مداحی_آنلاین_هر_چه_کردم_دلم_جای_دیگر_نرفت_حاج_مهدی_سماواتی.mp3
7.81M
🔳 #شهادت_امام_کاظم(ع)
🌴روضه موسی بن جعفر(ع)
🌴هر چه کردم دلم جای دیگر نرفت
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿🌺❀✿
ا ❀✿🌺❀✿
ا 🌺❀✿
ا ❀✿
ا 🌺
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🔶کلاس مداحی حضرت اُمُ البَنِین🔶
⚘ مقدم شما گلباران ⚘
در پیام رسان ایتا 👇👇
@zakerinehomolbanins
در وبلاگ 👇👇
http://mtaghizade.blogfa.com
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌺
❀✿
🌺❀✿
❀✿🌺❀✿
🌺❀✿🌺❀✿
❀✿🌺❀✿🌺❀✿
3078241.mp3
2.08M
☀️ تنفسصبح
📖 ترجمه صفحه ۱۹۳ نورانی قرآن کریم .
⏯️ سورة مبارکة التوبة
۳۷ - جز این نیست که جابهجا کردن [ماههای حرام] افزونی در کفر است که کافران با آن گمراه میشوند، آن را یک سال حلال میشمارند و یک سال حرام میدانند، تا با عدهی ماههایی که خدا حرام کرده است برابر کنند، در نتیجه ماهی را که خدا حرام کرده حلال میکنند زشتی اعمالشان برایشان زینت یافته و خداوند قوم کافر را هدایت نمیکند
۳۸ - ای کسانی که ایمان آوردهاید! شما را چه شده است که وقتی به شما گفته میشود: در راه خدا بسیج شوید، به زمین میچسبید! آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شدهاید! در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست
۳۹ - اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذابی دردناک مجازات میکند، و گروهی دیگر را به جای شما میآورد و او را هیچ زیانی نمیرسانید، و خدا بر هر چیزی تواناست
۴۰ - اگر او را یاری نکنید، البته خدا یاریش کرد، آن دم که کافران او را [از مکه] بیرون کردند [که یک همراه بیشتر نداشت و او] دومین دو نفر بود، آنگاه که آنها در غار بودند، وقتی به همراه خود [أبو بکر] میگفت: اندوه مدار که خدا با ماست پس خدا آرامش خود را بر او نازل کرد و او را با سپاهیانی که نمیدیدید تأیید کرد، و سخن کافران را پستترین قرار داد و سخن خداست که برترین [سخنان] است، و ...
2524529.mp3
3.1M
☀️ تنفسصبح
📖 یکصد و نود و سومین (۱۹۳) صفحه نورانی قرآن کریم .
💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم در حسینیهامالبنیین(سلاماللهعلیها).
🔊 بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم.
⏯️ سورة مبارکة التوبة
هدایت شده از کانون مداحان تیران وکرون
هرکه افتد در حصارش نام او آزاده است
گر حرم دور است از دل تا حریمش جاده است
بر اسیران گنه برگو که این آزادمرد
بندِ بگشودن ز هر دل با نگاهش ساده است
ای دل امشب از حرم رو کنج زندان، یوسفی
خون فشان از بهر آزادی دگر آماده است
زخمِ گردن دردِ پهلو دست های بی رمق
گویی امشب روبرویش مادرش اِستاده است
می زند با دست و پای بسته هر دم دست و پا
ای غل و زنجیر، رحمی کز نفس افتاده است
پوستی بر استخوانی مانده از این روزه دار
چارده سال است این جا بر سر سجاده است
نیست بالینش نه معصومه نه دلبندش رضا
دیده تر، خشکیده لب بر خاک رخ بنهاده است
آی، صیاد از گلویش باز کن زنجیر را
خاطرت آسوده باشد صید تو جان داده است
پیکر شَه روی تخته پاره ای تشییع شد
درب زندان باز شد بر سر زنان شهزاده است
درگه باب الحوائج عالمی بهر شفاء
چون «رئوفی» دست ها را بر دعا بگشاده است
#حسین_رئوفی
#امام_موسی_ابن_جعفر_ع
هدایت شده از کانون مداحان تیران وکرون
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
چه خیری دارد این روضه، چه حالی، احسن الحال است
عزا و گریه بر موسی بن جعفر، خیرالاعمال است
هر آن کس زد صدا در زندگی، باب الحوائج را
علی رغم تمام مشکلاتِ خود، خوش اقبال است
کسی که اعتقادش بر شفای روضه اش سُست است
اساساً ریشه ی توحید و ایمانش پُر اشکال است
همین که نام او در خاطر بیمار می آید
طبیب از راه می آید، شفایش هم به دنبال است
همیشه کار سائل ها، تمنا از کریمان است
کریمان بینشان همواره بخشش، رسم و منوال است
زن بدکاره را با یک نظاره زیر و رو کرد و...
زن افتاده به سجده، نزد معبودش سبک بال است
کسی که عرشیان مشتاق بر پابوسی اش هستند
چرا منزلگهش بر خاک نمناک سیهچال است؟!
به لب خلصنی یا رب دارد و مانند صدیقه
نمی دانم چرا جسمش شبیه باغ آلاله است
چرا جسم نحیفش از رد شلاق گلگون شد؟!
چرا آخر عبای ریش ریش او لگدمال است؟!
چرا مولای ما افتاده گیر بددهانی پست؟!
چرا هر صبح و شب در دور آقا جار و جنجال است؟!
چگونه ساق پایش را شکسته سندی ملعون؟!
تکان که می خورد پایش، تمام روز بدحال است
**
چکیده اشک روضه بر لبِ خشکیده از زهرش
به یاد غربت لب تشنه ای در بین گودال است
مگر آخر چه شد در وقت غارت کردن ارباب؟!
به دست هر کسی یک تکه از پیراهن و شال است
هدایت شده از کانون مداحان تیران وکرون
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
صدای روضه می آید مهیّا می شود چشمم
خدارا گریه کن ها ! بینتان جا می شود چشمم؟
برای یوسف زندان بغداد اشک می ریزم
به نابیناییم شادم ، زلیخا می شود چشمم
من از زندان و زندانبان و زندانی چه می دانم
بپرس از اشک می بینی که دریا می شود چشمم
عبادتگاه یا زندان ؟ نمی دانم ولی با او
نماز اشک می خوانم ، مصلّی می شود چشمم
بنا بود آنچه می خوانم تسلای دلم باشد
عجب جایی میان روضه ها وا می شود چشمم
شبِ تاریکِ زندان ، ابنِ شاهک ، خشم زندانبان
شب قدر است و با این روضه احیا می شود چشمم
گریزِ کربلا را نیز با خود دارد این زندان
فرات اشک ! جاری شو که سقّا می شود چشمم
تنی در بین زنجیر و تنی بر خاک در گودال
میان روضه حیرانم ، معمّا می شود چشمم