#غذای_فرمانده_بابايى
🌷زمانی که در قرارگاه رعد بودیم بنابر ضرورت های پروازی و موقعیت های ویژه جنگی، تیمسار بابایی دستور دادند تا برای خلبانان شکاری غذای مخصوص پخته شود، ولی خود جناب بابایی با توجه به اینکه بیشترین پروازهای جنگی را انجام می دادند از غذای مخصوص خلبانان استفاده نمی کردند و همان غذای معمولی را می خوردند.
🌷در پاسخ به اعتراض ما در مورد این که گفته بودیم چرا شما از غذای خلبانان استفاده نمی کنید؟ گفتند: یک فرمانده باید حتماً از غذایی که همگان استفاده می کنند بخورد تا آن سربازی که در خط مقدم است نگوید غذای من با فرمانده ام فرق دارد....
🌹به ياد خلبان شهيد تيمسار عباس بابايى
❌ مديران امروز ما فقط شيشليك دوست دارن بخورن مثل مردم! مثل مردم....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
علمدار روایتگری #حاج_عبدالله_ضابط
سرو صدا زیاد شد. بلند شد چیزی را بهانه کرد و رشته صحبت را دست گرفت.
#تا_توانست_از_شهدا_گفت. همه ساکت بودند و فقط گوش میدادند. از رسالت پیامبر تا ولایت سید علی, همه چیز برایشان حل شده بود. یک ساعت مانده به اذان, بحثها تمام شد.
نماز صبح ، همان دختر و پسرها, اولین کسانی بودند که پشت سر حاجی صف بستند.
📚شیدایی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دحوالارض چه روزی هست؟؟ اعمال در روز دحوالارض چیست؟؟ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @za
✳️منتظران ظهور
💠 امشب شب دحوالارض است💠
ثواب هفتاد سال عبادت را از دست ندهیم⬇️⬇️
روز بیست و پنجم ذی القعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است.
اعمال این روز ⬇️⬇️
1⃣روزه
روز دحوالارض از چهار روزی است که در تمام سال به فضیلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روایتی آمده است که روزه اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او 👈عبادت صد سال👉 نوشته شود؛ و هر چه در میان آسمان و زمین وجود دارد برای کسی که در این روز روزه دار باشد استغفار می کنند. و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده.
2⃣ نماز
آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ پس دعا کند و بخواند یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ.
3⃣ دعا
کفعمی در کتاب مصباح فرموده که خواندن این دعا مستحب است:
اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ..........(مراجعه به مفاتیح)
4⃣ذکر خداوند
معنای ذکر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام های خداوند نیست. بهترین نوع ذکر خدا، به یاد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و کردار خویش ناظر دانستن است.
5⃣شب زنده داری
احیا و شب زنده داری که برابر با عبادت صد سال است.
6⃣غسل
انجام غسل مستحبی به نیت روز دحوالارض
7⃣زیارت امام رضا (ع)
زیارت حضرت امام رضا (ع) که میرداماد (ره) در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحوالارض آن را از افضل اعمال مستحبه دانسته است.
التماس دعا
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
May 11
📸وصیت نامه شهیدی که امروز توسط عوامل آل خلیفه(حاکم بحرین) به شهادت رسید
🔹حکم اعدام را ابلاغ کرده اند هر لحظه ممکن است اجرا شود و من از خداوند عزوجل می خواهم که شهادت در راهش را نصیبم کند که شیرین تر از آن نیست برادران ایمانی و مردم (بحرین) بزرگوار سفارش می کنم به سیره سید الشهدا ابا عبدالله الحسین (ع) و شهدا ، و وصیت وداعم را آنگونه می گویم که امام خمینی (رض) فرمود : با قلبی آرام و ضمیری امیدوار به فضل الهی از خدمت مردم مرخص به خانه ابدی سفر می کنم. برادر شما علی العرب
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmi
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_ایمان_خزاعی_نژاد
💐وصیت نامع شهید
قسمت: 14
به نام خداوند بزرگ!
پس از حمد و ثناء خدا، اکنون که به سرزمین سوریه جهت دفاع از حرم حضرت زینب(س) و سه ساله حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حضرت رقیه(س) می روم به این حدیث شریف اشاره میکنم یعنی حدیث شریف ثقلین که پیامبراکرم(ص) فرمودند: ای مردم در بین شما دو چیز به امانت میگذارم قرآن و عترت و اهل بیت علیه السلام را.
بنابر همین حدیث شریف باید به ریسمان ولایت چنگ بزنیم و از ولایت فقیه حمایت نماییم. ایشان را تنها نگذارید تا به شما صدمه نرسد و به خواهران ایمانی این سفارش را می کنم که حجاب شما از خون ما برندهتر است و همچون شمشیری دست دشمنان را قطع مینماید در حفظ حجاب کوشا باشید.
پایان
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_شصت_و_سوم
واسه دیدنش روز شماری میکردم ...
هر روز که میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم برای دیدن علی عزیزم
هم برای عروسیمون
احساس میکردم هیچ کسی تو دنیا عاشق تر از من و علی نیست اصلا عشق
ما زمینی نبود.
_ به قول علی خدا عشق ما رو از قبل تو آسمونا نوشته بود. همیشه
میگفت:اسماء ما اون دنیا هم با همیم من بهت قول میدم.
همیشه وقتی باهاش شوخی میکردم و میگفتم: آها یعنی تو از حوری های
بهشتی میگذری بخاطر من
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد
_ اخم کردناشم دوست داشتم
وای که چقدر دلتنگش بودم
با خودم میگفتم: ایندفعه که بیاد دیگه نمیزارم بره
من دیگه طاقت دوریشو ندارم
چند وقتی که نبود، خیلی کسل و یی حوصله شده بودم دست و دلم به غذا
نمیرفت کلی هم از درسام عقب افتاده بودم
_ حالا که داشت میومد سرحال تر شده بودم میدونستم که اگه بیاد و
بفهمه از درسام عقب افتادم ناراحت میشه.
شروع کردم به درس خوندن و به خورد و خوراکم هم خیلی اهمیت
میدادم.
تو این مدت چند بار زنگ زد.
یک هفته به اومدنش مونده بود. قسمم داده بود که به هیچ وجه اخبار نگاه
نکنم و شایعاتی رو که میگن هم باور نکنم.
_ از دانشگاه برگشتم خونه
بدون اینکه لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا
چادرمو در آوردم و به لبه ی مبل آویزو کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
بی توجه به اخبار سرم رو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم. خستگی رو
تو تمام تنم احساس میکردم...
_ با شنیدن صدای مجری اخبار چشمامو باز کردم: تکفیری های داعش در
مرز حلب
یاد حرف علی افتادم و سعی کردم خودمو با چیز دیگه ای سر گرم کنم
اما نمیشد که نمیشد. قلبم به تپش افتاده بود این اخبار لعنتی هم قصد
تموم شدن نداشت یه سری کلمات مثل محاصره و نیروهای تکفیری
شنیدم اما درست متوجه نشدم.
_ چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
به علی قول داده بودم تا قبل از اینکه بیاد تصویر همون روزی که داشت
میرفت،
با همون لباس های نظامیش رو بکشم
این یه هفته رو میتونستم با این کار خودمو مشغول کنم.
هر روز علاوه بر بقیه کارهام با ذوق وشوق تصویر علی رو هم میکشیدم.
_ یک روز به اومدنش مونده بود. اخرین باری که زنگ زد ۶ روز پیش بود.
تاحالا سابقه نداشت این همه مدت ازش بی خبر بمونم.
نگران شده بودم اما سعی میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید.
دوست داشتم حالا که داره میاد با یه لباس جدید به استقبالش برم.
_ خریدام رو کردم و یه دسته ی بزرگ گل یاس خریدم.
وقتی رسیدم خونه هوا تقریبا تاریک شده بود
گل هارو گذاشتم داخل گلدون روی میزم.
فضای اتاق رو بوی گل یاس برداشته بود. پنجره ی اتاقو باز کردم نسیم
خنکی وارد اتاق شد و عطر گلهارو ییشتر تو فضا پخش کرد.
یاد حرف علی موقع رفتن افتادم.
گل یاس داخل کاسه ی آب رو بو کرد و گفت: اسماء بوی تورو میده.
لبخند عمیقی روی لبام نشست
_ ساعت ۱۰ بود و دیدار آخر من ماه و آخرین شب نبود علی
روبروی پنجره نشستم. هوا ابری بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو
بیینم.
باخودم گفتم: عییی نداره فردا که اومد بهش میگم.
بارون نم نم شروع کرد به باریدن. نفس عمیقی کشیدم بوی خاک هایی که
بارون خیسشون کرده بود استشمام کردم .
پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم.
تو این یک هفته هر شب خوابهای آشفته میدیدم. نفس راحتی کشیدمو با
خودم گفتم امشب دیگه راحت میخوابم.
تو فکر فردا و اومدن علی، و اینکه وقتی دیدمش میخوام چیکار کنم، چی
بگم بودم که چشمام گرم شد و خوابم برد.
_ نزدیک اذان صبح با صدای جیغ بلندی از خواب ییدار شدم. تمام تنم
عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریه کردم.
نمیدونستم چه خوابی دیدم ولی دائم اسم علی رو صدا میکردم. مامان و بابا
با سرعت اومدن تو اتاق.
_ مامان تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم. فقط اسم علی رو
میبردم
بابا یه لیوان آب آورد و میپاشید رو صورتم ...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh