💔
ما خواندیم و شاید متوجه معنی آن نبودیم
که "بیعت مےکنم همین حالا
همین لحظه
دنیای (بی مهدی)
اصلا نمےارزه..."
ولی شهدا... دانستند
با عمق جان، میدانستند که باید بیاید آنکه با او بیعت کرده اند
و دنیا بدون مهدی فاطمه
جای ماندن نیست...
دانستند و جان دادند تا راه ظهور، هموار شود...
#شهید_جواد_محمدی
فدایی عمه جان #امام_زمان
#عید_بیعت
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
enc_169342443870338625968.mp3
2.36M
جامو به هیچکسی نده♥️
برای عاشقت بده🕊😔
🎙 #سجاد_محمدی
مداحی_آنلاین_سالروز_ازدواج_حضرت.mp3
1.6M
🌸 #ازدواج_پیامبر_حضرت_خدیجه
💐بر همه عالم تهنیت بادا
💐جشن پیوندت یا رسول الله
💐ذکر جان ،کوثر و حمد و تبارک
💐یا خدیجه یا محمد مبارک
🎙 #امیر_عباسی
🌷سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد .
💔
أمالشهدای جزیره هرمز
مادرم، فرزندانش را با میل خود راهی جنگ کرد و در طول جنگ، سه فرزندش و ۹ تن از محارم وی به شهادت رسیدهاند.
فرزندانش محمد، علی و غلام گلزاری🌹
برادرش سردار موسی درویشی🌹
برادرزاده اش حر گلزاری و عبدالحسین درویشی🌹
و خواهرزاده اش مصطفی مدنی🌹
یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند و او ضمن شرکت در تشییع جنازه و خاکسپاری، در مقابل این همه مصیبت تحمل کرد و خم به ابرو نیاورد و به امالشهدا معروف شد.🥀
عاقبت این بانوی صبور در مرداد ماه ۱۳۶۶ در مراسم برائت از مشرکین سینهاش آماج گلولههای وهابیون شد و در نهم مردادماه ۱۳۶۶ در سن ۶۶ سالگی در شهر مکه مکرمه به فرزندان شهیدش پیوست.🕊
#شهید_فاطمه_نیک
#شهید_خانم
انتشار به مناسبت هفته #دفاع_مقدس
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
بدانیدکھ شهادت
مرگ نیـست ، رسالت است
رفتن نیست، جاودانھ ماندن است . .
جاندادننیـست؛ جان یافتن است🌱
#شهید_جواد_محمدی
فدایی عمه جان #امام_زمان
#نائب_الزیاره بودیم
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
ما خواندیم و شاید متوجه معنی آن نبودیم
که "بیعت مےکنم همین حالا
همین لحظه
دنیای (بی مهدی)
اصلا نمےارزه..."
ولی شهدا... دانستند
با عمق جان، میدانستند که باید بیاید آنکه با او بیعت کرده اند
و دنیا بدون مهدی فاطمه
جای ماندن نیست...
دانستند و جان دادند تا راه ظهور، هموار شود...
#شهید_جواد_محمدی
فدایی عمه جان #امام_زمان
#عید_بیعت
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
رمان زیبای
#سو_من_سو
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#سو_من_سه
#قسمت_چهل_دوم
می پرسم:
- این حس ترسناک نیست؟
- ترس؟ چرا. اولش که خیلی می ترسیدم. می دونی خدا اگه منبع قدرت و هیبت باشه تو هم کوچک باشی اندازۀ یه ذره. ترس هم داره دیگه. از توی هواپیما آدما رو دیدی؟ اندازۀ یه ذره، یه نقطه، بعد که هواپیما بالاتر میره. هیچ می شند. نیست و نابود می شند. ما الان خودمونو بزرگ می بینیم چون پایین دستیم. برو بالا، اوج بگیر، نگاه کن. اصلا نیستی که بخوای اینقدر شاخ و شونه بکشی و منم منم راه بندازی. این نبودنه ترس داره. قدرت خدا هم ترس داشت. اول با اجبار همراه میشی، بعد انس می گیری و حس محبت و امنیت. منبع قدرتی که پشت و پناه و تکیه گاهت میشه. این خوبه. خیلی خوبه. خیلی خیلی خوبه.
من مصطفی را نمی فهمم. حس هایش را نمی فهمم. خیلی خیلی خیلی خوب هایش را هم نمی فهمم. پس دهان بسته می مانم. نه، سؤال می
کنم:
- کسی هم هست که این حس رو تجربه کرده باشه و بشه دید تو زندگیش. اینکه حال کرده با خدا؟
دارد دنبال جواب می گردد یا کلا می خواهد جواب ندهد که می گوید:
- من همیشه دوست دارم جواب رو از هم سن خودم بگیرم. این که بزرگا میگن من حس می کنم که موقعیت ما رو درک نمی کنن. کتابای شهدا رو دوست دارم. چون هم سن خودم بودن یا همین حدوده. همه چیز هم براشون فراهم بوده دیگه. خدا و خرما... اما شهید همین قدر قشنگ فهمیده که قشنگ زندگی کرده که قشنگ رفته. می خواسته زندگی قشنگ رو یادمون بده یا می خواسته زشتیا را از دنیا بشوره ببره و یه زندگی قشنگ بهمون هدیه بده! بعدترها که به این حس بیشتر بیشتر فکر کردم شیرین شد برام. بحث دوست داشتن اومد وسط. شاعر میگه: دوست دارم دوسم داری دل به دل راه داره!
و می خندد. نغمۀ خنده اش رشته های سیاهی را پاره می کند و نسیم مهربان دم عید می نشیند روی موها و صورتمان.حرف هایم با مصطفی را برای مادرم تعریف می کنم. مو به مو تعریف می کنم. ملیحۀ خانه هم هست. از روستا که برگشتم حسم نسبت به مادر و خواهرم عوض شده است. دقیق گوش می دهند و خیلی شیرین همراهم می شوند. یکی مادر می گوید، یکی ملیحه:
- پس هرکی مهربون تره این قشنگی رو بهتر فهمیده!
- احترام گذاشتن باحجاب بودن ما خانم ها هم محبت به همه است. اثر محسوس تو عالم داریم!
- شما مردا هم باید این پوششای افتضاحتون رو درست کنید در ضمن هوای خواهر رو داشتن هم...
می خندم به ملوسکی که وسط بحث دارد بار خودش را می بندد. لپش را می کشم و می گویم:
- نوکرتم. تو همینجور خوب بمون. مثل همۀ دخترا نباش. اصیل باش خودم تا آخر عمر نوکرتم.
دو ماه مانده تا کنکور و همه به هم ریخته ایم و برادر مصطفی، محمدحسین دعوتمان می کند یک هفته ای برویم یزد توی زیرزمینی که اجاره کرده درس بخوانیم. از تهران خراب شده بدم می آید. راستش بدم نمی آید یک ترس غریب
افتاده به جانم. محمدحسین، من و آرشام و جواد و مصطفی و علیرضا را با خودش می برد یزد. دانشجو است و خانۀ دانشجویی دارد. توی مسیر از فرقه ها می گوید و کارهایشان.
یعنی مَنِ جوان، جان سالم به در ببرم در این دنیای هزار و یک فرقه؛ صلوات...
زیرزمینش یک اتاق دارد و یک سالن که دو تا دوازده متری افتاده است از این سرش تا آن سرش. در اتاق را که باز می کنم بوی عطر نرگس
می پیچد و چشمانم همراه دماغم لذت می برد. برای خودش یک موزه است و بازدید نیاز. ورقه های کوچک و بزرگ با انواع و اقسام خط و
عکس ها لای و لویش به دیوار چسبیده و یکی دو تا پرچم...
همه با من سرک می کشند. محمدحسین یکی یک پتو و متکا می دهد دستمان و می گوید:
- برید بخوابید تا صابخونه بیرونم نکرده.
فعلش را درست به کار نبرد. گفت برید بخوابید. پس خودش چه؟ ما کجا بخوابیم او کجا؟ وقتی می بیند مثل مجسمه ایستاده ایم می گوید:
- من اینجا میخوابم شما برید تو سالن.
قضیه خیلی پیچیده شد. اول مصطفی و بعد ما، در همان اتاق ولو می شویم. دست به پهلو و با چشمان وقزده نگاهمان می کند. دست زیر سر و با چشمان منتظر نگاهش می کنیم. ابهت و کلامش سراب می شود. آرشام عکس العملش جمله ای است که فقط از مادر عروس برمی آید:
- جوون نباید تو اتاق تنها بخوابه آقا محمد حسین. ما برا همین همراهیت می کنیم. والّا که خودمون یکی یک اتاق تک داریم که دلمان می خواد با ناخن دیواراشو خراب کنیم. اتاق تک مزخرف ترین ایدۀ جهانیه. حداقل تو هراتاق از دو نفر تا مثل الانِ ما، باید پنج نفر باشن.
#نرجس_شكوريان_فرد
#سو_من_سه
.
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh