۴۰۰ کلمه،
خواندن متن سه دقیقه زمان میبرد....
آدمی بعضی وقتها هست که در اوج مصیبتهایش دعاهای #محال میکند. مثلا همین من...
تا همین امروز صبح، دعا میکردم یکی زنگ بزند بگوید میآیی برویم #کربلا ؟ بعد با خودم میگفتم پاسپورتم را نیاوردم که. خیال میبافتم برای خودم دیگر. مینشستم برای خودم راهحل درست میکردم که خب چه کنم پاسپورتم را پیدا کنم. دیوانگی است دیگر. عالمی دارد برای خودش.
یا سیدالشهدا. من بچه که بودم فکر میکردم چه کنم که نگذارم آن اتفاقها برات بیفتد. بعد فکر میکردم که من سوار یک #هواپیمای_جنگی میشوم و میروم آنها را بمباران میکنم.
در بچگی خودم راهحل درستی بود گذشته از این که نمیشد زمان را به عقب برگرداند و من هواپیما نداشتم و خلبانی بلد نبودم. دیوانگی بود دیگر. عالمی داشتیم برای خودش.
بعد بزرگتر شدم. فکر کردم که کاش میشد یک جای این تاریخ یک #تغییر_کوچک میداشت. مثلا عمر سعد یادش میافتاد که همبازی کودکیات بوده.
آقا جان.... ما هم با همبازیهای کودکیمان ممکن بود چپ بیفتیم ولی چطور میشود که رفیق بچگیت بگوید بروید #سر فلانی را برایم بیاورید؟
حالا روضه نمیخواهم بخوانم. میخواهم دعاهایم را بگویم. دیوانگیهایم را....
حسین جان. این روزها خیلی به من گفتند از آرمان حسین بگو نه از روضههایش....
به میزان توان خودم این کار را کردم....
ولی امروز این کار را نخواهم کرد.
من امشب میخواهم برایت #روضه بخوانم. برایت گریه کنم.
حسین جان,من را ببخش. ولی من بعضی چیزها را با خودم قیاس میکنم. ما در سی سالگی جلوی پدر و مادرمان زیرپوش میپوشیم خجالت میکشیم بعضی وقتها... استخر میرویم داخل رختکن لباس درمیآوریم ، خجالت میکشیم به هر حال. حسین جان.
لباس ارزانت پوشیدی که آن را غارت نکنند؟! آن را هم بردند؟
راست است این حرفها؟
حسین جان، اسبها تند که میخواهند بروند، کلی خاک به هوا میآورد. این یعنی سمشان یک لایه از خاک را برمیدارد....
این مقتل چه نوشته است حسین؟ نوشته اسبها سینه و کمرت را خرد کردند.
بگذار دقیق بخوانم حسین. نوشته «رضوا» رض را عربها به خرمایی میگویند که هستهاش را درآورده باشند و در شیر خوابانده باشند.
سادهاش را بگویم. رض یعنی له کردن. این حرفها که راست نیست؟ هست؟
درد این است که همه اینها راست است حسین. راست است که لب تشنه کشتند تو را. راست است که اسبها خردت کردند؟!
راست است که لباس های ارزانت را غارت کردند.؟!
حسین جان.... راست است که ما امشب کربلا نرفتیم و راست است که آن بچه هواپیمایی نداشت که بیاید کمکت...و
#سعید_ترکاشوند
@zamanetafakor