلاگش همیشه به روز بود.‌ همان وقت ها که گوشی هایمان یک جعبه موسیقی بیشتر نبود و پیامک و میس کال یک ارتباط به صرفه و دوست داشتنی، او چند دوست مجازی داشت.‌😄 با این ذره ذره تفاوت هایمان کاری نداشتیم. آن چه ارزش بیشتری داشت همان دغدغه های مشترک بود. همان دلسوزی برای فرهنگ‌. برای همین باهم کلاس رفتیم. باهم معلم شدیم.‌باهم دست و پا زدیم تا کاری کنیم...نشد که نشد... گذشت و گذشت سن و سالمان بیشتر شد، خانه، زندگی، بچه رنگ دیگری به زندگی هایمان داده بود.‌‌ دوست شفیقم سرش به کار خودش گرم شده بود. هر چه دید می انداختم زهرا دیگر دورو برم نبود. پیدایش نمیشد...‌ دلخور شدم. 🫣 بعد فهمیدم،بله او یک بهشت جلوی خودش دیده و آنقدر محو آن شده که یادش رفته برگردد دست من را هم بگیرد.‌ تاب نیاوردم. اخرهای کلاس نویسندگی پیشرفته اش بود که قلاب انداختم. لنگان لنگان خودم را چپاندم همانجایی که رنگ‌ وبوی دغدغه هایمان را داشت.‌ ناگفته‌نماند که خودش شد راهنمای راهم. استادیارم، معلمم و هر چی شما اسمش را می گذارید. خوبی و رفاقت و مهربانی.... او خیل زودتر از من پروازش را شروع کرده. با قدرت بال می زند و من تازه دارم د‌و تا بال شکسته قرض می گیرم. نفس نفس می زنم تا به او برسم. حالا شما قضاوت کنید رسم رفاقت این وسط ها چه می‌شود؟‌🤭 لیست کتاب ها را برای خودم ردیف کرده ام میخواهم صفر سه را غرق توی کتاب ها بگذرانم.‌ @zaatar
/زعتر/
دو‌تا دوست بودیم.‌ کار از یک دوستی عادی گذشته بود. شاید دو تا خواهر یا بهتر بگویم دو نفر با دغدغه ه
رفیق ۱۹ سالهٔ من. رفیقی که باهم پشت نیمکت‌های مدرسه نشستیم. باهم سر کلاس فلسفه دانشگاه مطهری درس خوندیم. و حالا باهم نوشتن رو تمرین می‌کنیم❤️ https://eitaa.com/maratoneman
ـــــــــــــ  «أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَريبٌ» یقیناً، یاری خدا نزدیک است. @zaatar
8.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـــــــــــــ رسیده وقت انتقام که کارتان شود تمــام @zaatar
ـــــــــــــــ 🎐«اگر یادت رفته، آقای عزیز، بگذار یادت بیندازم: من زنت هستم.» بندها را به بهانه حلقه کتاب مبنا، نصف روزه خواندم. در نگاه اول، شاید رمانی سرگرم‌کننده باشد که نویسنده با تعلیقی در شروع، مخاطب را تا انتها، پای کتاب می‌نشاند اما نمی‌شود بندها را یک رمان سطحی دید. بندها روایت زندگی خانواده‌ای است که گرفتار خیانت می‌شوند. خیانتی که کلمه‌اش هم، فکرمان را روزها درگیر می‌کند و حالمان را بد. از محتوای کتاب هرچه کمتر بگویم بهتر است تا لذتِ ذره‌ذره خواندنش را نگیرم. از جذابیت‌های داستان، داشتن سه راویِ مادر، پدر و دختر است. یعنی همه وقایع از سه دیدگاه مختلف، به گوشمان می‌رسد و دست‌وپای قضاوت درباره شخصیت‌ها را می‌بندد. کم پیش آمده آثار ترجمه شده را بخوانم و نثر ساده و روان نویسنده، مجذوبم کند. آن‌قدر ترجمه کتاب درجه یک است که اگر محتوای کتاب، درباره فرهنگ غرب و آزادی‌های بی‌حد و حصرش نبود، در وهله اول متوجه نمی‌شویم که با یک اثر ترجمه شده، مواجهیم. نسخه چاپی کتاب را تهیه کنید چون حتم دارم دوباره و چندباره سراغش می‌روید. ▪️۳ از ۶۰ ▪️بندها ▪️دومنیکو استارنونه ▪️ترجمه امیرمهدی حقیقت ▪️نشر چشمه ▪️۱۶۳ صفحه @zaatar
ــــــــــــ امیرالمؤمنین علیه‌السلام: سنگ را از همان جایی که دشمن پرت کرده، باز گردانید، که شر را جز شر پاسخی نیست. 🔅حکمت ۳۱۴ نهج‌البلاغه @zaatar
ــــــــــــــ 🎐«اگر مهلت مقرر برای تحویل اثر کمی بعد از پایان تعطیلات باشد، بیچاره می‌شوی و خوشی تعطیلی از دماغت درمی‌آید. با این‌همه اگر روزی نتوانم خانواده را مقدم بر نوشتن بدانم، مطمئن باشید شغلم را عوض می‌کنم.» کتاب، جستارهایی درباره کاروبار نویسنده‌ها در ایام تعطیلات است. احمد اخوت چندین جستار را که به این موضوع مربوط است، جمع‌آوری یا ترجمه کرده. او معتقد است نوشتن، کار سخت و پرفشاری است و آدمیزاد را خسته می‌کند. احمد اخوت در این کتاب دنبال این است که بفهمد، نویسنده‌ها هم مثل بقیه آدم‌ها به سفر می‌روند یا از تعطیلات به نفع نوشتن استفاده می‌کنند. بعضی نویسنده‌ها در سفر، کتاب و قلم همراهشان است و بعضی دیگر، اصلا سراغ سفر نمی‌روند و اکتفا می‌کنند به سفرهای گوگلی و مجازی‌. جستارهای متنوع در کتاب، شما را با سفرهای هتلی و نوشتن در قطار و سفر مجازی آشنا می‌کند و طعم خوش تجربه‌های دور و دراز خودتان را در ذهن، باز می‌کند. در نهایت این کتاب برای کسانی مناسب است که یا قلم در دست دارند یا کتاب‌بازند. ▪️۴ از ۱۰ ▪️جویس در تعطیلات ▪️ترجمه احمد اخوت ▪️نشر افق ▪️۳۱۰ صفحه @zaatar
ــــــــــــــ 🎐«قصه سمیه و شاهرخ، مثل همه قصه‌های این چنینی، در همین زنجیرهٔ باطل از این گوش به آن گوش گرفتار شد. کسی نمی‌داند سمیه و شاهرخ می‌خواستند دقیقا چه چیزی را در گوشمان زمزمه کنند.» خیابان گاندی، جستاری است درباره پرونده جنایی سمیه و شاهرخ. دو نوجوانی که قاتل خواهر و برادر سمیه شدند. کتابی که همان ماه اول انتشار، به چاپ ششم می‌رسد. ماجراهای جنایی و معماگونه، همیشه مخاطب زیادی داشته. مهراوه فردوسی ۲۵ سال بعد از این جنایت، سراغ ماجرای سمیه و شاهرخ رفته و از زاویه‌های مختلفی پرونده را بررسی کرده. او تلاش کرده تا با خرده‌روایت‌هایی، ما را با شرایط همه افرادی که در این ماجرا درگیر بودند، بیشتر آشنا کند. در این جستار، نویسنده با ارجاع‌های بیشمار، دیدگاه شخصی خودش را تبدیل به یک گفتمان می‌کند. گفتمانی درباره انقلاب و حکومت. فضای پر‌تعلیق و ماجراجویانه کتاب در کنار بررسی همه ابعاد ماجرا، برایم یک کلاس درس جستار بود. هرچند کتاب را در نرم‌افزار«نوار» با صدای خود مهراوه فردوسی گوش دادم اما از آن دست کتاب‌هایی بود که برای آشنایی با جستار باید نسخه چاپی‌اش را هم داشت. به شرط آن‌که دلتان کم‌تاب نباشد و به جستار علاقه‌مند باشید، قطعاً این کتاب کمک حالتان خواهد بود. ▪️۵ از ۶۰ ▪️خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر ▪️مهراوه فردوسی ▪️نشر چشمه ▪️۱۹۲ صفحه @zaatar
ــــــــــــ آمده‌ایم مصاحبه پیش‌دبستانی. هرلحظه منتظرم بگویند هنوز زود است، بروید سال دیگر بیایید. @zaatar
ـــــــــــــ 🎐«مریم را یادم می‌آید که از پشت سر آمد‌. دیگر یادم نمی‌آید، مثل سریالی که به جاهای حساس می‌رسد و تمام می‌شود. تو را مثل ماشین لباسشویی توی کف می‌گذارد که آخر چه می‌شود.» آقای بطحایی، اصرار دارد بر نثر تر و تمیز. پافشاری می‌کند روی تعابیر بکر و خلاقانه. وقتی کتاب را می‌خواندم، زبان خوبش، من را انداخت روی دور خواندن. خودش در وهله اول، گفته‌ها را در کتاب پیاده کرده و من بنا داشتم خط به خط بنشینم پای جملات و از بازی با کلماتش کیف کنم. اما این یک وجه رمان است. «هر صبح می‌میریم»، داستان قاتلی است که در بند اعدامی‌هاست. داستان احمدی که دستمان را می‌گیرد و در زندان می‌چرخاند. در عین حال، اتفاقات گذشته را برایمان بازگو می‌کند. اما چیزی که در کتاب جای تأمل دارد، همان برشی است که در ابتدا، از کتاب آورده‌ام. لطفاً دوباره بخوانیدش. این، همان کاری است که نویسنده با منِ مخاطب می‌کند. انگار نشسته باشی پشت در و طرف مقابل، یک روزِ تمام کلید را در قفل بچرخاند و تو ساعت‌ها منتظر تقه در باشی. تا انتهای داستان، اوضاع همین است و حتی گره از بعضی سؤالات باز نمی‌شود و این همان چیزی است که هر مخاطبی را پای کتاب نگه نمی‌دارد. من، هیچ‌وقت در بند ماجراها و شخصیت‌ها نیستم. چیزی که من را پای یک کتاب نگه می‌دارد، لذت بردن از خواندن است و من حتی از صحنه مرگ مادر احمد هم لذت بردم. آنقدر که کنارش چندین‌بار نوشتم:« عجب صحنه‌ای» همین‌ها برای من کافیست. حظ بردن از هر جهتی در یک کتاب‌. ▪️۶ از ۶۰ ▪️هر صبح می‌میریم ▪️سید احمد بطحایی ▪️نشر افق ▪️۱۹۶ صفحه @zaatar