ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 8 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #اشک_بر_امام_حسین_علیه
#مسلم_بن_عقیل_ع 8
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#اشک_بر_امام_حسین_علیه_السلام
#زیارت_از_راه_دور
#سلام_بر_امام_حسین_ع
زخمی شدن از سنگ و خستگی مسلم ع،امان دادن حیله ای برای دستگیری مسلم بن عقیل
و قد أثخن بالحجارة، و عجر عن القتال و انبهر، فأسند ظهره الي جنب تلک الدار؛ فدنا محمد بن الأشعث، فقال: لک الأمان. فقال: آمن أنا؟ قال: نعم. و قال القوم: أنت آمن. غير عمرو بن عبيدالله بن العباس السلمي فانه قال: لا ناقة لي في هذا و لا جمل. و تنحي.
مسلم از سنگها زخمي شده بود و تاب جنگ نداشت. نفسش گرفت و پشت به ديوار خانه داد. محمد بن اشعث به وي نزديک شد و گفت: «در اماني!» گفت: «در امانم؟» گفت: «آري!» آن جمع نيز گفتند: «در اماني!» به جز عمرو بن عبدالله سلمي که گفت: «به من مربوط نيست.» و به کناري رفت.
▪️خیانت دشمن در امان دادن و اسارت مسلم بن عقیل ع
و قال ابن عقيل: أما لو لم تؤمنوني، ما وضعت يدي في أيديکم. و أتي ببغلة فحمل عليها، و اجتمعوا حوله، و انتزعوا سيفه من عنقه، فکأنه عند ذلک آيس من نفسه، فدمعت عيناه، ثم قال:هذا أول الغدر. قال محمد بن الأشعث: أرجو ألا يکون عليک بأس. قال: ما هو الا الرجاء؛ أين أمانکم؟ انا لله و انا اليه راجعون. وبکي
ابن عقيل گفت: «اگر امانم نداده بوديد، دست در دست شما نمي نهادم».
گويد: آن گاه استري آوردند و او را بر آن نشاندند و به دورش فراهم آمدند و شمشيرش را از گردنش برگرفتند. گويي در اين وقت از جان خويش نوميد شد و چشمانش پر از اشک شد و گفت: «اين آغاز خيانت است.»
محمد بن اشعث گفت: «اميدوارم خطري نباشد».
گفت: «فقط اميد؟ پس امان شما چه شد؟ انا لله و انا اليه راجعون،» و بگريست.
▪️اشک مسلم بن عقیل ع در اسارت بر امام حسین ع
فقال له عمرو بن عبيدالله بن عباس: ان من يطلب مثل الذي تطلب ، اذا نزل به مثل الذي نزل بک لم يبک. قال: اني و الله ما لنفسي أبکي، و لا لها من القتل أرثي، و ان کنت لم أحب لها طرفة عين تلفا، و لکن أبکي لأهلي المقبلين الي، أبکي لحسين و آل حسين.
عمرو بن عبيد بدو گفت: «هر که چيزي چونان جويد که تو ميجستي و بدو رسد که به تو رسيد، نبايدش گريست».
گفت: «به خدا براي خودم نميگريم. دريغاگویِ خويشتن نيستم که کشته ميشوم. اگر چه هرگز در آرزوي هلاک خويش نبوده ام، اما براي کسانم ميگريم که سوي من مي آيند. براي حسين و خاندان حسين ميگريم.»
▪️سفارش کردن به محمد بن اشعث به بر گرداندن امام حسین ع از کوفه در بی وفایی کوفیان
ثم أقبل علي محمد بن الأشعث فقال: يا عبدالله، اني أراک و الله ستعجز عن أماني، فهل عندک خير! تستطيع أن تبعث من عندک رجلا علي لساني يبلغ حسينا؟ فاني لا أراه الا قد خرج اليکم اليوم مقبلا، أو هو خرج غدا هو و أهل بيته، و ان ما تري من جزعي لذلک،
فيقول: ان ابنعقيل بعثني اليک، و هو في أيدي القوم أسير، لا يري أن تمشي حتي تقتل، و هو يقول: ارجع بأهل بيتک، و لا يغرک أهل الکوفة، فانهم أصحاب أبيک الذي کان يتمني فراقهم بالموت أو القتل؛ ان أهل الکوفة قد کذبوک و کذبوني، و ليس بمکذب رأي. فقال ابنالأشعث: و الله لأفعلن، و لأعلمن ابنزياد أني قد أمنتک.
الطبري، التاريخ، 375 - 373 / 5 مساوي عنه: ابنکثير، البداية و النهاية، 159 - 158 / 8؛ القمي، نفس المهموم، / 114 - 113؛ المحمودي، العبرات، 331 - 329 / 1
آن گاه روي به محمد بن اشعث کرد و گفت: «اي بنده ي خدا! به خدا ميبينم که قدرت ايمن داشتن من را نداري. آيا خيري به نزد تو هست؟ ميتواني از پيش خود يکي را بفرستي که از زبان من به حسين پيغام برد؟ ميدانم هم امروز و با خاندان خويش سوي شما روان شده است، يا فردا روان ميشود و اين غم و اندوه که ميبيني به سبب آن است. بگويد: وقتي ابن عقيل مرا پيش تو فرستاد، به دست قوم اسير بود و ميدانست که به طرف کشته شدن ميرود. گفت با خاندان خويش بازگرد، مردم کوفه فريبت ندهند که همان ياران پدرت هستند که آرزو داشت با مرگ يا کشته شدن از آنها جدا شود. مردم کوفه با تو دروغ گفتند، با من نيز دروغ گفتند و دروغ زده را رأي درست نيست.»
ابن اشعث گفت: «به خدا چنين ميکنم. به ابن زياد نيز ميگويم که تو را امان داده ام.»
▪️عطش مسلم بن عقيل ع
قال أبومخنف: أن عمارة بن عقبة بعث غلاما له يدعي قيسا، فجاء بقلة عليها منديل و معه قدح، فصب فيه ماء، ثم سقاه، فأخذ کلما شرب امتلأ القدح دما، فلما ملأ القدح المرة الثالثة ذهب ليشرب، فسقطت ثنيتاه فيه، فقال: الحمد الله! لو کان لي من الرزق المقسوم شربتُه .
الطبري، التاريخ، 376 - 375 / 5 ؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 241 - 240
گويد: «آن گاه مسلم بن عقيل از شدت عطش و خستگي بنشست و به ديوار تکيه داد.»
سعيد بن مدرک بن عماره گويد: «عمارة بن عقبه غلام خويش را که قيس نام داشت، فرستاد که کوزه اي بياورد که دستمالي بر آن بود و جامي نيز با آن آورده بود که آب در آن ريخت
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 8 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #اشک_بر_امام_حسین_علیه
و به مسلم داد. همين که ميخواست از آن بنوشد، جام پر از خون ميشد و چون بار سوم جام را پر کرد و خواست بنوشد، دو دندانش در آن افتاد و گفت: حمد خداي اگر جزء روزیِ مقرّر من بود از آن نوشيده بودم.»
▪️سلام نکردن مسلم بن عقیل ع بر ابن زیاد لع در ورود به دارالامارة
فلما أدخل علي عبيدالله لم يسلم عليه، فقال له الحرسي: سلم علي الأمير. فقال له: اسکت، ويحک، و الله ما هو لي بأمير. فقال ابنزياد: لا عليک، سلمت، أم لم تسلم، فانک مقتول.
چون مسلم را به مجلس ابن زياد وارد نمودند، سلام نکرد. پاسباني او را گفت: «به امیر سلام بده!»
مسلم گفت: «ساکت باش، واي بر تو! به خدا قسم که او امیر من نيست.»
ابن زياد گفت: «اشکالي ندارد. سلام بدهي يا ندهي، کشته خواهي شد.»
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقر آباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 9
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#آشنایی_با_عقاید_شوم_دشمن_امام_حسین_ع
▪️عقیده ی فاسد و شوم دشمن در توجیه اعمال خود و پاسخ شجاعانه مسلم ع
فقال ابن زياد: أخبرني يا مسلم بماذا أتيت هذا البلد.و أمرهم ملتئم، فشتت أمرهم بينهم، و فرقت کلمتهم. فقال مسلم: ما لهذا أتيت، و لکنکم أظهرتم المنکر، و دفنتم المعروف، و تأمرتم علي الناس بغير رضي منهم، و حملتموهم علي غير ما أمرکم الله به، و عملتم فيهم بأعمال کسري و قيصر، فأتيناهم لنأمر فيهم بالمعروف، و ننهي عن المنکر، و ندعوهم الي حکم الکتاب و السنة، و کنا أهل ذلک.
ابن زياد گفت: «بگو بدانم چرا به اين شهر آمدي و محيط آرام شهر را بهم زدي و تفرقه ميان اجتماع ايجاد کردي؟»
مسلم گفت: «منظور من از آمدن اين نبود؛ و لکن اين شما بوديد که کارهاي زشت را آشکار و کار نيک را از ميان اجتماع برديد و بدون رضاي مردم بر آن حکومت کرديد، و خلاف دستورات الهي را بر آنان تحميل نمودند، و به رسم کسري و قيصر در ميان آنان رفتار نموديد.
ما آمديم تا برنامه ي امر به معروف و نهي از منکر و دعوت به حکم قرآن و سنت پيغمبر را اجرا کنيم و صلاحيت اين کار را نيز داشتم.»
▪️دفاع مسلم بن عقیل در مقابل ابن زیاد لع از اهل بیت ع در مقابل ناسزا گویی او
فجعل ابن زياد يشتمه و يشتم عليه و الحسن الحسين عليهمالسلام، فقال له مسلم: أنت و أبوک أحق بالشتيمة، فاقض ما أنت قاض يا عدو الله.
فأمر ابن زياد بکر بن حمران أن يصعد به الي أعلي القصر، فيقتله..
ابن طاووس، اللهوف، / 58 - 55 مساوي عنه: المازندراني، معالي السبطين، 240 / 1؛ مثله الأمين، أعيان الشيعة، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 65- 63
ابن زياد شروع کرد به ناسزا گفتن به علي و حسن و حسين عليهمالسلام. مسلم گفت: «تو و پدرت به دشنام سزاوارتري. هرچه خواهي بکن، اي دشمن خدا!»
ابن زياد به بکر بن حمران مأموريت داد که مسلم را بالاي کاخ برده و بکشد.
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 10
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#شرح_و_تفسیر_زیارت_عاشوراء
#سلام_بر_حسین_ع
#زیارت_از_راه_دور
#علی_اکبر_علیه_السلام
#وقایع_روز_عاشوراء
▪️سلام مسلم بن عقیل ع از بالای دارالامارة بر امام حسین ع
و جواب سلام امام حسین ع به مسلم در گودال قتلگاه
فأصعده الي أعلا القصر، و هو يسبح الله و يهلله و يکبره
و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و خذلونا و کذبونا.
و توجه نحو المدينة و سلم علي الحسين...
المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 190 – 189
پس مرد شامی او را به بالای قصر برد درحالیکه حضرت مسلم ع در بین راه تسبیح و تهلیل و تکبیر میفرمود و می فرمود خدایا حکم کن بین ما و بین قومی که ما را فریفتند و خوار و ذلیل کردند. پس مسلم ع متوجه امام حسین ع شد و از راه دور بر امام حسین ع سلام کرد.
▪️پاسخ سلام امام حسین ع به مسلم بن عقیل ع در روز عاشوراء
و جعل ينظر يمينا و شمالا، فلم ير أحدا من أنصاره الا من صافح التراب جبينه، و..
پس امام حسین ع به سمت چپ و راست می نگریست، پس بغیر از خاک که با پیشانی مبارکش مصافحه می کرد ، احدی را ندید ..
فنادي: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين!
پس صدا زد: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين!(گریز روضه ، نفر آخر علی اکبر ع را صدا زد)
و يا أبطال الصفا! و يا فرسان الهيجآء!
«اي شجعان روز دارو برد! و تک سواران تنگناي نبرد!
مالي أناديکم فلا تجيبوني؟ و أدعوکم فلا تسمعوني؟ أنتم نيام أرجوکم تنتبهون؟
چه افتاد مرا که ميخوانم شما را و پاسخ نميگوييد؟ و دعوت ميکنم وسخن مرا نمی شنوید.آیا شما در خواب هستید؟اميدوارم که از اين خواب بیدار شويد.
أم حالت مودتکم عن امامکم فلا تنصرونه؟ فهذه نساء الرسول صلي الله عليه و آله لفقدکم قد علاهن النحول، فقوموا من نومتکم، أيها الکرام! و ادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام،
آيا مودت شما از امام شما برگشته است که او را یاری نمی کنید ؟ اينک زنان رسول خدايند که بي نصرت شما اسير رنج و عذابند. هم اکنون از خوابتان برخيزيد و اين مردمان پست فطرت را از حرم او دفع کنید.
ولکن صرعکم و الله ريب المنون و غدر بکم الدهر الخئون و الا لما کنتم عن دعوتي تقصرون و لا عن نصرتي تحتجبون.
همانا مرگ بر شما دست يافت و بخت از شما روي برتافت؛ و شما در اجابت دعوت من کوتاهی نکرديد و دست از یاری من نکشیدید.
فها نحن عليکم مفتجعون و بکم لاحقون، فانا لله و انا اليه راجعون.
هم اکنون ما از براي شما آزرده و اندوهگین هستیم و به شما ملحق خواهیم شد.
سپهر ناسخ التواريخ، سيدالشهدا عليهالسلام، 378 - 337 / 2
▪️شهادت مسلم بن عقيل ع
فصعد به، و هو يکبر و يستغفر الله و يصلي علي رسوله و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و کذبونا و خذلونا. و أشرفوا علي موضع الحذائين اليوم، فضربت عنقه و أتبع جسده رأسه .
و قتله رحمه الله يوم الأربعاء لتسع خلون منه يوم عرفة .
المفيد، الارشاد، 67، 64 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 363، 357 / 44؛ البحراني، العوالم، 213، 206 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 243، 228؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 244؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 152؛ الأمين، أعيان الشيعة، 593، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 68، 65؛ الجواهري، مثير الأحزان، / 28 – 27
پس آن مرد دست مسلم را گرفته به بام برد و آن جناب تکبير (الله اکبر) ميگفت و استغفار ميکرد و درود بر رسول خدا ميفرستاد و ميفرمود: «بار خدايا! داوري کن ميان ما و ميان آن مردمي که ما را فريب دادند، و دروغ زدند، و دست از ياري ما برداشتند.»
و او را بر بالاي قصر سرازير کردند، گردنش را زدند و سر را به پايين انداختند و دنبال آن بدنش را نيز به زير انداختند .شهادتش در روز چهارشنبه نهم همان ماه در روز عرفه بود.
كامل الزيارات، الباب السبعون، ص : 170
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 11
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#مکتوبات_امام_حسین_علیه_السلام
#نامه_ها_در_وقایع_عاشوراء
#وضع_سیاسی_کوفه
#دعوت_از_طرف_کوفه
#روضه_های_شب_مسلمیة
▪️متن نامه ها ی اهل کوفه برای امام حسین ع
فکتبوا اليه:
بسم الله الرحمن الرحيم
للحسين بن علي عليهماالسلام من سليمان بن صرد، و المسيب بن نجبة، و رفاعة بن شداد البجلي، و حبيب بن مظاهر، و شيعته من المؤمنين و المسلمين من أهل الکوفة،
سلام عليک، فانا نحمد اليک الله الذي لا اله الا هو ، أما بعد،
فالحمد لله الذي قصم عدوک الجبار العنيد ، الذي انتزي علي هذه الأمة، فابتزها أمرها، و غصبها فيئها، و تأمر عليها بغير رضي منها، ثم قتل خيارها و استبقي شرارها، و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و أغنيائها. فبعدا له کما بعدت ثمود.
و نامهاي بدين مضمون به آن حضرت نوشتند:
«بسم الله الرحمن الرحيم، نامه اي است به حسين بن علي عليهماالسلام از سليمان بن صرد، و مسيب بن نجبة و رفاعة بن شداد بجلي، و حبيب بن مظاهر، و شيعيان باايمان او و مسلمانان از مردم کوفه:
درود بر تو! همانا ما به وجود تو سپاس کنيم خدايي را که شايسته ي پرستشي جز او نيست و حمد خداوندي را که دشمن ستمکار سرکش شما را درهم شکست و نابود کرد. آن دشمني که بر اين امت يورش برد و به ستمکار خلافت و زمامداري آنان را براي خود بربود و اموال آنان را به زور بگرفت و بدون رضايت آنان خود را فرمانرواي ايشان کرد. نيکان و برگزيدگان آنان را بکشت و بدکاران و اشرار را بجاي نهاد و مال خدا را دست بدست در ميان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد. دوري و نابودي بر او باد چنانچه قوم ثمود دور و نابود شدند.
انه ليس علينا امام ، فأقبل لعل الله أن يجمعنا بک علي الحق، و النعمان بن بشير في قصر الامارة لسنا نجتمع معه في جمعة ، و لا نخرج معه الي عيد، و لو قد بلغنا أنک قد أقبلت الينا أخرجناه حتي نلحقه بالشام ان شاء الله تعالي .
همانا براي ما امام و پيشوايي نيست. پس به سوي ما روي آور. اميد است خداوند به وسيله ي تو ما را به حق گرد آورد و نعمان بن بشير (فرماندار يزيد و نماينده ي بني اميه) در قصر فرمانداري است و ما در روزهاي جمعه براي نماز با او نميرويم و در عيدها با او (براي نماز) به صحرا بيرون نرويم و اگر ما بدانيم که شما به سوي ما حرکت کرده اي، ما او را از شهر کوفه بيرون کنيم و ان شاء الله تعالي او را به شام خواهيم فرستاد.»
ثم سرحوا بالکتاب مع عبدالله بن مسمع الهمداني و عبدالله بن وال و أمروهما بالنجاء، فخرجا مسرعين حتي قدما علي الحسين عليهالسلام بمکة لعشر مضين من شهر رمضان، و لبث أهل الکوفة يومين بعد تسريحهم بالکتاب و أنفذوا قيس بن مسهر الصيداوي و عبدالرحمان بن عبدالله الأرحبي ، و عمارة بن عبدالله السلولي الي الحسين عليهالسلام، و معهم نحو من مأة و خمسين صحيفة من الرجل و الاثنين و الأربعة، ثم لبثوا يومين آخرين و سرحوا اليه هانئ بن هانئ السبيعي و سعد بن عبدالله الحنفي ، و کتبوا اليه:
بسم الله الرحمن الرحيم، للحسين بن علي عليهماالسلام من شيعته من المؤمنين و المسلمين ، أما بعد، فحي هلا، فان الناس ينتظرونک لا رأي لهم غيرک، فالعجل، العجل، ثم العجل، العجل، و السلام.
اين نامه را به وسيله ي عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وال فرستاده وبه آن دستور دادند، به شتاب نامه را به آن حضرت برسانند. پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان در مکه به آن حضرت عليهالسلام وارد شدند (و نامهي اهل کوفه را رساندند) و مردم کوفه دو روز پس از فرستادن آن نامه (نامه هاي ديگري) به وسيله ي قيس بن مسهر صيداوي، و عبدالله و عبدالرحمان پسران شداد أرحبي، و عمارة بن عبدالله سلولي، (که روي هم) حدود صد و پنجاه نامه (ميشد) براي آن حضرت فرستادند که آنها از يک نفر يا دو نفر يا چهار نفر بود. سپس دو روز ديگر گذشت و هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي را به جانب او روان داشته و براي او نوشتند:
«بسم الله الرحمن الرحيم
نامهاي است به حسين بن علي عليهماالسلام از شيعيان آن حضرت از مؤمنين و مسلمانان که پس از حمد و ثناي پروردگار، بشتاب بزودي به نزد ما؛ زيرا که مردم چشم به راه تو هستند و انديشه اي جز تو ندارند. پس بشتاب! بشتاب! سپس، بشتاب! بشتاب! و السلام».
ثم کتب شبث بن ربعي، و حجار بن أبجر، و يزيد بن الحارث بن رويم، و عروة بن قيس، و عمرو بن الحجاج الزبيدي، و محمد بن عمرو التيمي ، أما بعد: فقد اخضر الجنات، و أينعت الثمار، فاذا شئت، فأقبل علي جند لک مجند، و السلام. و تلاقت الرسل کلها عنده ، فقرأ الکتاب، و سأل الرسل عن الناس.
آن گاه شبث بن ربعي؛ و حجار بن ابجر، و يزيد بن رويم، و عروة بن قيس، و عمرو بن حجاج زبيدي، و محمد بن عمرو تيمي به آن حضرت عليه السلام نامه اي نوشتند بدين مضمون:
«پس از حمد و ثناي پروردگار! همانا باغها سرسبز و ميوه ها رسيده
پس هرگاه خواهي بيا به سوي لشگر بسيار و مجهزي (که براي ياريت آماده است)؛ و السلام.» و نامه رسانها و فرستادگان يکي پس از ديگري در نزد آن حضرت به هم رسيدند، امام عليه السلام از فرستادگان حال مردم را پرسيد.
رسولي محلاتي، ترجمه ارشاد، 36 - 34 / 2.
المفيد، الارشاد، 36 - 34 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 334 - 333 / 44؛ البحراني، العوالم، 183 - 182 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 218 - 217؛ القمي، نفس المهموم، / 81 - 80؛ المازندراني، معالي السبطين، 227 - 226 / 1؛ الجواهري، مثيرالأحزان، / 11 - 10؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 148 - 147؛ الأمين، أعيان الشيعة، 589 / 1، لواعج الأشجان، / 35 – 33؛ موسوعه الامام الحسین ع/ج1 [ صفحه 386]
▪️پاسخ امام حسین ع در برابر نامه های کوفیان و ارسال مسلم بن عقیل ع با نامه به سمت کوفه و ذکر اخلاق و سیره ی مسلم در نامه
الامام الحسين يجيب أهل الکوفة و يبعث اليهم مسلم بن عقيل
فکتب الحسين اليهم جميعا کتابا واحدا، و دفعه الي هانئ بن هانئ و سعيد بن عبدالله، نسخته:
بسم الله الرحمن الرحيم، من الحسين بن علي الي من بلغه کتابي هذا من أوليائه و شيعته بالکوفة، سلام عليکم، أما بعد، فقد أتتني کتبکم، و فهمت ما ذکرتم من محبتکم لقدومي عليکم، و أنا باعث اليکم بأخي و ابنعمي و ثقتي من أهلي مسلم بن عقيل، ليعلم لي کنه أمرکم، و يکتب الي بما يتبين له من اجتماعکم، فان کان أمرکم علي ما أتتني به کتبکم، و أخبرتني به رسلکم، أسرعت القدوم عليکم، ان شاء الله، و السلام.
و قد کان مسلم بن عقيل خرج معه من المدينة الي مکة، فقال له الحسين عليهالسلام: يا ابنعم، قد رأيت أن تسير الي الکوفة، فتنظر ما اجتمع عليه رأي أهلها، فان کانوا علي ما أتتني به کتبهم، فعجل علي بکتابک، لأسرع القدوم عليک، و ان تکن الأخري، فعجل الانصراف.
الدينوري، الأخبار الطوال، 232 - 231 مساوي عنه: المحمودي، العبرات، 289 / 1
امام حسين عليه السلام براي همگان يک پاسخ مرقوم داشت و آن را به هاني بن هاني و سعيد بن عبدالله داد و مضمون آن نامه چنين بود:
«بسم الله الرحمن الرحيم
از حسين بن علي به هر کس از دوستان و شيعيان او که در کوفه اند و اين نامه به او برسد. سلام بر شما باد! و بعد نامه هاي شما به من رسيد و دانستم که دوست داريد پيش شما بيايم.
اکنون برادر و پسرعمويم و شخص مورد اعتماد خود از خاندانم مسلم بن عقيل را سوي شما فرستادم تا حقيقت کار شما را بداند و آنچه را از اجتماع شما بر او روشن ميشود، براي من بنويسد. اگر همان گونه باشد که نامه هاي شما و گفتار فرستادگان شما حاکي از آن است، به خواست خداوند متعال زود پيش شما خواهم آمد. و السلام».
مسلم بن عقيل همراه امام حسين از مدينه به مکه آمده بود. امام به او فرمود: «اي پسرعمو! چنين به صلاح دانستم که به کوفه روي و بنگري رأي مردم آن بر چه قرار گرفته است. اگر همان گونه بودند که نامه هايشان حاکي از آن است، باشتاب براي من بنويس که زود پيش تو آيم و اگر به گونه ديگري بود، شتابان برگرد.»
دامغاني، ترجمه اخبار الطوال، / 279 - 278.
ثم کتب مع هانئ بن هانئ و سعيد بن عبدالله، و کانا آخر الرسل:
بسم الله الرحمن الرحيم
من الحسين بن علي الي الملأ من المؤمنين و المسلمين، أما بعد، فان هانئا و سعيدا قدما علي بکتبکم، و کانا آخر من قدم علي من رسلکم، و قد فهمت کل الذي اقتصصتم و ذکرتم، و مقالة جلکم: انه ليس علينا امام، فأقبل لعل الله أن يجمعنا بک علي الحق و الهدي، و اني باعث اليکم أخي و ابنعمي و ثقتي من أهل بيتي مسلم بن عقيل، فان کتب الي أنه قد اجتمع رأي ملئکم و ذوي الحجي و الفضل منکم علي مثل ما قدمت به رسلکم، و قرأت في کتبکم، فاني أقدم اليکم وشيکا ان شاء الله، فلعمري ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله، و السلام. به جان خودم سوگند امام و پيشوا نيست جز آن کس که به کتاب خدا در ميان مردم حکم کند، و به دادگستري و عدالت بپاخيزد، و بدين حق دينداري کند، و خود را در آنچه مربوط به خداست نگهداري کند. و السلام.»
المفيد، الارشاد، 36 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 335 - 334 / 44؛ البحراني، العوالم 184 - 183 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 218؛ القمي، نفس المهموم، / 82 - 81؛ الجواهري، مثيرالأحزان، / 12 - 11؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 148؛ الأمين، أعيان الشيعة، 589 / 1، لواعج الأشجان، / 36؛ المازندراني، معالي السبطين، 229 - 228 / 1؛ السماوي، ابصار العين، / 5؛ الزنجاني، وسيلة [43] الدارين، / 49.
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 12
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#روضه_های_شب_مسلمیة
#وصیت_نامه_ها_در_وقایع_عاشوراء
محمد بن اشعث به قصر وارد شد (و مسلم بن عقيل در قصر بود). چون وارد شد، جريان مسلم را به ابن زياد خبر داد. همچنين شمشيري که بکر به آن جناب زد و اماني که خود او به مسلم داده بود. همه را به ابن زياد گفت. عبيدالله گفت: «تو چه کار با امان دادن؟ گويا ما تو را فرستاده بوديم که او را امان دهي! جز اين نبود که ما تو را فرستاده بوديم او را براي ما بياوري؟»
پس محمد بن اشعث خاموش شد.
مسلم چون به قصر درآمد، به عنوان امير بودن به ابن زياد سلام نکرد. يکي از پاسبانان گفت: «چرا بر امير سلام نکردي؟»
فرمود:«اگر بخواهد مرا بکشد، چه سلامي به او بکنم، و اگر نخواهد مرا بکشد، پس از اين سلام من بر او بسيار خواهد بود.»
▪️▪️وصیت مسلم ع ▪️▪️
ابن زياد به او گفت: «به جان خودم سوگند، کشته خواهي شد.»
مسلم فرمود: «مرا خواهي کشت؟»
گفت: «آري!»
فرمود: «پس بگذار من به برخي از مردم خود وصيت کنم.»
گفت: «چنان کن.» پس مسلم نگاهي به همنشينان عبيدالله کرد و ديد که در ميان ايشان عمر بن سعد ابي وقاص نشسته است. فرمود:«اي عمر! همانا ميان من و تو پيوند خويشي هست و من اکنون حاجتي به سوي تو دارم و بر تو لازم است حاجت مرا روا سازي (و وصيت مرا بپذيري) و آن وصيت پنهاني است.»
عمر از شنيدن وصيت مسلم سرباز زد. عبيدالله به او گفت: «چرا از پذيرفتن وصيت پسرعمويت امتناع مي ورزي؟»
پس عمر برخاست و با مسلم به کناري از مجلس آمد و در گوشه اي نشست که ابن زياد هر دو را ميديد.
پس مسلم به او فرمود: «همانا در شهر کوفه من قرضي دارم که از هنگامي که وارد اين شهر شده ام، آن را به قرض گرفته ام و آن هفتصد درهم است. پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهي مزبور را بپرداز. و چون کشته شدم. بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن کن و کسي به نزد حسين عليه السلام بفرست که او را (از اين سفر) بازگرداند؛ زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته ام که مردم با او هستند. و چنين پندارم که او در راه است.» عمر پيش ابن زياد آمده (و براي اين که ابن زياد به او بدگمان نشود) و گفت: «اي امير! ميداني چه سفارش و چه وصيتي به من کرد؟ چنين و چنان گفت.» و.......
رسولي محلاتي، ترجمه ي ارشاد، / 64 - 60، 59.
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 13
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#رؤس_بنی_هاشم_و_انصار_و_محبان_امام_حسین_ع
#سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع
#روضه_های_شب_مسلمیة
#روضه_شب_عرفه
#احادیث_ویژه_ی_ائمة_درباره_امام_حسین_علیه_السلام
▪️▪️بدن مسلم بن عقیل و ع و هانی بن عروة ع بر دار ▪️▪️
ثم أمر عبيدالله بن زياد بمسلم بن عقيل و هانئ بن عروة رحمهما الله، فصلبا جميعا منکسين.
ابنأعثم، الفتوح، 105 / 5
سپس ابن زیاد لع دستور داد بدن بی سر مسلم بن عقیل ع و هانی بن عروة رحمهما الله را بر عکس از دو پا به دار آویختند (زیرا سر های مقدس را از بدن جدا کرده بودند)
ثم أمر ابن زياد بجثة مسلم، فصلبت، و هذا أول قتيل صلبت جثته من بني هاشم.
المسعودي، مروج الذهب، 70 / 3 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، / 120؛ المازندراني، معالي السبطين، 242 / 1
سپس ابن زیاد لع دستور داد بدن بی سر مسلم بن عقیل ع را به دار آویختند و این اولین شهید از بنی هاشم بود که او را به دار آویختند.
▪️▪️سرانجام سر مقدس مسلم و هانی ع▪️
فلما بلغه الکتاب مع الرأسين فرح فرحا شديدا، و أمر أن يصلبا علي باب دمشق. الجواهري، مثير الأحزان، / 28
هنگامیکه نامه ابن زیاد لع به همراه سر مطهر مسلم ع و هانی رحمة الله به یزید لع رسید بسیار خوشحال و مسرور گشت و دستور داد آن دو سر مطهر را بر دروازه دمشق آویزان کنند.
▪️روز عرفه ، روز شهادت مسلم بن عقیل ع ▪️
و قتله رحمه الله يوم الأربعاء لتسع خلون منه يوم عرفة. و کان ذلک بعد مخرج الحسين من مکة قاصدا أرض العراق بيوم واحد.
المفيد، الارشاد، 67، 64 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 363، 357 / 44؛ البحراني، العوالم، 213، 206 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 243، 228؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 244؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 152؛ الأمين، أعيان الشيعة، 593، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 68، 65؛ الجواهري، مثير الأحزان، / 28 – 27
شهادت مسلم بن عقیل ع روز چهارشنبه نهم ذی الحجه مصادف با روز عرفه است و آن به فاصله یک روز بعد از خروج امام حسین ع در روز هشتم ذی الحجه از مکه ی مکرمه می باشد.
▪️حدیث شب عرفه شب شهادت مسلم بن عقیل ع
قال أبو عبد الله ع إن الله تبارك و تعالى يتجلى لزوار قبر الحسين ع قبل أهل عرفات و يقضي حوائجهم و يغفر ذنوبهم و يشفعهم في مسائلهم ثم يأتي أهل عرفة فيفعل ذلك بهم
كامل الزيارات، الباب السبعون، ص : 170
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1
#مسلم_بن_عقیل_ع 14
#دروس_مقتل
#بررسی_متون_مقتل
#روضه_های_شب_مسلمیة
#روضه_شب_عرفه
#دفن_امام_حسین_علیه_السلام_و_شهداء
▪️▪️دفن بدن مسلم بن عقیل توسط همسر میثم تمار و به روایتی توسط قوم مذحج ▪️▪️
زوجة ميثم التمار تقوم بتجهيز تلک الأجساد الطاهرة
فقال الشعبي: فبقيت تلک الجثة الطاهرة علي وجه الأرض من غير غسل و لا کفن، و لما دجي الليل و نامت کل عين، شدت زوجة ميثم التمار علي نفسها، و خرجت الي الکناس، و حملت مسلم بن عقيل و هانئ بن عروة و حنظلة بن مرة الي دارها، و لما انتصف الليل و نامت کل عين، حملتهم الي جنب المسجد الأعظم، و دفنتهم بدمائهم، و لم يعلم بها أحد الا زوجة هانئ بن عروة، لأنها کانت في جوارها رحمة الله عليهم و رضوانه.
المازندراني، معالي السبطين، 245 / 1
جر جسدي مسلم و هانئ في الأسواق و انقاذ الجسدين و کفنهما و دفنهما
و جر برجله [مسلم] في السوق. اليعقوبي، التاريخ، 216 / 2
ثم انهم أخذوا مسلما و هانئا يسحبونهما في الأسواق، فبلغ خبرهما الي مذحج ، فرکبوا خيولهم، و قاتلوا القوم، و أخذوهما، و دفنوهما، رحمة الله عليهما و عذب قاتليهما بالعذاب الشديد يوم الوعيد .
الطريحي، المنتخب، 428 / 2 مساوي عنه: الدربندي، أسرار الشهادة، / 228؛ القمي، نفس المهموم، / 121 – 120
فبلغ ذلک مذحج، فرکبوا جميعا، و قاتلوا ابنزياد (لعنه الله) قتالا شديدا و کانوا يسحبون مسلما و هانئا في الشوارع، فحملت عليهم مذحج، ففرقوهم و أخذوا مسلما و هانئا و غسلوهما و کفنوهما و صلوا عليهما و دفنوهما.
مقتل أبيمخنف (المشهور)، / 38 – 37
فبلغ ذلک مذحج شعره و ذکره لهم، فرکبوا عن آخرهم، و اقتتلوا قتالا شديدا ثلاثة أيام بلياليها، و ما کان يسحبون هانئا و مسلما في الأسواق، فغلبت عليهم مذحج، فأخذوهما، و غسلوهما، و کفنوهما، و صلوا عليهما، و دفنوهما في الجامع.
الدربندي، أسرار الشهادة، / 228
فبلغ خبرهما الي بني مذحج، فرکبوا خيولهم، و قاتلوا القوم، و أخذوا مسلما و هانئا، فغسلوهما، و دفنوهما. المازندراني، معالي السبطين، 244 / 1.
و أمر ابنزياد بسحب مسلم و هانئ بالحبال من أرجلهما في الأسواق.
المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 190
سحبوهما بالحبال من أرجلهما في الأسواق طوال ذلک النهار.
بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 246
ثم أمر ابن زياد بسحبه [هانئ] في الأسواق أمام أعين عشيرته و أحلافه، تحديا للکرامة العربية و سحقا للقيم. أسد حيدر، مع الحسين في نهضته، / 125
محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk1