390.1K
#فاطمیه
#زمزمه
#حضرت_زهرا_سلام الله علیها
دیگه مطمئن شدم که داری میری نمیمونی
نیمه شب دیدم داری اشهدتو آروم میخونی
دلخوشی فرسنگ ها از خونه ی ما دوره زهرا
کی میگه ایوب اندازه ی من صبوره زهرا
نمیتــونم
شاهد درد کشیدنت باشم
شرمندتم من تاهمینجاشم
کاشکی برا زخمات بمیرم
چه سنگینه
میدونی واسه چی پریشونم
اینکه تو رو زدن توی خونم
نشد جلوشون بگیرم
((من این پایین))
(دعا کن واـــــ سه من زهرا
که راحت شــــم از این دنیا)
_
گاهی وقتا حرف آدم مثل عقده تو گلوشه
وقتی میبینه عزیزش روی بستر روبروش
یه غمایی هست تو دنیا مرد از پا در میاره
مثلا اینکه عزیزش تاب ایستادن نداره
خودم دیدم
شلاق با بازوت کلنجار رفت
محسن که بین در و دیوار رفت
از فرط غم چشامو بستم
منم حیدر
که درب خیبرو در آوردم
هیچ جا به ابروم خم نیاوردم
ولی توی کوچه شکستم
(بگو هر چــــی میخوای اما
حلالم کـــــــن. نگو اما)
_
مردمی که عمری چشم دیدن ما رو ندارن
برا خونشون میان از اینجا هیزم بر میدارن
میدونستی بی حیایی که تو رو از من گرفته
نامه داده کشتن خانومم رو گردن گرفته
توی نامه اش
نوشته بین کوچه غوغا شد
محکم زدم انقدر که در وا شد
امیر زهرا پشت در بود
توی نامه اش
نوشته زهرا رو تا شناختم
لگد زدم بچه اش رو انداختم
از کینه قلبم شعله ور بود
شاعر بند اول و دوم: #رضا_شریفی
شاعر بند سوم: #امیر_طلاجوران