eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
تو رفتی و گفتی: این راه رفتنی است ... حتی بدونِ پا ... بدون ِ سر ... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لالایی مادر شهید «پیرهادی» روی آنتن زنده 🔹کنایه جالب مجری به برخی مسئولان نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
شهید آوینی: خاک ، مظهر فقر مخلوق در برابر غنای خالق است، معنای آن كه در نماز پیشانی بر خاک می گذاری همین است؛ " تا با خاک انس نگیری ، راهی به مراتب قرب نداری" #التماس_دعا
هدایت شده از مسابقه‌بزرگ‌حرف‌دل
قدرلحظات جوانی خود را بدانید و مواظب باشید هرگز جز برای رضای خدا کاری نکنید. |سیدعلی‌خامنه‌ای| 🔊هدفمون اینه که این سخن رو به گوش همه برسونیم..! 🎉جایزه‌های نفیسمون😊☺️😇👇 🔻نفراول🔻 ۳۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍 🔻نفردوم🔻 ۲۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍 🔻نفرسوم🔻 ۱۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍 📌تافرصت هست توی مسابقه شرکت کنید😊 ✅جهت شرکت در مسابقه کلیک فرمایید http://eitaa.com/joinchat/2591358979C53b0c0b22b
... 🌷 بعد از سلام و احوال پرسی، گفت: حاج آقا شما که روحانی هستی، من یه سئوال دارم ازتون. گفتم: در خدمتم؟ گفت: من چون مرتب جبهه بودم اندازه دو تا ماه رمضان روزه بدهکارم، اگر زد و خدا توفیق داد که تو همین عملیات شهید شدم، تکلیف این روزه ها چی میشه؟  🌷....در همان چند دقیقه حسابی شیفته اش شده بودم. بلا فاصله گفتم: اگر خدای نکرده شما شهید شدی، این دو ماه روزه ات به گردن من. 🌷مدت ها قسمت نشد ببینمش. قولی که بهش داده بودم به کلی یادم رفته بود. قبل از عملیات بدر، برایم پیغام فرستاد که: الوعده وفا. بی اختیار نگران شدم، نگران اینکه نکند در این عملیات شهید شود، که شد...
دیدار امام جمعه بخش زیدون با نماینده محترم ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز در دفتر امام جمعه شهرستان بهبهان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
گزارش تصویری از برگزاری مراسم سخنرانی نماینده محترم ولی فقیه در استان خوزستان و امام جمعه اهواز درمیان جمعی از طلاب، روحانیون و فضلای حوزه های علمیه بهبهان و باحضور امام جمعه بخش زیدون و امام جمعه شهرستان بهبهان در سالن اجتماعات دفتر امام جمعه بهبهان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
شهـید عبدالحمید دیالــمه: 🔴خط های کج بالاخره یکجایی با خـط مستقیم تلاقی می‌کند و خط مستقیم یک جایی آنها را قطع می‌کند. خط مسـتقیم همان خـط رسـول الله و همان #ولایت‌فقـیه است. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
شهـید عبدالحمید دیالــمه: 🔴خط های کج بالاخره یکجایی با خـط مستقیم تلاقی می‌کند و خط مستقیم یک جایی
... به سبک شهدا وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱۳:۴۵ دقیقه بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم تو صف تا بتونم سریعتر غذا بگیرم. شخصی رو دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون رو بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر! چند لحظه بعد نوبتش شد و ژتون منو داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و تو صف ایستاد! گفتم: چرا این کار رو کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت : من یک حق داشتم و ازش استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم. حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که بهش سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد... ؛ ، نماینده اولین دوره مجلس نثار ارواح طیبه شهدا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#لاله‌های_آسمونے 🍃اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه. وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد . طرف می ماند با سلاح و خستگی اش. 🍃ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت. برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد. 🍃روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد. نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد. 🍃به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید. خیلی هوای نیرویش را داشت . مسئول گروهان بود. برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست. او را با عنوان فدایی‌نیروها می شناختند. #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #سالروز_ولادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاشقانه دو مدافع🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون جم شدن و کلی سر و صدا کردن و از نقاشی تعریف میکردن _ و در گوش هم یه چیزایی میگفتن کلی ذوق کردم و از همشون تشکر کردم هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روی صندلی برداشتم واز همه خداحافظی کردم _ مخصوصا گلها رو بر نداشتم تو اون شلوغی دیگه رامین رو ندیدم مینا هم نبود که ازش خداحافظی کنم منتظر تاکسی بودم که یه ماشین مدل بالا که اسمشم نمیدونستم جلوم نگه داشت توجهی نکردم ولی دستبردار نبود با صدای مینا که داخل ماشین بود به خودم اومد اسماء بیا بالا _ إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمه پیداتون نکردم خداحافظی کنم ازتون ایرادی نداره بیا بالا رامین میرسونتت ممنون با تاکسی میرم زحمت نمیدم به شما بیا بالا چرا تعارف میکنی مسیرامون یکیه اخه.... رامین حرفمو قطع کرد و با خنده گفت بیا بالا خانم محمدی _ سوار ماشین شدم وسطای راه مینا به بهانه ی خرید پیاده شد کلی تو دلم بهش بدو بیراه گفتم که من و تنها گذاشته - استرس گرفته بودم .یاد حرفهای امروز رامین هم که میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامین برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشین در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم نزدیک خونه بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم که داداشم اردلان نبینتم ازش تشکر کردم داشتم پیاده میشدم که صدام کرد _ اسماء بله گل هارو جا گذاشتی برات آوردمشون ای وای آره خیلی ممنون لطف کردید چه لطفی این گل ها رو برای تو آورده بودم لطفا به حرفای امروزم فکر کن کدوم حرفا _ گل رز و عشق علاقه و این داستانا دیگه چیزی نگفتم گل و برداشتم و خدافظی کردم میخواستم گل ها رو بندازم سطل آشغال ولی سر خیابون وایساده بود تا برسم خونه از طرفی خونه هم نمیتونستم ببرمشون رفتم داخل خونه شانس آوردم هیچ کسی خونه نبود مامان برام یاداشت گذاشته بود _ ما رفتیم خونه مامان بزرگ گلدون و پر آب کردم و همراه گلها بردم اتاق گلدون و گذاشتم رو میز،داشتم شاخه هارو از هم جدا میکردم بزارم داخل گلدون که یه کارت پستال کوچیک آویزونش بود روش با خط خوشی نوشته بود - (دل دادم و دل بستم و دلدار نفهمید رسوای جهان گشتم و آن یار نفهمید) تقدیم به خانم هنرمند دوستدارت رامین ناخدا گاه لبخندی رو لبام نشست با سلیقه ی خاصی گلها رو چیدم تو گلدون و هر از چند گاهی بوشون میکردن احساس خاصی داشتم که نمیدونستم چیه _ و همش به اتفاقات امروز فکر میکردم از اون به بعد آخر هفته ها که میرفتیم بیرون اکثرا رامین هم بود طبق معمول من و میرسوند خونه _ یواش یواش رابطم با رامین صمیمی تر شد تا حدی که وقتی شمارشو داد قبول کردم و ازم خواست که اگه کاری چیزی داشتم حتما بهش زنگ بزنم. _ اونجا بود که رابطه من و رامین جدی شد و کم کم بهش علاقه پیدا کردم و رفت و آمدامون بیشتر شد،،من شده بودم سوژه ی عکاسی های رامین در مقابل ازم میخواست که چهرشو در حالت های مختلف بکشم اوایلش رابطمون در حد یک دوستی ساده بود اما بعد از چند ماه رامین از ازدواج و آینده حرف میزد اولش مخالفت کردم ولی وقتی اصرارهاشو دیدم باعث شد به این موضوع فکر کنم _ اون زمان چادری نبودم اما به یه سری چیزا معتقد بودم مثال نمازمو میخوندم و تو روابط بین محرم و نامحرم خیلی دقت میکردم _ رامین هم به تمام اعتقاداتم احترام میگذاشت... ✍خانم علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_هشتم انقد سروصدا کرد که بچه ها دورمون ج
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ تو این مدت خیلی کمتر درس میخوندم دیگه عادت کرده بودم با رامین همش برم بیرون _ حتی چند بارم تصمیم گرفتم که رشتم و عوض کنم و از ریاضی برم عکاسی اما هردفعه یه مشکلی پیش میومد رامین خیلی هوامو داشت و همیشه ازم میخواست که درسامو خوب بخونم همیشه برام گل میخرید وقتی ناراحت بودم یه کارایی میکرد که فراموش کنم چه اتفاقی افتاده _ دوتامون هم پرشرو شور بودیم کلی مسخره بازی در میوردیم و کارای بچه گانه میکردیم گاهی اوقات دوستام به رابطمون حسادت میکردن بعضی وقتا به این همه خوب بودن رامین شک میکردم _ اون نسبت به من تعهدی نداشت من هم چیزی رو در اختیارش نذاشته بودم که بخواد بخاطر اون خوب باشه اون زمان فکر میکردم بهم علاقه داره یه سال گذشت خوب هم گذشت اما... _ اونقدر گذشت و گذشت که رسید به مهر من سال آخر بودم و داشتم خودمو واسه کنکور آماده میکردم _ اواخر مهر بود که رامین یه بار دیگه قضیه ازدواج رو مطرح کرد... اما ایندفعه دیگه جدی بود وازم خواست که هر چه زودتر با خانوادم صحبت کنم _ تو موقعیتی نبودم که بخوام این پیشنهادو تو خانوادم مطرح کنم اما من رامین دوست داشتم ازش فرصت خواستم که تو یه فرصت مناسب به خانوادم بگم اونم قبول کرد چند ماه به همین منوال گذشت... رامین دوباره ازم خواست که به خانوادم بگم... ومن هر دفعه یه بهونه میوردم برام سخت بود _ میترسیدم به خانوادم بگم و اونا قبول نکنن تو این مدت خیلی وابسته ی رامین شده بودم و همیشه ترس از دست دادنشو داشتم.... برای همین میترسیدم که اگه به خانوادم بگم مخالفت کنن ولی رامین درک نمیکرد..... بهم میگفت دیگه طاقت نداره.... دوس داره هرچه زودتر منو بدست بیاره تا همیشه و همه جا باهم باشیم. _ بهم میگفت که هر جور شده باید خانوادمو راضی کنم چون بدون من نمیتونه زندگی کنه. چند وقت گذشت اصرار های رامین و حرفایی که میزد باعث شد جرأت گفتن قضیه رامین رو پیدا کنم. یه روز که تو خونه با مامان تنها بودیم تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم. _ رفتم آشپزخونه دوتا چایی ریختم گذاشتم تو سینی از اون پولکی های زعفرانی هم ک مامان دوست داشت گذاشتم و رفتم رومبل کناریش نشستم. _ با تعجب گفت: به به اسماء خانم چه عجب از اون اتاقت دل کندی. _ چایی هم که آوردی چیزی شده چیزی میخوای کنترل و برداشتم و تلوزیون و روشن کردم با بیخیالی لم دادم به مبل و گفتم وااااا این چه حرفیه مامان چی قراره بشه ناراحتی برم تو اتاقم. نه _ مادر کجا چرا ناراحت میشی تو که همش تو اتاقتی ، اردلانم که همش یا بیرونه یا دانشگاه حالا باز داداشتو میبینیم ولی تو چی یا دائم تو اتاقتی یا بیرون،، چیزی هم میگیم بهت مثل الان ناراحت میشی پوفی کردم و گفتم مامان دوباره شروع نکن _ مامان هم دیگه چیزی نگفت چند دقیقه بینمون با سکوت گذشت. مامان مشغول دیدن تلویزیون بود گفتم: _ مامان - بله _ میخوام یه چیزی بهت بگم _ خب بگو _ آخه.... _ آخه چی _ هیچی بیخیال _ یعنی چی بگو ببینم چیشده جون به لبم کردی. _ راستش...راستش دوستم مینا بود یه داداش داره _ مامان اخم کرد و با جدیت گفت خب _ ازم خواستگاری کرد،،مامان وایسا حرفامو گوش کن بعد هرچی خواستی بگو گفتن این حرفا برام سخته اما باید بگم اسمش رامینه ۲۴سالشه و عکاسی میخونه از نظر مالی هم وضعش خوبه منم هم _ تو چی اسماء سرمو انداختم پایین و گفتم دوسش دارم _ یعنی چی که دوسش داری ؟؟ تو الان باید به فکر درست باشی حتما باهم بیرون هم رفتین میدونی اگه بابات و اردلان بفهمن چی میشه _ اسماء تو معلوم هست داری چیکار میکنی از جام بلند شدم و با عصبانیت گفتم چیه چرا شلوغش میکنی یعنی حق ندارم واسه آیندم خودم تصمیم بگیرم _ اخه دخترم اون خانواده به ما نمیخورن اصلا این جور ازدواج ها آخر و عاقبت نداره تو الان باید به فکر درست باشی ناسلامتی کنکور داری _ مامان بهانه نیار چون رامین و خانوادش مذهبی نیستن، چون مسافرتاشون مشهد و قم نیست چون مثل شما انقد مذهبی نیستن قبول نمیکنی یا چون مثل اردلان از صبح تا شب تو بسیج نیست _ اینا چیه میگی دخترخانواده ها باید به هم بخوره ..... حرفشو قطع کردم با عصبانیت گفتم مامان تو نمیتونی منو منصرف کنی یعنی هیچ کسی نمیتونه من خودم برای خودم تصمیم میگیرم به هیچ کسی مربوط نیست.. _ سیلی مامان باعث شد سکوت کنم دختره ی بی حیا خوب گوش کن اسماء دیگه این حرفا رو ازت نمیشنوم.... ✍خانم‌ علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
سردار شهید مدافع حرم حاج شاهرخ دایی پور همرزم ودوست صمیمی شهید جانباز دفاع مقدس سردار ناصر کوزرانی از کرمانشاه شبتون شهدایی
خدایا از این قبرها نصیبمون کن.....
سلام علیکم عرض ادب احترام شبتون مهدوی دوستان یکی از خانمای. جوان اعضای محترم کانال متأسفانه فوت کردند بسیار ناراحت شدم. غم سنگینی هست روحش شاد به دوست عزیزم جناب پساینده تسلیت عرض می کنم ان شاءالله روحش با اولیای الهی محشور باشه شادی روح شون دسته گل صلوات محمدی اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پروفایل این دوست بزرگوار شهید حامد جوانی بود دوست شهیدش ان شاءالله شفاعتش کنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🍃 🍃🍁 💠✍🏻و اما دعاے صنمی قریشی  🍂🍃بسم الله الرّحمن الرّحیم .. اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ العَن صَنَمَی قُرَیشٍ وَ جِبتَیها وَ طاغُوتَیهاوَ إِفکَیها وَ إِبنَتَیهِما اللَّذینَ خالَفا أمرَک وَ أنکَرا وَحیَک وَ جَحَدا إِنعامَک وَ عَصَیا َرسُولَک وَ قَلَّبا دینَک وَ حَرَّفا کِتابَک وَ أحبا أعداءَک وَ جَحَدا آلاءَک وَ عَطَّلا أحکامَک وَ أبطَلا فَرائِضَک وَ ألحَدا فِی آیاتِک وَ عادَیا أولیاءَک وَ والَیا أعداءَک وَ خَرَّبا بِلادَک وَ أفسَدا عِبادَک اللّهُمَّ العَنهُما وَ أتباعَهُما وَ أولیاءَهُما وَ أشیاعَهُما وَ مُحِبّیهِما فَقَد أخرَبا بَیتَ النُّبُوَّه وَ رَدَما بابَه وَ نَقَضا سَقفَهُ وَ ألحَقا سَماءَهُ بِأرضِهِ وَ عالیَهُ بِسافِلِه وِ ظاهِرَهُ بِباطِنِه وَ استَأصَلا أهلَه وَ أبادا أنصارَه وَ قَتَلا أطفالَه وَ أخلَیا مِنبَرَه مِن وَصیِّه وَ وارِثِ عِلمِه وَ جَحَدا إمامَتَهُ وَ أشرَکا بِرَبِّهِما فَعَظِّم ذَنبَهُما وَ خَلِّدهُما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَر لا تُبقی وَ لا تَذَر َاللّهُمَّ العَنهُم بِعَدَدِ کُلِّ مُنکَرٍأتَوهُ وَ حَقّ ٍاَخفَوهُ وَ مِنبَرٍ عََلوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلیّ ٍآذُوهِ وَطَریدٍ آوَوهُ وَ صادِقٍ طَرَدوهُ وَ کافِرٍ نَصَرُوهُ وَ إِمامٍ َقهَرُوهُ وَ فَرضٍ غَیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقُوهُ وَ خَیرٍ بَدَّلُوهُ وَ ُکفرٍ نَصَبُوهُ وَ إرثٍ غَصَبُوهُ وَ فَیءٍ اقتَطَعُوهُ وَ سُحتٍ اَکَلُوهُ وَ خُمسٍ استَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ بَسَطُوهُ وَ نِفاقٍ أسرَوُهُ وَ غَدرٍ أضمَرُوهُ وَ ظلمٍ نَشَرُوهُ وَ وَعدٍ أخلَفُوهُ وَ أمانٍ خانُوهُ وَ عَهدٍ نَقَضُوهُ وَ حَلالٍ حَرَّمُوهُ وَ حَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَ ضِلعٍ دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَ عَزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبَوهُ .اللّهُمَّ العَنهُم بِکُلِّ آیَهٍ حَرَّفُوها وَ فَریضَهٍ تَرَکُوها وَ سُنَهٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَهٍ نَکَسُوها وَ دَعوى أبطَلُوها وَ بَیِّنَهٍأنکَرُوها وَ حیلَهٍ أحدَثُوها وَ خیانَهٍ أورَدُوها وَ عَقَبَهٍ اِرتَقُوهاوَ دِبابٍ دَحرَجُوها وَ أزیافٍ لَزَمُوها وَ شَهاداتٍ کَتَمُوها وَ وَصیَّهٍ ضَیَّعُوها .اللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّر وَ ظاهِرِ العَلانیَهِ لَعناً کَثیراً أبَداً دائِمَاً دائِباً َسرمَداً لا انقِطاعَ لِأمَدِه وَ لا نَفادَ لِعَدَدِه لَعناً یَغدُو أوَّلُهُ وَ لا یَرُوحَ آخِرُهُ لَهُم وَ لِأعوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهِم وَ مُوالیهِم وَ المُسَلِّمینَ لَهُم وَ المائِلینَ إلَیهِم وَ الناهِضینَ بِاحتِجاجِهِم وَ المُقتَدینَ بِکَلامِهِم وَ المُصَدِّقینَ بِأحکامِهِم .. 🍂🍃پس چهار مرتبه بگو : اللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ أهلُ النّار آمینَ رَبَّ العالَمین ../. ▪️✔️ذڪات این نسخه: اگر بتوانید به همراه این ختم ذڪاتش را هم بپردازید اثرش قویتر و نزدیڪتر میشه ۱-به ازاے هر روزے ڪه میخوانید مبلغ ۵۰۰ تومان ڪنار بگزارید تا روزے ڪه ختم تمام شود و بعد پولها را به یه نفر صدقه کنید ۲-بعد از هر بار خواندن دو رڪعت نماز براے حضرت علی (ع) بخوانید و ۱۴ صلوات هم بفرستید نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 🌹چله دعای صنمی قریش🌹 ❤️سلامتی ظهور امام زمان عج❤️ 🌷حاجت روا یی همه اعضای کانال🌷 🕊هر روز هدیه به یک شهید🕊 🌹❣ختم ‌ دعای صنمی قریش🌹❣ ⬅️ روز 6 هدیه به شهید 💓حضرت محمد و علی ع💓 #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای صنمی قریش نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
💐 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم 💐 #دوشنبه۱۰تیر_ماه_۹۸ 💐 #امروز_صفحه۳۴۱ 💐 #کانال_زخمیان_عشق ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @zakhmiyan_eshgh ╚═ ⚘════⚘ ═╝
4_396596098996645183.mp3
372.7K
#کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا