eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
343 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
می‏‌ستایمت ... که شانه‏‌های شکوهمندت آبروی کوهستان‏ هاست و اردیبهشت نگاهت ، در چشمان هیچ بهاری نمی‏گنجد نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🌹کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای عنوان شد 🌸🍃شاید این فیلم بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
37.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌🌹کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای حامد طهماسبی عنوان شد شاید این فیلم بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
28.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول کلیپ بسیار دیدنی و تاثیر گذار ۸۲ دقیقه یک قسمت از برنامه زندگی پس از زندگی که از شبکه ۴ پخش شد و تجربیات پس از مرگ آقای حامد طهماسبی عنوان شد شاید این فیلم ۸۲ دقیقه ای بیشتر از مطالعه دهها ساعت کتاب و مقاله و سخنرانی تاثیر داشته باشد در این فیلم اثرات اعمال خوب و بد بعد از مرگ و نقش روح به زیبایی تشریح شده است لطفا حداقل یکبار با دقت این فیلم را ببینید ♥️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
رزمندگان در جبهه مشکـل هفته‌ ها دسترسی نداشتن به آب و حمام را با تراشیدن موی سر و صورت و یا کوتاه کـردن آن حل می کردند و به این وسیله خود را از بیمـاری هــای قریب الوقوع پوستی می‌ رهاندند. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
✨ یه وقتایۍ دلم هوای چیزایی رو میکنه،که اهمیت بهشون رابطه مونو خراب میکنه... رابطه ی قشنگی که حاصل یه مهمونی گرم و صمیمیه،حاصل اون لحظاتیه که کلامت شد همدمم دیگــــہ خرابش نمی کنم🌿 خدای من..🦋
۲۰:۰۰ الهی خوشبختی بساط بریزو بپاش زندگیتون
خاصیت پیامبران اینست که وقتی بیایند موجب امتحان و غربال جامعه می‌شوند! غربال‌های قبل از ظهورهم با خوبانی مانند شهدا، سردار سلیمانی و امام(ره) رخ می‌دهد... -استاد پناهیان-🌱•.
در دستـ‌ِتوست‌آنچهـ‌کھ‌تقدیرمےشود؛ مارابراۍصبح‌ظهورانتخاب‌کن ...(:' نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 بعد از درد و دل برای خانم جون و گریه کردن ،انگار عقده های دلم بازشده بود و روحم کمی آرامش پیدا کرده بود. شب یلدا از راه رسید. با اصرار کمیل، من ،روهام و خانم جان به آنجا رفتیم و همه دور هم جمع شدیم،جای خالی کیان بدجور توی ذوق میزد. هربار که به جمع نگاه میکردم انگاری استخوانی در گلویم گیرکرده بود و نفسم را بند می آورد. همه مشغول حرف زدند بودند. خانم جان به خاله دلداری می داد . روهام و کمیل باهم مشغول حرف دن بودند و پدرجان مشغول اخبار گوش دادن،زهرا مشغول پذیرایی بود و من عکس های دونفره ام با کیان را نگاه می کردم و یواشکی اشک میریختم. با بلند شدن صدای تلفن همه حواسشان به گوشی پرت شد انگار امید داشتند کیان پشت خط باشد . کمیل با عجله به سمت تلفن رفت و گوشی را برداشت _الو بفرمایید از همان روز نحس تا امروز حالمان هربار با بلند شدن صدای تلفن،پر از امید میشد و در آخر یاس مهمان دلهایمان میشد. _سلام عمو جان ،خوبی؟چه عجب یاد ما افتادی؟ همه با تعجب به هم نگاه می کردند. _کی پرواز دارید ؟ امیدوارم عمو امیدوارم.چشم بزرگیتون رو میرسونم خدانگهدارتون .به امید دیدار تماس را قطع کرد و با لبی خندان به سمت ما چرخید _عمو حمید داره برمیگرده ایران خاله ثریا با تعجب گفت: _واقعا؟ _اره مادر جان ،داری پسر بزرگتون تشریف میاره. روهام هم مثل من متعجب شده بود _پسر بزرگ! کمیل کنار روهام نشست _عمو حمید فقط سه سال از داداش کیان بزرگتر بود.از بچگی با ما زندگی میکرد.بزرگ که شد بخاطر شغلش بارو بندیلش رو بست و رفت. چیزهای جالبی بود که برای بار اول میشنیدم. من و کیان انقدر کنارهم نبودیم که بتوانیم در این موارد باهم صحبت کنیم روهام دوباره پرسید _مگه شغلشون چیه؟ _والا ما خودمون هم دقیق نفهمیدیم چیکاره است؟فقط میدونیم تو سفارت کار میکنه پدرجان روبه کمیل کرد _نگفت واسه همیشه میاد یا چند روزه؟ کمیل نگاهی سمت من انداخت _بخاطر داداش کیان میاد.میگفت میخواد بره سراغ دوستانش تا ردی از کیان پیدا کنه همه ان انشاءالله زیر لب گفتند و دوباره مشغول حرف زدن باهم شدند و من از خدا خواستم آمدن آقا حمید کمکی به پیدا شدن کیان کند. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 به امید پیدا کردن ردی از کیان هرسه به کرمانشاه رفتیم تا از آنجا با کمک آقای احمدی از مرز ردشده و وارد عراق شویم . در طول راه هرسه در افکارخودمان غرق شده بودیم و حرفی نمیزدیم . بعد از حدودا سه ساعت روهام ماشین را مقابل خانه آقای احمدی نگه داشت. _بشینید من برم با آقای احمدی صحبت کنم بعدش بریم هتل... متعجب وسط حرفش پریدم _هتل؟مگه امروز نمیریم مرز تا وارد عراق بشیم _یه نگاه به ساعتت بنداز خواهر من، ساعت نزدیک چهارشده ،زمستونم که روزها کوتاهه تا برسیم مرز شب شده ،فکر نکردی از مرز رد شدیم اون سمت باید چیکار کنیم تو بیابون . روژان خدا وکیلی از خونه که زدی بیرون به این فکر کردی شب برسی مرز چه اتفاقی ممکنه برات بیفته؟من که بهش فکر میکنم دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار ! با عصبانیت از ماشین پیاده شد . با بغض به زهرا که شاهد بحثمان بود،گفتم: _مگه چی گفتم که اینقدر داغ کرد‌.من فقط نگران کیانم بغضم شکست و اشکهایم جاری شد. زهرا دستش را از بین دو صندلی جلو آورد و نوازشم کرد _گریه نکن عزیزم ،بهشون حق بده.صبح وقتی نامه ات رو خوندم با ترس اومدم در خونه اتون .تا خواستم در بزنم روهام با عجله و نگران از خونه اومد بیرون . تا خواستم بهش بگم چیکارکردی بهم توپید که خبر داشتم تو گذاشتی و رفتی ،میگفت دیده شب تو حیاط حرف میزنیم حتما منم اطلاع داشتم.ازترس زبونم بند اومده بود فقط نامه ی تو دستم رو به سمتش دراز کردم. سریع نامه رو چنگ زد و خوند.مرد گنده وقتی نامه رو خوند مثل بچه ها گریه میکرد و تو سر خودش میزد که اگه بلایی سرت بیاد چیکارکنه .عذاب وجدان داشت . انقدر از عصبانیت و نگرانی تو باغ نعره زد که من از ترس کم مونده بود سرویس لازم بشم! وسط گریه کردنم با این حرف زهرا زدم زیر خنده. با مشت به بازویم زد _کوفته،بایدم بخندی با اون داداش گودزیلات.کم مونده بود منو تو باغ دار بزنه زهرا متوجه نشده بود که روهام صندوق عقب را باز کرده و راحت حرفهای او را می شنود. _الان گودزیلا رو با من بودید؟ زهرا شوکه به پشت سرش نگاه کرد و با دیدن روهام هینی گفت و ضربه ای به دهانش زد صدای خنده من و روهام همزمان بلند شد . زهرای خجالتی هم گونه هایش سرخ شده بود و از خجالت نفس نمیکشید. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ به توصیهـ عزیزمون،جهت رفع بیماری ... ان شالله🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
از ازل ذکر حسین عامل بخشایش شد چون پذیرفت خدا توبه‌ی آدم‌ها را .. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
مُشتی که به انگشت پدر برده پناه آوارِ نگاه روی آوارِ نگاه ترکیبِ تقلای پسر، عجزِ پدر.. "لا یَومَ کَیَومِکَ اَباعَبدِالله...💔