eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
5.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
816 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 3 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #وداع_های_امام_حسین_علیه_السلام #وداع_امام_حسین_ع_ب
4 1. وداع امام حسین ع با مسلم هنگام رفتن به سمت کوفه في الناسخ: ان مسلما ودع الحسين عليهالسلام و قبل يديه و رجليه، و بکي و قال: جعلت فداک، أري هذا آخر اللقاء و الملتقي يوم القيامة. فبکي الحسين عليهالسلام و ضمه الي صدره و تعطف عليه و خرج مسلم عليهالسلام و هو يبکي في طريقه. فسئل ما هذا البکاء؟ فقال: لحرقة قلبي، لأن الدهر فرق بيني و بين الحسين و أبعد بيني و بينه. المازندراني، معالي السبطين، 229 / 1 به روایت ناسخ التواریخ : مسلم ع هنگام رفتن به سمت کوفه با امام حسین ع وداع کرد و دست و پای امام حسین ع را بوسید و گریست و به امام حسین ع عرض کرد: این آخرین دیدار است و دیدار به روز قیامت افتاد. پس امام حسین ع گریست و مسلم ع را در آغوش کشید و به او محبت و لطف فرمود. مسلم ع حرکت کرد در حالیکه در بین راه می گریست. ازمسلم ع سوال شد این گریه برای چیست ؟ فرمود دلم می سوزد، زیرا روزگار بین من و حسین ع جدایی افکند و ما را از هم دور ساخت. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقر آباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 5 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #مکتوبات_امام_حسین_علی
5 خواندن نامه ی امام حسین ع برای مردم کوفه و بیعت و اشک آنها در فراق امام حسین ع دخول مسلم الکوفة و مبايعة أهل الکوفة له و أقبل حتي دخل الکوفة، فنزل في دار مسلم بن المسيب، و هي دار المختار بن أبيعبيد الثقفي، فجعلت الشيعة تختلف اليه و هو يقرأ عليهم کتاب الحسين و القوم يبکون شوقا الي مقدم الحسين، ثم تقدم الي مسلم رجل من همدان، يقال له عابس الشاکري، فقال: أما بعد، فاني لا أخبرک عن الناس بشيء، فاني لا أعلم ما في أنفسهم، و لکن أخبرک عما أنا موطن عليه نفسي، اني و الله لأجيبنکم اذا دعوتم، و لأقاتلن معکم عدوکم، و لأضربن بسيفي دونکم أبدا، حتي ألقي الله، و أنا لا أريد بذلک الا ما عنده. ثم قام حبيب بن مظاهر الأسدي الفقعسي، فقال: أنا و الله الذي لا اله الا هو، لعلي مثل ما أنت عليه. و تتابعت الشيعة علي مثل کلام هذين الرجلين، ثم بذلوا الأموال، فلم يقبل مسلم منهم شيئا. الخوارزمي، مقتل الحسين، 197 / 1 فصار مسلم بالکتاب حتي وصل بالکوفة، فلما وقفوا علي کتابه کثر استبشارهم بايابه، ثم أنزلوه في دار المختار بن أبيعبيدة الثقفي، و صارت الشيعة تختلف اليه، فلما اجتمع اليه منهم جماعة قرأ عليهم کتابة الحسين عليهالسلام، و هم يبکون حتي بايعه منهم ثمانية عشر ألفا. ابنطاووس، الهوف، / 37 مسلم با نامه ي آن حضرت حرکت کرد تا به کوفه رسيد. چون مردم کوفه فهميدند که حسين عليه السلام نامه به آنان نوشته، از آمدن مسلم بسيار خوشحال شدند و مسلم را به خانه ي مختار بن ابي عبيده ی ثقفي وارد نمودند و رفت و آمد شيعيان، به نزد مسلم بطور مرتب ادامه داشت، همين که گروهي از شيعيان نزد مسلم گرد آمدند، نامه ي حسين را به آنان ميخواند. احساسات مردم آن چنان شديد بود که هنگام خواندن نامه همه گريه ميکردند تا آن که هجده هزار نفر به مسلم بيعت نمودند. فهري، ترجمه لهوف، / 37. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقر آباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 6 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #زنان_عاشورایی #عفاف
6 ورود مسلم بن عقیل ع به خانه طوعه س فمضي علي وجهه متلددا، (متحيرا) في أزقة الکوفة لا يدري أين يذهب، حتي خرج الي دور بني جبلة من کندة، فمشي حتي انتهي.الي باب امرأة يقال لها: طوعة أم ولد، کانت للأشعث بن قيس، فأعتقها، فتزوجها أسيد الحضرمي، فولدت له بلالا، و کان بلال قد خرج مع الناس، و أمه قائمة تنتظره. حيران و سرگردان راه خود را پيش گرفت و در کوچه هاي کوفه گردش ميکرد، و نميدانست به کجا برود تا گذرش به خانه هاي بني جبلة از قبيله ي کنده و به در خانه ي زني به نام طوعه افتاد که آن زن از کنيزان اشعث بن قيس بود و از او داراي فرزند بود، و اشعث او را بدان واسطه آزاد کرده و اسيد حضرمي او را به زني گرفته بود. از او پسري به نام بلال پيدا کرد و بلال در ميان مردم بيرون رفته بود و آن زن بر در خانه چشم به راه بلال ايستاده بود. سقایت طوعه و سیره و اخلاقش فسلم عليها ابنعقيل فردت ع ،فقال لها: يا أمة الله أسقيني ماء. فسقته وجلس .و أدخلت الاناء، ثم خرجت، فقالت: يا عبدالله ألم تشرب؟ قال: بلي. قالت: فاذهب الي أهلک. فسکت، ثم أعادت مثل ذلک، فسکت، ثم قالت له في الثالثة:سبحان الله! يا عبدالله قم، عافاک الله الي أهلک، فانه لا يصلح لک الجلوس علي بابي، و لا أحله لک. پس مسلم بن عقيل به آن زن سلام کرد. زن جواب سلام او را داد، سپس گفت: «اي زن، شربتي آب به من بده.» طوعه آب آورد او را سيراب کرد. مسلم همان جا نشست. زن رفت ميان خانه و ظرف آب را گذارد و برگشت گفت: «اي بنده ي خدا! آيا آب نخوردي؟» فرمود: «چرا.» گفت: «پس به نزد زن و بچه ات برو.» مسلم پاسخي نداد، دوباره گفت و مسلم (مانند بار نخست) پاسخي نداد. بار سوم آن زن گفت: «سبحان الله! اي بنده ي خدا برخيز! خدايت تندرستي دهد! به سوي زن و بچه ات برو؛ زيرا نشستن تو در اين جا شايسته نيست و من حلال نميکنم که اين جا بنشيني. غربت مسلم ع و پناه بردن به یک زن در کوفه فقام و قال: يا أمة الله، ما لي في هذا المصر منزل ، و لا عشيرة، فهل لک في أجر و معروف و لعلي مکافئک بعد اليوم؟ قالت: يا عبدالله، و ما ذاک؟ قال: أنا مسلم بن عقيل، کذبني هؤلاء القوم و غروني و أخرجوني. مسلم برخاست و گفت: «اي زن من در اين شهر خانه و فاميل ندارم. آيا ممکن است به من احسان کني؟ شايد من روزي پاداش تو را بدهم.» گفت: «اي بنده خدا! آيا احسان چيست (که من به تو کنم)؟» گفت: «من مسلم بن عقيل هستم که اين مردم مرا تکذيب کرده و فريبم دادند و از خانه ي خود آواره ام کردند!» شجاعت طوعه در پناه دادن به مسلم ع قالت: أنت مسلم؟ قال: نعم. قالت: ادخل، فدخل بيتافي دارها غير البيت الذي تکون فيه، و فرشت له، و عرضت عليه العشاء، فلم يتعش. گفت: «تو مسلم بن عقيل هستي؟» فرمود: «آري!» گفت: «داخل شو!» پس به اتاقي از خانه ي او درآمد؛ غير از آن اتاقي که خود آن زن در آن بود و آن جا را براي او فرش کرد. شام براي او آورد. ولي مسلم شام نخورد. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقر آباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
7 ▪️مراقبت و پرستاری طوعه از مسلم بن عقیل ع و لم يکن بأسرع من أن جاء ابنها فرآها تکثر الدخول في البيت و الخروج منه، فقال لها: و الله انه ليُرَيِّبُني کثرة دخولک هذا البيت منذ الليلة و خروجک منه، ان لک لشأنا؟ قالت: يا بني الهَ عن هذا. قال: و الله لتخبريني. قالت أقبل علي شأنک، و لا تسألني عن شيء. چيزي نگذشت که پسرش آمد و ديد مادرش در آن اتاق زياد رفت و آمد ميکند. به او گفت: «به خدا زياد رفت و آمد کردن تو امشب در اين اتاق مرا به شک انداخته. همانا تو کار فوق العاده اي در اين اتاق داري؟»گفت: «پسر جان!سر خود را به کار ديگري گرم کن (و از اين پرسش صرف نظر کن).» گفت: «به خدا بايد به من خبر دهي!» گفت: «به دنبال کار خود برو و اين پرسش را مکن!» با خبر شدن بلال پسر طوعه از مکان مسلم بن عقیل ع فَأَلَّحَ عليها، فقالت: يا بني لا تخبرن أحدا من الناس بشيء مما أخبرک به. قال: نعم. فأخذت عليه الأيمان، فحلف لها، فأخبرته، فاضطجع، وسکت . پسر اصرار کرد. زن گفت: «اي فرزند! مبادا آنچه به تو ميگويم کسي را بدان آگاه کني؟» گفت: «چنين کنم.» پس سوگندها به او داد و او هم برايش سوگند خورد. پس جريان را به او گفت. آن پسر خاموش شد و خوابيد. المفيد، الارشاد، 55 - 53 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 351 - 350 / 44؛ البحراني، العوالم، 200 - 199 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 224 - 223؛ القمي، نفس المهموم، / 107 - 106؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 150، الأمين، أعيان الشيعة، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 56 – 55 ▪️خبر دادن به پناهگاه مسلم ع توسط پسر طوعه هجوم دشمن به سمت خانه طوعه برای دستگیری مسلم ع حتي أتوا الدار التي فيها ابنعقيل، فلما سمع وقع حوافر الخيل و أصوات الرجال، عرف أنه قد أتي، فخرج اليهم بسيفه، که سوي خانه اي رفتند که ابن عقيل آنجا بود که وقتي صداي سم اسبان و صوت مردان را شنيد، بدانست که سوي وي آمده اند و با شمشير سوي آنها رفت. ▪️ورود دشمن به خانه طوعه و چنگ مسلم ع با آنها و اقتحموا عليه الدار، فشد عليهم يضربهم بسيفه حتي أخرجهم من الدار، ثم عادوا اليه، فشد عليهم کذلک،فاختلف هو و بکير بن حمران الأحمري ضربتين، فضرب بکير فم مسلم، فقطع شفته العليا، و أشرع السيف في السفلي، و نصلت لها ثنيتاه، فضربه مسلم ضربة في رأسه منکرة، و ثني بأخري علي حبل العاتق کادت تطلع علي جوفه. مهاجمان به خانه ريختند. مسلم با شمشير حمله برد و ضربت زد تا از خانه بيرونشان کرد، آن گاه بازآمدند و باز حمله برد. ضربتي ميان وي و بکير بن حمران احمري رد و بدل شد. بکير ضربتي به دهان مسلم زد که لب بالاي وي را قطع کرد و شمشير در لب پايين نشست و دو دندان جلو را شکست. مسلم نيز ضربتي سخت به سر وي زد و ضربتي ديگر زير شانه اش زد که نزديک بود به شکمش فرورود. ▪️ریختن آتش و زدن سنگ بر مسلم ع در مقابل شجاعت مسلم ع از بالای پشت بام فلما رأوا ذلک أشرفوا عليه من فوق ظهر البيت، فأخذوا يرمونه بالحجارة، و يلهبون النار في أطنان القصب، ثم يقلبونها عليه من فوق البيت، و چون چنان ديدند بالاي اتاق رفتند و او را سنگباران کردند. دسته هاي ني را آتش ميزدند و از بالاي اتاق بر او مي افکندند. ▪️کشاندن مبارزه از داخل خانه به سمت کوچه توسط مسلم ع و امان نامه دشمن فلما رأي ذلک خرج عليهم مصلتا بسيفه في السکة، فقاتلهم، فأقبل عليه محمد بن الأشعث، فقال:يا فتي، لک الأمان، لا تقتل نفسک. و چون چنين ديد با شمشير کشيده به کوچه آمد و با آنها بجنگيد.محمد بن اشعث پيش آمد و گفت: «اي جوان، در اماني! خودت را به کشتن مده!» محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقر آباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 8 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_مسلم_بن_عقیل_ع #اشک_بر_امام_حسین_علیه
8 زخمی شدن از سنگ و خستگی مسلم ع،امان دادن حیله ای برای دستگیری مسلم بن عقیل و قد أثخن بالحجارة، و عجر عن القتال و انبهر، فأسند ظهره الي جنب تلک الدار؛ فدنا محمد بن الأشعث، فقال: لک الأمان. فقال: آمن أنا؟ قال: نعم. و قال القوم: أنت آمن. غير عمرو بن عبيدالله بن العباس السلمي فانه قال: لا ناقة لي في هذا و لا جمل. و تنحي. مسلم از سنگها زخمي شده بود و تاب جنگ نداشت. نفسش گرفت و پشت به ديوار خانه داد. محمد بن اشعث به وي نزديک شد و گفت: «در اماني!» گفت: «در امانم؟» گفت: «آري!» آن جمع نيز گفتند: «در اماني!» به جز عمرو بن عبدالله سلمي که گفت: «به من مربوط نيست.» و به کناري رفت. ▪️خیانت دشمن در امان دادن و اسارت مسلم بن عقیل ع و قال ابن‏ عقيل: أما لو لم تؤمنوني، ما وضعت يدي في أيديکم. و أتي ببغلة فحمل عليها، و اجتمعوا حوله، و انتزعوا سيفه من عنقه، فکأنه عند ذلک آيس من نفسه، فدمعت عيناه، ثم قال:هذا أول الغدر. قال محمد بن الأشعث: أرجو ألا يکون عليک بأس. قال: ما هو الا الرجاء؛ أين أمانکم؟ انا لله و انا اليه راجعون. وبکي ابن‏ عقيل گفت: «اگر امانم نداده بوديد، دست در دست شما نمي‏ نهادم». گويد: آن گاه استري آوردند و او را بر آن نشاندند و به دورش فراهم آمدند و شمشيرش را از گردنش برگرفتند. گويي در اين وقت از جان خويش نوميد شد و چشمانش پر از اشک شد و گفت: «اين آغاز خيانت است.» محمد بن اشعث گفت: «اميدوارم خطري نباشد». گفت: «فقط اميد؟ پس امان شما چه شد؟ انا لله و انا اليه راجعون،» و بگريست. ▪️اشک مسلم بن عقیل ع در اسارت بر امام حسین ع فقال له عمرو بن عبيدالله بن عباس: ان من يطلب مثل الذي تطلب ، اذا نزل به مثل الذي نزل بک لم يبک. قال: اني و الله ما لنفسي أبکي، و لا لها من القتل أرثي، و ان کنت لم أحب لها طرفة عين تلفا، و لکن أبکي لأهلي المقبلين الي، أبکي لحسين و آل حسين. عمرو بن عبيد بدو گفت: «هر که چيزي چونان جويد که تو مي‏جستي و بدو رسد که به تو رسيد، نبايدش گريست». گفت: «به خدا براي خودم نمي‏گريم. دريغاگویِ خويشتن نيستم که کشته مي‏شوم. اگر چه هرگز در آرزوي هلاک خويش نبوده‏ ام، اما براي کسانم مي‏گريم که سوي من مي‏ آيند. براي حسين و خاندان حسين مي‏گريم.» ▪️سفارش کردن به محمد بن اشعث به بر گرداندن امام حسین ع از کوفه در بی وفایی کوفیان ثم أقبل علي محمد بن الأشعث فقال: يا عبدالله، اني أراک و الله ستعجز عن أماني، فهل عندک خير! تستطيع أن تبعث من عندک رجلا علي لساني يبلغ حسينا؟ فاني لا أراه الا قد خرج اليکم اليوم مقبلا، أو هو خرج غدا هو و أهل بيته، و ان ما تري من جزعي لذلک، فيقول: ان ابن‏عقيل بعثني اليک، و هو في أيدي القوم أسير، لا يري أن تمشي حتي تقتل، و هو يقول: ارجع بأهل بيتک، و لا يغرک أهل الکوفة، فانهم أصحاب أبيک الذي کان يتمني فراقهم بالموت أو القتل؛ ان أهل الکوفة قد کذبوک و کذبوني، و ليس بمکذب رأي. فقال ابن‏الأشعث: و الله لأفعلن، و لأعلمن ابن‏زياد أني قد أمنتک. الطبري، التاريخ، 375 - 373 / 5 مساوي عنه: ابن‏کثير، البداية و النهاية، 159 - 158 / 8؛ القمي، نفس المهموم، / 114 - 113؛ المحمودي، العبرات، 331 - 329 / 1 آن گاه روي به محمد بن اشعث کرد و گفت: «اي بنده‏ ي خدا! به خدا مي‏بينم که قدرت ايمن داشتن من را نداري. آيا خيري به نزد تو هست؟ مي‏تواني از پيش خود يکي را بفرستي که از زبان من به حسين پيغام برد؟ مي‏دانم هم امروز و با خاندان خويش سوي شما روان شده است، يا فردا روان مي‏شود و اين غم و اندوه که مي‏بيني به سبب آن است. بگويد: وقتي ابن‏ عقيل مرا پيش تو فرستاد، به دست قوم اسير بود و مي‏دانست که به طرف کشته شدن مي‏رود. گفت با خاندان خويش بازگرد، مردم کوفه فريبت ندهند که همان ياران پدرت هستند که آرزو داشت با مرگ يا کشته شدن از آنها جدا شود. مردم کوفه با تو دروغ گفتند، با من نيز دروغ گفتند و دروغ زده را رأي درست نيست.» ابن‏ اشعث گفت: «به خدا چنين مي‏کنم. به ابن‏ زياد نيز مي‏گويم که تو را امان داده‏ ام.» ▪️عطش مسلم بن عقيل ع قال أبومخنف: أن عمارة بن عقبة بعث غلاما له يدعي قيسا، فجاء بقلة عليها منديل و معه قدح، فصب فيه ماء، ثم سقاه، فأخذ کلما شرب امتلأ القدح دما، فلما ملأ القدح المرة الثالثة ذهب ليشرب، فسقطت ثنيتاه فيه، فقال: الحمد الله! لو کان لي من الرزق المقسوم شربتُه . الطبري، التاريخ، 376 - 375 / 5 ؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه‏السلام، / 241 - 240 گويد: «آن گاه مسلم بن عقيل از شدت عطش و خستگي بنشست و به ديوار تکيه داد.» سعيد بن مدرک بن عماره گويد: «عمارة بن عقبه غلام خويش را که قيس نام داشت، فرستاد که کوزه‏ اي بياورد که دستمالي بر آن بود و جامي نيز با آن آورده بود که آب در آن ريخت
9 ▪️عقیده ی فاسد و شوم دشمن در توجیه اعمال خود و پاسخ شجاعانه مسلم ع فقال ابن زياد: أخبرني يا مسلم بماذا أتيت هذا البلد.و أمرهم ملتئم، فشتت أمرهم بينهم، و فرقت کلمتهم. فقال مسلم: ما لهذا أتيت، و لکنکم أظهرتم المنکر، و دفنتم المعروف، و تأمرتم علي الناس بغير رضي منهم، و حملتموهم علي غير ما أمرکم الله به، و عملتم فيهم بأعمال کسري و قيصر، فأتيناهم لنأمر فيهم بالمعروف، و ننهي عن المنکر، و ندعوهم الي حکم الکتاب و السنة، و کنا أهل ذلک. ابن زياد گفت: «بگو بدانم چرا به اين شهر آمدي و محيط آرام شهر را بهم زدي و تفرقه ميان اجتماع ايجاد کردي؟» مسلم گفت: «منظور من از آمدن اين نبود؛ و لکن اين شما بوديد که کارهاي زشت را آشکار و کار نيک را از ميان اجتماع برديد و بدون رضاي مردم بر آن حکومت کرديد، و خلاف دستورات الهي را بر آنان تحميل نمودند، و به رسم کسري و قيصر در ميان آنان رفتار نموديد. ما آمديم تا برنامه ي امر به معروف و نهي از منکر و دعوت به حکم قرآن و سنت پيغمبر را اجرا کنيم و صلاحيت اين کار را نيز داشتم.» ▪️دفاع مسلم بن عقیل در مقابل ابن زیاد لع از اهل بیت ع در مقابل ناسزا گویی او فجعل ابن زياد يشتمه و يشتم عليه و الحسن الحسين عليهمالسلام، فقال له مسلم: أنت و أبوک أحق بالشتيمة، فاقض ما أنت قاض يا عدو الله. فأمر ابن زياد بکر بن حمران أن يصعد به الي أعلي القصر، فيقتله.. ابن طاووس، اللهوف، / 58 - 55 مساوي عنه: المازندراني، معالي السبطين، 240 / 1؛ مثله الأمين، أعيان الشيعة، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 65- 63 ابن زياد شروع کرد به ناسزا گفتن به علي و حسن و حسين عليهمالسلام. مسلم گفت: «تو و پدرت به دشنام سزاوارتري. هرچه خواهي بکن، اي دشمن خدا!» ابن زياد به بکر بن حمران مأموريت داد که مسلم را بالاي کاخ برده و بکشد. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
10 ▪️سلام مسلم بن عقیل ع از بالای دارالامارة بر امام حسین ع و جواب سلام امام حسین ع به مسلم در گودال قتلگاه فأصعده الي أعلا القصر، و هو يسبح الله و يهلله و يکبره و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و خذلونا و کذبونا. و توجه نحو المدينة و سلم علي الحسين... المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 190 – 189 پس مرد شامی او را به بالای قصر برد درحالیکه حضرت مسلم ع در بین راه تسبیح و تهلیل و تکبیر میفرمود و می فرمود خدایا حکم کن بین ما و بین قومی که ما را فریفتند و خوار و ذلیل کردند. پس مسلم ع متوجه امام حسین ع شد و از راه دور بر امام حسین ع سلام کرد. ▪️پاسخ سلام امام حسین ع به مسلم بن عقیل ع در روز عاشوراء و جعل ينظر يمينا و شمالا، فلم ير أحدا من أنصاره الا من صافح التراب جبينه، و.. پس امام حسین ع به سمت چپ و راست می نگریست، پس بغیر از خاک که با پیشانی مبارکش مصافحه می کرد ، احدی را ندید .. فنادي: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين! پس صدا زد: يا مسلم بن عقيل! و يا هانيء بن عروة! و يا حبيب بن مظاهر! و يا زهير بن القين! و يا يزيد بن مظاهر! و يا يحيي بن کثير! و يا هلال بن نافع! و يا ابراهيم بن الحصين! و يا عمير بن المطاع! و يا أسد الکلبي! و يا عبدالله بن عقيل! و يا مسلم بن عوسجة! و يا داوود بن الطرماح! و يا حر الرياحي! و يا علي بن الحسين!(گریز روضه ، نفر آخر علی اکبر ع را صدا زد) و يا أبطال الصفا! و يا فرسان الهيجآء! «اي شجعان روز دارو برد! و تک سواران تنگناي نبرد! مالي أناديکم فلا تجيبوني؟ و أدعوکم فلا تسمعوني؟ أنتم نيام أرجوکم تنتبهون؟ چه افتاد مرا که ميخوانم شما را و پاسخ نميگوييد؟ و دعوت ميکنم وسخن مرا نمی شنوید.آیا شما در خواب هستید؟اميدوارم که از اين خواب بیدار شويد. أم حالت مودتکم عن امامکم فلا تنصرونه؟ فهذه نساء الرسول صلي الله عليه و آله لفقدکم قد علاهن النحول، فقوموا من نومتکم، أيها الکرام! و ادفعوا عن حرم الرسول الطغاة اللئام، آيا مودت شما از امام شما برگشته است که او را یاری نمی کنید ؟ اينک زنان رسول خدايند که بي نصرت شما اسير رنج و عذابند. هم اکنون از خوابتان برخيزيد و اين مردمان پست فطرت را از حرم او دفع کنید. ولکن صرعکم و الله ريب المنون و غدر بکم الدهر الخئون و الا لما کنتم عن دعوتي تقصرون و لا عن نصرتي تحتجبون. همانا مرگ بر شما دست يافت و بخت از شما روي برتافت؛ و شما در اجابت دعوت من کوتاهی نکرديد و دست از یاری من نکشیدید. فها نحن عليکم مفتجعون و بکم لاحقون، فانا لله و انا اليه راجعون. هم اکنون ما از براي شما آزرده و اندوهگین هستیم و به شما ملحق خواهیم شد. سپهر ناسخ التواريخ، سيدالشهدا عليهالسلام، 378 - 337 / 2 ▪️شهادت مسلم بن عقيل ع فصعد به، و هو يکبر و يستغفر الله و يصلي علي رسوله و يقول: اللهم احکم بيننا و بين قوم غرونا و کذبونا و خذلونا. و أشرفوا علي موضع الحذائين اليوم، فضربت عنقه و أتبع جسده رأسه . و قتله رحمه الله يوم الأربعاء لتسع خلون منه يوم عرفة . المفيد، الارشاد، 67، 64 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 363، 357 / 44؛ البحراني، العوالم، 213، 206 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 243، 228؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 244؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 152؛ الأمين، أعيان الشيعة، 593، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 68، 65؛ الجواهري، مثير الأحزان، / 28 – 27 پس آن مرد دست مسلم را گرفته به بام برد و آن جناب تکبير (الله اکبر) ميگفت و استغفار ميکرد و درود بر رسول خدا ميفرستاد و ميفرمود: «بار خدايا! داوري کن ميان ما و ميان آن مردمي که ما را فريب دادند، و دروغ زدند، و دست از ياري ما برداشتند.» و او را بر بالاي قصر سرازير کردند، گردنش را زدند و سر را به پايين انداختند و دنبال آن بدنش را نيز به زير انداختند .شهادتش در روز چهارشنبه نهم همان ماه در روز عرفه بود. كامل الزيارات، الباب السبعون، ص : 170 محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
11 ▪️متن نامه ها ی اهل کوفه برای امام حسین ع فکتبوا اليه: بسم الله الرحمن الرحيم للحسين بن علي عليهماالسلام من سليمان بن صرد، و المسيب بن نجبة، و رفاعة بن شداد البجلي، و حبيب بن مظاهر، و شيعته من المؤمنين و المسلمين من أهل الکوفة، سلام عليک، فانا نحمد اليک الله الذي لا اله الا هو ، أما بعد، فالحمد لله الذي قصم عدوک الجبار العنيد ، الذي انتزي علي هذه الأمة، فابتزها أمرها، و غصبها فيئها، و تأمر عليها بغير رضي منها، ثم قتل خيارها و استبقي شرارها، و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و أغنيائها. فبعدا له کما بعدت ثمود. و نامهاي بدين مضمون به آن حضرت نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحيم، نامه اي است به حسين بن علي عليهماالسلام از سليمان بن صرد، و مسيب بن نجبة و رفاعة بن شداد بجلي، و حبيب بن مظاهر، و شيعيان باايمان او و مسلمانان از مردم کوفه: درود بر تو! همانا ما به وجود تو سپاس کنيم خدايي را که شايسته ي پرستشي جز او نيست و حمد خداوندي را که دشمن ستمکار سرکش شما را درهم شکست و نابود کرد. آن دشمني که بر اين امت يورش برد و به ستمکار خلافت و زمامداري آنان را براي خود بربود و اموال آنان را به زور بگرفت و بدون رضايت آنان خود را فرمانرواي ايشان کرد. نيکان و برگزيدگان آنان را بکشت و بدکاران و اشرار را بجاي نهاد و مال خدا را دست بدست در ميان گردنکشان و ثروتمندان قرار داد. دوري و نابودي بر او باد چنانچه قوم ثمود دور و نابود شدند. انه ليس علينا امام ، فأقبل لعل الله أن يجمعنا بک علي الحق، و النعمان بن بشير في قصر الامارة لسنا نجتمع معه في جمعة ، و لا نخرج معه الي عيد، و لو قد بلغنا أنک قد أقبلت الينا أخرجناه حتي نلحقه بالشام ان شاء الله تعالي . همانا براي ما امام و پيشوايي نيست. پس به سوي ما روي آور. اميد است خداوند به وسيله ي تو ما را به حق گرد آورد و نعمان بن بشير (فرماندار يزيد و نماينده ي بني اميه) در قصر فرمانداري است و ما در روزهاي جمعه براي نماز با او نميرويم و در عيدها با او (براي نماز) به صحرا بيرون نرويم و اگر ما بدانيم که شما به سوي ما حرکت کرده اي، ما او را از شهر کوفه بيرون کنيم و ان شاء الله تعالي او را به شام خواهيم فرستاد.» ثم سرحوا بالکتاب مع عبدالله بن مسمع الهمداني و عبدالله بن وال و أمروهما بالنجاء، فخرجا مسرعين حتي قدما علي الحسين عليهالسلام بمکة لعشر مضين من شهر رمضان، و لبث أهل الکوفة يومين بعد تسريحهم بالکتاب و أنفذوا قيس بن مسهر الصيداوي و عبدالرحمان بن عبدالله الأرحبي ، و عمارة بن عبدالله السلولي الي الحسين عليهالسلام، و معهم نحو من مأة و خمسين صحيفة من الرجل و الاثنين و الأربعة، ثم لبثوا يومين آخرين و سرحوا اليه هانئ بن هانئ السبيعي و سعد بن عبدالله الحنفي ، و کتبوا اليه: بسم الله الرحمن الرحيم، للحسين بن علي عليهماالسلام من شيعته من المؤمنين و المسلمين ، أما بعد، فحي هلا، فان الناس ينتظرونک لا رأي لهم غيرک، فالعجل، العجل، ثم العجل، العجل، و السلام. اين نامه را به وسيله ي عبدالله بن مسمع همداني و عبدالله بن وال فرستاده وبه آن دستور دادند، به شتاب نامه را به آن حضرت برسانند. پس آن دو با شتاب برفتند تا در دهم ماه رمضان در مکه به آن حضرت عليهالسلام وارد شدند (و نامهي اهل کوفه را رساندند) و مردم کوفه دو روز پس از فرستادن آن نامه (نامه هاي ديگري) به وسيله ي قيس بن مسهر صيداوي، و عبدالله و عبدالرحمان پسران شداد أرحبي، و عمارة بن عبدالله سلولي، (که روي هم) حدود صد و پنجاه نامه (ميشد) براي آن حضرت فرستادند که آنها از يک نفر يا دو نفر يا چهار نفر بود. سپس دو روز ديگر گذشت و هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي را به جانب او روان داشته و براي او نوشتند: «بسم الله الرحمن الرحيم نامهاي است به حسين بن علي عليهماالسلام از شيعيان آن حضرت از مؤمنين و مسلمانان که پس از حمد و ثناي پروردگار، بشتاب بزودي به نزد ما؛ زيرا که مردم چشم به راه تو هستند و انديشه اي جز تو ندارند. پس بشتاب! بشتاب! سپس، بشتاب! بشتاب! و السلام». ثم کتب شبث بن ربعي، و حجار بن أبجر، و يزيد بن الحارث بن رويم، و عروة بن قيس، و عمرو بن الحجاج الزبيدي، و محمد بن عمرو التيمي ، أما بعد: فقد اخضر الجنات، و أينعت الثمار، فاذا شئت، فأقبل علي جند لک مجند، و السلام. و تلاقت الرسل کلها عنده ، فقرأ الکتاب، و سأل الرسل عن الناس. آن گاه شبث بن ربعي؛ و حجار بن ابجر، و يزيد بن رويم، و عروة بن قيس، و عمرو بن حجاج زبيدي، و محمد بن عمرو تيمي به آن حضرت عليه السلام نامه اي نوشتند بدين مضمون: «پس از حمد و ثناي پروردگار! همانا باغها سرسبز و ميوه ها رسيده
12 محمد بن اشعث به قصر وارد شد (و مسلم بن عقيل در قصر بود). چون وارد شد، جريان مسلم را به ابن زياد خبر داد. همچنين شمشيري که بکر به آن جناب زد و اماني که خود او به مسلم داده بود. همه را به ابن زياد گفت. عبيدالله گفت: «تو چه کار با امان دادن؟ گويا ما تو را فرستاده بوديم که او را امان دهي! جز اين نبود که ما تو را فرستاده بوديم او را براي ما بياوري؟» پس محمد بن اشعث خاموش شد. مسلم چون به قصر درآمد، به عنوان امير بودن به ابن زياد سلام نکرد. يکي از پاسبانان گفت: «چرا بر امير سلام نکردي؟» فرمود:«اگر بخواهد مرا بکشد، چه سلامي به او بکنم، و اگر نخواهد مرا بکشد، پس از اين سلام من بر او بسيار خواهد بود.» ▪️▪️وصیت مسلم ع ▪️▪️ ابن زياد به او گفت: «به جان خودم سوگند، کشته خواهي شد.» مسلم فرمود: «مرا خواهي کشت؟» گفت: «آري!» فرمود: «پس بگذار من به برخي از مردم خود وصيت کنم.» گفت: «چنان کن.» پس مسلم نگاهي به همنشينان عبيدالله کرد و ديد که در ميان ايشان عمر بن سعد ابي وقاص نشسته است. فرمود:«اي عمر! همانا ميان من و تو پيوند خويشي هست و من اکنون حاجتي به سوي تو دارم و بر تو لازم است حاجت مرا روا سازي (و وصيت مرا بپذيري) و آن وصيت پنهاني است.» عمر از شنيدن وصيت مسلم سرباز زد. عبيدالله به او گفت: «چرا از پذيرفتن وصيت پسرعمويت امتناع مي ورزي؟» پس عمر برخاست و با مسلم به کناري از مجلس آمد و در گوشه اي نشست که ابن زياد هر دو را ميديد. پس مسلم به او فرمود: «همانا در شهر کوفه من قرضي دارم که از هنگامي که وارد اين شهر شده ام، آن را به قرض گرفته ام و آن هفتصد درهم است. پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهي مزبور را بپرداز. و چون کشته شدم. بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن کن و کسي به نزد حسين عليه السلام بفرست که او را (از اين سفر) بازگرداند؛ زيرا من به او نوشته و آگاهش ساخته ام که مردم با او هستند. و چنين پندارم که او در راه است.» عمر پيش ابن زياد آمده (و براي اين که ابن زياد به او بدگمان نشود) و گفت: «اي امير! ميداني چه سفارش و چه وصيتي به من کرد؟ چنين و چنان گفت.» و....... رسولي محلاتي، ترجمه ي ارشاد، / 64 - 60، 59. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
13 ▪️▪️بدن مسلم بن عقیل و ع و هانی بن عروة ع بر دار ▪️▪️ ثم أمر عبيدالله بن زياد بمسلم بن عقيل و هانئ بن عروة رحمهما الله، فصلبا جميعا منکسين. ابنأعثم، الفتوح، 105 / 5 سپس ابن زیاد لع دستور داد بدن بی سر مسلم بن عقیل ع و هانی بن عروة رحمهما الله را بر عکس از دو پا به دار آویختند (زیرا سر های مقدس را از بدن جدا کرده بودند) ثم أمر ابن زياد بجثة مسلم، فصلبت، و هذا أول قتيل صلبت جثته من بني هاشم. المسعودي، مروج الذهب، 70 / 3 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، / 120؛ المازندراني، معالي السبطين، 242 / 1 سپس ابن زیاد لع دستور داد بدن بی سر مسلم بن عقیل ع را به دار آویختند و این اولین شهید از بنی هاشم بود که او را به دار آویختند. ▪️▪️سرانجام سر مقدس مسلم و هانی ع▪️ فلما بلغه الکتاب مع الرأسين فرح فرحا شديدا، و أمر أن يصلبا علي باب دمشق. الجواهري، مثير الأحزان، / 28 هنگامیکه نامه ابن زیاد لع به همراه سر مطهر مسلم ع و هانی رحمة الله به یزید لع رسید بسیار خوشحال و مسرور گشت و دستور داد آن دو سر مطهر را بر دروازه دمشق آویزان کنند. ▪️روز عرفه ، روز شهادت مسلم بن عقیل ع ▪️ و قتله رحمه الله يوم الأربعاء لتسع خلون منه يوم عرفة. و کان ذلک بعد مخرج الحسين من مکة قاصدا أرض العراق بيوم واحد. المفيد، الارشاد، 67، 64 / 2 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 363، 357 / 44؛ البحراني، العوالم، 213، 206 / 17؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 243، 228؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 244؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 152؛ الأمين، أعيان الشيعة، 593، 592 / 1، لواعج الأشجان، / 68، 65؛ الجواهري، مثير الأحزان، / 28 – 27 شهادت مسلم بن عقیل ع روز چهارشنبه نهم ذی الحجه مصادف با روز عرفه است و آن به فاصله یک روز بعد از خروج امام حسین ع در روز هشتم ذی الحجه از مکه ی مکرمه می باشد. ▪️حدیث شب عرفه شب شهادت مسلم بن عقیل ع قال أبو عبد الله ع إن الله تبارك و تعالى يتجلى لزوار قبر الحسين ع قبل أهل عرفات و يقضي حوائجهم و يغفر ذنوبهم و يشفعهم في مسائلهم ثم يأتي أهل عرفة فيفعل ذلك بهم كامل الزيارات، الباب السبعون، ص : 170 محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
14 ▪️▪️دفن بدن مسلم بن عقیل توسط همسر میثم تمار و به روایتی توسط قوم مذحج ▪️▪️ زوجة ميثم التمار تقوم بتجهيز تلک الأجساد الطاهرة فقال الشعبي: فبقيت تلک الجثة الطاهرة علي وجه الأرض من غير غسل و لا کفن، و لما دجي الليل و نامت کل عين، شدت زوجة ميثم التمار علي نفسها، و خرجت الي الکناس، و حملت مسلم بن عقيل و هانئ بن عروة و حنظلة بن مرة الي دارها، و لما انتصف الليل و نامت کل عين، حملتهم الي جنب المسجد الأعظم، و دفنتهم بدمائهم، و لم يعلم بها أحد الا زوجة هانئ بن عروة، لأنها کانت في جوارها رحمة الله عليهم و رضوانه. المازندراني، معالي السبطين، 245 / 1 جر جسدي مسلم و هانئ في الأسواق و انقاذ الجسدين و کفنهما و دفنهما و جر برجله [مسلم] في السوق. اليعقوبي، التاريخ، 216 / 2 ثم انهم أخذوا مسلما و هانئا يسحبونهما في الأسواق، فبلغ خبرهما الي مذحج ، فرکبوا خيولهم، و قاتلوا القوم، و أخذوهما، و دفنوهما، رحمة الله عليهما و عذب قاتليهما بالعذاب الشديد يوم الوعيد . الطريحي، المنتخب، 428 / 2 مساوي عنه: الدربندي، أسرار الشهادة، / 228؛ القمي، نفس المهموم، / 121 – 120 فبلغ ذلک مذحج، فرکبوا جميعا، و قاتلوا ابنزياد (لعنه الله) قتالا شديدا و کانوا يسحبون مسلما و هانئا في الشوارع، فحملت عليهم مذحج، ففرقوهم و أخذوا مسلما و هانئا و غسلوهما و کفنوهما و صلوا عليهما و دفنوهما. مقتل أبيمخنف (المشهور)، / 38 – 37 فبلغ ذلک مذحج شعره و ذکره لهم، فرکبوا عن آخرهم، و اقتتلوا قتالا شديدا ثلاثة أيام بلياليها، و ما کان يسحبون هانئا و مسلما في الأسواق، فغلبت عليهم مذحج، فأخذوهما، و غسلوهما، و کفنوهما، و صلوا عليهما، و دفنوهما في الجامع. الدربندي، أسرار الشهادة، / 228 فبلغ خبرهما الي بني مذحج، فرکبوا خيولهم، و قاتلوا القوم، و أخذوا مسلما و هانئا، فغسلوهما، و دفنوهما. المازندراني، معالي السبطين، 244 / 1. و أمر ابنزياد بسحب مسلم و هانئ بالحبال من أرجلهما في الأسواق. المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 190 سحبوهما بالحبال من أرجلهما في الأسواق طوال ذلک النهار. بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، / 246 ثم أمر ابن زياد بسحبه [هانئ] في الأسواق أمام أعين عشيرته و أحلافه، تحديا للکرامة العربية و سحقا للقيم. أسد حيدر، مع الحسين في نهضته، / 125 محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
15 یتیم نوازی امام حسین ع از دختر مسلم بن عقیل ع 🌸🍃السلام علیک یا ربیع الایتام🍃🌸 الامام يسلي بنت مسلم قال: و کان لمسلم بنت عمرها احدي عشرة سنة مع الحسين عليهالسلام، فلما قام الحسين من مجلسه، جاء الي الخيمة، فعزز البنت، و قربها من منزله، فحست البنت بالشر، لأنه عليهالسلام کان قد مسح علي رأسها و ناصيتها، کما يفعل بالأيتام، فقالت: يا عم! ما رأيتک قبل هذا اليوم تفعل بي مثل ذلک، أظن أنه قد استشهد والدي. فلم يتمالک الحسين عليهالسلام من البکاء و قال: يا ابنتي! أنا أبوک، و بناتي أخواتک. فصاحت و نادت بالويل، فسمع أولاد مسلم ذلک الکلام. و تنفسوا الصعدا ، و بکوا بکاء شديدا، و رموا بعمائمهم الي الأرض. قال : لما تأمل الحسين عليهالسلام هذا الحال، و قتل مسلم، و أن أهل الکوفة هم الذين أعانوا علي قتل أميرالمؤمنين عليهالسلام، و نهب الحسن، و ضربه بالخنجر علي فخذه، فبکي بکاء شديدا، حتي أخضلت لحيته بالدموع. الطريحي، المنتخب، 372 / 2 مساوي عنه: البهبهاني، الدمعة الساکبة، 247 / 4؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 250؛ القزويني، الامام الحسين عليهالسلام و أصحابه، 175 - 174 / 1؛ مثله المازندراني، معالي السبطين، 266 / 1 ، موسوعةالامام الحسین ع / ج 2،دوم ص-[ صفحه 312] اعثم کوفي در کتاب خود مينويسد که: مسلم بن عقيل را دختري سيزده ساله بود که با دختران حسين عليه السلام ميزيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السلام خبر مسلم بشنيد، به سراپرده ي خويش درآمد و دختر مسلم را پيش خواست و نوازشي به زيادت و مراعات بيرون عادت با وي فرمود. دختر مسلم را از آن حال، صورتي در خيال مصور گشت. عرض کرد: «يا ابن رسول الله! با من ملاطفت بي پدران و عطوفت يتيمان مرعي ميداري، مگر مسلم را شهيد کرده باشند؟» حسين عليه السلام را نيروي شکيب برفت، پس بگريست و گفت: «اي دختر! اندوهگين مباش! اگر مسلم نباشد، من پدر تو باشم و خواهرم مادر تو باشد و دخترانم خواهران تو باشند و پسرانم برادران تو باشند.» دختر مسلم فرياد برآورد و زار زار بگريست و پسرهاي مسلم سرها از عمامه عريان ساختند و به هاي هاي، بانگ گريه درانداختند و اهل بيت در اين مصيبت با ايشان موافقت کردند و به سوگواري پرداختند و حسين عليهالسلام از شهادت مسلم، عظيم کوفته خاطر گشت. سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهداء عليهالسلام، 146 - 145 / 2. محل تدریس :مجمع الذاکرین زینبیه س ،واقع در باقرآباد ورامین تیر ماه سال 1397 ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#مسلم_بن_عقیل_ع 16 #دروس_مقتل #بررسی_متون_مقتل #سیره_و_اخلاق_امام_حسین_علیه_السلام #شهادت_مسلم_بن
16 ▪️▪️رسیدن خبر شهادت سفیران امام حسین ع در منزل زباله▪️▪️ ⬛️مهم ▪️▪️▪️ ▪️▪️دعای امام حسین ع در حق شیعیان▪️▪️ حتي انتهوا الي عذيب الهجانات - و کان بها هجائن للنعمان ترعي هنالک - فاذا هم بأربعة نفر قد أقبلوا من الکوفة علي رواحلهم، يجنبون فرسا لنافع بن هلال يقال له: الکامل، و معهم دليلهم الطرماح بن عدي علي فرسه، و هو يقول: يا ناقتي لا تذعري من زجري و شمري قبل طلوع الفجر بخير رکبان و خير سفر حتي تحلي بکريم النجر الماجد الحر رحيب الصدر أتي به الله لخير أمر ثمت أبقاه بقاء الدهر قال: فلما انتهوا الي الحسين أنشدوه هذه الأبيات، فقال: أما والله اني لأرجو أن يکون خيرا ما أراد الله بنا، قتلنا أم ظفرنا. قال: و أقبل اليهم الحر بن يزيد، فقال : ان هؤلاء النفر الذين من أهل الکوفة، ليسوا ممن أقبل معک ، و أنا حابسهم أو رادهم. فقال له الحسين: لأمنعنهم مما أمنع منه نفسي، انما هؤلاء أنصاري و أعواني، قد کنت أعطيتني ألا تعرض لي بشيء حتي يأتيک کتاب من ابنزياد. فقال: أجل، لکن لم يأتوا معک. قال: هم أصحابي ، و هم بمنزلة من جاء معي، فان تممت علي ما کان بيني و بينک، و الا ناجزتک. قال: فکف عنهم الحر. [قال: ثم قال لهم الحسين: أخبروني خبر الناس وراءکم؟ فقال له مجمع بن عبدالله العائذي، و هو أحد النفر الأربعة الذين جاءوه : أما أشراف الناس، فقد أعظمت رشوتهم، و ملئت غرائرهم، يستمال ودهم، و يستخلص به نصيحتهم ، فهم ألب واحد عليک، و أما سائر الناس بعد، فان أفئدتهم تهوي اليک، و سيوفهم غدا مشهورة عليک. قال: أخبروني، فهل لکم برسولي اليکم ؟ قالوا: من هو؟ قال: قيس بن مسهر الصيداوي فقالوا: نعم، أخذه الحصين بن تميم ، فبعث به الي ابنزياد، فأمره ابنزياد أن يلعنک و يلعن أباک، فصلي عليک و علي أبيک، و لعن ابنزياد و أباه، ودعا الي نصرتک، و أخبرهم بقدومک، فأمر به ابنزياد، فألقي من طمار القصر.. فترقرقت عينا حسين عليهالسلام، و لم يملک دمعه، ثم قال: (منهم من قضي نحبة و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا).$ اللهم اجعل لنا و لهم الجنة نزلا، و اجمع بيننا و بينهم في مستقر من رحمتک، و رغائب مذخور ثوابک الطبري، التاريخ، 405 - 404 / 5 مساوي عنه: المازندراني، معالي السبطين، 276 / 1؛ الهاشمي، الحسين عليهالسلام في طريقه الي الشهادة، / 110؛ المحمودي، العبرات، 400 - 399 / 1؛ مثله النويري، نهاية الارب، 421 - 420 / 20، موسوعه الامام الحسین ع[ صفحه 482- 484] تا به عذيب هجانات رسيدند و چنان بود که کره هاي دور که نعمان را در آنجا ميچرانيده بودند. ناگهان چهارکس ديدند که از کوفه ميآمدند، بر مرکبهاي خويش بودند و اسبي از آن نافع بن هلال به نام کامل يدک کرده بودند. بلدشان طرماح بن عدي، بر اسب خويش همراهشان بود و شعري به اين مضمون ميخواند: «اي شتر من! از اينکه ميرانمت، بيم مکن و شتاب کن که پيش از سحرگاه با بهترين سواران و بهترين مسافران به مرد والانسب برسي بزرگوار آزاده ي گشاده دل که خدايش براي بهترين کار آنجا آورد و خدايش همانند روزگار باقي بدارد.» گويد: و چون به حسين رسيد، اشعار را براي وي بخواندند که گفت: «به خدا من اميدوارم که آنچه خدا براي ما خواسته، کشته شويم يا ظفر يابيم، نيک باشد.» گويد: حر بن يزيد بيامد و گفت: «اين کسان که از مردم کوفه اند، جزو همراهان تو نبوده اند و من آنها را پس ميفرستم يا ميدارم.» حسين گفت: «از آنها، همانند خويش دفاع ميکنم. آنها ياران و پشتيبانان منند. تعهد کرده بودي متعرض من نشوي تا نامه اي از ابن زياد سوي تو آيد.» گفت: «بله، اما با تو نيامده بودند.» گفت: «آنها ياران منند و همانند کساني هستند که همراه من بوده اند. اگر به قراري که ميان من و تو بوده [است] عمل نکني، با تو پيکار ميکنم.» گويد: حر دست از آنها بداشت. گويد: آنگاه حسين به آنها گفت: «با من از مردم پشت سرتان خبر گوييد.» مجمع بن عبدالله عايذي که يکي از آن چهار آمده، بود، گفت: «بزرگان قوم را رشوه هاي کلان داده اند و جوالهايشان را پر کرده اند که دوستيشان را جلب کنند و به صف خويش برند و بر ضد تو متفقند. مردم ديگر دلهايشان به تو مايل است؛ اما فردا شمشيرهايشان بر ضد تو کشيده ميشود.» گفت: «به من بگوييد آيا از پيکي که سوي شما فرستادم، خبر داريد؟» گفتند: «کي بود؟» گفت: «قيس بن مسهر صيداوي.» گفتند: «بله! حصين بن نمير او را گرفت و پيش ابن زياد فرستاد که بدو دستور داد تو را لعنت کند و پدرت را لعنت کند. اما درود تو گفت و درود پدرت گفت و ابن زياد و پدرش را لعنت کرد و آنها را به ياري تو خواند و از آمدنت خبرشان داد و ابن زياد بگفت تا وي را از بالاي قصر به زير انداختند. » ‍ گويد: اشک در چشم حسين آمد و
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 27 سوال: با توجه به اینکه آبی در خیام نبود و تمام اهل حرم خصوصا کودکان فریاد العطش داشتند، چرا علی اکبر برای رفع عطش و آوردن آب براب اهل حرم به سمت فرات نرفت و به سوی امام حسین ع برای رفع عطش آمد؟آیا نمی دانست آبی در خیام نیست؟ مقتل علی اکبر ع به روایت ابن‏طاووس، اللهوف فلما لم يبق معه سوي أهل بيته، خرج علي بن الحسين عليهم‏السلام - و کان من أصبح الناس وجها، و أحسنهم خلقا - فاستأذن أباه في القتال، فأذن له، ثم نظر اليه نظر آئس منه، و أرخي عليه‏السلام عينه ، و بکي، ثم قال: اللهم اشهد، فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک صلي الله عليه و آله و سلم، و کنا اذا اشتقنا الي نبيک، نظرنا اليه. فصاح، و قال: يا ابن‏سعد! قطع الله رحمک کما قطعت رحمي! فتقدم نحو القوم، فقاتل قتالا شديدا، و قتل جمعا کثيرا، ثم رجع الي أبيه، و قال: يا أبت! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد قد أجهدني، فهل الي شربة من الماء سبيل؟ فبکي الحسين عليه‏السلام و قال: واغوثاه يا بني! قاتل قليلا، فما أسرع ما تلقي جدک محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، فيسقيک بکأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا. فرجع الي موقف النزال و قاتل أعظم القتال، فرماه منقذ بن مرة العبدي (لعنه الله تعالي) بسهم، فصرعه، فنادي: يا أبتاه! عليک السلام، هذا جدي يقرئک السلام، و يقول لک: عجل القدوم علينا. ثم شهق شهقة، فمات. فجاء الحسين عليه‏السلام حتي وقف عليه، و وضع خده علي خده، و قال: «قتل الله قوما قتلوک، ما أجرأهم علي الله و علي انتهاک حرمة الرسول، علي الدنيا بعدک العفاء». قال الراوي: و خرجت زينب بنت علي عليه‏السلام، تنادي: يا حبيباه! با ابن أخاه! و جاءت، فأکبت عليه، فجاء الحسين عليه‏السلام، فأخذها، وردها الي النساء . ابن‏طاووس، اللهوف، / 114 – 112 و چون آن حضرت به جز خاندانش کسي نماند، علي بن الحسين عليه‏السلام که از زيبا صورتان و نيکو سيرتان روزگار بود، بيرون شد و از پدرش اجازه‏ي جنگ خواست. حضرت اجازه‏اش داد. سپس نگاهي مأيوسانه به او کرد و چشمان خود به زير افکند و اشک فروريخت. سپس فرمود: «بار الها! گواه باش جواني که در صورت و سيرت و گفتار شبيه‏ترين مردم به پيغمبرت بود، به جنگ اين مردم رفت. ما هر گاه به ديدن پيغمبرت مشتاق مي‏شديم، به اين جوان نگاه مي‏کرديم.» پس به فرياد بلند صدا زد: «اي پسر سعد، خدا رحم تو را قطع کند! همچنان که رحم مرا قطع کردي.» علي عليه‏السلام به جانب لشکر شد و جنگ سختي نمود و عده‏اي را کشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض کرد: «پدر جان! تشنگي به جانم آورد و از سنگيني اسلحه‏ي آهنين سخت ناراحتم. آيا جرعه‏ي آبي را فراهم مي‏شود؟» حسين عليه‏السلام به گريه افتاد و فرمود: «اي امان! پسر جانم کمي هم به جنگ ادامه بده. ساعتي بيش نمانده است که جدت محمد را ملاقات کني. او با کاسه‏اي لبريز از آب تو را سيراب خواهد کرد. آبي که پس از آشاميدن آن، هرگز تشنه نخواهي شد.» پس آن جوان به ميدان بازگشت و کارزار عظيمي نمود تا آن که منقذ بن مرة عبدي لعين تيري به سوي او پرتاب نمود و از پايش درآورد. صدا زد: «پدرم سلام بر تو! اينک جدم است که بر تو سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد: هر چه زودتر نزد ما بيا!» پس نعره‏اي برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. حسين عليه‏السلام آمد تا بر بالينش نشست و صورت خود به صورت علي گذاشت و فرمود: «خدا بکشد گروهي را که تو را کشتند. چه جرأتي نسبت به خدا و هتک احترام پيغمبر داشتند! بعد از تو، خاک بر سر دنيا باد!» راوي گفت: زينب، دختر علي عليه‏السلام از خيمه‏ها بيرون شد و فرياد مي‏زد «اي دلبندم! اي فرزند برادرم.» و مي‏آمد تا آن که خود را به روي کشته‏ي آن جوان انداخت. حسين آمد و بازوي خواهر را گرفت و به سوي زنان حرم برگردانيد. فهري، ترجمه‏ي لهوف، / 114 - 112 موضوع : فلسفه ی عطش در روز عاشوراء موضوع سخنرانی:مقام عرفانی علی اکبر ع در عرفان عاشورایی هدیه به عاشقان امام حسین ع به مناسبت ولادت علی اکبر ع محل سخنرانی : خوزستان،مجمع الذاکرین شهرستان ایذه قسمت دوم سخنران : حتما بعنوان هدیه روز عید برای دوستان ارسال کنید ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg
‍ بسم الله الرحمن الرحیم 33 سوال: با توجه به اینکه آبی در خیام نبود و تمام اهل حرم خصوصا کودکان فریاد العطش داشتند، چرا علی اکبر برای رفع عطش و آوردن آب براب اهل حرم به سمت فرات نرفت و به سوی امام حسین ع برای رفع عطش آمد؟آیا نمی دانست آبی در خیام نیست؟ مقتل علی اکبر ع به روایت ابن‏طاووس، اللهوف فلما لم يبق معه سوي أهل بيته، خرج علي بن الحسين عليهم‏السلام - و کان من أصبح الناس وجها، و أحسنهم خلقا - فاستأذن أباه في القتال، فأذن له، ثم نظر اليه نظر آئس منه، و أرخي عليه‏السلام عينه ، و بکي، ثم قال: اللهم اشهد، فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک صلي الله عليه و آله و سلم، و کنا اذا اشتقنا الي نبيک، نظرنا اليه. فصاح، و قال: يا ابن‏سعد! قطع الله رحمک کما قطعت رحمي! فتقدم نحو القوم، فقاتل قتالا شديدا، و قتل جمعا کثيرا، ثم رجع الي أبيه، و قال: يا أبت! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد قد أجهدني، فهل الي شربة من الماء سبيل؟ فبکي الحسين عليه‏السلام و قال: واغوثاه يا بني! قاتل قليلا، فما أسرع ما تلقي جدک محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، فيسقيک بکأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا. فرجع الي موقف النزال و قاتل أعظم القتال، فرماه منقذ بن مرة العبدي (لعنه الله تعالي) بسهم، فصرعه، فنادي: يا أبتاه! عليک السلام، هذا جدي يقرئک السلام، و يقول لک: عجل القدوم علينا. ثم شهق شهقة، فمات. فجاء الحسين عليه‏السلام حتي وقف عليه، و وضع خده علي خده، و قال: «قتل الله قوما قتلوک، ما أجرأهم علي الله و علي انتهاک حرمة الرسول، علي الدنيا بعدک العفاء». قال الراوي: و خرجت زينب بنت علي عليه‏السلام، تنادي: يا حبيباه! با ابن أخاه! و جاءت، فأکبت عليه، فجاء الحسين عليه‏السلام، فأخذها، وردها الي النساء . ابن‏طاووس، اللهوف، / 114 – 112 و چون آن حضرت به جز خاندانش کسي نماند، علي بن الحسين عليه‏السلام که از زيبا صورتان و نيکو سيرتان روزگار بود، بيرون شد و از پدرش اجازه‏ي جنگ خواست. حضرت اجازه‏اش داد. سپس نگاهي مأيوسانه به او کرد و چشمان خود به زير افکند و اشک فروريخت. سپس فرمود: «بار الها! گواه باش جواني که در صورت و سيرت و گفتار شبيه‏ترين مردم به پيغمبرت بود، به جنگ اين مردم رفت. ما هر گاه به ديدن پيغمبرت مشتاق مي‏شديم، به اين جوان نگاه مي‏کرديم.» پس به فرياد بلند صدا زد: «اي پسر سعد، خدا رحم تو را قطع کند! همچنان که رحم مرا قطع کردي.» علي عليه‏السلام به جانب لشکر شد و جنگ سختي نمود و عده‏اي را کشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض کرد: «پدر جان! تشنگي به جانم آورد و از سنگيني اسلحه‏ي آهنين سخت ناراحتم. آيا جرعه‏ي آبي را فراهم مي‏شود؟» حسين عليه‏السلام به گريه افتاد و فرمود: «اي امان! پسر جانم کمي هم به جنگ ادامه بده. ساعتي بيش نمانده است که جدت محمد را ملاقات کني. او با کاسه‏اي لبريز از آب تو را سيراب خواهد کرد. آبي که پس از آشاميدن آن، هرگز تشنه نخواهي شد.» پس آن جوان به ميدان بازگشت و کارزار عظيمي نمود تا آن که منقذ بن مرة عبدي لعين تيري به سوي او پرتاب نمود و از پايش درآورد. صدا زد: «پدرم سلام بر تو! اينک جدم است که بر تو سلام مي‏رساند و مي‏فرمايد: هر چه زودتر نزد ما بيا!» پس نعره‏اي برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود. حسين عليه‏السلام آمد تا بر بالينش نشست و صورت خود به صورت علي گذاشت و فرمود: «خدا بکشد گروهي را که تو را کشتند. چه جرأتي نسبت به خدا و هتک احترام پيغمبر داشتند! بعد از تو، خاک بر سر دنيا باد!» راوي گفت: زينب، دختر علي عليه‏السلام از خيمه‏ها بيرون شد و فرياد مي‏زد «اي دلبندم! اي فرزند برادرم.» و مي‏آمد تا آن که خود را به روي کشته‏ي آن جوان انداخت. حسين آمد و بازوي خواهر را گرفت و به سوي زنان حرم برگردانيد. فهري، ترجمه‏ي لهوف، / 114 - 112 موضوع : فلسفه ی عطش در روز عاشوراء موضوع سخنرانی:مقام عرفانی علی اکبر ع در عرفان عاشورایی هدیه به عاشقان امام حسین ع به مناسبت ولادت علی اکبر ع محل سخنرانی : خوزستان،مجمع الذاکرین شهرستان ایذه قسمت دوم سخنران : حتما بعنوان هدیه روز عید برای دوستان ارسال کنید ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrCfVxk0vCn8Lg
موضع عبدالله بن جعفر در مقابل شهادت فرزندانش در راه امام حسین ع در مقابل معترضان و دخل بعضي موالي عبدالله بن جعفر بن أبي‏طالب عليه‏السلام فنعي اليه ابنيه [24] . فقال أبوالسلاسل مولي عبدالله [25] : هذا ما لقينا [26] من الحسين بن علي عليهماالسلام! فحذفه عبدالله بن جعفر بنعله، ثم قال: يا ابن‏اللخناء! أ [27] للحسين عليه‏السلام تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت أن لا أفارقه حتي أقتل معه، والله انه لمما يسخي نفسي [28] عنهما، [29] المصاب [30] بهما، أنهما أصيب [31] مع أخي و ابن‏عمي مواسيين [32] له، صابرين معه. ثم أقبل علي جلسائه فقال: الحمدلله الذي [33] عز علي بمصرع [34] الحسين عليه‏السلام، أن لا أکن آسيت حسينا بيدي فقد آساه ولدي [35] . المفيد، الارشاد، 128 / 2 عنه: الاربلي، کشف الغمة، 68 / 2؛ المجلسي، البحار 123 - 122 / 45؛ البحراني، العوالم، 390 / 17؛ البهبهاني، الدمعة الساکبة، 59 - 58 / 5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 482؛ مثله الأمين، لواعج الأشجان، / 217 ، و برخي از دوستان عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب که دو پسرش در کربلا شهيد شدند)به نزد عبدالله رفتند و خبر کشته شدن دو پسرش را به او دادند. عبدالله گفت: «انا لله و انا اليه راجعون.» پس ابوالسلاسل، غلام عبدالله گفت: «اين اندوهي است که ما از ناحيه‏ي حسين بن علي داريم» (و او باعث اين مصيبت شد؟) عبدالله نعلين خود را به او زد و او را از نزد خود دور کرد و گفت: «اي پسر زن لخناء (دشنامي است در عرب)! آيا درباره‏ي حسين عليه‏السلام چنين گويي؟ به خدا اگر من در خدمت آن حضرت بودم، هر آينه دوست مي‏داشتم از او دور نشوم تا در کنارش کشته شوم، به خدا چيزي که مرا از آن دو خشنود مي‏کند و در مرگشان دلداري به من مي‏دهد، اين است که آن دو در رکاب برادر و پسر عمويم کشته شدند و جان خود را در راه ياريش دادند و درباره‏ي او شکيبايي ورزيدند.» سپس رو به هم‏نشينان خود کرد و گفت: «سپاس خداوندي را که گران کرد بر من شهادت حسين را و اگر من به دست خود ياريش نکردم، دو فرزندم او را ياري کردند.» رسول محلاتي، ترجمه‏ي ارشاد، 128 / 2 اختلاف مقتل [24] [اللواعج: «عونا و جعفرا فاسترجع و جعل الناس يعزونه، فقال مولي له يسمي أبوالسلاسل»]. [25] [اللواعج: «عونا و جعفرا فاسترجع و جعل الناس يعزونه، فقال مولي له يسمي أبوالسلاسل»]. [26] [الأسرار: «لقيه»]. [27] [لم يرد في الأسرار]. [28] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «بنفسي»]. [29] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام: «و يعزيني عن» و في اللواعج: «و يهون علي»]. [30] [العوالم: «مصائب»]. [31] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار و اللواعج: «أصيبا»]. [32] [في کشف الغمة و الدمعة الساکبة و الأسرار: «مواسين»]. [33] [لم يرد في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و اللواعج]. [34] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار و اللواعج: «مصرع»]. [35] [في البحار و العوالم و الأسرار و اللواعج: «ولداي»]. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk
خبر رسیدن شهادت امام حسین ع به مدینه منوره و عکس العمل مردم تقدم [ابن‏زياد] الي عبدالملک بن أبي‏الحديث [11] [...] بالمدينة [...] فقال عبدالملک [12] : فرکبت راحلتي و سرت نحو المدينة، فلقيني رجل من قريش [13] ، فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمير تسمعه. قال: انا لله و انا [14] اليه راجعون قتل و الله الحسين عليه‏السلام! و لما دخلت علي عمرو بن سعيد، فقال: ما وراءک؟ فقلت: ما يسر [15] الأمير، قتل الحسين بن علي عليه‏السلام. فقال: اخرج، فناد بقتله. فناديت، فلم أسمع والله [16] واعية قط مثل واعية بني‏هاشم في دورهم علي الحسين بن علي عليهماالسلام حين سمعوا [17] النداء [18] بقتله، فدخلت [19] علي عمرو بن سعيد، فلما رآني تبسم الي ضاحکا، ثم [20] أنشأ متمثلا [21] بقول عمرو بن معدي کرب [22] : عجت نساء بني زياد عجة کعجيج نسوتنا غداة الأرنب‏ ثم قال عمرو: هذه واعية بواعية عثمان [23] . المفيد، الارشاد، 128 - 127 / 2 عنه: المجلسي، البحار، 122 - 121 / 45؛البحراني، العوالم، 390 - 389 / 17؛ مثله البهبهاني، الدمعة الساکبة، 58 - 57 / 5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 482؛ الأمين، أعيان الشيعة، 615 / 1، لواعج الأشجان، / 215 ،موسوعةالامام الحسین ع ج 7 [ صفحه 181] [24] عبدالملک گويد: من سوار بر شتر شده و به سوي مدينه رهسپار شدم. پس مردي از قريش مرا ديدار کرد و گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خبر نزد امير است و آن را خواهي شنيد.» گفت: «انا لله و انا اليه راجعون. به خدا، حسين عليه‏السلام کشته شد.» و چون بر عمرو بن سعيد درآمدم، گفت: «چه خبر داري؟» گفتم: «خبري است که امير را شاد کند. حسين بن علي کشته شد.» گفت: «بيرون برو و خبر کشته شدن او را در شهر جار بزن.» پس آمدم و جار کشيدم. پس شيون و فريادي هرگز نشنيده بودم، مانند شيون زنان بني‏هاشم که آن روز از خانه‏هاشان شنيدم. آن گاه که خبر کشته شدن حسين بن علي را شنيدند. پس به نزد عمرو بن سعيد درآمدم، چون مرا ديد، خنده‏اي کرد و آن گاه به شعر عمرو بن معدي کرب تمثل جست که گويد: شيون کردند زنان بني زياد شيوني مانند شيون زنان ما در باداد روز ارنب‏ سپس عمرو گفت: «اين شيون (امروز) در برابر شيون عثمان (که زنان بني‏اميه بر او کردند).» رسول محلاتي، ترجمه‏ي ارشاد، 128 - 127 / 2. اختلاف در مقاتل [11] [في البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «أبي‏الحارث» و في أعيان الشيعة و اللواعج: «الحارث»]. [12] [الأسرار: «عبدالله»]. [13] [في الدمعة الساکبة: «قيس»، و في الأسرار: «قريش أو بني قيس»]. [14] [لم يرد في الأسرار]. [15] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «ما سر»]. [16] [لم يرد في ط علمية]. [17] [لم يرد في الأسرار]. [18] [لم يرد في أعيان الشيعة]. [19] [في البحار و العوالم و الأسرار: «ثم دخلت»]. [20] [في أعيان الشيعة و اللواعج: «تمثل»]. [21] [في أعيان الشيعة و اللواعج: «تمثل»]. [22] [أضاف في أعيان الشيعة و اللواعج: «الزبيدي، و قيل: انه لما سمع أصوات نساء بني هاشم ضحک، و تمثل بذلک، فقال:»]. [23] [لم يرد في الدمعة الساکبة]. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk
‍ بسم الله الرحمن الرحیم هشتک های منتخب کانال ضامن اشک ویژه محرم و صفر: @zameneashk1
موضع عبدالله بن جعفر در مقابل شهادت فرزندانش در راه امام حسین ع در مقابل معترضان و دخل بعضي موالي عبدالله بن جعفر بن أبي‏طالب عليه‏السلام فنعي اليه ابنيه [24] . فقال أبوالسلاسل مولي عبدالله [25] : هذا ما لقينا [26] من الحسين بن علي عليهماالسلام! فحذفه عبدالله بن جعفر بنعله، ثم قال: يا ابن‏اللخناء! أ [27] للحسين عليه‏السلام تقول هذا؟ والله لو شهدته لأحببت أن لا أفارقه حتي أقتل معه، والله انه لمما يسخي نفسي [28] عنهما، [29] المصاب [30] بهما، أنهما أصيب [31] مع أخي و ابن‏عمي مواسيين [32] له، صابرين معه. ثم أقبل علي جلسائه فقال: الحمدلله الذي [33] عز علي بمصرع [34] الحسين عليه‏السلام، أن لا أکن آسيت حسينا بيدي فقد آساه ولدي [35] . المفيد، الارشاد، 128 / 2 عنه: الاربلي، کشف الغمة، 68 / 2؛ المجلسي، البحار 123 - 122 / 45؛ البحراني، العوالم، 390 / 17؛ البهبهاني، الدمعة الساکبة، 59 - 58 / 5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 482؛ مثله الأمين، لواعج الأشجان، / 217 ، و برخي از دوستان عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب که دو پسرش در کربلا شهيد شدند)به نزد عبدالله رفتند و خبر کشته شدن دو پسرش را به او دادند. عبدالله گفت: «انا لله و انا اليه راجعون.» پس ابوالسلاسل، غلام عبدالله گفت: «اين اندوهي است که ما از ناحيه‏ي حسين بن علي داريم» (و او باعث اين مصيبت شد؟) عبدالله نعلين خود را به او زد و او را از نزد خود دور کرد و گفت: «اي پسر زن لخناء (دشنامي است در عرب)! آيا درباره‏ي حسين عليه‏السلام چنين گويي؟ به خدا اگر من در خدمت آن حضرت بودم، هر آينه دوست مي‏داشتم از او دور نشوم تا در کنارش کشته شوم، به خدا چيزي که مرا از آن دو خشنود مي‏کند و در مرگشان دلداري به من مي‏دهد، اين است که آن دو در رکاب برادر و پسر عمويم کشته شدند و جان خود را در راه ياريش دادند و درباره‏ي او شکيبايي ورزيدند.» سپس رو به هم‏نشينان خود کرد و گفت: «سپاس خداوندي را که گران کرد بر من شهادت حسين را و اگر من به دست خود ياريش نکردم، دو فرزندم او را ياري کردند.» رسول محلاتي، ترجمه‏ي ارشاد، 128 / 2 اختلاف مقتل [24] [اللواعج: «عونا و جعفرا فاسترجع و جعل الناس يعزونه، فقال مولي له يسمي أبوالسلاسل»]. [25] [اللواعج: «عونا و جعفرا فاسترجع و جعل الناس يعزونه، فقال مولي له يسمي أبوالسلاسل»]. [26] [الأسرار: «لقيه»]. [27] [لم يرد في الأسرار]. [28] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «بنفسي»]. [29] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام: «و يعزيني عن» و في اللواعج: «و يهون علي»]. [30] [العوالم: «مصائب»]. [31] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار و اللواعج: «أصيبا»]. [32] [في کشف الغمة و الدمعة الساکبة و الأسرار: «مواسين»]. [33] [لم يرد في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و کشف الغمة و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و اللواعج]. [34] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار و اللواعج: «مصرع»]. [35] [في البحار و العوالم و الأسرار و اللواعج: «ولداي»]. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
خبر رسیدن شهادت امام حسین ع به مدینه منوره و عکس العمل مردم تقدم [ابن‏زياد] الي عبدالملک بن أبي‏الحديث [11] [...] بالمدينة [...] فقال عبدالملک [12] : فرکبت راحلتي و سرت نحو المدينة، فلقيني رجل من قريش [13] ، فقال: ما الخبر؟ فقلت: الخبر عند الأمير تسمعه. قال: انا لله و انا [14] اليه راجعون قتل و الله الحسين عليه‏السلام! و لما دخلت علي عمرو بن سعيد، فقال: ما وراءک؟ فقلت: ما يسر [15] الأمير، قتل الحسين بن علي عليه‏السلام. فقال: اخرج، فناد بقتله. فناديت، فلم أسمع والله [16] واعية قط مثل واعية بني‏هاشم في دورهم علي الحسين بن علي عليهماالسلام حين سمعوا [17] النداء [18] بقتله، فدخلت [19] علي عمرو بن سعيد، فلما رآني تبسم الي ضاحکا، ثم [20] أنشأ متمثلا [21] بقول عمرو بن معدي کرب [22] : عجت نساء بني زياد عجة کعجيج نسوتنا غداة الأرنب‏ ثم قال عمرو: هذه واعية بواعية عثمان [23] . المفيد، الارشاد، 128 - 127 / 2 عنه: المجلسي، البحار، 122 - 121 / 45؛البحراني، العوالم، 390 - 389 / 17؛ مثله البهبهاني، الدمعة الساکبة، 58 - 57 / 5؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 482؛ الأمين، أعيان الشيعة، 615 / 1، لواعج الأشجان، / 215 ،موسوعةالامام الحسین ع ج 7 [ صفحه 181] [24] عبدالملک گويد: من سوار بر شتر شده و به سوي مدينه رهسپار شدم. پس مردي از قريش مرا ديدار کرد و گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خبر نزد امير است و آن را خواهي شنيد.» گفت: «انا لله و انا اليه راجعون. به خدا، حسين عليه‏السلام کشته شد.» و چون بر عمرو بن سعيد درآمدم، گفت: «چه خبر داري؟» گفتم: «خبري است که امير را شاد کند. حسين بن علي کشته شد.» گفت: «بيرون برو و خبر کشته شدن او را در شهر جار بزن.» پس آمدم و جار کشيدم. پس شيون و فريادي هرگز نشنيده بودم، مانند شيون زنان بني‏هاشم که آن روز از خانه‏هاشان شنيدم. آن گاه که خبر کشته شدن حسين بن علي را شنيدند. پس به نزد عمرو بن سعيد درآمدم، چون مرا ديد، خنده‏اي کرد و آن گاه به شعر عمرو بن معدي کرب تمثل جست که گويد: شيون کردند زنان بني زياد شيوني مانند شيون زنان ما در باداد روز ارنب‏ سپس عمرو گفت: «اين شيون (امروز) در برابر شيون عثمان (که زنان بني‏اميه بر او کردند).» رسول محلاتي، ترجمه‏ي ارشاد، 128 - 127 / 2. اختلاف در مقاتل [11] [في البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «أبي‏الحارث» و في أعيان الشيعة و اللواعج: «الحارث»]. [12] [الأسرار: «عبدالله»]. [13] [في الدمعة الساکبة: «قيس»، و في الأسرار: «قريش أو بني قيس»]. [14] [لم يرد في الأسرار]. [15] [في ط مؤسسة آل البيت عليهم‏السلام و البحار و العوالم و الدمعة الساکبة و الأسرار: «ما سر»]. [16] [لم يرد في ط علمية]. [17] [لم يرد في الأسرار]. [18] [لم يرد في أعيان الشيعة]. [19] [في البحار و العوالم و الأسرار: «ثم دخلت»]. [20] [في أعيان الشيعة و اللواعج: «تمثل»]. [21] [في أعيان الشيعة و اللواعج: «تمثل»]. [22] [أضاف في أعيان الشيعة و اللواعج: «الزبيدي، و قيل: انه لما سمع أصوات نساء بني هاشم ضحک، و تمثل بذلک، فقال:»]. [23] [لم يرد في الدمعة الساکبة]. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
161 🌺🌴 2 قدسی بودن قیام عاشورا ص 40 از کتاب مذبوح فرات 🌺🌴 قیام امام حسین علیه السلام قدسی است، یعنی جه؟ 🌺🌴 برکات قدسی بودن قیام امام حسین علیه السلام و زیارت عاشوراء 🌺🌴 با فهمیدن تعریف قدسی بودن زیارت عاشوراء می توانیم به دهها، بلکه نزدیک به صد سوال در این زمینه پاسخ دهیم. 🌺🌴 مطالب قدسی بودن قیام عاشوراء را از صفحه ی 40 دقیقا توضیح دادیم. دوستان بعد از شنیدن صوت حتما به کتاب مذبوح فرات مراجعه بفرمایید. ❤️ دوستان را برای آموزش مقتل به کانال دعوت کنید تا مقتل معتبر بین محبان منتشر شود. السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh