لیلی و مجنون
گويند: ليلى و مجنون عاشقانِ #راستگویی بودند؛
از مجنون تعهد گرفته بودند كه با ليلى حرف نزند.
روزى او ليلى را در كوچه اى ملاقات كرد و بر خلاف عهد خود با وى مشغول صحبت شد.
در اين هنگام شخصى كه آنها را مى شناخت از آنجا عبور كرد؛
مجنون زير پيراهن ليلى كه بسيار گشاد و پُرچين بود خود را مخفى ساخت.
آن شخص با اينكه متوجه شد، تجاهل كرد و گفت:
بگذرم تا اين عاشق بى چاره به #مقصود خود برسد.
خيال مى كرد كه عشق ليلى مانند مردمانِ اين زمان ، هوسرانى و شهوت پرستى ست،
غافل از اينكه عشق او، عشق #روح_به_روح است.
بعدا كه مجنون را ملاقات كرد به او تبريك گفت.
مجنون قسم ياد كرد كه با اينكه حجابى در بين نبود، من حتى رنگِ بدنِ ليلى را نديدم...
آرى، چنين است و بالاتر؛ حلواى طنطرانى تا نخورى ندانى.
((جناب عشق را درگَه ، بَسى بالاتر از عقل است))
((كسى آن آستان بوسد كه جان در آستين دارد))
حكايت هاى بسيار عجيب و غريبى از
#عشق_هاى_مجازى نقل مى كنند كه گاهى از كثرت غرابت و دوری، به سختى مى توان باور كرد.
مرحوم آیت الله یعقوبی قائنی
@zamanetafakor