eitaa logo
زفرات
48 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
1 فایل
پایگاه تخصصی مدح و مرثیه گلچینی از بهترین اشعار معاصرو قدما اخبار ، مطالب و پبشنهادهای زفرات را دنبال کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
غزلی بخوان بشوَد عیان ، که امیرِ روزجزا علیست که حسابِ ما که عِقابِ ما ، که عذابِ ما همه با علیست نشد از غم ضُعَفا جدا ، و َ کسی که در پیِ هر گدا برَوَد شبانه و بی صدا ، ببَرَد لباس و غذا علیست همه رمز و راز جهان بدان ، شده در عبای علی نهان ، شد اگر کسی یَل و پهلوان ، به یقین که از دَمِ یاعلیست همه دم بگو بِکَ یاعلی ، که نفس علی که هواعلی که دوا علی که شفا علی ، که دعای دفعِ بلا علیست ز علی کسی که جدا شود ، و َاگرچه از خُلفا شود تو بِدان که یک شَبه "لا" شود ، بخدا که نونِ "لَنا" علیست بوَد اولین ، بوَد آخرین ، شَهِ مسلمین ، شَهِ مومنین برو در صفاتِ خدا ببین ، نه علی خدا که خدا علیست بروَد فراتَر از آن چه که ، نرسیده بالِ ملائکه قَدَری که در دلِ معرکه ، درِ قلعه کنده ز جا علیست چه صلابتی و چه شوکتی ، چه شجاعتی و چه هیبتی به صفاومروه چه حاجتی ، به صفا قَسم که صفا علیست نجف است و ساغَرِ تا لبه...، نجف است و مستی هرشَبه ، نجف است و گیجی عقربه ، تب و لرزِ قبله نما علیست وَ به لطفِ پاکی مادرم ، نشدم حرامی و از سَرم نرود که بنده ی حیدرم ، سَنَد شرافتِ ما علیست...! . . . 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به علي شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب که علم کند به عالم شهداي کربلا را چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت که ز کوي او غباري به من آر توتيا را به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را «همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را» ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
در کوفه از وفا و محبّت نشانه نیست وز مِهر و آشتی سخنی در میانه نیست کردار جز نفاق و عمل جز خلاف نه گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست یا کوفیان نیافته‌اند از وفا نشان یا هیچ از وفا اثری در زمانه نیست ای شه! میا به کوفه که این ورطۀ هلاک گرداب هایلی‌ست که هیچش کرانه نیست این مردم منافقِ زشتِ دو رویه را خوف از خدای واحد فرد یگانه نیست دارند تیرها به کمان برنهاده لیک جز پیکر تو ناوکشان را نشانه نیست بهر گلوی اصغر تو تیر کینه هست وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست... بس عذرها به کُشتنت آراستند لیک جز کینۀ تو در دل ایشان بهانه نیست جانم فدای خاک قدوم تو شد، ولی مسکین سرم که بر درِ آن آستانه نیست... 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
ﺩﺭ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﭼﻮ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻱ ﻏﻢ ﮔﺸﻮﺩ ﺑﺎﺭ  ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺰﺍﺭ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺁﻣﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﻳﺎﺭ ﻧﻴﻠﻲ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻋﺰﺍ ﺭﺥ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ  ﺭﻭﻳﺶ ﺳﭙﻴﺪ ﺑﺎﺩ ﺳﭙﻬﺮ ﺳﻴﺎﻫﮑﺎﺭ ﻟﺸﮑﺮ ﻫﻤﻲ ﺭﺳﻴﺪ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﭘﻲ ﮔﺮﻭﻩ  ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﻲ ﺳﺘﺎﺩ ﻗﻄﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﻲ ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺣﺠﺎﺯ ﺭﺍﺯ ﻭﻓﺎ ﮐﺲ ﻧﺸﺪ ﻣﻌﻴﻦ  ﻣﻴﺮ ﻋﺮﺍﻕ ﺭﺍ ﺯ ﺟﻔﺎ ﮐﺲ ﻧﮕﺸﺖ ﻳﺎﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻬﺮ ﺧﻮﺍﺭﻱ ﻳﮏ ﺷﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺧﻴﻞ  ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻬﺮ ﮐﺸﺘﻦ ﻳﮏ ﺗﻦ ﺩﻭ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺍﺯ ﻣﻮﻳﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺩﻝ ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ ﺷﮑﻴﺐ  ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺗﻦ ﺁﻝ ﻧﺒﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺁﻥ ﺩﻡ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺁﺏ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻓﺮﻗﻪ ﺑﺴﺖ ﺧﺼﻢ  ﺁﻓﺎﻕ ﭘﺮ ﺷﺮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻓﻼ‌ﮎ ﭘﺮ ﺷﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺁﻝ ﻧﺒﻲ ﻭﺯ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﺎﻥ  ﺁﺑﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﺩﻡ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺁﺑﺪﺍﺭ 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
بوی بهشت می‌وزد از کربلای تو ای کشته‌ای که جان دو عالم فدای تو دیوانه‌وار، آمده‌ام تا به قتلگاه وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو... در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب وقتی شنید نالۀ واغربتای تو خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو اجر هزار عمره و حج در طواف توست ای مروه و صفا به فدای صفای تو! با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه شد متّحد رضای خدا با رضای تو تا با نماز خوف تو گردد قبول حق شد سجده‌گاه اهل یقین خاک پای تو تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت ای صد ذبیح کشته شده در منای تو! برخیز و باز بر سرِ نی آیه‌ای بخوان ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو! خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کشتۀ خدا! به خدا، خون‌بهای تو ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست در مجلس عزای تو صاحب‌عزای تو... آن‌جا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو... 🔹زفرات https://eitaa.com/zafarat
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست https://eitaa.com/zafarat
والاتر از هر آنچه که والا پیامبر ساحل علیست حضرت دریا پیامبر آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد وقتی که پا گذاشت به دنیا پیامبر قد می کشید رو به افق های دور دست در دامن حلیمه وصحرا پیامبر مثل مسیح بود که تابید وجلوه کرد در چشمهای خیس«بحیرا»پیامبر شد جایگاه آمد ورفت فرشتگان رونق گرفت غار حرا با پیامبر «اقرا بسم ربک» را جبرئیل گفت وقتی که بود غرق تماشا پیامبر بعد از چهل بهار به بعثت رسیده بود بشکوه وعاشقانه وزیبا پیامبر این مرد برگزید ترین مرد عالم است خاتم نبوده هیچ کس الا پیامبر لبریز از تصور معراج جبرئیل مبهوت در «دنی' فتدلی'» پیامبر تنها پناه مردم محروم از بهشت تنها امید آدم وحوا پیامبر با لطف بیکرانه ی احمد در آسمان موسی پیامبر شد وعیسی پیامبر جاریست نام اعظم پیغمبر خدا در خطبه های روشن صدها پیامبر با دوستان همیشه مروت نموده است با دشمنان همیشه مدارا پیامبر روز غدیر خم شد وبا امر کردگار بالا گرفت دست خدا را پیامبر آیینه تمام نمای خدا علی ست تنها کسی که بوده سراپا پیامبر در آیه ی مباهله ترسیم کرده است شرح زلال انفسنا را پیامبر.... https://eitaa.com/zafarat
علی در معرکه مردانگی را امتحان می داد واین یعنی که مردی را به نامردان نشان می داد تلظی در تلظی، گریه در گریه، همه فریاد علی اکبر انگاری در این میدان اذان می داد رجزهای نگاهش جان لشکر را به هم می ریخت چنان که گریه هایش قلب مولا را تکان می داد فرات! آیا حسین از تو تقاضای زیادی داشت؟ نباید پاسخ لب تشنه را تیر و کمان می داد بمیرم دست و بالت مثل حیدر بسته بود آن روز گلویت هم شبیه او ، خبر از استخوان می داد سه شعبه داشت تیری که گلوی خشک اصغر را... رباب آن سمت می مرد و...حسین این سمت جان می داد... برایت از عبا گهواره می سازد پدر زیرا خبر از آتش افتاده بر این دودمان می داد # امان از لحظه ای که پشت خیمه مادرت دلخون چنان گهواره هی آغوش خالی را تکان می داد... https://eitaa.com/zafarat
آن زمان که از دل لشکر برآمد قاه قاه از دل هر خاره می آمد فغان آه آه آسمان لرزید، دنیا زیر و رو شد تاکه دید نیزه ها بالا و پایین می شود در قتلگاه دشنه ها تشنه تر از لبها به میدان آمدند دشنه های سرخ پوش سرخ نوش روسیاه!! سعی دارد سد کند خون ، راه چشم شاه را تا نگاه او نیافتد سوی اهل خیمه گاه با عصا، با سنگ هم مهمان نوازی می کنند کوفیان دست و دل باز همیشه خیرخواه!! بین دود و شعله می آید گریبان چاک چاک خواهری گیسو پریشان ، وای از آن هرم نگاه کرده قلب سنگ تل را توأمان آب و کباب التهاب سوزناک آن نگاه بی پناه # عالم دلسرد را آهش به آتش می کشد این حرارت کم نمی گردد ز دلها هیچگاه... https://eitaa.com/zafarat
آن چشم­‌ها که شرم در آن ناگزیر بود تصویری از حماسه درونِ حریر بود در نینوا، درخششِ آن چهر پُر فروغ چون رویش ستاره، کنارِ کویر بود وان پرتو ملایم و مهتابیِ وقار در چهره‌­اش چو هاله ماه مُنیر بود تاریخ شاهد است که آن شهسوار عشق آزاده‌­ای به عشقِ برادر اسیر بود با مشک، تشنه‌­کام برون آمد از فرات سیراب شد و لیک ز بارانِ تیر بود انصاف را که خصم زبون در مصافِ او حتی برای دشمنیِ وی حقیر بود می‌تاخت او به دشمن و من بر لبم شکُفت اندیشه‌­ای که پیش­ ترم در ضمیر بود: آغازِ سرفرازیِ گودالِ کربلا در ژرفنا و گودیِ روز غدیر بود خون وفا به تیغ جفا ریخت بر زمین وان تشنگی که ماند به جا، بی­‌نظیر بود با این زبان چگونه تو را می‌توان سرود بی‌بال کی توان که به معراج پر گشود https://eitaa.com/zafarat
آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود مردی حضور فاجعه را در نظاره بود سهم کبوتران حرم، از حرامیان بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود زخمی که تا همیشه به نای رباب بود از شور نینوایی یک گاهواره بود می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود از کوچه‌های شب‌زدهٔ کوفه می‌گذشت پیکی روان به جانب دارالاماره بود از دشت لاله‌پوش خبرهای تازه داشت مردی که نعل مرکب او خون‌نگاره بود فریاد زد: امیر! در آن گرم‌گاه خون آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمه‌ها، در معرض هجوم هزاران سواره‌ بود خورشید سربریده غروبی نمی‌شناخت بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود روزی که رفت این خبر شوم تا به شام چشم فرشته‌های خدا پرستاره بود بانگ اذان بلند نمی‌شد ز مأذنی آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود با ضربه‌ای که حادثه بر طبل می‌نواخت فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب میدان پایکوبی هر باده‌خواره بود یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند گویی که در تدارک عیشی هماره بود! تعداد زخم گرچه ز هفتاد می‌گذشت اما شمار زخم زبان بی‌شماره بود... https://eitaa.com/zafarat
وادی عشق است و شد نوبت هل مِن مزید آه که هُرم عطش... آه که ثقلُ الحدید... دعوت خون خداست «آینه در کربلاست ما همه بی‌غیرتیم» نوبت اکبر رسید لالۀ پرپر شده! از تو جهان پُر شده می‌رسد از کربلا شهید بعد از شهید داغ جوان می‌کند روز پدر را سیاه داغ جوان می‌کند موی پدر را سپید بار دگر ای جوان اذان بگو بعد از آن غربت او را بخوان که یا وحید الفرید: «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» https://eitaa.com/zafarat