یادت میآید شهر من آن ماه آبان را
بر شانههایت رود تابوت شهیدان را
با سیصدوهفتاد زورق در دل دریا
روز شگرفی بود الحق در دل دریا
یا سیصدوهفتاد مشکِ از عطش لبریز
با رمز یا زینب به لب، با شور رستاخیز
یا سیصدوهفتاد شمشاد جوان در صف
تشییع شد بر دست دریاهای جان بر کف
دریای جمعیت، خروشان، بیکران، موّاج
از چارباغ آن لالهها را برد تا معراج
یا سیصدوهفتاد حسنیوسف پرپر
چشم و چراغ دیدههای منتظر بر در
یا سیصدوهفتاد بیت ناب آئینی
شعر حماسی انقلابی مکتبی دینی
*
یادت نمیآید مگر ای شهر، آبان را
بر دوش مردم کاروانی از شهیدان را
از داغ سنگین خم به ابرویت نیاوردی
از بال خونین خم به ابرویت نیاوردی
در صبح هجرت پل به پل پیوند میبستی
عصرش سر رزمندهها سربند میبستی
از صبح تا مغرب کفن آماده میکردی
عصرش لباس رزم در میدان میآوردی
از صبح، استقبال گرم سروپیکرها
عصرش پی اعزام گردان صنوبرها
صبحش نسیمی از قیامت داشت اسفندت
عصرش هوای استقامت داشت اسفندت
این است اگر معنایی از ایثار میخواهند
این است اگر در عاشقی معیار میخواهند
با چشم خود دیدی چه مادرها چه خواهرها
در جمعیت دنبال قاسم ها و اکبرها
*
از یاد بردی شهر من آن ماه آبان را
بر شانههایت کاروانی از شهیدان را
با زندهرودت زنده بودی یا شهیدانت
عریان نبینم شاخهها را در خیابانت
از شرم بر پیشانیاش ای رود جاری شو
خون در رگ غیرت! بجوش و زود جاری شو
آن سیصدوهفتاد سرو و لاله احیانأ
چیزی نگفتند آن زمان در موقع رفتن
پرسیدهای مادرْشهیدان از چه غمگینند
از خانه تا مسجد چهها در راه میبینند
حرمت بدار این خون دلهای مجسّم را
بشناس از نامحرمان ای شهر! محرم را
ای شهرِ بانوی امین! امنیّتت از چیست
آزادی ای نصفجهان، آزادیات از کیست
ای برگهای زیر پا افتادهی آبان!
طوفان میآید عنقریب این روزها... طوفان.
#زهرا_سپهکار
#شعر_۲۵_آبان
#شهر_اصفهان
@zahra_sepahkar