eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 صحبتهای رهبرانقلاب رو در دیدار با کارگران گوش دادید؟ که فرمودند: دولت کارهای اقتصادی مهمی در پیش دارد و همه باید به دولت کمک کنند 🔷گله و گلایه‌ای با دوستان انقلابی🔷 حاج میثم "م" سید یاسر "ج" و....... چرا تو مواقع حساس، دوستان انقلابی شروع میکنن به خود زنی؟ حتما باید رهبری بیاد موضع بگیره تا بفهمیم راه صحیح چیه و چجوری باید موضع بگیریم؟ چرا تا یه اتفاقی میفته همون لحظه اول میخوایم موضع بگیریم که عقب نیفتیم؟ چرا باید مثل ضدانقلاب بی‌تقوا باشیم. فقط فرق ما با اونا اینه‌که اونا همون ثانیه‌های اول بحران ها، پمپاژ محتوای دروغ میکنن، ماها دروغ نمیگیم، تحلیل غلط میکنیم، مثلا میخوایم بگیم منتقد دولتیم و قرار نیست چون بهش رأی دادیم ساکت بمونیم و خیلی آزاده هستیم و... در نهایت جوری نقد میکنیم که ضدانقلابم نمیتونه اینطوری نقد کنه. درحالیکه از ماجرا اصلا خبر نداریم 🔻نقدهای منصفانه رو کاری ندارم که حتی اونم در این برهه زیاد نیاز نبود. ولی طرف صحبتم با اون نقدهایی هست که به تخریب شبیه‌تره به کار ضدانقلاب شبیه‌تره اگه نمیدونی چه خبره حداقل سکوت کن 🔻یه سری جراحی‌های اقتصادی باید تو دولت‌های قبلی میشده، نشده که وضع اقتصادی به اینجا رسیده، شهامتشو نداشتن انجام بدن. حالا آقای رئیسی میخواد این جراحی رو بکنه، همه سختی‌ها و فحش‌هاشو هم به جون خریده، ما دیگه نزنیمش، بله جراحی درد داره، حداقل ما داد نزنیم. 🔷 من انقدر مشغله داشتم وقت نمیکردم بنویسم، تمرکزشم نداشتم، الان ساعت ۳ نصف شب وقت شده چند دقیقه بنویسم. ولی این روزها مطالب دوستان انقلابی رو میدیدم واقعا ناراحت میشه آدم هنر نیست که سریع جفت پا بریم تو شیکم دولت و با خاک یکسانش کنیم. تا به‌ما بگن انقلابی روشنفکر و منصف 🔻تعجب کردم از توئیت حاج میثم "م" همون شعرهایی که برای روحانی تو نمازعید میخونده رو برای رئیسی هم دوتا گذاشته روش میخواسته بخونه، ای صف اولی‌ها.... اعتراض هم کرد چرا دعوتم نکردید، البته اعتراضش بیراه هم نبود، خب دعوتش میکردید. ولی اون توئیت در شأن ایشون نبود. عجله کرد، مردم انقلابی هم کامنت کف و سوت میگذارن که ایول درد مردم رو گفتی آقا رئیس جمهور عوض شده، ۹ماهم نیست این بنده خدا اومده، چیکار میخوای بکنه؟ فعلا همینکه قرض‌های قبلی رو پاس کرده خیلیه 🔹یا اون دوست عزیز انقلابی سیدیاسر "ج" اولِ جراحی بزرگ اقتصادی توسط دولت یعنی حذف ارز ترجیحی، بجای حمایت، میاد توئیت میزنه این جراحی اقتصادی نیست، کارای دیگه باید بکنید، نئولیبرال‌های اقتصادی تو دولت نفوذ کرده. یکی از کاربلدان اقتصادی که چنددهه مسؤلیت اجرایی داشته حرف قشنگی میزد، میگفت این دوستان مشکلشون اینه تاحالا کار اقتصادی و اجرایی در سطح کلان نکردن و نمیدونن اصلا موضوع چیه، تو خونه‌هاشون نشستن دارن توئیت میزنن و این طرف مسئولین دولتی و رئیس جمهور زیر بار کار اجرایی دارن لِه میشن و میرن جلو و اتفاقا تو مسیر درستی دارن میرن جلو و اینها همه سیاست‌های نظامه، تاییدیه‌ش هم سخنان امروز رهبرانقلاب بود 🔻تا وقتی روحانی بود عیار تحلیل‌گران انقلابی مشخص نمیشد، هرکی میرسید یه فحشی به روحانی میداد همه به‌به چهچه میکردن تموم میشد میرفت، اگه راست میگیم الان باید درست تحلیل کنیم و موضع بگیریم. یا اگرم نمیدونیم یا مردد هستیم سکوت کنیم یاعلی مدد✋
🔴 جعفر پلنگ و غذای حضرتی آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن: زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش. نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄 تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم‌ افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم. جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم. به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و.... اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد! آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔 وقتی نا امید شدم و خواستم‌به خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢 که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم😕 حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇 🌴💎🌹💎🌴
🔴 داستان جوان فاسد و امام حسین(ع) استاد علی اکبر مهدی پور در کتاب «جرعه ای از کرامات امام حسین» می نویسد: یکی از خطبای ارجمند در قائمیّه اصفهان در ایام نیمه شعبان سال 1389ش برفراز منبر گفت: دو ماه پیش با جوانی به نام رضا آشنا شدم که سرنوشت خود را برای من تعریف کرد. گفت: من جوانی شرّ بودم... جز نماز و روزه هرکاری انجام می دادم. شب عاشورا پدر و مادرم به حسینیه رفتند، من به دنبال کثافت کاری خود بودم، در مسیر خود دختری را سوار کردم که می خواست به حسینیه برود، او را به زور به محلّی بردم و خواستم اورا اذیت کنم، هرچه گریه و تضرّع کرد و گفت: شب عاشوراست، اعتنا نکردم. گفت: من علویّه هستم، به پاس حرمت مادرم حضرت زهرا مرا رها کن، اعتنا نکردم. گفت: بیا امشب با امام حسین معامله کن، امام حسین دست عطوفتش را برسر تو بکشد. نام امام حسین در تمام اعماق دلم تأثیر گذاشت، او را سوار کردم و دم در حسینیه پیاده اش کردم. به خانه برگشتم، تلویزیون را روشن کردم، داستان عاشورا را تعریف می کرد و در نصف صفحۀ تلویزیون تعزیه را نشان می‌داد که بر سر کودکان تازیانه می زدند. بی اختیار اشکم جاری شد، مدتی نشستم و گریه کردم. مادرم آمد، تا وارد خانه شد، پرسید: رضا چه شده؟ گفتم: هیچ، گفت: نه، از همه جای اتاق، بوی امام حسین می آید. فردا بی اختیار به حسینیه رفتم. همۀ بچه های محل مرا می شناختند و می دانستند که من اهل هیأت نیستم، چون سرتاپا شرّ هستم. رئیس هیأت گفت: آقا رضا! تو هم حسینی شدی؟ گذرنامه ات را بده تو را ببرم کربلا. گفتم: پول ندارم، گفت: با هزینۀ خودم می برم. به فاصلۀ چند روز رفتم کربلا، همه رفتند حرم، من خجالت می کشیدم. بالاخره من هم رفتم. چند ماه بعد هم مرا به مکه برد. از مکه برگشتم، مادرم گفت: رضا! دختری برایت درنظر گرفتیم. رفتند خواستگاری، روز بعد من رفتم، دختر برایم چایی آورد، تا چشمش به من افتاد، فریاد زد: یا زهرا! و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد، گفت: دیشب حضرت زهرا علیها السّلام را در عالم رؤیا دیدم، عکس این جوان را به من نشان داد و فرمود: فردا من برای تو خواستگار می فرستم، مبادا رد کنی. السلام علیک یا اباعبدالله... بیاید هممون امشب با امام حسین معامله کنیم.. ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اطرافیان پزشکیان بیشتر از اونی که فکر میکردیم، ترسناکن ⛔ اگه پزشکیان رای بیاره آرزوی خونه‌دار شدن رو به گور می‌بریم، وای به حال مستاجرها 🔹محمد صالح شکوهی؛ استاد شهرسازی دانشگاه علم و صنعت: باعث و بانی گرونی زندگی ما، امروز تو ستاد پزشکیان جمع شدن 🔹نه آخوندی خونه می‌سازه، نه عبدالعلی‌زاده زمین میده ✅ کسی رو میشناسی که نخواد رای بده؟ حتما این فیلم رو ببین و براش بفرست تا دیگه نگه جفتشون مثل همن | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0