🌿 حکایت زیبای صبحگاهی 🌿
روزی بایزید بسطامی در مسیر خود با مردی روبهرو شد که مشغول عبادت بود، اما آثار گرسنگی و ضعف در چهرهاش نمایان بود. بایزید از او پرسید:
— ای بنده خدا، چرا چنین ناتوان شدهای؟
مرد با صدایی لرزان گفت:
— مدتهاست که در عبادت مشغولم و روزهدار، اما چیزی برای خوردن نیافتهام.
بایزید دستی بر شانه او گذاشت و گفت:
— آیا اگر لقمهای از دست خداوند نصیب تو شود، آن را میپذیری؟
مرد با شوق پاسخ داد:
— البته، مگر میشود رزق پروردگار را نپذیرفت؟
بایزید لبخندی زد، در همان لحظه سبدی از نان و خرما که همراه داشت، به او داد و گفت:
— بگیر و بخور، این هم از دست خداوند است. خداوند روزی بندگانش را از مسیر بندههایش میرساند، اما بعضیها چنان چشم به آسمان دوختهاند که دستان گشوده خداوند را در زمین نمیبینند!
🔹 نتیجه: گاهی رزق و رحمت الهی از مسیری به ما میرسد که انتظارش را نداریم. پس چشمانمان را باز کنیم و فرصتهای الهی را در اطرافمان ببینیم. 💫✨
#حکایت_صبحگاهی
#رزق_الهی
#چشم_دل_باید_داشت
📲 @zaman_media