#اسارت_آل_الله
#زنان_عاشورایی
📝 اهل بیت ع گفتند:
بحق الله، ألا ما مررتم بنا علي مصرع الحسين عليهالسلام.
شما را به خدا، ما را نزديک قتلگاه امام حسين -عليهالسلام- ببريد.❣
آنها را به قتلگاه امام حسين -عليهالسلام- بردند.
فلما نظر النسوة الي القتلي صحن و ضربن وجوههن.
چون ديده زنان بر شهيدان افتاد، فرياد برآوردند و سيلي بر صورت خود زدند.
راوي ميگويد: به خدا سوگند، هرگز فراموش نميکنم که زينب دختر علي - عليهماالسلام - گريه ميکرد و با آوازي سوزناک و قلبي پر از اندوه ميگفت:
🥀❣يا محمداه! صلي عليک ملائکة (مليک) السماء. هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي فاطمة الزهراء و الي حمزة سيد الشهداء. يا محمداه! هذا حسين بالعراء تسفي عليه الصبا قتيل أولاد البغايا. واحزناه! وا کرباه! اليوم مات جدي رسول الله صلي الله عليه و آله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا.
❣🥀اي محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود ميفرستند. اين حسين توست که به خون خود آغشته و اعضايش از هم جدا شده است، و اينها دختران تو هستند که اسير و گرفتار گشتهاند. به خدا و محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمهي زهرا و حمزهي سيد الشهداء - عليهمالسلام - شکايت و دادخواهي ميکنم. اي محمد! اين حسين توست که در اين دشت، غريبانه افتاده است و باد صبا گرد و غبار بر پيکر او ميافکند. اين حسين توست که به دست فرزندان گردنکشان به شهادت رسيده است.اي دريغ و اي افسوس! امروز روزي است که جدم رسول خدا - صلي الله عليه و آله - از دنيا رفت. اي اصحاب محمد! اينها فرزندان محمد مصطفي هستند که آنان را مانند اسيران ميبرند.
📝در روايت ديگر است که حضرت زينب - عليهاالسلام - اينچنين گفت:
يا محمداه! بناتک سبايا و ذريتک مقتله، تسفي عليهم ريح الصبا. و هذا (حسين) محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء. بأبي من أضحي عسکره في يوم الاثنين نهبا. بأبي من فسطاطه مقطع العري. بأبي من لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي. ب.بي من نفسي له الفداء. بأبي المهموم حتي قضي، بأبي العطشان حتي مضي، بأبي من شيبته تقطر بالدماء. بأبي من جده محمد المصطفي.
بأبي من جده رسول اله السماء. بأبي من هو سبط نبي الهدي. بأبي محمد المصطفي. بأبي خديجة الکبري. بأبي علي المرتضي. بابي فاطمة الزهراء سيدة النساء، بأبي من ردت له الشمس حتي صلي.
اي محمد! دختران تو اسير شدهاند. و فرزندان تو شهيد گشتهاند و باد صبا بر آنها گرد و غبار ميافکند. اين حسين توست که سر او را از پشت بريدهاند و عمامه و رداي او را به تاراج بردهاند. پدرم فداي آن کسي باد که روز دوشنبه لشکرش به تاراج رفت و بند خيمههاي او از هم گسست. پدرم فداي آن کسي باد که به سفر نرفته است تا اميد بازگشت او باشد، و زخمي نشده است تا درمان شود. پدرم فداي آن کسي باد که جدش محمد مصطفي است که فرستادهي پروردگار آسمانهاست. پدرم فداي آن کسي باد که نوهي پيام رسان هدايت است. پدرم فداي محمد مصطفي و خديجهي کبري و علي مرتضي و فاطمهي زهرا (ع) و سرور بانوان باد. پدرم فداي آن کسي باد که خورشيد به خاطر او برگشت تا اينکه نماز خواند.
📚نفس المهموم، ص 378-375.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#اشک_بر_امام_حسین_علیه_السلام
#زنان_عاشورایی
#شعر_شیعتی
📜قال الراوي: فأبکت والله کل عدو و صديق، ثم ان سکينة اعتنقت جسد أبيها الحسين، فاجتمعت عدة من الأعراب حتي جروها عنه.
راوي ميگويد: حضرت زينب - عليهاالسلام - آنچنان گريه کرد که به خدا سوگند، دشمن و دوست را به گريه انداخت. آن گاه حضرت سکينه - عليهاالسلام - بدن پدرش امام حسين -عليهالسلام- را در آغوش گرفت، ولي عدهاي از آن باديه نشينان گرد هم آمدند و او را کشيدند و از پدر جدا کردند.
در مصباح کفعمي است که حضرت سکينه - عليهاالسلام - فرمود: چون پدرم امام حسين -عليهالسلام- شهيد شد، من او را در آغوش گرفتم تا آنکه بيهوش شدم. در آن حال شنيدم که پدرم ميفرمود:
شيعتي ما ان (مهما) شربتم ري (ماء) عذب فاذکروني
أسمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني
شيعيان من! هنگامي که آب خنک و گوارايي ميآشاميد، مرا ياد کنيد. و هر گاه نالهي غريب يا شهيدي را ميشنويد، براي من گريه نماييد.
پس حضرت سکينه - عليهاالسلام - ترسان برخاست، در حالي که چشمش از گريه کردن آزرده شده بود، سيلي بر صورت خود زد که ناگهان هاتفي ندا داد:
بکت الارض و السماء عليه
بدموع غزيرة و دماء
يبکيان المقتول في کربلاء
بين غوغاء امة ادعياء
منع الماء و هو منه قريب
عين ابکي الممنوع شرب الماء
زمين و آسمان با اشکي فراوان و گريهاي خونبار بر او گريستند. گريستند بر آن کسي که در کربلا و در ميان مردمي فرومايه به شهادت رسيد. و از آب خوردن او جلوگيري کردند در حالي که نزديک آب بود، اي ديده! گريه کن بر آن کسي که او را از آب خوردن باز داشته بودند.
📚نفس المهموم، ص 378-375.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#وقایع_عصر_عاشوراء
📜حميد بن مسلم ميگويد: همراه شمر در خيمهها عبور ميکرديم تا به امام علي بن الحسين - عليهماالسلام - رسيديم. ديديم که مريض است و در بستر بيماري افتاده است. عدهاي از پيادگان که به همراه شمر بودند، به او گفتند: علي بن الحسين را نميکشي؟ من گفتم: سبحان الله! آيا او را هم بايد کشت، همين بيماري که دارد برايش بس است و او را خواهد کشت. و کار من همين بود که هر کس ميآمد تا علي بن الحسين -عليهالسلام- را بکشد و يا آزاري برساند از او جلوگيري ميکردم. پس آن بيرحمان پوستي را که در زير بدن آن حضرت بود کشيدند و بردند و آن حضرت را با صورت به زمين انداختند.
در اين هنگام عمر بن سعد آمد. زنان اهل بيت نزد او گرد آمدند و در برابرش ناله و فغان کردند و گريستند، تا آن سنگدل بر حال آنها رقت کرد و به ياران خود دستور داد که ديگر کسي به خيمهي زنان داخل نشود و متعرض آن جوان بيمار نگردد.
زنها که حال رقتي از او مشاهده کردند از آن پليد خواستند که دستور دهد آنچه را به تاراج بردهاند و ربودهاند به آنان بازگردانند، تا خود را به وسيلهي آنها بپوشانند. عمر بن سعد به لشکر خويش گفت: هر کس آنچه را ربوده است به آنان بازگرداند. سوگند به خدا، هيچ کس به دستور او عمل نکرد و چيزي به آنان بازنگرداند. سپس عمر بن سعد گروهي را امر کرد مواظب خيمهها باشند تا کسي از زنها بيرون نرود و لشکر هم متعرض آنها نگردد. آن گاه عمر بن سعد در ميان ياران خود فرياد زد:
من ينتدب للحسين فيوطيء الخيل ظهره و صدره؟
چه کسي حاضر است داوطلب شود و بر پشت و سينهي حسين اسب بتازد؟
پس ده نفر که همه حرامزاده بودند بر اسبهاي خود سوار شدند:
فداسوا الحسين عليهالسلام بحوافر خيلهم حتي رضوا صدره و ظهره.
سپس با سم اسبان خود بر بدن حضرت تاختند و استخوانهاي سينه و پشتش را درهم شکستند.
اين گروه چون به کوفه آمدند، در برابر ابنزياد ايستادند. اسيد بن مالک که يکي از آن حرامزادهها بود، براي اينکه اظهار خدمتي کند تا جايزهي بسيار بگيرد، اين شعر را از روي افتخار خواند:
نحن رضضنا الصدر بعد الظهر
بکل يعبوب شديد الاسر (الحضر)
ما کساني هستيم که بر اسبان چالاک و نيرومند سوار شديم و سينه و پشت حسين را زير سم اسبان درهم کوبيديم.
آن گاه ابنزياد گفت: شما چه کساني هستيد؟ در جواب گفتند:
نحن الذين وطأنا بخيولنا ظهر الحسين حتي طحنا جناجن صدره.
ما آن کساني هستيم که اسب بر بدن حسين رانديم به حدي که استخوانهاي سينهاش را زير سم اسبان مانند آرد نرم کرديم.
ابوعمرو زاهد گفت: هر ده نفر حرامزاده بودند که بعدا به دستور مختار دست و پاهاي آنها را با ميخهاي آهنين بر زمين کوبيدند و با اسب بر بدن آنها تاختند و همه را کشتند.
📚منتهي الآمال، ص 471 و نفس المهموم، ص 382-378.
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
#راس_الحسین_علیه_السلام
📝سرانجام در عصر عاشورا عمر بن سعد سر امام حسين -عليهالسلام- را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي داد تا در کوفه به نزد عبيدالله بن زياد ببرند:
و امر برؤوس الباقين من اصحابه و أهل بيته فقطعت (فنظفت) و کانت اثنين و سبعين رأسا.
سپس دستور داد تا سر مطهر ياران و اهل بيت امام حسين - عليهمالسلام - را از بدن جدا کنند، و آنها هفتاد و دو سر بودند (که عمر بن سعد آنها را با شمر بن ذي الجوشن و قيس بن الاشعث، و عمر بن الحجاج و عزرة بن قيس به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد).
🌹❤️خولي بن يزيد آن سر مطهر را برداشت و به کوفه آمد. ولي چون شب شده و قصر ابنزياد بسته بود، بناچار آن سر مقدس را به خانهي خود برد و آن را زير تشتي قرار داد و خودش به بستر رفت.
«نوار» همسر خولي مي گويد: از او پرسيدم چه خبر داري؟ گفت: براي تو سوغاتي و هديهاي آوردهام، که تا روزگار هست ثروتمند خواهي بود، و آن سر حسين است که اينک در خانهي توست. گفتم: واي بر تو مردم طلا و نقره ميآوردند و تو سر پسر دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را ميآوري. به خدا سوگند، سر من و تو در يک بالين قرار نخواهد گرفت. آن گاه از بستر برخاستم و در کنار آن تشت رفتم و در آنجا نشستم:
🕊💫🕊فوالله ما زلت أنظر الي نور يسطع مثل العمود من السماء الي الاجانة، و رأيت طيرا بيضا ترفرف حولها.
به خدا سوگند، ديدم که نوري همچون ستوني از آسمان تا آن تشت ادامه داشت و مرغان سفيدي در اطراف آن سر مطهر پرواز ميکردند.
آن گاه صبح شد و خولي آن سر مقدس را نزد ابنزياد برد.
📚منتهي الآمال، ص 474 و نفس المهموم، ص 383-382
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
"ضامن اشک در واتساپ"
https://chat.whatsapp.com/KzAL9rEs5uu0kiDdyQFgRp
"باب الحسین ع اینستاگرام"
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=oc7bocnawwxq&utm_content=5ujtwdw
❖﷽❖
#امام_مهدی_عج_و_عاشوراء
📜 حَدَّثَنَا أَبُو سُلَيْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ:
❣ يَقُومُ الْقَائِمُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ.
📝حديث كرد ما را ابو سليمان احمد بن هوذۀ باهلىّ او گفت:حديث كرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندىّ او گفت:حديث كرد ما را عبد اللّه بن حمّاد انصارىّ از ابى بصير و او از:
ابى عبد اللّه عليه السّلام كه فرمود:
💎 قائم روز عاشورا را قيام خواهد كرد.
📚غیبت نعمانی ، صفحه 331
باب 14/حدیث68
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
روضه گریه کنندگان عالم پنج نفر بودند
ل، [الخصال] ابْنُ الْوَلِيدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُهَيْلٍ الْبَحْرَانِيِّ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ
الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع
صدوق در كتاب: خصال از صادق آل محمّد صلى اللَّه عليه و آله و سلم روايت ميكند كه فرمود:
افرادى كه فوق العاده گريه كردند پنج نفر بودند بدين شرح: آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه، دختر حضرت محمّد صلى اللَّه عليه و آله و على بن الحسين عليهم السّلام.
فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِيَةِ
حضرت آدم از فراق بهشت بقدرى گريه كرد كه اثر اشك در دو گونه صورت مباركش نظير جوى باقى ماند.
وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ
حضرت يعقوب بقدرى از فراق يوسف گريه نمود كه چشمان خود را از دست داد و به وى گفته شد: بخدا قسم تو يوسف را از خاطر نخواهى برد تا اينكه افسرده يا نابود گردى.
وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا لَهُ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِاللَّيْلِ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا
حضرت يوسف بقدرى براى پدرش يعقوب گريست كه اهل زندان متأذى شدند و به وى گفتند: يا بايد شب گريان و روز ساكت و يا اينكه روز گريان و شب ساكت باشى، يوسف با ايشان با يكى از پيشنهادهاى ايشان موافقت نمود.
روضه اشگهای حضرت فاطمة س در مدینه و بقیع
....وَ أَمَّا فَاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ الْمَدِينَةِ فَقَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِينَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفُ
حضرت فاطمه اطهر بقدرى از فراق پيغمبر خدا گريه كرد كه اهل مدينه خسته و ناراحت شدند و به او گفتند: تو بواسطه كثرت گريهات ما را اذيت ميكنى لذا حضرت زهراء از مدينه خارج و متوجه قبر شهداء مي شد، و در آنجا می گریست تا گزیه هایش آنجا سپری می شد و بسوى مدينه باز مي گشت.
گریز به اشکهای حضرت رقیه س که دشمنان بواسطه ی گریه هایش او را می زدند
اشگهای امام سجاد ع بمدت 40 سال برای امام حسین ع
.....وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ ع عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ
.... حضرت على بن الحسين عليهم السّلام مدت بيست يا چهل سال بر حضرت حسين گريست. هيچ غذائى در مقابل آن حضرت نمي گذاشتند مگر اينكه گريان مي شد.
كار آن حضرت بجائى رسيد كه يكى از غلامانش به وى گفت:
يا ابن رسول اللَّه! فداى تو شوم، من ميترسم تو خود را (بوسيله كثرت گريه) هلاك نمائى! فرمود: چارهاى نيست جز اينكه من غم و اندوه خود را بخدا شكايت كنم من از خدا چيزهائى را ميدانم كه شما نميدانيد. من ياد آور قتلگاه فرزندان فاطمه عليها السّلام نميشوم مگر اينكه گريه راه گلويم را مسدود ميكند.
باب 7- ما وقع عليها من الظلم ..شهادتها بحارالأنوار ج : 43 ص : 156
سلام علیکم
ذاکرین محترم این روایت به تنهایی 5 روضه است که مستقلا می شود خواند
1- گریز اشک حضرت زهراء س به اشکهای رقیه
2- اشکهای حضرت زهراء در فراق پیامبر ص
3- روضه بیت الاحزان
4- روضه جسارت مردم مدینه به گریه های فاطمة س
5- اشکهای فاطمة س بر قبور شهداء
6- روضه مشهور اشک امام سجاد ع
7- عزیزانم متن را حفظ کنید روضه ای است کلیدی که همیشه می توانید استفاده کنید.
•┈┈••✾❀❀✾••┈┈•
ضامن اشک واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1