🍁زخمیان عشق🍁
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #رمان
💠بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ💠
💟 #عقیق_123
سر روی زانوانم میگذارم و میگویم:سیستم خدا رو میگم!چرا اینجوریه؟ روی خوش نمیده به بنده
هاش.
لبخندش عریض تر میشود. از خیر نماز حاجتش میگذرد و مثل من کنار حوض مینشیند...
او هم خیره به گنبد فیروزه ای میگوید: برعکس من فکر میکنم خدا ماها رو آفرید واسه لذت
بردن...
پوزخند میزنم: غایت این دنیا بشه لذت بردن؟ حرفا میزنید حاجی! مثال چیِ شرایط من لذت
بخشه.
نگاهم میکند و میگوید:در بال هم میکشم لذات او...مات اویم مات اویم مات او....
بزرگ بود بزرگِ کنار من نشسته!
_کوچیک تر از این حرفام حاجی!
چادر را دور خودم محکم تر میکنم.سرد است!
_حاجی میدونی چی برام عجیبه؟ هرچی سعی میکنی خوب تر باشی اوضاعت سخت تر میشه...
من همیشه سعی کردم خوب باشم...ولی هرچی جلو تر میرم اوضاع بدتر میشه.
باز هم لبخند میزند...تو چه خدایی میخندی پیرمرد
_دعوا سر همین خوب بودنه!خدا از من و شما خوب بودن نمیخواست!هیچکی انتظار خوب بودن از
ما نداشت... یه عمر وقت تلف کردیم برای خوب بودن!
داستان داشت جالب میشد.سر بلند کردم ناباور خندیدم:چی میگید حاجی؟
_چیز خاصی نمیگم!دارم از اشتباهاتمون میگم.
_خوب بودن اشتباهه؟
_آقا رسول الله میگن...آدم اگه یه کار خوب بکنه فقط یه کار خوب...خدا بهشتو بهش میده!
ما تموم عمرمونو هدر دادیم برای خوب بودن... موجود خوب زیاد دور و برش هست
_پس خدا چی میخواست؟_چشم گفتن!
درس عرفان میدهی استاد؟مستمع آدم نیست!چه رسد به عارف و عاشق.کوتاه بیا خراب نکن یک
عمر دیواری که ساختیم و نامش را گذاشتیم زندگی!
مبهوت مپرسم:چشم گفتن؟
_آره چشم گفتن!البته چشم گو هم دور و برش زیاد داره! ولی از زبون آدم چشم شنیدن یه چیز
دیگه است.چاشنی خلقتش یه چیزی هست اسمش اختیاره چشمشو زیبا تر میکنه
میخندم...چه مفاهیمی را خورد و خاکشیر کرده بود تا بتواند به خورد فهم من بدهد.
_یعنی یه عمر راهمون اشتباهی بود؟
_اشتباهِ اشتباهم که نه! ولی اصل یه چیز دیگه بود.
مات نگاهش میکنم. راست میگفت.مثال خوب بودن به چه دردی میخورد؟ به چشم هفت میلیار آدم
خوب آمدن محال ترین کار ممکن است!
راستی راستی راست میگفت حاج رضاعلی! یک عمر راه را اشتباه رفتم...وقت تلف کردم برای
خوب بودن...
نگاه آسمان کردم و زمزمه کردم: حالا باید چشم بگم؟ قبلش یه مشقی یه تمرینی میدادی!
اینجوری؟ یه دفعه؟ مسئله ای به وسعت وجود ابوذر؟
نگاهم را از آغوش ستاره ها بیرون میکشم و در بغل نگاه خدایی حاج رضاعلی می اندازم: خیلی
یهویی بود حاجی...حالامن چیکار کنم؟...
حاج رضاعلی از جا برمیخیزد:یه وقتایی هم آدم اسماعیل میده اینم یه جور چشم گفتنه! اسماعیل
داری برای قربانی کردن؟
اسماعیل؟ واضح تر بگویید استاد! من مبتدی تر از این حرفهایم!
مسلط نگاه گنگم را خواند و گفت:اسماعیل آدمها همون چیزهای با ارزششونه...گاهی قربانی
میشن برای چیزهای با ارزش تر... بزرگی و کوچیکیشون بستگی داره به وسعت روحت! اینکه
چقدر بزرگ باشی و چقدر کوچیک!اسماعیل داری؟
#نویسنده_نیل2(کوثر_امیدی)
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh