"السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّة،ب ِمُوالاتِكُمْ عَلّمَنَا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ، اَلّلهُمَ العَنهُم جَمیعاً
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ. وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
يه سلام هم از زبان آقا امام محمد باقر بديم، آقايي كه امشب شبِ شهادتشه، آقايي كه روضه خونه كربلاست، نه روضه خواني كه شنيده باشه، روضه خواني كه ديده، شنيدن كي بُوَد مانند ديدن، خودش نگاه كرد ديد جدش روي خاكِ كربلا داره دست و پا ميزنه:اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ."
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را، تمام فاصله را
*ميگن: بچه اگه توي سن كودكي صحنه اي رو ببينه تا آخر يادش نميره، توي سن كودكي چيزي رو ببينه ضبط ميكنه، تا بزرگ بشه يادش نميره، آقاجان! فقط بگو كربلا چي ديدي؟...*
هزار بار بمیرم برات، می خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را
*آقاجان! اگه امشب حرفي زديم، زخم دلت تازه شد مارو ببخش...*
تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟
*از كجا بگم؟ باباتون زين العابدين كه فقط ميزد رو پاش ميگفت: "اَلشّام...*
چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت
ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را
* كار به جايي رسيد كه باباتون زين العابدين به سهل ساعدي گفت: يه ذره پول به اين نيزه دار بده، اين زن و بچه ها داغ ديده اند، بگو: اينقدر اين سرهارو جلوي اين زن و بچه ها نياره، بگو: يا جلوتر بره يا عقب تر، بگو: نيزه هارو ببره تا به بهانه ي نيزه ها اينقدر به اين زن و بچه ها نامحرما نگاه نكنن، اي حسين!... *
چه کودکیِ بزرگی است این که دستانت
گرفته بود به بازی گلویِ سلسله را
میان سلسله، مردانه در مسیرِ خطر
گذاشتی به دلِ درد، داغِ یک گِله را
*امام باقر توي مسير شام و كوفه يه بار گِله نكرد، يه بار نگفت: بابا! دستام توي زنجيره، ميدوني چرا نگفت؟ آخه ميديد رقيه هم دستاش به زنجيره، نگاه مي كرد مي ديد زن و بچه همه توي زنجير و سلسه هستند، چي بگه؟...*
چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
*تازيانه و سيلي و كعب ني و زخمِ شمشير امام باقر رو اذيت نكرد، مي دوني چي امام باقر رو اذيت كرد؟...*
هنوز یک به یک، آری به یاد می آری
تمام زخمِ زبان های شهرِ هلهله را
*اومدن به باباش امام سجاد گفتن: خارجي... امام سجاد به اون مرد شامي كه بهش گفت خارجي، گفت: بيا جلو، ازت يه سئوال دارم، به من بگو تا حالا قرآن خوندي يا نه؟ به من بگو: آيه ي تطهير رو خوندي يا نه؟ گفت: آره خوندم، حفظم، اما تو رو به اين آيه چكار؟ حضرت بهش گفت: به من بگو اين آيه در وصف كيه؟ سريع جواب داد اين در وصف پيغمبر و بچه هاي پيغمبرِ، آقا فرمود: آي مردِ عرب! اين سري كه داري سنگ ميزني، سَرِ بچه ي پيغمبرِ، منم پسرِ اين آقام، اين حسينِ، اين لبهايي كه داري سنگ ميزني بوسه گاه پيغمبرِ...*
مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را
*امام باقر خردسال بود كربلا، همراه مادرش اومده بود كربلا، ابي عبدالله سفارش اين بچه هارو كرده بود كه زن ها مواظبشون باشن، يا دستِ عمه اش زينب بود، يا دستِ مادرش بود، معمولا بچه ها همه يه جا جمع ميشن، ديدي يه مسافرت
چندتا خانواده كه بچه دارن ميرن، وقتي خانواده ها ميرسن به يه منزلي بزرگا ميرن پيش هم ميشينن، بچه ها با هم ميرن بازي ميكنن، حالا بين اين خانواده ها يه بچه ي شيرخواره باشه، همه دور بچه جمع ميشن، يكي باهاش حرف ميزنه، يكي بهش اسباب بازي ميده، هي مي اومدن كنارِ اين گهواره ميديدن اين بچه لباش رو به هم ميزنه، زبونش رو هي دور دهنش ميچرخونه، هي مي اومدن مي گفتن: عمه! ببين علي اصغر تشنه است، عمه! اي كاش كمي آب داشتيم من لباش رو تر مي كردم...*
بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را
*امام باقر وصيت كرده اند كه ده سال توي منا روضه ي جدش رو بخونن، قطعا امشب آقا روزيِ مُحرمِ مارو امضا ميكنه... يا امام باقر! اگه مرگ ما قرارِ برسه شما واسطه شيد ما يه مُحرم ديگه زنده باشيم، يه مُحرم ديگه لباس عزا و لباس
مشكي بپوشيم...*
چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر
به روی خویش نیاورده اید آبله را
شاعر:حمیدرضا برقعی
*بذار زبانحال امام باقر با رقيه رو براتون بخونم، ببين اين دو تا نازدانه چه جوري با هم حرف ميزدن و درد و دل ميكردن، امام باقر صدا زد: رقيه جان!...*
تو یکسره در چشمِ لشکر بودی و من نه
چون صاحبِ خلخال و زیور بودی و من نه
فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد
از چند صورت مثل مادر بودی و من نه
ما هر دو از بازار شامیها گذر کردیم
با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه
در معرض چشم حرامی بودهایم اما
آن لحظه تو محتاج مَعجر بودی و من نه
حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت
آنشب تو درآغوشِ یک سر بودی و من نه
شاعر:مجید تال
*يادم نميره اون لحظه اي كه عمه ام ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، بابام امام سجاد ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، التماس كردن گفتن: اين سر رو نياريد، اين بچه ها طاقت ندارن، اما هر دوشون كتك خوردن، تازيانه خوردن، ما روي پنجه ي پا ايستاديم، زن ها نميگذاشتن ما ببينيم، اما من خودم ديدم، سر رو انداختن جلويِ رقيه، اي حسين!...
ديدم رقيه دستاي لرزونش رفت طرفِ سر، دو دستي سر رو گذاش تو بغلش، درست نمي ديد، آخه اينقدر سيلي خورده بود چشاش تار ميديد...*
بابا! خوشي به قلبم دستِ رد زد
يه بي حيا بهم لگد زد
*هزار تا حرف رقيه آماده كرده بود به باباش بزنه، دختر دارا مي دونن، دختر وقتي باباش از سفر مياد، زبون گِله اش باز ميشه، ميخواست از قافله بگه، از تازيانه بگه، از حرمله بگه، ميخواست از سيلي بگه، ميخواست از زجر بگه، اما تا نگاش به سر بريده افتاد درداش يادش رفت، لباش رو گذاشت رو لباي بابا، اي حسين!...*
ذکر من سلام من کیست حضرت باقر
خیلی امام باقر غریبه،غربت از این بالاتر این همه زائر می ره مدینه،ولی شب و روز شهادت امام باقر كه میشه،مدینه یه زائر نداره؛همه رفتند مكه،یه نفر نیست پشت بقیع براش گریه كنه،بیایید امشب غریب نوازی كنیم،خیلی غریبه امام باقر
حج من قیام من کیست حضرت باقر
اسوه ی تمام من کیست حضرت باقر
زمزم و مقام من کیست حضرت باقر
پنجمین امام من کیست حضرت باقر
می کند ز آیینم مهر او نگهبانی
ای به بندگی یکتا ذات حق تعالی را
تو یگانه فرزندی دو علی اعلا را
باقر العلوم هستی ذات پاک یکتا را
نی عجب اگر بخشد سائلت دو دنیا را
جان مادرت زهرا از درت مران ما را
بی تو در جنان عاشق بنده ای است زندانی
امروز روز شهادت یه آقایی بوده آی مردم كه دو سه سال بیشتر نداشت،یكی از شاهدهای كربلا بوده،هم سن و سال رقیه خانم بوده،امام باقر،همه ماجرای كربلا رو دیده
تو ز کودکی دائم محنت و بلا دیدی
با دو چشم معصومت ظلم بر ملا دیدی
راه شام طی کردی دشت کربلا دیدی
اهلبیت عصمت را زار و مبتلا دیدی
هر که این قصه شنیده است ولی من دیدم
خون دل خوردم و شب تا به سحر نالیدم
هستی ما همه در کرببلا رفت به باد
چه به روز دل زینب که نیامد
گریز روضه رو بزنم،امشب تحویل بگیری،امشب بریم كربلا،اینقده،آقا رو این سم اذیت كرد،اما به هر سختی بود،حضرت رو اسبش تا جلوی منزل رسوند،خود حضرت به هر سختی بود پیاده شد،بچه ها ریختند دور بابا،بابا رو پیاده كردند،وارد خونه شد،آی مردم،ایجا اسب آقا صاحبش رو صحیح و سالم رسوند تا كنار خونه،دلت رفت آره،قربون این دل ها برم كه با یه اشاره جلوجلو میرن،ولی من یه اسب دیگه سراغ دارم
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت ذوالجناح از جولان
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طا قت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
حسین............
خشکی ام رفت و فصل دریا شد سردی ام رفت و فصل گرما شد فارغم از خودم خدا را شکر آسمانی شدم، خدا را شکر ای حیاتِ مجدد دنیا دومین یا محمد دنیا ای که تنها خدا شناخت تو را مثل بیت الحرام ساخت تو را قافیه های بیت ما تنگ است در مقامت کُمیت ما لنگ است ای نسیم پُر از بهار حسین حسنی زادهی تبار حسین قبلهی مردم مدینه تویی حسن دوم مدینه تویی ای ظهور پیمبر اکرم حاصل وصلتِ دعا و کرم مادرت دختر کریم خداست پدرت حضرت کلیم خداست سَر شب فکر نور تو بودم فکر شبهای طور تو بودم خواب سجاده تو را دیدم صبح دیدم کنار خورشیدم ای نماز پُر از قنوت حسن حاصل چلهی سکوت حسن تو تولای دفترم هستی قسم نونِ وَ القَلم هستی تکیه بر بال جبرئیل زدی مزرعه داشتی و بیل زدی *قربونت برم .. گفت آقا عرق رو پیشونیت میشینه .. این همه خَدم و هَشم خودش کار می کرد .. همه عالم دور سرت بگرده یا امام باقر ..* بهترین میوهی تو ایمان بود گندم کالِ تو پُر از نان بود بی تو این حوزه ها کمال نداشت میوه ای غیر سیب کال نداشت وقت آن است اجتهاد کنی بی سوادِ مرا سواد کنی وقت آن است منبری بزنی حرف، یک حرفِ بهتری بزنی علم را باز هم شکاف دهی در کلاس ت مرا طواف دهی اگر علم تو را حساب کنند زندگی تو را کتاب کنند علم و اخلاق می شود با هم آدمی می شود بنی آدم پَر جبرئیل زیر پای تو بود گردن آویز بچه های تو بود میوهی بهتر از رطب سیب است باعث التیامِ تب سیب است فاطمه سیبِ جَنتُ الاعلاست پس تبِ تو یا زهراست *شیخ عباس قمی می نویسه؛ هر وقت حضرت بهش عارضهی تب سرایت می کرد و تو تب میسوخت بلند فریاد می زد یا فاطمه! .. بعد شیخ عباس تو بیتُ الاحزان خودش تفسیر کرده گفته شاید یه علت این که آنقدر امام باقر بلند صدا می زد یافاطمه، مادرش رو صدا میزد بلند بلند .. نمی تونستن راحت برا مادرشون گریه کنن .. همون طوری که بدن لطیف و شریف حضرت از تب می سوخت، جگرش برا مادرش بیشتر می سوخت .. همچین که می گفت یا فاطمه آروم میشد .. آتشِ درون رو با این ذکر خاموش می کرد .. اگرچه این آتش هیچ وقت خاموش شدنی نیست .. علامه امینی رفت مدینه برگشت گفتند علامه چه خبر از مدینه؟ زد زیر گریه .. گفت؛ چی بگم، کاشکی نمی رفتم مدینه .. گفتن چرا علامه؟ گفت هنوز صداش بینِ در و دیوار میاد .. وگرنه آن رازِ سر به مُهر که در هر سحربه او می گفت؛ مادرم به تضرع بیا، تویی بی بی منتظرِ امام زمانِ .. همه آل الله هم برا مادرشون گریه می کنند .. گریه کنای امام باقر به خودتون ببالید .. هم مجلس کم گرفته میشه برا امام باقر، هم الان کنار قبرش دیگه زائر نیست .. تا همین دو سه شب پیش مدینه زائر داشت .. شده از پشت پنجره ها این قبرا رو نگاه می کردن .. اما الان مدینه دیگه هیچ کس نیست .. چه کسی گفته بی مزاری تو؟ یا چراغِ حرم نداری تو قبرِ تو بارگاه توحید است شمعِ بالا سَر تو خورشید است چه کسی گفته سایه بان تو نیست؟ صحن در صحنِ آسمانت نیست فرش که آسمان نمیخواهد نور که سایه بان نمی خواهد تو خودت سایه بان دنیایی بهترین آسمان دنیایی .
. آری زهرش دادن، مسومش کردن حضرتُ .. اما همهی روضهی امام باقر این نیست .. غربت و مظلومیت گره خورده با روضه های کربلا .. دو سه بیت بخونم و از همه التماسِ دعا .. تو زِ کودکی دائم محنت و بلا دیدی با دو چشم مظلومت ظلم بر ملا دیدی راهِ شام طی کردی دشتِ کربلا دیدی اهل بیتِ عصمت را، زار و مبتلا دیدی راس جد خود را بر طشتی از طلا دیدی که زیرِ چوب بر لب داشت آیه های قرآنی خیمهها کَز آتش سوخت، سیدی کجا بودی؟ *یه سئوال اینجا داریم از امام باقر .. یه سئوالم الان این گریز به ذهنم زد .. مدینه ام وقتی بی بی و امیرالمؤمنین برگشتن خونه، زینب از مادر پرسید .. همه آرام شدن یه گوشه نشستن .. زینب اومد جلو مادر : درآن ساعت که در می سوخت پرسیدی کجا بودم؟ تو می خوردی کتک من هم به زیر دستُ پا بودم *حالا باید بلند گریه کنی ..* خیمه ها کَز آتش سوخت سیدی کجا بودی زیر خارها خفتیم، بین عمه ها بودیم شاید ای عزیزِجان زیر دست و پا بودی رویِ شانهی مادر یا از او جدا بودی یا به زیر کعبِ نی در خدا خدا بودی چهار سال سِنت بود با چنان پریشانی *عرضِ روضه من تموم .. به نظرِ من سخت ترین صحنه بر امام باقر .. صبح شام غریبان بوده .. تا عمر داشت از یادش نرفت .. صبح که نور خورشید همه جا رو فرا گرفت .. دید صورتِ همه عمه ها کبوده .. شب چشم درست نمی بینه، کجا ضربه خورده ..* یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود .. ای ملائک ناله در هامون کنید شمر را از قتلگه بیرون کنید یا زِ دست قاتلت خنجر بگیر یا رهِ گودال بر مادر بگیر .
روز شهادت امام باقر علیه السلام ...دلا بره مدینه و از مدینه بریم کربلایِ مُعلا...روز شهادتِ آقایی که تمام مصائب کربلا وکوفه وشام را دیده...رنج اسارت کشیده...
"صلی الله علیک یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله یا حجة الله علی خلقه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله"
ای فروزان گوهر پاک بقیع
گل پرپر شده در خاک بقیع
با سلامت کنم آغاز کلام
ای تورا ختم رسل گفته سلام
پنجمین حجت و هفتم معصوم
به ابی انت، که گشتی مسموم
ای فدای حق و قربانی دین
کرده یک عمر نگهبانی دین
تنت از درد و الم کاسته شد
تا که دید قامتش آراسته شد
اى ز آغاز طفولیت خویش
بوده در رنج و غم و درد، پریش
از عدو ظلم و شرارت دیده
چون پدر رنج اسارت دیده
خار در پا و رَسَن در بازو
رفته اى با اُسرا در هر سو
كربلا دیده اى و كوفه و شام
اى شهید از اثر ظلم هِشام
آتشِ غم پر و بالت را سوخت
زهر كین، شعله به جانت افروخت
اثر زهرِ به زین آلوده
كرده اعضاى تورا فرسوده
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
*امروز که روزِ شهادتشِ یه زائر کنار قبرش نیست،کسی کنار مزار مطهرش نیست ...نه شمعی نه چراغی نه گنبد و نه چراغی نه زائری...ان شا الله امام زمانمون میاد به همین زودی کنار ضریح مطهرش عرض ادب میکنیم*
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
دیده دهر ازین غصه پر آب
شیعه را دل ز عزایت شده داغ
كه بود قبر تو بى شمع و چراغ
ظلمِ این امتِ دور از اِدراك
كرده یكسان حَرمت را با خاك
* اما اصل مصیبتش ،مصیبت جدِّ مظلومش حسین علیه السلامِ...حسینی ها!کربلای ها !اگه بنا به روضه خوندن باشه امروز ،بهترین روضه خوان خودِ امام باقر علیه السلامِ...*
آنچه من دیدم به عالم،چشم گردون هم ندیده
دیده ام من بوسه ی زینب به رگ های بریده
شد از اول قسمت من سوز و اشک و آه و ناله
دیده ی من دیده سیلی خوردنِ طفل یه ساله
کِی شود از خاطرِ من یادِ عاشورا فراموش
لاله ها را چیده دیدم بلبلان را جمله خاموش
از دلِ هر خیمه میزد شعله ی آتش زبانه
*تا دیدن کار از کار گذشت هلهله کردن ،اومدن به طرف خیمه ها ،هم غارت کردن هم آتش زدن ...دلسوخته ها!حسینی ها...یک رُخ نمانده بود که سیلی نخورده بود...یاحسین....*
از دلِ هر خیمه میزد شعله ی آتش زبانه
می چکید از چشم زینب اشک غربت دانه دانه
امان از دل زینب امان از دل زینب
*همه رو توی خیمه ی نیم سوخته جمع کرد ،یکی میگفت :عمه! گوشم ...یکی میگفت: عمه !پاهام...یه دختر بچه دامن عمه رو گرفت، گفت :عمه! اگه داری یه سَر پوشی بهم بده...*
مرحمِ زخمِ دلِ بابای من زخم زبان شد
*رو نیزه سر باباشو نشونش میدادن ،نشون مردم میدادن، هی میگفتن "هذا راس خارجی... "...*
مرحمِ زخمِ دلِ بابای من زخم زبان شد
روی نی راس شهیدان بر سر من سایه بان شد...
صلی الله علیکم یا آل رسول...
💚 لبیک یا مهدی 💚
آرشیو فایلهای کلاس مداحی
حضرت ام البَنین(س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins2
کانال اصلی ذاکرین حضرت ام البَنین (س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
وبلاگ👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
کپی با ذکر صلوات
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎗آموزش روضه خوانی مضمون
ازشعرمصیبت به روضـــــه اصلی
(قسمت دوم)
.
💚 لبیک یا مهدی 💚
آرشیو فایلهای کلاس مداحی
حضرت ام البَنین(س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins2
کانال اصلی ذاکرین حضرت ام البَنین (س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
وبلاگ👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
کپی با ذکر صلوات
4_5855216287709399127.pdf
693.3K
ـــــ مُفاخره و مُلاطفه ـــــ
#موضوع: حدیثی در کتاب «الفضائل» و کتاب «عوالم العلوم و المعارف» وجود دارد که معروف به حدیث «مُفاخره و مُلاطفه» است. یک مناظرۀ زیبا و دلنشین از حضرت علی علیه السلام با حضرت زهراء سلام الله علیها، نَقل شده است. #محتوا: تعریف مفاخره - اهداف مفاخره - منبع شناسی - متن حدیث و ترجمه. #صفحه: ۵ #فرمت: فایل pdf
💚 لبیک یا مهدی 💚
آرشیو فایلهای کلاس مداحی
حضرت ام البَنین(س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins2
کانال اصلی ذاکرین حضرت ام البَنین (س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
وبلاگ👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
کپی با ذکر صلوات
مرثیه استاد مطیعی.pdf
516.1K
•"السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ"•
💠متن روضه و مرثیه💠
#امام_باقر علیه السلام
🔸 #استاد_مطیعی
🔻شهادت امام باقر علیه السلام 🔻
#شهادت_امام_باقر علیه السلام
💚 لبیک یا مهدی 💚
آرشیو فایلهای کلاس مداحی
حضرت ام البَنین(س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins2
کانال اصلی ذاکرین حضرت ام البَنین (س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
وبلاگ👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
کپی با ذکر صلوات
مرثیه استاد پناهیان.pdf
493.4K
•"السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ"•
💠متن روضه و مرثیه💠
#امام_باقر علیه السلام
🔸 #استاد_پناهیان
🔻شهادت امام باقر علیه السلام 🔻
#شهادت_امام_باقر علیه السلام
💚 لبیک یا مهدی 💚
آرشیو فایلهای کلاس مداحی
حضرت ام البَنین(س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins2
کانال اصلی ذاکرین حضرت ام البَنین (س)👇
https://eitaa.com/zakerinehomolbanins
@zakerinehomolbanins
وبلاگ👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
کپی با ذکر صلوات
کمیت قافیه لنگ و زبان شاعر لال
چرا که وصف امام است در قصیده محال
صدای پای مسیحا حیات میبخشد
به عشق او فوران کرده ذوق رو به زوال
چه خوب جهل ندارد مَحلی از اعراب
چه خوب از اینکه میآید جواب هر چه سوال
به حکمتِ کلمات امام خورده گره
کلام و فلسفه و منطق و اصول و رجال
وَلَو ولیّ خدا را به احتجاج کِشی
ابوحنیفه که باشی نمیرسی به کمال
ز" قال باقرعلیهالـسلام" فهمیدم
دمش به حوزۀ علمیه میدهد پَر و بال
رواست گر بنویسد جناب شیخ صدوق
برای رحمتِ بیمنتش دوباره "خَصال"
خلاصۀ غزلِ من به قولِ "شیخ اجل"
بس است عشق گران مایۀ محمد و آل
دَمِ حرم متحول شود دل سنگم
چه شد مدینۀ من، ای مُحَوَّلُ الاَحوال!؟
به دوش خود بکِشم حسرت بقیعش را
چه میشود که خدا روزیام کند امسال
ببار چشم که تنها به داد ما برسد
میان قبر همین چند قطره اشکِ زَلال
به حشر گریه کنانش چه آبرومـنـدند
فروختند ز داغش جمال را به جَلال
به آیه آیۀ قرآن قسم نمیآید
به طفلِ بیسپرِ پنج ساله، قَد هِلال
غروبِ عصر دهم با دو چشمِ خود میدید
تمام روضۀ مکشوفه را...برایِ مثال:
کنار اهل حرم دید، دستِ پُر برگشت
حرامزادۀ ذی الجوشن از ته گودال
#شاعر علیرضا خاکساری
تفسیر شعر بود که سر رویِ نیزه رفت
زینب به روی ناقه ی عریان سوار شد
*عَمّار دُهْنی اومد پیشِ آقا امام باقر علیه السلام، گفت: آقا! یه جوری روضه ی کربلا رو برام مجسم کن، که گمان کنم من تویِ کربلا بودم...*
آقا! شنیده ایم که تهمت شنیده ای
در مجلسِ شراب چه غم ها ندیده ای
آقا! بگو به ما که چه شد مجلسِ شراب
از خنده های حرمله و گریه ی رباب
بس کن رباب حالِ تو بهتر نمی شود
این گریه ها برایِ تو اصغر نمی شود
آقا شنیده ایم در انظار رفته اید
با عمه هایتان سَرِ بازار رفته اید
*تا اسمِ امام باقر میاد، تویِ ذهنت یه اسمِ دیگه ای رو هم میاری...بگم؟...*
از کودکانِ ناله کنان، روضه ای بخوان
از عمه ی سه سالهِ تان روضه ای بخوان
آه ای پدر سکوت نکن، نیست دشمنی
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی؟
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودالِ قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل عمه، مرا زدند
فریادِ اَلفَرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضربِ دستِ شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سَر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه، خمیدم به کودکی
با کعبِ نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
یک سرخ مو زقافله ی ما کنیز خواست
این را به گوشِ خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
شاعر قاسم نعمتی
*اومد خونه ی آقا امام باقر علیه السلام، آقا فرمود: اهلِ کجایی؟ گفت: آقا اهلِ کوفه ام. از کجایِ کوفه اومدی؟ گفت: از قبیله ی بنی اسد، تا اسمِ بنی اسد رو آقا شنید، دیدن رنگِ صورتِ آقا برگشت... اما چون مهمان داشت فوری آقا حرف رو عوض کرد، فرمود: خدا رحمت کنه حبیب بن مظاهر رو...
بعد از اینکه مهمان رفت، اصحاب خاص اومدن دورِ آقا، گفتن: آقا! چی شد تا گفت: از قبیله ی بنی اسدم رنگ چهره ی شما عوض شد؟ فرمود: آخه تا اسمِ بنی اسد اومد یادِ حرمله افتادم، نمی دونید حرمله کربلا با دلِ ما چه کرد...
یا امام باقر! شما فقط شنیدی اسمِ قبیله ی حرمله رو بهم ریختی، اما من یه آقازاده میشناسم، تو کوچه می رفت اون دوتا ملعون رو میدید، مسجد می رفت او دوتا رو می دید، قنفذ رو می دید، مغیره رو میدید، هی زیر لب می گفت: ای وای مادرم!
اما یا امام حسن! شما هم همیشگی این ملعون ها رو نمی دیدید، بعضاً چشمتون می افتاد، مرد کجا، زن کجا؟ اینکه بخوای چهل روز با یه عده بی حیا، نمک به حروم، حروم زاده، همسفر بشی، دلا بسوزه برا خواهرِ شما زینبِ کبری...*
رسید وقتِ سفر سر به زیر شد زینب
حسین! چشمِ تو روشن، اسیر شد زینب
السَّلَامُ عَلَیکُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ ذِكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ وَ أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ،وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ
آفتابِ ابن حسین ابن علی
راوی نور شکافنده ی علم ازلی
مادرش آینه؛ فرزند فرستادهٔ عشق
بنده ی خوب خداوند، خداوند علی
آدم و جنّ و ملک پیش تو زانو زدهاند
خانه ی کوچک تو با دو سه دیوار گِلی
همه سُبحانَک لا عِلمَ لَنا میگویند
گاهِ تفسیر تو از آیه ی الله ولی
ناگهان روز الست از همه پرسید خدا
دوست دارید علی را همه گفتند بلی
شعر من جابرِ عَبدُلَه انصاری شد
که سلامی برساند با تنگ دلی
*اصلا وارد ذی الحجه میشی نزدیک یوم الترویه و روز عرفه و..اصلاً دلا انگار دیگه از دروازه ی عرفه میخواد وارد محرم بشه.. امروز آخرین یادگار و عزیز جامانده از قافله ی کربلا از دنیا میره. «میگن شنیدن کی بود مانند دیدن» امروز اگر امام باقر بخواد روضه بخوانه به گمانم باید اینجوری باشه...آی گریه کُنا....
بیابون بود وصحرا بود آنجایی که من بودم
هزارن خیمه برپا بود آنجایی که من بودم
شمیم یاسِ یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلابِ اشک زهرا بود آنجایی که من بودم
قیام عاشقانِ راست قامت بود عاشورا
قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم
تمام سورهٔ ایثار و آیات جوانمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم
پیامِ روشن «اَلموت اَحلیٰ مِن عَسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم
چرا آتش بگیرند از عطش گلهای زهرایی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم
کسی از اسب میافتاد، پشت نخلها آری
عَلم در دست سقا بود آنجایی که من بودم
*این آقا همه چی رو کربلا دیده...
خودم دیدم چه جوری بین لشگر صدا می زد جوانان بنی هاشم بیایید.. خودمدیدم لای عبا علی اکبر رو داشتن می آوردن...
خودم دیدم چه جوری بدن قاسم رو تو خیمه آوردن... وقتی توخیمه آوردن خودم کنار عبدالله بودم دیدمچه جوری کنار داداش ناله می زد...خودم دیدم پشت خیمه رباب ناله می زد...*
لالا لالا یه کم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بزار
رفته عمو آب بیاره الان میاد
داره صدای تکبیرش میاد
*وضع و اوضامون خوب نبود عمومونو کُشتن،امید همه به سقا بود، لذا ابی عبدالله صدا می زد*
اباالفضل..
رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت
هرچه توان داشتم زپیکر من رفت
اباالفضل..
گفتم اباالفضل هست غصه ندارم
عیب ندارد اگر اکبر من رفت
اما اباالفضل ..
صدای هلهله آنقدر بلند است
گَمانم کوفه خبردار شد که لشگر من رفت
عدالت زیر سُمِّ اسبها پامال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم
*امام زمان هم توی ناحیه مقدسه اینجوری روضه می خونه، شاید خیلیا فکر می کنن فقط زینب اومد بالای تلِّ زینبیه، ولی نه! اونجایی که امام زمان فرمودند: "بَرَزْنَ من الخُدور" اونجایی که ذوالجناح برگشت خیمه همه ی زنها و بچه ها دنبال زینب دویدن.
امام باقر همه ی اینها رو دیده دوان دوان آمدن بالای تل زینبیه... همینکه بالای تل رسیدن..*
وَالشٍّمرُ جالِسٌ..نَفس مادرش برید
سر را برید و روبه روی خواهرش گرفت
من امام هدایتم مَردم
من مسیر سعادتم مَردم
من دلیلم به کل این خلقت
من امامم به پاکی و عصمت
دورم از زشتی و پلیدیها
دورم از هر چه رجسِ این دنیا
حق به ما داده این چُنین عزّت
رزق عالم ز ما رسیده فقط
*رزق عالم.."بِیُمنِه رُزِقَالوَری و بوجوده ثَبَتَتِ الارضُ وَ السَّماء" اومد محضر امام باقر پای تاول زدشو به امام باقر نشون داد
گفت: آقا این همه راه به عشق شما اومدم
حضرت فرمود: اگر به سنگی محبت داشته باشی فردای قیامت با همون سنگ محشوری تو ما رو دوست داری فردا هم با مایی..*
کار و بار جهان به شانهی ماست
در و دیوار آن نشانهی ماست
منم از نسل حیدر و زهرا
از تبار خدیجهی کبری
گرچه ما اهل بیت زهراییم
آه! اما غریب و تنهاییم
*همه عالم، نگاهشون به دست امامه.حتی کسی که مریضه.. شَفا پیدا میکنه استشفاء به برکت وجود امام معصومه.
اما خودِ امام باقر فرمود: ما وقتی تب میکنیم یه مقدار آب خنک به تنمون میزنیم بعد مادرمونو صدا میزنیم..*
همسایهها به مُردنم انگار راضیان
دلگیر از این محله و این همجواریام
"لَزِمَتِ الفِراش نَحِلَ جِسمُها"یا امام باقر سه روز توو بستر بودی بعدِ سه روز جان دادی..قربون اون مادری برم اینمدت هر نَفَس میزد از سینهش خون میریخت.دیگه گوشتای بدنش آب شده بود.*
زخمم به یک اشاره، دهن باز میکند
شب تا سحر مراقبِ این زخمِ کاریام
*یا امام باقر تو بستر افتاده بودی دو سه روز آخر بیمار شده بودی، توو شدتِ تب میسوختی..اما شاگردات میومدن سر میزدن همه نگران حال شما بودن وقتی امام باقر از دنیا رفت. نوشتن مدینه کنفیکون شد همهی شهر بهم ریخت.اما مادرِ ما که از دنیا رفت هیچکسی از دفنش خبردار نشد..چند عیادت برا مادر ما اتفاق افتاد امسلمه اومد. کیف اصبحتِ؟ فرمود: اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ چهجوری شب رو به صبح رساندی؟فرمود: شب رو به صبح رساندم در حالیکه دو تا غصه داره منو از پا در میاره فرمود: "فَقدِالنبی و ظلمِ الوصی" فقدان پیغمبر و این ظلمی که به علی کردن منو شب تا صبح، بیقرار کرده منو بیقرارِ علی کرده..ام سلمه اومد عیادت بیبی دیگه کی اومد؟نوشتن عباس عموی پیغمبرم اومد. اومد عیادت وقتی رفت منزل برا مولا پیغام فرستاد.گفت: یا علی خبری شد ما رو بیخبر نذار. زنای مدینه هم اومدن عیادت بیبی،زینب تا دم در همراهیشون کرد.. رفتن..دیدن زینب نشست یه گوشه، داره گریه میکنه.هر کی میگفت چته.. حرف نمیزد زینب.تا ابی عبدلله اومد شروع کرد گریه کردن گفت: داداش تو گریه نکن. ابی عبدالله گفت چی شده؟گفت: زنا اومدن.. میرفتن، بههم میگفتن دیگه کارش تموم شد..*
همسایهها به مُردنم انگار راضیان
دلگیر از این محله و این همجواریام
پیریِ زودرس به سراغِ من آمده
برگ و بری ندارم اگرچه بهاریام
گرچه ما اهل بیت زهراییم
آه اما غریب و تنهاییم
زیر این چرخ و گنبد مینا
نیست از ما غریبتر ابدا
گرچه از داغِ زهر، تب دارم
روضهی دیگری به لب دارم
گرچه از دل غمم جدا نشود
هیچ جا مثل کربلا نشود
کربلا بودم و ستم دیدم
من هزاران هزار، غم دیدم
به زمین خوردنِ علم دیدم
دستهایی که شد قلم دیدم
مَشک خالی و آب را دیدم
گریههای رباب را دیدم
بدنِ پارهپاره را دیدم
آخ گوشِ بیگوشواره را دیدم
لحظههای غروب یادم هست
نیزه و سنگ و چوب یادم هست
جد ما را غریب کشتندش
آه مردم، عجیب کشتندش
سوغات ما از کربلا درد و مِحَن بود
پژمردگی لالههای در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دستِ خونیِ عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جدّ غریبم را بریدند
من دیدهام در وقت تشییع جنازه
اَسبان دشمن را که خورده نعل تازه
گر چه که من مسموم آن زهر هشامم
من کشتهی ویرانهای در شهر شامم
دیدم که پرپر میزند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یادِ مادر من
آفتابی بر فراز بام بود
دست و پا میزد ولی آرام بود
نیمروزی دیده از عباس کرد
راز دل را با علی ابراز کرد
کرد با سختی به مولایش نظر
گفت محبوبم حلالم کن دگر
سوخت سر تا پا علی از این سخن
خواست تا جانش برون آید ز تن
ناله زد که یاور بییاورم
همدم و همسنگر بیسنگرم
ای نفسهایت صدای روح من
ای به امواج بلاها نوح من
هستیِ من جانِ من جانان من
اینقدر بازی نکن با جان من
ای چراغ من مگو از خاموشی
وَرنه پیش از خود علی را میکشی
باز زهرا چشم خود را باز کرد
رازِ دیگر با علی ابراز کرد
کای پسر عم هر چه گویم گوش کن
آتشم را در درون خاموش کن
من که بستم چشم، دست از من بشوی
شب تنم از زیرِ پیراهن بشوی
شب مرا تشییع کن تا آن دو تن
یک قدم نایند در تشییع من
گر به تشییع من آید قاتلم
داغ محسن زنده گردد در دلم
*انقدر این بچه ها غذیت میشدن دیگه نتونستن تو همون خونه بمونن. خونه رو امیرالمومنین عوض کرد..*
چون به دست خویش با رنج و تَعَب
پیکرم را دفن کردی نیمهشب
در کنار قبر پنهانم بمان
تا صدایت بشنوم قرآن بخوان
گرچه رفت از دست، یار و یاورت
فاطمه، تنهاترین هم سنگرت
غم مخور داری یگانه یاوری
تربیت کردم برایت دختری
او تو را مردانه یاری میکند
مثل زهرا خانهداری میکند
*میومد کنار قبر فاطمه بعضی شبها هم میومد پشت بقیع بلند بلند گریه می کرد..دیگه غم علی همیشگیه..خواب به چشم علی نمیاد...*
منم که روی تو در بوتراب میبینم
به زیر سنگ لحد آفتاب میبینم
هزار حیف که دیگر تو را
نخواهم دید مگر به خواب
*گریه میکنم میترسم بعد تو عمر من طولانی بشه..ابی عبدالله وقتی نشست کنار علی اکبر هرچی سرش رو به دامان گرفت آرام نشد. هرچی دست برد بین موهاش دلش آروم نشد..آخر سر صورتش روگذاشت رو صورت علی صدا زد..علی! "عَلی الدُّنیا بَعدِکَ العَفا"*
سلام من به مدینه به آستان رفیعش
سلام من به بقیع و به چهار قبر غریبش
سلام من به علی و به صبر و حلم عجیبش
ای امامی که غربت ارث شماست
شعله می بارد از گلستان
زهرکینه چه برسرت آورد
پدرومادرم به قربانت
گرچه از زهر کینه می سوزی
شعله های غمِ تو دیرینه است
قدر کرب وبلا، بلا داری
این همان راز آتشین اس
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شب مرور می کردی
یاد غم های روز عاشورا
پلک خود را نمور می کردی
*امشب آخرین یادگار کربلا از این دنیا می ره شاید امشب برای بار آخر مجلس روضه گرفته.. کدوم روضه؟؟؟*
دیده ای درسنین کودکی ات
بین گودال جسمِ بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
*روضه خونا،علما، گریه کنا، من میگم شایدیه دست بی بی تودستای عبدالله بوده یه دست هم تو دستای امام باقر بوده، هی باخودش میگفت عبدالله دست عمه رو رها کرد من نتونستم آخه عبدالله بالای مقتل دید هی صدا می زد عمه! عمو افتاد شاید امام باقرهممیگفته عمه ول کن دستمو
اینا بابای ما رو تنها گیر آوردندغریب گیرآوردند خیلی چیزا دیده توکربلا..*
لابه لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آید
چه بلایی سر علی آمد
که حسین باشتاب می آید
لالالالا لالا لالایی
یکم دیگه دووم بیار
دندون روی جیگر بذار
مشک سقا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها، لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
سالار حرم صولت سرداره نه گلدی
قانلی عَلَمین گتدون علمداره نه گلدی
آت اوسته گلمیردی پیاده گتیریدین
نعشین ییقیب اکبر تک عباده گتیریدین
*عرضه داشت محضر امام سجاد آقا جان کجا سخت بود براتون؟ آقا! کربلا حتما سخت بوده.. آخه ابن مقرّم میگه وقتی میخواست خبر عباس رو بیاره توخیمه ها وسط خیمه ایستاد زن وبچه دورش رو گرفتن جلو زن و بچه ها بلندبلند گریه کرد..اونجا سخت بود؟؟ فرمود: نه، بدن ارباًاربای علی اکبر و آوردندخیمه اونجا بود؟؟ فرمود:نه! حتما قنداقه ی علی رو وسط میدان بغل گرفته؟؟ نه هیچکدوم..آقا اینا نباشه حتما کوفه است. توشهر باباتون شما رو غریبونه می گردوندند فرمود: نه! "الشام الشام الشام" ازهمه ی خاطرات سخت تر این خاطره است..*
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های بنی امیه را خواندی
زیرلب با صدای جانسوزی
روضه های رقیه را خواندی
بابا بیا دخترت داره می میره
بابابیا بابابیا بابابیا..
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیمِ مویِ تو پیوند جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت مُوَجّه ماست
اگر به زلفِ دراز تو دست ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوته ماست
به حاجبِ دَرِ خلوت سرایِ یار بگو
فلان ز گوشه نشینانِ خاکِ درگه ماست
#غزلیات_حافظ
*شهادت امام باقر که میرسه، انگار دیگه بوی مُحرم داره میاد، انگار همه به تب و تاب افتادن، پرچم مشکی هاشون رو آماده کردن، توی این دنیا هر روز خبر مرگ یکی رو برات میارن، میگی: ای داد و بیداد این هم به مُحرم نرسید...*
گر بنا نیست ببخشید، نبخشید امّا
دست ما را به مُحرّم برسانید فقط
*روضه ی یادگارِ کربلاست، دومین مردی که همه ی صحنه های عاشورا رو دیده، دیگه نیاز به مقدمه سازی نداری، اما بذار اینجوری شروع کنم، اینقدر امامِ باقر گریه کن های جَدّش رو دوست داشت، یک فردی رسید خدمتِ امامِ باقر، اطرافیا دیدن آقا به پاش بلند شد، بغلش کرد، سر و صورتش رو بوسه زد... وقتی رفت خداحافظی کرد، اطرافیان اومدن گفتن: آقا! این چه شخصی بود شما اینقد تحویلش گرفتید؟ این آقا کی بود اینقد احترامش کردید؟ آقا فرموده باشن:"اِنَّ هذا الرُجُل كَثْیرَ اَلْبُكَاءِ، لِمظلومِنا" این آقا برایِ مظلومِ ما گریه میکنه.. سئوال کردن: کدام مظلوم؟ آقا شروع کرد ناله زدن و گریه کردن، فرمود: شما مظلومِ مارو نمیشناسید... مظلومِ ما اون آقایی است که جلو چشماش زن و بچه اش رو اسیر کردن...*
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد
غروب سرخ محرم نمی رود از یاد
به گاهواره ی خالیِ اصغرم سوگند
رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد
فرات بود و عطش بود و کودکانِ حرم
خروش غیرتِ زمزم نمی رود از یاد
*میگن:بچه تویِ سنین کودکی هر حادثه ای رو ببینه تا عُمر داره یادش نمیره، این بچه ها چی کشیدن کربلا...*
دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد
همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد
به دشت دختر و زن ها پا برهنه و دوان
بدون یاور و مَحرم، نمی رود از یاد
اسیر بودن با خواهرانِ بی معجر...
هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد
به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام
بلای شهر جهنم نمی رود از یاد
به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت
سَرِ شکسته و درهم نمی رود از یاد
#شاعر رضا رسول زاده
*درسته آقا امام باقر بدنش رو به زهر آلوده کردن، به دستور اون ملعون به زینِ اسبش زهر وارد کردن آقا روی اسب که آمد بنشینه، قدری که نشست، این زهر به رانِ پایِ مبارک که رسید، نوشتن آقا حالش نامساعد شد، تعادلش رو از روی اسب از دست داد، بچه هاش دویدن دورِ آقا رو گرفتن، دستت رو بده بابا!، دستت رو بده آقا! نگران شدن، نکنه بچه ی فاطمه از روی اسب با صورت رو زمین بیوفته، اما من بمیرم برا اون آقایی که..." صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"...*
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جِدال طاقت داشت
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
فی سبیل الله، تو رو تشنه کشتنت ابی عبدالله
یه سپاه نانجیب ابی عبدالله...
*ناله بزن بگو: حسین...
این دستای گداییت رو بالا بیار "اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"...افضلِ دعاهاست... "اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج"...اجماعاً صلوات...*
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا يا اَبا جَعْفَرٍ، يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي، اَيُّهَا الْباقِرُ، يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ" *بازم سالای پیش گریه می کردیم برای امام باقر،می گفتیم: آقاجان! همه ی حاجی ها رفتن مکه،برا اعمال حج،کسی نیست دور قبرتون.اما بمیرم،امسال که حج رو هم تعطیل کردن،یقینا امروز کسی نیست بالا قبرتون ناله بزنه،چرا،شاید یه نفر این ساعت تو بقیع باشه،اونم پسرش مهدی زهراست،هی سر رو روی خاک قبر جدّش بذاره...هی بگه: یاجَدّاه! ان شاالله خدا ظهور من رو تعجیل کنه،خودم برات حرم می سازم.اما امروز دلا رو ببریم کنار بستر امام باقر علیه السلام* چِقَدَر ناله ی بی جان و بی صدا داری به زیر لب تو فقط فکر ربنا داری گمان کنم که رسیده زمان پر زدنت که زهرِ کینه اثر کرده و غم ها داری *هی صدا می زد جگرم داره می سوزه...* چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده ای شهادتین به لب های خود چرا داری؟! نفس کشیدنت آقا چقدر سخت تر شده است میان هر نَفَسِ خسته ات دعا داری کنار بستر تو مادری عزا دارد که گشته غرق غم و نوحه و عزاداری لبان خشک تو ذکر حسین می گوید دوباره گریه و مرثیه را بنا داری *چهارسالش بوده تو کربلا بوده...* هنوز هم تو به یاد سه ساله غمگینی هنوز هم به دلت غم کرب و بلا داری تو در لباسِ اسارت چه صحنه ها دیدی چه زخم ها که تو از کعبِ نیزه ها داری *به خدا فکر کن الان بالا سر قبر امام باقر نشستی، داری گریه می کنی...این ایام چقدر دل ما برای روضه تنگ شده،یا امام باقر! یه مددی برای محرم به ما بده...* اما وصیتی دم آخر به صادقت داری که همراهِ خود دندانِ کنده ای داری... *یه بار یکی از دندان های امام باقر کنده شد،آقا این دندان رو کف دستش گذاشت؛می گفت:الحمدلله...گذشت،لحظات آخر دیدند یه پارچه ای رو بیرون آورد،به امام صادق داد،گفت پسرم! این دندانِ کنده ی منه...هر موقع خواستی من رو دفن کنی این دندان رو با من دفن کن...چون که باید همه اجزای بدن امام باهاش دفن بشه... چی میخوام بگم ؟!میخوام بگم اینجا امام صادق دندون های پدر رو هم کنار پیکر گذاشت...اما "لا یوم کیومک یا اباعبدالله..."من یک پسری رو هم میشناسم کربلا...تا امام سجاد بدن بابا رو تو قبر گذاشت...دیدند آقا سراسیمه بیرون آمد...داره دنبال شیئی می گرده...بنی اسد سوال کردند:آقا چی شده؟هی دیدند رو پاش می زد، می گفت:خدا لعنت کنه ساربان رو...اگر می خواستی انگشتر بِبَری،چرا انگشت رو بُریدی...؟!حسین....* ساربان خواست که انگشتری ات را بِبَرَد دید باید که انگشت تو را هم بِبُرَد *دیدند ساربان هر کاری کرد انگشتر بیرون نیامد...همین قدر بگم،یه وقت زینب نگاه کرد دید نه انگشتری مانده نه انگشتی به دست حسین...اینجا بود صدای ناله ش بلند شد...* برادرجان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری؟ حسین جانم... داریم با حسین حسین پیر می شویم خوشحال از این جوانیِ از دست داده ایم "بِدَمِ المَظلُوم، بِدَمِ الغَریب،بِدَمِ العَطشان، فَاَجِبْنی یا اَللّهُ،" ای خدا فرج امام زمان ما تعجیل بفرما،به حق سیدالشهدا حاجات ما برآورده بخیر بفرما،به حق سیدالشهدا آقامون امام زمان از ما راضی و خشنود بگردان.به حق امام باقر حال مناجات،اشک چشم در رثای اهلبیت به ما مرحمت بفرما.همه مرضامون شفا عنایت بفرما.همه ی شیعیان امیرالمومنین تا به امروز از این دنیا رفتند از این سفره متنعم بفرما.ای خدا عاقبت خودمون و خانواده مون و نسلمون تا قیامت ختم به خیر رقم بزن.آن چه گفتیم و نگفتیم و تو بهتر می دانی در حق این جمع به هدف اجابت برسان.
به خدا همۀ این خانواده آرزوشون بود اون لحظۀ آخر مثل جد غریبشون حسین جان بدن ..امام باقر ، یادگار کربلاست .. مناظرِ کربلا مگه یادش میره؟ آقایی که تو واقعه کربلا چهار ، پنج سال بیشتر نداره اون روزا رو مگه یادش میره؟ همیشه تا آخر عمر تعریف میکرد برا همه .. جمع میکرد مردمُ میگفت برا جد غریبش حسین گریه می کردند .. با بابای مظلوم و غریبش روضه می گرفتن برا حسین .. اجازه بدید روضهم رو اینطور بگم، شما تا یه واقعه ای تو ذهنت باشه، وقتِ درد و غم و اندوه لحظاتش رو یاد می کنی و اشک میریزی ، دلت میسوزه .. نمی دونم امام باقر و امام سجاد از کجا می گفتن برا همدیگه و گریه می کردند .. نمی دونم کدوم لحظات رو به یاد می آوردند و اشک می ریختن؟ .. اگه از من رو سیاه بپرسن اونی که از حرف خودشون یاد گرفتیم اینه :..امام سجاد شروع میکرد روضه خواندن عزیز دلم .. خیلی سختی ما کشیدیم، کربلا خیلی مناظر رو ما دیدیم اما هیچ جا شام نمی شد ..مگه مناظر شام یادمون میره؟ آره بابا منم یادم نمی ره.. با رقیه ما رو دنبال ناقه ها می دوندن .. پاهامون آبله زده بود .. لبها خشکیده بود.. یادم نمیره بابا، وقتی ما رو وارد محله یهودیا کردن .. از بالای پشت بام همه بر سر و صورت ما سنگ می زدن .. ناسزا می گفتن .. دل عمه ام زینب رو خون می کردن ..ای حسین .. لحظاتِ آخرم، فرزندش امام صادق رو صدا زد .. صادقم من دارم میرم.. دیگه ساعات آخرِ .. من از دنیا رفتم مردم مدینه رو جمع کن .. منُ در سه کفن بپیچانید .. بدنم رو تشییع کنین .. اما یادم نمیره جد غریبم حسین .. براش بوریا آوردن .. کفن نبود، عجب تشییع جنازه ای کردن ..سرش رو روی نیزه چهل منزل ..حسین .. .
«اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ» اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا راندن درماندگان اصلاً نمی آید به تو جز عطا ای آسمان، اصلاً نمی آید به تو دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام *ملجاء ما اینجاست .. پناهگاه ما اینجاست ..* دلشکسته آمدم سویت پناه آورده ام دل شکستن بی گمان اصلاً نمی آید به تو من سرمخورده به سنگُ ناتوان برگشته ام قهر با این ناتوان اصلاً نمی آید به تو حقِ من این است رسوایم کنی بااین وجود حضرت صاحب زمان،اصلاً نمی آید به تو ما عزاداران زهراییم پس با این حساب بستن در رویِ ما اصلاً نمی آید به تو مرا با یک نظر اهل نظر کن مرا تا زنده ام اهل سحر کن اگر هرجا که من هستم نیایی بیا من میروم زین جا گذر کن اگر رد میشوی از این محله نگاهی بر گدای بی وفا کن پس از آنکه گذشتی از گناهم نصیبم یک سفر کرببلا کن .. نگرانم نکند من به محرم نرسم ..هرکی مثه من نگرانه گریه کنه .. شاید دیگه بهمون اجازه ندن بگیم حسین .. تا زنده ای بگو حسین .. روی در خون سرانگشت مرا می بینی خانه ات را کسی اندازهی من درنزده گر به زهرا برسد نامهی ما نیست غمی هرکسی بچهی بد را زده مادر نزده .. *بیا لطفی کن من محرم امسال باشم مادر .. اینقدر ارزش داره این جایی که نشستی و گریه میکنی تو کامل الزبارات امام صادق می فرماید به یکی از یارانشون فرمودند کجا بودی این چند روزه؟ گفت آقاجان تو خونم مجلس حسین داشتم .. آقا فرمودند خبر داشتیم مگه ندیدی ما رو اونجا؟! عرضه داشت شمام اونجا بودید؟ فرموده باشند ما دم در ایستاده بودیم، آقاجان چرا دم در؟! جایِ شما صدر جلسه ست .. شماصاحب عزایید .. باید بالای مجلس بنشینید .. (میدونی آقامون چی فرمودند؟!) فرموده باشند مجلسی که مادر ما فاطمه میاد زشته ما دم در نباشیم به مادرمون خوش آمدی نگیم ..حالا در محضرش داری گریه میکنی .. در دو روز زندگیم غربت فراوان دیده ام بارها از پیکرِ خود رفتن جان دیده ام اگه با یه بچهی کوچک صحنه ی بدی رو ببینی راهتُ عوض میکنی میگی تو روحیش اثر نزاره .. اما این آقایی که امشب اومدیم براش گریه کنیم تو کربلا ۴، ۵ سال بیشتر نداشته .. یه چیزایی با چشمای خودش دیده .. میخوام بگم هرچی ام دیده باشه تحمل پسر بیشتر از دخترِ .. اگه این آقا تو کربلا پنج سال بیشتر نداشته، تونسته تحمل کنه ..قربونه اون سه ساله ای برم که .. سر بریدهی باباشُ براش آوردن .. ای حسین .. گفت همهی ما رو با همدیگه با یه سلسله ای بستن، جلوتر امام سجادِ .. ته این سلسله عمهی مازینبه .. ما بینِ این سلسله ..آقا رو جلو میزدن تند حرکت کنه .. اگه تند حرکت میکرد مارو زمین می افتادیم .. اگه آروم حرکت میکرد میزدن بچه ها رو میگفتن تندتر حرکت کنید ..اما میگه یه جایی رسیدیم هرچی امام سجاد این طنابُ میکشه این سلسله و قافله حرکت نمیکنه ..(چی شده؟ .. میدونی کجاست؟)وقتی به مجلس یزید رسیدن عمهی سادات دوتا دستُ حلقهی در کرد هی صدا میزنه من واردِ این مجلس نمیشم .. دختر علی کجا مجلس حرام کجا .. میدونید چکار کردن؟ تازیانه هارو کشیدن .. اینقد به بازوی عمهی ما زدند ..اینجا یه جا بود به بازوی عمهی سادات تازیانه زدن .. یه جا هم من یه خانوم دیگه سراغ دارم .. کمربندِ علی رو گرفته نمیزارم جایی ببریدش .. حسین ..ان شالله رزقِ محرم امسالمون امضا بشه .. یه جوری ناله بزن مادر خوشحال بشه .. اصلاً مادر که روضه میخونه یه جور دیگهس .. حسینم ای بی سر حسین عریان پیکر تو را تشنه کشتند بمیرم ای مادر .. دوید و دویدم برید و بریدم سرت را سر نیزه دیدم
زخم بال و پر کبوترها پا به پایِ اسارت سَرها برگِ سبزیست با نشانهی سرخ کودکی زیرِ تازیانه سرخ همه مَحو صدایِ او هستند پایِ مرثیه های او هستند *اینی که فرمودند طناب رو به دست و گردن می بستند .. برای اینکه طناب یکنواخت باشه مشکل عمده ای که داشت.. اگه یکی از این عُلیا مخدَّره ها رو زمین می افتاد .. پشت سریشون اگه بچه بود طناب کشیده می شد .. چون دورِ گردن بود طناب سفت میشد .. نفر اول امام سجادِ .. الباقی این زن و بچه پشت سر هم به سلسله بسته شده بودن .. من نمی دونم سه ساله، کجایِ این هشتاد و چند زن و بچه است .. این عمه و برادر زاده به هم نگاه می کردند .. یه جایی امام سجاد صدا زد می زدن ..نمی دونم دیده بودید آزاده های عزیزمون می گفتن؛ یه دالانی ایجاد می کردند باید از توی این رَد می شدن .. از اول اسیر رو اینطوری می زدن .. باید از بین اینا رَد می شدن .. غیرت تو چشم امام باقر داره فریاد می زنه .. می دید عمهی سه سالش داره تازیانه میخوره ..* یک طرف کاغذ و یک سو قلمش اُفتاده قلمش نَه، دَم تیغِ دو دَمش افتاده دَمشاز بس که حسینی ست چو پایین رفته باز در پایِ دَمش باز دَمش اُفتاده مثلِ بینُ الحرمین است مدینه اما سَر پا نیست در این سو حَرمش افتاده مثلِ روزِ دهم از فرطِ عطش با طفلان در شب حُجره به رویِ شکمش افتاده *اومد گفت؛ آقاجان! رفتم تو خیمهی سقا .. دیدم این بچه ها پیراهن هاشونُ بالا زدن .. شکم هاشون رو روی زمین نمناک گذاشتن ..* آخرین لحظه همان لحظهی تلخی ست که من دیده از دستِ عمویش عَلمش افتاده * تموم شد روضه اما دوسه خط .. هم ترس دارم، هم می خوام روضهی امام باقر آتشین بمونه .. من میگمُ رد میشم .. شما هم هر جوری دلتون خواست گریه کنین ..فَلیَبکِ الباکون .. گریه کنا، گریه کنن ..و اِیّاهم فَلیَندَب النادِبون .. اونی که گریه اش بیشترِ سینه بکوبه اشک بریزه، ناله کنه .. (یعنی چی؟) بچه دیدی یه چیزی میخواد ناله میکنه؟فَلیَصرُخِ الصارِخون .. داد بزنید ..وَ لَیضِّجَ الضاجون .. ضجه بزنید ..وَ لَیِعِّجَ العاجون .. فریاد بزنید ..مگه می خوای چی بگی؟* دیده که دستُ سَر و چشم عمو عباسش تا دَم علقمه در هر قدمش اُفتاده نفسش را رمقی نیست و در خاطرِ من زخمهایِ تن آقا رقمش اُفتاده بعد اینقدر مصیبت به سرش آوردند تازه تیغ آمده بر قدِ خمش اُفتاده آخرین لحظه به یادِ فقط این جملهی شمر که خودم می کِشم و می کُشَمش اُفتاده آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنهلب صورت خود رویخاک ای حسین .. .
🎤اعلام برنامه🎤
مراسم روضه و عزاداری در شب شهادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۲۴
🔹نماز و منبر: استاد جعفرعلی
🔹منبر دوم: حجتالاسلام کبیری ساعت ۲۱
🔹مداحی و عزاداری: حاج مهرداد تقی زاده
تا ساعت ۲۲
به قصد خشنودی و تعجیل در فرج حضرت صاحب الزمان علیه السلام تشریف بیاورید.
آدرس: اصفهان، خ صمدیه لباف، کوچه ۶
لوکیشن مکان جلسه در نشان: مسجد و حسینیه حضرت جواد الائمه علیه السلام
https://nshn.ir/d52bZNwD2xlKNG
#غرب_اصفهان
@entezarenoor313
48.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با سلام
ایام شهادت حضرت امام محمد باقر
به فرمایش امام باقر
گویندگان سه دسته اند
🎙به کلام حجه الاسلام اکبری
شهادت
حضرت باقرالعلوم علیه السلام
بر همگان تسلیت باد.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🔻مقدمتان را به کانال
حجه الاسلام حمید اکبری
گرامی می داریم.
╭┅───────────┅╮
🕌 https://eitaa.com/akbari_zakat
╰┅───────────┅╯
هدایت شده از کانون مداحان
🔸فردا
جمعه مورخ 25 خرداد ماه
کلاسهای آموزش مداحی
📚با رونمائی از مجموعه آموزشی دعای عرفه
💠سپس تقدیم به همه
مداحان شرکت کننده
و
🔹تدریس توسط اساتید گرانقدر
🎤حجت السلام سیدروح الله حسینی
🔻مداح ، روضه ودعا خوان موفق کشوری
🎤مداح اهلبیت دکترمهردادتقی زاده
🔻مداح وعضوهیات علمی دانشگاه
🎤مداح اهلبیت استادعباس جوادی
🔻مداح و دبیرکانون مداحان اصفهان
🔺مسئول مرکز پژوهشهای مداحی اهلبیت
🔹شروع کلاسهای آموزش رایگان مداحی🔹
⏰ جمعه ها ساعت 9 صبح
✅با20کلاس فعال وحضور20مربی منتخب
🌹وتدریس دروس طرح رمضان تا محرم
ویژه رده سنی 7تا70سال
💠شروع تدریس دعای عرفه
⏰ساعت 10ونیم بمدت 90 دقیقه
🔷کلاسها کاملا بصورت رایگان
👥ویژه برادران وخواهران مداح
از سراسر استان
📌باتقدیم اشعار غدیر و مباهله
وتقدیم کتاب آموزشی دعای عرفه
■لازم به ذکراست
میهمان هفته آتی
استاد
حجت السلام سید محمدرسول موسوی
باموضوع
خطبه خوانی غدیر
می باشد
📍نشانی ما
👇اصفهان
👇خیابان سروش
👇نبش چهار راه عسکریه
👇کوچه مهدیه اصفهان
👇۲۰۰ متر داخل کوچه مهدیه
👇دقیقا مقابل مهدیه اصفهان
👇حسینیه فرهنگی قرآنی صرافان
╭┅───────────┅╮
🕌 http://eitaa.com/maddahanesf
╰┅───────────┅╯
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نذا برگردم سر خونه ی اولم حسین نذا هر کسی رسید دل گداتو ببره حالا که برگشتم و سرم به سنگ خورده آقا میدونم جز تو کسی بار منو نمیخره ای با خبر از حال پریشونم حسین قلبم میلرزه / وقتی میگم جونم حسین دردت به جونم / اسم تو درمونم حسین نعم الاميري / نعم الامیری یا حسین
اگه عمری باشه و اگه بیام باز حرمت دیگه این بار جونمو بگیر آقا با علمت صدا پای قافله ت - داره به گوشم میرسه از حالا منتظرم تا برسه محرمت خاموش نمیشه | آتیشی که توو دلمه چی بهتر از این لطف حسین شامله از همه دنیا / این نوکری حاصلمه نعم الاميري / نعم الامیری یا حسین