قسمت اول
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_سید_مهدی_میرداماد
بانو سلام میکنم
اینجا خوش آمدی
از خاک ، سمتِ عالَمِ بالا
خوش آمدی
ای تشنه ی بهشت
به دریا خوش آمدی
من زینبم ، به خانه ی مولا
خوش آمدی
پیداست در نگات
که با نیت آمدی
اینجا به نیتِ کمک و
خدمت آمدی
باغ بهشت
باغچه ای در سرای ماست
جای گِلیم
عرش خدا زیر پای ماست
رزقِ تمام خلق
فقط از دعای ماست
خلقِ تمام عالَم و آدم
برای ماست
این خانه ی بهشتیِ
زهرا و حیدر است
اینجا محل وحی شدن
بر پیمبر است
این خانه را به غیر صفا
پُر نمی کند
دل را به غیر عشق خدا
پُر نمی کند
سجاده را به غیر دعا
پُر نمی کند
هر کس که جای فاطمه را
پُر نمی کند
اُم البنین از بعد مادرم
پدر خاک ، بوتراب
کرده تو را
به همسری خویش انتخاب
گفته پدر
که روی به سوی خدا کنیم
ما مثل مادر،
اهل زمین را دعا کنیم
با اسم فاطمه
همه رفع بلا کنیم
زین پس تو را به واژه ی مادر
صدا کنیم
تو آمدی
که فاطمه را یاوری کنی
در حق ما شکسته دلان
مادری کنی
اُم البنین قطعا شنیده ای
که پَرِ مادرم شکست
شاخه به شاخه
برگ و بَرِ مادرم شکست
اُم البنین ،در کَنده شد و
پَرِ مادرم شکست
از ظلم و کینه ها
کمر مادرم شکست
#ام_البنین :
از آن به بعد بود
سرش درد می گرفت
می خواست پا شود
کمرش درد می گرفت
اما نترس
دیگر شعله به این در نمیزنند
دیگر به خانه
سر زده ها ، سر نمیزنند
سیلی به روی فاطمه
دیگر نمیزنند
هرگز تو را
مقابل حیدر نمیزنند
#شاعر_مهدی_نظری
2. اینجا که آمدی.mp3
8.33M
قسمت دوم
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_سید_مهدی_میرداماد
اینجا که آمدی
به همه نور عین باش
فکر مرا نکن
تو به فکرِ حسین باش
حسین ، ای تشنه لب
حسین حسین
حسین ، عشق زینب
حسین حسین
حسین ، ای بی کفن
حسین حسین
حسین ، عریان بدن
حسین حسین
در آن شبی
که بار سفر بست مادرم
من را صدا زد و
نفسی گفت : دخترم
جانِ تو و حسین
گُلِ سرخِ بی سرم
من مانده بودم و
غم و درد برادرم
از آن به بعد
مادرِ این سر جدا شدم
کم کم فراهمِ سفرکربلا شدم
( کربلا کربلا کربلا
این دل تنگم عقده ها دارد
گوئیا میلِ کربلا دارد ...
حرف کربلا شد ، زینب دید همه چیز آماده است ، الان وقتشه ... )
حرف از کسی شد
آن که به ما یار میشود
در این مسیر
مونس و غمخوار میشود
در کربلا
هر آینه کَرّار میشود
می آید و به لشگر
علمدار میشود
ام البنین تو آمدی
که ماه شب تار ما شوی
مادر برای میر و علمدار ما شوی
حتما به او بگو
غم این نور عین را
از داغ مادرم
همه دم شور و شین را
غم های مانده بر
جگر عالمین را
اسرار عشق و
واژه ی « ذُخرالحسین » را
حتما به او بگو
که امید برادر است
مَشکی به او بده و
بگو آب آور است
حتما بگو قضیه ی آن
مَشک پاره را
حتما بگو قضیه ی آن
شیرخواره را
افتادنِ بدون پرِ
آن سواره را
سیلی زدن
به صورت ماه و ستاره را
#شاعر_مهدی_نظری
اُم البنین حق داری برا عباست گریه نکنی ، آخه مادرم برا بچه ات مادری کرد ، مادرم اومد سرشو بغل کرد ، نذاشت بچه ات تنها جون بده ، اما مادرم وقتی رفت توو گودال ، دید دارن سر را می برن ، هی صدا زد بُنَیَ ...