eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
27.9هزار عکس
10.3هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تعرفه‌اینترنت درعراق برای زوار چگونه است؟🏴 ✅ قیمت بسته‌های اینترنتی را نسبت به سال گذشته ثابت نگه‌داشتیم.
محل ارائه اینترنت WiFi رایگان همراه اول در اربعین 1403 کجاست ؟ 🔸 نجف مقبره آیت الله حکیم واقع در ثوره العشرین 🔸 مقام صافی صفا در غرب حرم امام علی علیه السلام 🔸 پارکینگ طبقاتی مابین ضلع شمالی حرم و قبرستان وادی السلام 🔸 کنسولگری ایران میدان ثوره العشرین محله حی السعد 🔸 جاده نجف کربلا عمود ۸۸ موکب ام المومنین 🔸 عمود ۱۴۶ 🔸 عمود ۲۰۲ موکب فاطمه الزهراء 🔸 عمود ۳۰۹ موکب دیوان وقف شیعی 🔸 عمود ۳۴۳ موکب القریشی 🔸 عمود ۴۸۳ 🔸 عمود ۵۴۷ موکب شهدا طریق کربلا 🔸 عمود ۷۰۷ موکب علی بن موسی الرضا 🔸 عمود ۸۲۸ موکب صاحب الزمان 🔸 عمود ۹۵۳ موکب شهید الله 🔸 عمود ۹۹۸ 🔸 عمود ۱۰۸۰ موکب حضرت معصومه(س) 🔸 عمود ۱۱۲۰ موکب خدام الحسین(ع)
Salam Karbala-Amir Tala 000.mp3
6.71M
سلام‌کربلا‌چجوری‌ دلت‌میاد‌نیام‌کربلا؛🥺💔🕊
قیمت سیمکارت زین در عراق
🔴این سه راهی‌های کوچک داخل موکب ها خیلی میتونه کار راه انداز باشه چون معمولا تعداد زیادی از زائران میخوان گوشی خودشون رو بزنن شارژ و معمولا پریز برق به اندازه نیست
🔴چسب پارچه ای زینک اکساید 🔹هر جای پا احساس کردین در حال تاول زدن یا زخم شدن است، استفاده کنید(در وهله اول جهت پیشگیری استفاده کنید) 🔹در ضمن روی پاور، روی موبایل، شارژر و..هم می توان چسباند و روی آن شماره موبایل و ..نوشت(تا اگر گم شدند احتمال پیدا شدن بیشتر باشد)
🔒 چرا قمه زدن جایز نیست ؟ 🔓 پاسخ توسط استاد : مرتضی کهرمی احکام
چرا قمه زدن جایز نیست ؟ مرتضی کهرمی.mp3
4.18M
🔒 چرا قمه زدن جایز نیست ؟ 🔓 پاسخ استاد : مرتضی کهرمی احکام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا الله اگر معرفت واقعی نسبت به اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام داشته باشی ، این طور مورد عنایت قرار میگیری، گوش کنید و اگر حال خوشی پیدا کردید شیعیان و محبین پیامبر و امیرالمومنین علی علیهم السلام را با یک صلوات مهمان سفره ی بی بی دوعالم کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭😭😭😭
✔️ ارز اربعین را از بانک تجارت بگیرید؛ حتی روز جمعه 🛑 بانک تجارت با هدف تسهیل دریافت ارز اربعین، واحدهای کشیک خود را از ساعت ۶ تا ۱۳ جمعه ۲۶ مرداد در تهران و استان‌ها فعال کرد. ❗️ برای دریافت ارز اربعین ابتدا درخواست خود را ثبت، وجه ریالی را پرداخت و ارز را زمان مقرر در شعبه انتخابی دریافت کنید. 🗓 روند فروش ارز اربعین در واحدهای منتخب بانک تجارت تا پایان روز شنبه ۳ شهریور ۱۴۰۳ ادامه دارد. ⚡️برای ثبت درخواست، دریافت لیست شعب کشیک، اطلاعات بیشتر نحوه دریافت ارز اربعین و …. به https://tejaratbank.ir/arbaeen1403 مراجعه کنید.
🔴 ایران و العراق لایمکن الفراق الی ظهور الحجة 🔹ایران و عراق تا ظهور امان زمان(عج) از هم جدا نخواهند شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۵ اقدام طلایی برای پیشگیری از ابتلا به سرخک در پیاده‌روی اربعین
شعب کشیک بانک‌ها جمعه فعال هستند 🔹بانک مرکزی: به‌منظور رفاه حال زائران اربعین حسینی، شعب کشیک بانک‌ها در روز جمعه ۲۶ مرداد نیز دایر هستند و برای فروش ارز به زائران خدمات می‌دهند.
کریمی-دارم میبینم.mp3
7.12M
🔊 |   📝 دارم می‌بینم با پاهای تاول زده 👤 حاج‌محمود ▪️ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این موکب دار عراقی گفتن نت ضعیفه تو مسیر پیاده روی، رفته دکل زده برای زائرا 😂😍 واقعا اتفاقات عجیبی میفته تو مسیر اربعین
خواص عاشورایی: عَمرو بن قَرَظه انصاری 🔹 پدر عمرو بن قَرَظه ، قرظه بن کعب، یکی از یاران پیامبر ص است که در جنگ احد و سایر جنگ ها همراه سپاه اسلام بود و در دوران خلافت امام علی ع نیز با ایشان همراهی کرد. 🔻 عمرو برادری هم داشت که روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود و به امام هم جسارت و حمله کرد. نقل شده که عمرو خود را سپر هر تیری که به سوی امام پرتاب می‌شد قرار می‌داد تا به امام گزندی نرسد. 🔸 عمرو بن قرظه به نمایندگی از امام ع با عمر بن سعد گفتگو کرد. هنگام نبرد شجاعانه با دشمن جنگید و تعداد زیادی از افراد ابن زیاد را کشت. ▫️ سرانجام وی بر اثر زخمهای که خورده بود، زمین گیر شد. در این حال به امام حسین ع گفت: " آیا به پیمانم وفا کردم؟" امام فرمود: " آری، تو در بهشت پیش روی من هستی". سپس به شهادت رسید. (مثیرالاحزان، ص۶۰) ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد درجبهه آموزش زبان مۍ‌داد والفجر۸ شد و در۱۷سالگی به رسید محمود تاج‌ الدین ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت حاج قاسم از ۳نکته‌ای که رهبر انقلاب در خلال جنگ ۳۳روزه بیان کردند 🗓 گفتگوی تاریخی شهید سپهبد قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در مهرماه ۹۸ 📥 فیلم کامل را در سایت ببینید ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ هتلى كه تاكسى جلويش ايستاد، نزدیک به حرم، و تر و تميز بود. یک اتاق دو تخته گرفتيم، هتل آنچنان لوكسى نبود، اما بد هم نبود. كفش هايم را جلوى در درآوردم و روى تخت ولو شدم. هنوز خوابم مى آمد، اما با صداى حسين به خود آمدم. - مهتاب، بيا اول بريم حرم زيارت، بعد ناهار بخور و بخواب. بى حال گفتم: من خيلى خسته ام! حسين كنارم نشست و دستانم را در دست گرفت: پاشو عزيزم، مى دونم خسته اى، اما بهتر نيست حالا كه آمدى مشهد، اول بريم خدمت آقا، یک سلام كوچولو بديم؟ نمى دانستم چه بگويم؟ چشمان معصوم حسين، خيره نگاهم مى كرد. ناگزير بلند شدم و گفتم: - خيلى خوب. هر دو وضو گرفتيم و به طرف حرم راه افتاديم. از هتل تا حرم، پياده راهى نبود. هوا، آفتابى، ولى سرد بود. اواسط مهر ماه بود و من هنوز سر كلاس نرفته بودم، اما اهميتى نداشت، چون شادى و ليلا مرتب جزوه برمى داشتند و مى دانستم سر امتحان كمكم مى كنند. وقتى به صحن حرم رسيديم، حسين خم شد و كفش و جورابش را در آورد و در كيسه اى كه همراهش آورده بود، انداخت. متعجب به حركاتش خيره شدم. انگار از خود بى خود شده و از ياد برده كه من همراهش هستم. اما لحظه اى بعد، گفت: خوب مهتاب تو بايد برى قسمت خانمها، نيم ساعت ديگر همين جا، خوب؟ سرى تكان دادم و به طرف حرم حركت كردم. به اطرافم نگاه كردم. عده اى در گوشه و كنار صحن، فرش انداخته و ناهار مى خوردند. چند نفرى در حال نماز خواندن و تعدادى مشغول دانه دادن به كفترهاى حرم بودند. جلو رفتم و كفش هايم را به مسئول كفش كن، سپردم. چادر نمازى كه به دستم دادند، روى سرم انداختم و با احترام وارد شدم. جمعيت موج مى زد، اطراف ضريح از شلوغى، غلغله بود. مشغول خواندن زيارتنامه بودم كه ناگهان مقابل ديدگانم، راه باز شد. بى خود از خود، جلو رفتم. انگار كسى راه را برايم باز مى كرد. زنها از سر راهم كنار می رفتند، مثل یک خواب! به آسانى دستم را دراز كردم و ضريح را گرفتم. بعد خم شدم و سرم را روى ميله هايى كه از تماس مداوم دست و صورت زوار، گرم بود، گذاشتم. زير لب گفتم: خدايا شكرت، از تو مى خواهم در كنار حسين، مرا خوشبخت و سعادتمند کنى... بعد سرم را بالا گرفتم، هوا خفه و دم كرده بود. فشار جمعيت وادارم مى كرد، ضريح را رها كنم، قبل از آنكه انگشتانم از دور ميله ها باز شود، فرياد زدم: - اى امام رضا، به حسين شفاى عاجل عنايت بفرما! زنى از كنارم با لهجه غليظ آذرى گفت: آمين، قبول اوستون! بعد با موج جمعيت، به عقب رانده شدم. راضى و خوشحال، بيرون آمدم و كفش هايم را تحويل گرفتم. لحظه اى بعد، همراه حسين به طرف هتل برگشتم. ناهار را در رستوران هتل خورديم، در تمام مدت حسين نگاهم مى كرد. خسته وبى رمق از جا بلند شدم. حسين با صدايى آهسته گفت: - تو برو، من الان مى آم. وارد اتاق شدم و با عجله لباس هايم را عوض كردم. از حسين خجالت مى كشيدم و نمى توانستم راحت لباس عوض كنم، دست و صورتم را شستم و خشک كردم. سر حال آمده بودم. آهسته روی تخت دراز كشيدم و دستانم را زير سرم گذاشتم. «خدايا، يعنى همه چيز درست شده بود؟ حالا من زن حسين بودم، بعد از دو سال، به آرزويم رسيده بودم.» قلبم پر از شادی شد. چشمانم را بستم و در روياى خوشم غرق شدم. نمى دانم چقدر گذشته بود كه چشم گشودم. هوا تاريک شده بود. سرم را برگرداندم، حسين كنارم دراز كشيده و خوابيده بود. ناخودآگاه لبخند زدم. چقدر اين پسر را دوست داشتم. دستم را دراز كردم و روى موهايش كشيدم. با اينكه خواب بود ولى خجالت مى كشيدم. خواستم عقب بروم كه ناگهان دستش را بلند کرد و مرا به طرف خودش كشيد. چشمانش را باز كرد و خنديد: - كجا؟ با خجالت گفتم: حسين... تو بيدار بودى؟ حسين روى دستانش بلند شد و به صورتم خيره شد: عاقبت روزى كه آرزويش را داشتم، رسيد. در سكوت نگاهش كردم. خم شد و با ملايمت، پيشانی ام را بوسيد. با اينكه ديگر محرم هم بوديم، اما باز از خجالت بدنم گر گرفته بود. چشمانم را بستم، حسين در گوشم زمزمه كرد: - ناراحتى؟ سرم را تكان دادم، به سختى گفتم: ازت خجالت مى كشم... دستان مشتاق حسين، دستانم را گرفت، صدايش نجواگون بود. - مهتاب... تو پاداش كدوم كار خوب منى؟... خيلى دوستت دارم. با لكنت گفتم: منهم دوستت دارم. صداى حسين گرم و پرشور بلند شد: من مجبورم از همين حالا شروع كنم تا بتونم مهريه ات رو بدم... .... چشمانم را محكم رويهم فشار مى دادم كه اگر خواب هستم، بیدار نشوم. پايان فصل 37 ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور