eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی
341 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
204 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/MAHDI_EHTESHAMI شماره تماس: ۰۹۱۳۲۲۷۵۹۲۲ مهدی احتشامی
مشاهده در ایتا
دانلود
📌؟ ✍یکی از پیامبران بنی اسرائیل حضرت عُزیر (ع) بود که نام مبارکش یک بار در قرآن آمده است و نامش در لغت یهود، عذرا گفته می شود. پدر و مادرش در منطقە بیت المقدس زندگی می کردند. خداوند دو پسر دوقلو به آنها داد که نام یکی را عزیر و نام دیگری را عُذره گذاشتند. عزیر و عذره با هم بزرگ شدند تا به سی سالگی رسیدند.عزیر(ع) پس از آنکه ازدواج کرد به قصد سفر از خانه بیرون آمد. 🔺پس از خداحافظی با بستگانش، اندکی انجیر و آب و میوە تازه با خود برداشت تا در سفر از آن بهره بگیرد. در بین راه به آبادی رسید که به طور وحشتناکی درهم ریخته و ویران شده بود و حتی استخوان های ساکنان آنجا نیز پوسیده شده بود. هنگامی که عزیر(ع) با دیدن این منظره وحشتناک به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و با خود گفت: 🔺چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند؟ البته او این سخن را از روی انکار نگفت بلکه از روی تعجب گفت: او در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و در ردیف مردگان قرار داد.پس از صد سال،خداوند عزیر(ع) را زنده کرد. فرشته ای از جانب خدا آمد و از او پرسید: چقدر در این بیابان خوابیده ای؟ او که گمان می کرد ساعاتی بیش در آنجا استراحت کرده باشد در جواب گفت: یک روز یا کمتر! 🔺فرشته به او گفت:تو صد سال در اینجا بوده ای. اکنون به غذا و آشامیدنی خود بنگر که چگونه به فرمان خدا در تمام این مدت سالم مانده و هیچ آسیبی ندیده است. اما برای اینکه باور کنی به الاغ خود بنگر و ببین که چگونه با مرگ، اعضای آن از هم متلاشی شده است. و اینک ببین که خداوند چگونه اجزای پراکنده و متلاشی شده آن را دوباره جمع آوری کرده و زنده می کند. 🔺با دیدن این منظره عزیر گفت : می دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است. اینک مطمئن شدم و مسأله معاد را با تمام وجودم حس کردم و قلبم سرشار از یقین شد. آنگاه عزیر سوار بر الاغ خود شد و به سوی خانه اش حرکت کرد در مسیر راه می دید که همه چیز تغییر کرده است. وقتی به زادگاه خود رسید دید که خانه ها و آدمها تغییر کرده اند با دقت به اطراف خود نگاه کرد تا مسیر خانه خود را یافت و به نزدیک منزل خود آمد. 🔺در آنجا پیرزنی لاغر اندام و خمیده قامت و نابینا را دید از او پرسید: آیا منزل عزیر همین جا است؟ پیرزن گفت : آری همین جا است. سپس به دنبال این سخن گریه کرد و گفت: دهها سال است که عزیر مفقود شده و مردم او را فراموش کرده اند چطور تو نام عزیر را به زبان آوردی؟ عزیر گفت : من خود عزیر هستم. خداوند صد سال مرا از این دنیا برد و جزء مردگان در آورد و اینک بار دیگر مرا زنده کرده است. 🔺آن پیرزن مادر عزیر بود که با شنیدن این سخن پریشان شد و گفت : صد سال قبل عزیر گم شد. اگر تو واقعا عزیر هستی و راست می گویی (او مردی صالح و مستجاب الدعوه بود) دعا کن تا من بینا شوم و ضعف پیری از من برود. عزیر دعا کرد. پیرزن بینا شد و سلامتی خود را بازیافت و با چشم تیزبین خود پسرش را شناخت و دست و پای پسرش را بوسید و سپس او را نزد بنی اسراییل برد. 🔺بزرگ قوم بنی اسراییل به عزیر گفت: ما شنیدیم هنگامی که بخت النصر، بیت المقدس را ویران کرد و تورات را سوزاند فقط چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند.یکی از آنها عزیر(ع) بود. اگر تو همان عزیر هستی تورات را از حفظ بخوان. عزیر تورات را بدون کم و کاست و از حفظ خواند. آنگاه او را تصدیق کردند و به او تبریک گفتند و با او پیمان وفاداری به دین خدا بستند. 🔺امام باقر(ع) گفته است عزیر و عذره هر دو از یک مادر؛دوقلو بدنیا آمدند. عزیر در سی سالگی از آنها جدا شد و صد سال به مردگان پیوست و سپس زنده شد و نزد خاندانش بازگشت. او بیست سال دیگر با برادرش زیست و سپس باهم از دنیا رفتند در نتیجه عزیر پنجاه سال و عذره صد و پنجاه سال عمر کردند. .............................................. 🎙 آموزش تخصصی مداحی🎙 http://eitaa.com/zakerin1401 ..............................................