eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
351 دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
141 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 عقیل عضو فعال بسیج و مرزبان بود. در نصرت‌آباد خاش و دلگان سیستان و بلوچستان مرزبانی و خدمت می‌کرد. علاقه زیادی به جهاد داشت و از سال ۱۳۹۲ برای اعزام به سوریه در سپاه پاسداران نام‌نویسی کرد. سه‌سال منتظر بود که راهی شود. ۱۴فروردین۹۵ برای اولین‌بار به سوریه اعزام شد و تنها یک هفته بعد، ۲۱فروردین، در اولین روز عملیات به شهادت رسید. در آن یک هفته، هم خیلی شوخی می‌کرد و هم خیلی بی‌تاب بود، می‌گفت: "ما نیامده‌ایم که در اینجا بخوریم و بخوابیم، پس کِی ما را به جبهه می‌فرستند؟" در جوابش گفتیم: اینقدر بی‌تابی نکن، باید از بالا دستور برسد که بچه‌های سیستان و بلوچستان چه زمانی برای جنگ بروند. شهید حسینعلی کیانی و عقیل شیبک جزو نفرات آخر بودند و اصلا قرار نبود این دو را اعزام کنند؛ چون اصلا جا نداشتند. این دو نفر هم به فرمانده خود گفتند: "اگر ما را نفرستی، تو را به بی‌بی زینب سلام‌الله‌علیها واگذار می‌کنیم! فرمانده‌شان گفت: وقتی این حرف را زدند، دهانم بسته شد و گفتم شما دونفر هم اعزام شوید. این دونفر به عنوان آخرین نفرات رفتند و به عنوان اولین نفر از شهدا هم برگشتند. صبح همان شب که شهید کیانی و شبیک و چندنفر دیگر در خان‌طومان به شهادت رسیدند،با اینکه خسته بودیم اما استراحت نکردیم و برای این شهدا عزاداری کردیم و قسم خوردیم که دفعه بعد یا کشته می‌شویم و یا انتقام خون شهدا را می‌گیریم. ما موفق شدیم شب بعد، انتقام خون شهدا را با به هلاکت رساندن حدود ۷۵۰ داعشی بگیریم. سالروز شهادت 🥀
‌-آره عزیز دلم أَلا یَعلَمُ مَن خَلقَ وَ هُوَ الَّطیفُ الخَبیر «منی که تورو آفریدم از حالت خبر ندارم!؟» سوره ملک ـ آیه ۱٤
. 🌹 برای سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی که به او بسیار مدیونم 💠 هنر انقلاب به دل تشنه، آب یعنی تو دلبر بی‌نقاب یعنی تو مثنوی لب تو حکمت داشت دفتر شعر ناب یعنی تو حرف‌های تو آسمانی و صاف اشک چشم سحاب یعنی تو آفتاب جهان خمینی بود پرتو آفتاب یعنی تو "فتح خون" پا گرفت با قلمت آیه‌های عُجاب یعنی تو موت پیش از ممات سلک تو بود راه خیر و صواب یعنی تو تو که بودی که زنده‌ای این‌سان؟ پرسش بی‌جواب یعنی تو جاودان شد روایت فَتحت مژدۀ فتح باب یعنی تو بوی "شهری در آسمان" پیچید بوی عطر و گلاب یعنی تو کامران... مرتضی... چه فرقی داشت؟ عاشق کامیاب یعنی تو راز سرخ تو فاش شد آخر خواهش مستجاب یعنی تو انقلابِ هنر حکایت توست هنر انقلاب یعنی تو ✍️ 🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🥀🌴 خـــدا داند که حیدر کــلّ دیـن است میـان خـلــق او ، حـــق الیقیــن است تمـامِ عــالم و امـکــان بـــــداند فقـط #امیــرَالمُؤمنیـــن است
❤️✨کانال زیبای زخمیان عشق 🌸✨رمان عاشقانه و مذهبی : 🧡به قلم فاطمه باقری ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 📚رمان عاشقــ❣ــانه مذهبی : 📙 به قلم: فاطمه باقری 🌱 بابا رضا: سلام به روی ماهت ،بیا غذا رو بگیر تا من برم لباسامو عوض کنم بیام - چششششم شامو که خوردیم میزو جمع کردم ،ظرفا رو شستم، داشتم میرفتم توی اتاقم که بابا رضا: سارا جان بابا - جانم بابا بابا رضا: خاله زهرا و مادر جون زنگ زدن گفتن از دیروز هر چی زنگ میزنن برات یا بر نمیداری یا خاموشی - ببخشید بابا شارژ گوشیم تمام شده بود ،الان میرم زنگ میزنم بابا رضا: اره بابا حتما زنگ بزن نگرانت هستن - چشم بابا : چشمت بی بلا رفتم توی اتاقم شماره مادر جونو گرفتم - الو مادر جون خوبین؟ مادرجون: واییی سارا مادر،ما که از دلشوره مردیم - ببخشید مادرجون گوشیم شارژش تمام شده بود یادم رفته بود بزنم به شارژ مادر جون: دخترم چرا یه سر نمیزنی خونه ما ،از من دلخوری - الهی فداتون بشم این چه حرفیه ،دانشگاه دارم بعد اینقدر خستم که جایی نمیرم اصلا مادر جون: سارا جان فردا میتونی بیای خونمون - چیزی شده؟ مادر جون : نه مادر کارت دارم - چشم شنبه بعد دانشگاه میام مادر جون : قربونت برم پس منتظرتم - باشه ،به اقا جون سلام برسونین ،خداحافظ وااییی میدونستم چیکارم داره ،باز میخوان همون حرفای قبلو بزنن فردا جمعه بود و دلم نمیخواست جایی برم ،تصمیم گرفتم یه کم اتاقمو تمیز کنم و دستی به خونه بکشم بابای بیچارم هم هیچی نمیگفت بابت خونه اینقدر تمیز کردن خونه سخت بود که بدون شام رفتم اتاقم خوابیدم صبح به زور از خواب بیدار شدم که برم دانشگاه ،بلند شدم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو با سشوار خشک کردم مقنعه امو سرم کردم موهامو مدل هوایی زدم یه کم آرایش کردم رفتم پایین یه لقمه واسه خودم درست کردم که تو راه بخورم به دانشگاه رسیدم ماشین و پارک کردم پیاده شدم وارد محوطه دانشگاه شدم احساس میکنم همه دارن منو زیر چشمی نگاه میکنن نمیدونستم چرا یه دفعه دیدم یه دختری اومد جلوی من &: سلام اسم من مرجانه - سلام درخدمتم ) مرجان ،همکلاسیم بود ولی اسمشو هنوز نمیدونستم ،من زیاد ازش خوشم نمیاومد،همیشه دورو بره یاسریه ،ظاهرش هم که ،یک کیلو مواد مالیده بود به صورتش ،مانتوش اینقدر تنگ بود و کوتاه بود نگاه همه رو به خودش جلب میکرد ، همیشه هم از حراست بهش گیر میدادن( مرجان: چرا پویا دوروبرت میچرخه ؟ - هااا، پویا دیگه کدوم خریه ؟ مرجان: خر خودتی دختر همونی که چند روز پیش داخل کافه اومد پیشت - آها یاسری و میگی،من اصلا نمیخوام سر به تنش باشه مرجان : عکسایی رو که فرستادم دیدی - تو فرستاده بودی؟ مرجان: اره ،قشنگ بودن نه؟ - به چه منظور این عکسارو برای من فرستادی؟ مرجان: هیچی همینجوری خواستم بدونی طرفت کیه - اول اینکه من خودم میدونم طرفم کیه ،دومم الان چرا تو اینقدر ناراحتی مرجان: من ۷سالن که با پویام پویا قول ازدواج داده به من نمیدونم چرا یه مدتیه که میگه پشیمون شدم ،اونم از وقتیه که تو اومدی سر راهش - چه مسخره ،خودت عکس فرستادی ندیدی عکسارو؟ اصلا خودت تو عکس نبودی چرا؟ ) همین لحظه یاسری وارد محوطه شد از کنارمون داشت رد میشد( مرجان : سلام پویا جان خوبی &ادامه دارد .... 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«» 🔸 آدم‌هاے‌ مذهبی متعهد ڪه احساس وظیفه نمیڪنن برن صفحات مذهبی رو فالو ڪنن، لایڪ ڪنن... 🌴💎🌴تو جات تولشڪر امام زمان(علیه السلام) کجاس ؟ هستی،نیستی...؟! 🌷الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌🌷 اللهم لیَّن قَلبی لِولیِ اَمرِک 🌴🕯🥀🕯🌴
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای شب اول قبر... 🌴🔴🌴کسی که از دنیا رفت و دوباره زنده شد.. 🌴🕯🥀🕯🌴
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور