eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
895 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh تبادل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۱ نازل شدن فاطمه زهرا علیها السلام 📜شیخ فخرالدین نجفی رحمه الله از ابن سعید شامی روایت کرده است: من همراه کسانی بودم که سرمبارک امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش را از کوفه به شام می بردند وقتی به معبد نصرانی رسیدیم در آنجا منزل کردیم. سرداران لشکر با هم گفت وگو کردند که شبانه هجوم کنیم و مردم این معبد را بکشیم و آن را برای استراحت خودمان قرار دهیم؛ ولی دیوارهای آن معبد خیلی بلند بود و آنها نمی توانستند از آن بالا بروند در آن لحظه سردار لشکر؛ یعنی شمر لعین و یارانش پیاده وارد معبد شدند یکی ازراهبان به نام قسیس در را باز کرد و به شمر گفت: شما چه کسانی هستید و چه چیزی می خواهید؟ شمرلعین گفت: ما از لشکریان عبیدالله بن زیاد علیه السلام هستیم از عراق آمده ایم و عازم شام هستیم. آن راهب :گفت برای چه کاری عازم شام هستید؟ شمر گفت :شخصی علیه یزید بن معاویه قیام کرد و یزید چند لشکر برای مقابله با او فرستاد و او را شکست داد و این سرهای بریده آنها است و اینان نیز زن و بچه های آنها هستند که اسیرشده اند. راوی می گوید :راهب بزرگ به سر مبارک امام حسین علیه السلام خیره شد و یکباره نوری از آن سر مبارک به سوی آسمان رفت. راهب به شمرگفت :معبد ما جایی برای لشکر شما ندارد این سرها را به مراه اسیران داخل بفرستید و خود بیرون معبد مراقب آنها باشید. شمرقبول کرد و سر مبارک امام حسین علیه السلام را در صندوقچه ای گذاشت و آن را قفل کرد و به راهب داد و سرهای دیگر را به همراه اسیران وارد معبد کردند و خود اطراف معبد خوابیدند. راوی می گوید: راهب به صندوقچه خیره شده بود یکباره دید سقف اتاقی که صندوقچه در آن قرار داشت شکافت و از آن تخت بزرگی که از اطرافش نور می درخشید پایین آمد و درهمان لحظه زن بزرگواری که زیباتر از حورالعین بود از تخت پایین آمد و گفت: چشم هایتان را ببندید و نگاه نکنید. سپس زنانی از آن اتاق خارج شدند یکی می گفت: ایشان حواء همسر گرامی حضرت آدم علیه السلام، صفیه، هاجر و راحیل مادر حضرت یوسف علیهما السلام هستند، دیگری می گفت: ایشان مادرموسی علیها السلام ،آسیه علیها السلام ،مریم علیها السلام و خدیجه کبری علیها السلام هستند . آن گاه آن بزرگواران نزد صندوق رفتند و سر مبارک را خارج کردند و هر کدام سر مبارک را بغل کردند و بوسیدند وقتی نوبت به سرور زنان جهانیان حضرت فاطمه زهراعلیها السلام رسید راهب بیهوش بر زمین افتاد در حالی که فقط گوش هایش می شنیدند که آن بزرگوار می فرمود: سلام بر تو ای شهید مادرسلام بر توای مظلوم ،مادر سلام بر تو ای جان ،مادر سلام بر تو ای کشته شده مادر خدای تبارک و تعالی انتقام مرا از کسانی که تو را به شهادت رسانده اند خواهد گرفت. وقتی راهب صدای گریه زنان بزرگوار را شنید کاملاً بی هوش شد و چیزی نشنید. وقتی به هوش آمد بلند شد و قفل را شکست و سر مبارک را از صندوقچه درآورد و غسل داد و بر آن مشک و عنبر و کافور ،مالید سپس آن را بالای صندوقچه قرار داد و به آن سر مبارک خیره شد و با گریه عرض کرد :ای سر سروران آدم علیه السلام می خواهم تو را بشناسم خودت را برایم معرفی کن . راوی می گوید: یکباره آن سر مبارک به اذن خدای تبارک و تعالی چنین فرمود: من ،مظلومم من ،شهیدم من ستمدیده ام من همان کسی هستم که بر طغیانگر و متکبر قیام کردم و مرا به ناحق شهید کردند، من فرزند محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم ، فرزند علی مرتضی علیه السلام، فرزند فاطمه زهرا علیها السلام فرزند خدیجه کبری ها علیه السلام، فرزند عروة الوثقی، شهید کربلا، مظلوم کربلا و تشنه کربلایم من همان کسی هستم که حقش را پایمال کردند. راوی می گوید :وقتی راهب حرف های آن سر مبارک را شنید شاگردانش را جمع کرد و آن چیزهایی را که دیده بود برای آنها بازگو کرد، سپس آنها که هفتاد نفر بودند زنگ معبد را بر زمین انداختند و اعمال یهود و مسیح را کنار زدند و نزد امام سجاد علیه السلام آمدند و به دست ایشان اسلام آوردند و از حضرت اجازه خواستند تا به آنها حمله کنند؛ اما امام سجاد علیه السلام به آنها فرمود: این کار را نکنید؛ زیرا به زودی خدای تبارک و تعالی انتقام ما را از این قوم کافر خواهد گرفت. 📚مدینه المعاجز، بحرانی ص ۲۰۴ ✅ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل @m_h_tabemanesh ضامن اشک در ایتا❤️ https://eitaa.com/zameneashk1 ضامن اشک در تلگرام❤️ https://telegram.me/zameneashk
۲۲ (191) خارج شدن نور از مرقد مطهرپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم ابن بابویه رحمه الله در امالی از امام صادق علیه السلام در مورد به شهادت رسیدن امام حسین علیه السلام روایت کرده است عتبة بن ابی سفیان نام های با این مضمون برای یزید لعین نوشت: به نام خداوند بخشاینده ،مهربان برای یزید بن معاویه از طرف عتبة بن ابی سفیان به راستی که امام حسین علیه السلام و خلافت تو را نمی پذیرد و با تو بیعت نخواهد کرد دستور شما در مورد ایشان چیست؟ یزید برای او چنین نوشت ای عتبه هرگاه نوشته من به تو رسید برو و ببین چه کسانی با من هستند و چه کسانی با من نیستند و حسین بن علی علیه السلام را که عازم مکه است بکش و سر او را همراه آن نوشته برای من بفرست. خبرآن نامه نگاری به امام حسین علیه السلام رسید پس امام حسین علیه السلام عازم عراق شدند ووقتی شب همه جا را فراگرفت نزد مرقد مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتند تا با ایشان وداع کنند. وقتی امام حسین علیه السلام به مرقد مطهرپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسیدند نوری از آن مرقد مطهر به خارج شد و آنجا را نورانی کرد ایشان روز دوم نیز نزد مرقد مطهر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتند و در آنجا خوابیدند در همان حال پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به خواب ایشان آمدند و امام حسین علیه السلام را بغل کردند و بوسیدند وبه ایشان فرمودند:ای حسین علیه السلام جانم پدر و ماردم به فدایت تو را می بینم در حالی که در خون خود می غلتی ای فرزندم تو به سوی ما و پدر و مادر و برادرت خواهی آمد و به راستی که ایشان مشتاق دیدن تو هستند. وقتی امام حسین علیه السلام سر از سجده برداشتند چشمان ایشان پر ازاشک شده بود، سپس نزد اهل بیت علیهم السلام خود رفتند و بعد از تعریف کردن خوابشان با ایشان وداع کردند. 📚مدينة المعاجز ص ١٨٨ ┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ "باب الحسین(ع) در تلگرام" https://t.me/Babolhusein "ضامن اشک در ایتا" https://eitaa.com/zameneashk1
۲۳ (192) نازل شدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امام علی علیه السلام 📜درثاقب مناقب ازجابربن عبدالله انصاری روایت شده است وقتی امام حسین علیه السلام عازم کربلا شدند نزد ایشان رفتم و عرض کردم چرا شما مانند برادر بزرگوارتان امام حسن علیه السلام صلح نمی کنید؟! امام حسین علیه السلام با خشم به من نگاه کردند و فرمودند: ای جابر! صلح برادرم به صلاح امت اسلام بود و اکنون شهید شدن من به صلاح امت اسلام است؛ زیرا در زمان برادرم،تمام سرداران لشکر و سپاهمان به وسیله رشوه دادن معاویه کناره گیری کردند و اگر برادرم در آن زمان جنگ می کرد اسلام نابود می شد، پس برادرم امام حسن علیه السلام چون می دانست اگر جنگ کند پشتوانه ای نخواهد داشت با معاویه صلح کرد و این صلح باعث پیروزی اسلام شد و اکنون اگر من با یزید لعین صلح کنم پشت به اسلام کرده ام؛ زیرا با این کارم خلافت یزید لعین را قبول کرده دستورات اسلام را نادیده گرفته ام پس باید به جنگ او بروم که صلاح امت اسلام در این کار است. سپس فرمودند: ای جابرا می خواهی حرف های جدم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و پدرم علی علیه السلام را برای تو گواهی بیاورم؟ عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت. راوی می گوید: در همان لحظه دیدم امام حسین علیه السلام چیزی را زیر لب های مبارکشان زمزمه کردند و یکباره آسمان شکافته شد و نوری از آن خارج شد و حضرت محمد صلی الله علیه وسلم، امام علی علیه السلام ، فاطمه زهرا علیها السلام امام حسن علیه السلام، جعفر طیار علیه السلام و حمزه سیدالشهدا علیه السلام نزد امام حسین علیه السلام آمدند. آن گاه امام حسین علیه السلام به پیامبر هم عرض کردند ای جد بزرگوارم به راستی که جابر مرا برای کاری که می خواهم انجام دهم سرزنش می کند و می گوید: کارم به ضرر اسلام است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمودند: ای جابرا آیا در زمان فرزندم حسن بن علی علیه السلام به تو نفرموده بودم که اگر به امام خودت ایمان نداشته باشی هیچ ایمانی به خدایت نخواهی داشت؟! ای جابرا به راستی که کار فرزندم حسین بن علی علیه السلام به امر خدای تبارک و تعالی است. آیا می خواهی جای ،معاویه یزید و فرزندم حسین بن علی را ببینی؟ عرض کردم بله جانم به فدایت. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به پای مبارک خود را بر زمین زدند و زمین شکافته شد و دیدم آتش جهنم شعله ور است و ولید ابوجهل ،معاویه و یزید را دیدم که زنجیری از آتش بر گردن دارند و عذاب آنها شدیدتراز همه اهل جهنم است. سپس فرمودند: ای جابرا اکنون به آسمان نگاه کن راوی می گوید به آسمان نگاه کردم یکباره آسمان باز شد و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همراه امام علی و همراهانشان به سوی آسمان رفتند و وقتی به بهشت رسیدند به امام حسین علیه السلام فرمودند :به سوی ما بیا تا به بهشت برویم سپس امام حسین علیه السلام نزد ایشان رفتند و من ایشان را دیدم که وارد بهشت شدند پس از چند لحظه چشمانم را بستم و دیگر چیزی ندیدم . 📚مدينه المعاجز: ص 190 @zameneashk1
۲۴ نازل شدن فاطمه زهرا علیها السلام 📝شیخ فخرالدین نجفی رحمه الله از ابن سعید شامی روایت کرده است: من همراه کسانی بودم که سرمبارک امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش را از کوفه به شام می بردند وقتی به معبد نصرانی رسیدیم در آنجا منزل کردیم. سرداران لشکر با هم گفت وگو کردند که شبانه هجوم کنیم و مردم این معبد را بکشیم و آن را برای استراحت خودمان قرار دهیم؛ ولی دیوارهای آن معبد خیلی بلند بود و آنها نمی توانستند از آن بالا بروند در آن لحظه سردار لشکر؛ یعنی شمر لعین و یارانش پیاده وارد معبد شدند یکی ازراهبان به نام قسیس در را باز کرد و به شمر گفت: شما چه کسانی هستید و چه چیزی می خواهید؟ شمرلعین گفت: ما از لشکریان عبیدالله بن زیاد علیه السلام هستیم از عراق آمده ایم و عازم شام هستیم. آن راهب :گفت برای چه کاری عازم شام هستید؟ شمر گفت :شخصی علیه یزید بن معاویه قیام کرد و یزید چند لشکر برای مقابله با او فرستاد و او را شکست داد و این سرهای بریده آنها است و اینان نیز زن و بچه های آنها هستند که اسیرشده اند. راوی می گوید :راهب بزرگ به سر مبارک امام حسین علیه السلام خیره شد و یکباره نوری از آن سر مبارک به سوی آسمان رفت. راهب به شمرگفت :معبد ما جایی برای لشکر شما ندارد این سرها را به مراه اسیران داخل بفرستید و خود بیرون معبد مراقب آنها باشید. شمرقبول کرد و سر مبارک امام حسین علیه السلام را در صندوقچه ای گذاشت و آن را قفل کرد و به راهب داد و سرهای دیگر را به همراه اسیران وارد معبد کردند و خود اطراف معبد خوابیدند. راوی می گوید: راهب به صندوقچه خیره شده بود یکباره دید سقف اتاقی که صندوقچه در آن قرار داشت شکافت و از آن تخت بزرگی که از اطرافش نور می درخشید پایین آمد و درهمان لحظه زن بزرگواری که زیباتر از حورالعین بود از تخت پایین آمد و گفت: چشم هایتان را ببندید و نگاه نکنید. سپس زنانی از آن اتاق خارج شدند یکی می گفت: ایشان حواء همسر گرامی حضرت آدم علیه السلام، صفیه، هاجر و راحیل مادر حضرت یوسف علیهما السلام هستند، دیگری می گفت: ایشان مادرموسی علیها السلام ،آسیه علیها السلام ،مریم علیها السلام و خدیجه کبری علیها السلام هستند . آن گاه آن بزرگواران نزد صندوق رفتند و سر مبارک را خارج کردند و هر کدام سر مبارک را بغل کردند و بوسیدند وقتی نوبت به سرور زنان جهانیان حضرت فاطمه زهراعلیها السلام رسید راهب بیهوش بر زمین افتاد در حالی که فقط گوش هایش می شنیدند که آن بزرگوار می فرمود: سلام بر تو ای شهید مادرسلام بر توای مظلوم ،مادر سلام بر تو ای جان ،مادر سلام بر تو ای کشته شده مادر خدای تبارک و تعالی انتقام مرا از کسانی که تو را به شهادت رسانده اند خواهد گرفت. وقتی راهب صدای گریه زنان بزرگوار را شنید کاملاً بی هوش شد و چیزی نشنید. وقتی به هوش آمد بلند شد و قفل را شکست و سر مبارک را از صندوقچه درآورد و غسل داد و بر آن مشک و عنبر و کافور ،مالید سپس آن را بالای صندوقچه قرار داد و به آن سر مبارک خیره شد و با گریه عرض کرد :ای سر سروران آدم علیه السلام می خواهم تو را بشناسم خودت را برایم معرفی کن . راوی می گوید: یکباره آن سر مبارک به اذن خدای تبارک و تعالی چنین فرمود: من ،مظلومم من ،شهیدم من ستمدیده ام من همان کسی هستم که بر طغیانگر و متکبر قیام کردم و مرا به ناحق شهید کردند، من فرزند محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم ، فرزند علی مرتضی علیه السلام، فرزند فاطمه زهرا علیها السلام فرزند خدیجه کبری ها علیه السلام، فرزند عروة الوثقی، شهید کربلا، مظلوم کربلا و تشنه کربلایم من همان کسی هستم که حقش را پایمال کردند. راوی می گوید :وقتی راهب حرف های آن سر مبارک را شنید شاگردانش را جمع کرد و آن چیزهایی را که دیده بود برای آنها بازگو کرد، سپس آنها که هفتاد نفر بودند زنگ معبد را بر زمین انداختند و اعمال یهود و مسیح را کنار زدند و نزد امام سجاد علیه السلام آمدند و به دست ایشان اسلام آوردند و از حضرت اجازه خواستند تا به آنها حمله کنند؛ اما امام سجاد علیه السلام به آنها فرمود: این کار را نکنید؛ زیرا به زودی خدای تبارک و تعالی انتقام ما را از این قوم کافر خواهد گرفت. 📚مدينه المعاجز: ص 205 @zameneashk1
۲۵ گریه فاطمه زهرا علیها السلام 📝درکامل الزیارات از این بصیر روایت شده است روزی نزد امام صادق علیه السلام مشرف شد درآن لحظه فرزندش موسی بن جعفر علیه السلام وارد مجلس شد، ایشان برخاستند و فرزند برومند خود را بغل کردند و بوسیدند و فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که شما را اذیت بکند ،خدا لعنت کند کسی را که شما را به شهادت برساند و خدا لعنت و ذلیل گرداند کسی را که به شما احترام نمی گذارد. راوی می گوید: در آن لحظه امام صادق علیه السلام گریه کردند و گریه ایشان طولانی شد. سپس فرمود: ای ابابصیررحمه الله ! یکباره به یاد جدم حسین بن علی علیه السلام افتادم و گریه ام گرفت. ای ابابصیررحمه الله مادرمان فاطمه زهرا علیها السلام نیز گریه می کند و آتش جهنم به خاطر گریه ایشان شعله ور می شود و دریاها خروشان می شوند. ابو بصیر می گوید: عرض کردم: جانم به فدایت ای مولای من این کار خیلی عظیم و عجیب است. حضرت فرمود: بزرگتر و عجیب تر از آن را نشنیده ای پس کاری کن که دل فاطمه زهرا علیها السلام را آرام و ایشان را خوشحال و مسرور کنی ابو بصیر می گوید: از آن روز به بعد همیشه گریان بودم و روزها را روزه می گرفتم تا وقتی که امام صادق علیه السلام آرام شد و من نیز آرام شدم و خدا را سپاس گفتم. 📚مدینه المعاجز ص: 208 @zameneashk1
26 نور در تنور 📝روایت شده است وقتی سر امام حسین علیه السلام به دست عبیدالله بن زیاد رسید خولی را خواست پس خولی نزد ابن زیاد رفت و ابن زیاد به او گفت ای !خولی این سر را با خود ببر تا وقتی که آن را از تو بخواهم. خولی گفت: اطاعت می کنم سپس به سوی منزلش رفت. زنش به او گفت چه چیزی در دست تو است؟ گفت: این سر حسین بن علی علیه السلام است که به اندازه ثروت کل دنیا می ارزد. زنش گفت: لعنت بر توا به راستی که در روز قیامت جدّ بزرگوارش محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم دشمن تو خواهد بود. سپس به او گفت: تو شوهر من نیستی و دیگر با تو نخواهم ماند. راوی می گوید خولی نزد زن دیگرش از بنی ثعلب رفت وقتی آن زن متوجه سر مبارک شد به او گفت: ای خولی این سر چه کسی است؟ راوی می گوید: خولی ترسید بگوید که این سر مبارک حسین بن علی علیه السلام است پس به او گفت این سر یک شورشی است. زنش گفت: اسم این شخص چیست؟ خولی چیزی نگفت و آن سر مبارک را در تنورگذاشت. زن خولی هنگام شب متوجه شد که از تنور نور خارج شده به سوی آسمان می رود. وقتی کنار تنور رفت، صدای تسبیح و قرآن شنید. نزد شوهرش خولی رفت و به او گفت من چنین و چنان دیدم و شنیدم خولی گفت: صاحب این سر یک شورشی است که علیه عبیدالله بن زیاد قیام کرده بود. زن خولی گفت :اسم صاحب سر چیست؟ خولی گفت: حسین بن علی علیه السلام . وقتی زن خولی چنین شنید فریادی کشید و بیهوش بر زمین افتاد بعد از مدّتی به هوش آمد و به خولی گفت: وای بر تو ای بدترین کافران به راستی که محمد صلی الله علیه وآله وسلم و عترت پاکش را اذیت کردهای آیا از پروردگار هفت آسمان و هفت زمین نمی ترسی و برای سر فرزند سرور زنان جهانیان جایزه می خواهی؟ راوی می گوید: بعد از آن زن خولی با گریه و زاری از منزل بیرون رفت وقتی خولی برای عیاشی و خوش گذرانی بیرون رفت زن خولی سر مبارک را از تنور بیرون آورد و آن را روی دامن خود گذاشت و شروع کرد به بوسیدن آن سر مبارک در حالی که می گفت خدا لعنت کند کسی که تو را به این روز انداخته ،است خدا لعنت کند کسی که خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را اذیت کرده است. خواب بر چشمان آن زن غلبه کرد و در حالی که سر مبارک را در آغوش گرفته بود خوابید. شده وقتی از خواب بیدار شد صبح بود ،در آن لحظه خولی لعین آمد و خواست سر مبارک را از او بگیرد؛ ولی او نگذاشت دست آن لعین به سر مبارک برسد و به خولی گفت: هرگز دستت به این سر مبارک نمی رسد تا وقتی که از جنازه ام عبور کنی.آن گاه خولی عصبانی شد و با شمشیر به شکم آن زن بزرگوارزد و او به درجه رفیع شهادت نائل شد. 📚مدینه المعاجز ص ۲۱۱ @zameneashk1
۲۷ امام علی علیه السلام و واقعه کربلا را دید 📜درامالی ازابن عباس رحمه الله روایت شده است وقتی امام علی علیه السلام عازم صفین بودند من نیز همراه ایشان بودم وقتی به سرزمین نینوا (کربلا) رسیدیم ایشان از اسب پایین آمدند و با صدای بلند مرا صدا زدند و فرمودند: ای ابن عباس علیه السلام! آیا این مکان را می شناسی؟ اگر تو نیز این مکان را بشناسی مثل من گریه و زاری می کنی . ابن عباس رحمه الله می گوید: ایشان شروع کردند به گریه کردن تا وقتی که ریش مبارک ایشان از اشک خیس شد و ما نیز همراه ایشان گریه کردیم. سپس ایشان فرمودند: من هیچ کاری با آل سفیان ندارم جز این که می خواهم به جنگ حزب شیطان و دوستان کافرش بروم. صبر پیشه کن ای ابا عبدالله علیه السلام به راستی که آنچه برای تو اتفاق خواهد افتاد بر سر پدرت نیز اتفاق می افتد راوی می گوید سپس آبی خواستند و با آن آب وضو گرفتند و آنچه دوست داشتند نماز خواندند و بعد از تمام شدن ،نماز سجده کردند و در حال سجده به خواب رفتند. بعد از مدتی سر از سجده برداشتند و مرا صدا زدند و فرمودند: ای ابن عباس کجایی؟ عرض کردم :من همین جا هستم ای سرورم. فرمودند: رویایی دیدم. عرض کردم خیر دیدید. فرمودند: آسمان را دیدم که گویا شکافته شد و مردان سفیدی که در دست آن ها پرچم های سفیدی بود به سوی زمین آمدند در حالی که شمشیر برکمر ص: 212 بسته بودند و شمشیرهای شان از سفیدی می درخشید، آن گاه دور این زمین (کربلا) را خط کشیدند و نیز دیدم نخلها گردنهای خود را بر زمین انداختند و خون از زمین جاری شد و فرزندم حسین را دیدم که در آن خون دست و پا میزد و کمک می خواست ولی کسی به یاری او نیامد، سپس آن مردان به او گفتند: صبر پیشه کنید ای خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به راستی که شما به دست شرورترین و بدترین مردم روی زمین به شهادت خواهید رسید و بهشت مشتاق دیدار شما است. سپس آن مردان فرشتگان روبه من کردند و گفتند: ای امیرالمؤمنین علیه السلام! بشارت باد بر تو به راستی که خدای تبارک و تعالی در روز قیامت چشم تو را روشن خواهد کرد هنگامی که همۀ مردم در یک جا جمع می شوند آنگاه حضرت علی کمی مشک پیدا کردند و فرمودند :ای ابن عباس! آیا داستان آن را می دانی؟ عرض کردم خدا و حجت خدا علیه السلام بهتر می دانند. حضرت فرمودند :روزی حضرت عیسی علیه السلام به همراه حواریون از این سرزمین می گذشتند یکباره چند آهو را دیدند که گرد هم جمع شده اند و گریه می کنند .حضرت عیسی علیه السلام و حواریون نیز نشستند و گریه کردند؛ ولی نمی دانستند برای چه گریه می کنند آن گاه حواریون از حضرت عیسی علیه السلام سؤال کردند :ای روح الله علیه السلام! چرا گریه می کنید؟ ایشان فرمودند: آیا می دانید اینجا چه سرزمینی است؟ اینجا سرزمینی است که فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و فرزند طاهره بتول در آن به شهادت می رسد خاک این سرزمین خوشبوتر از مشک است. آن گاه حضرت عیسی علیه السلام آهوها را کنار زدند و جای آنها مشک ریخته شده بود پس آن را بوییدند و فرمودند: خدایا این را برای پدر بزرگوارش نگهدار تا آن را بو کند و تسلی خاطر داشته باشد ای ابن عباس این همان مشک است . 📚مدینه المعاجز ص ۲۱۳ @zameneashk1
۲۸ نازل شدن فرشته 📝درثاقب مناقب از امام رضا علیه السلام روایت شده است فرشته ای از طرف خداوند تبارک و تعالی نزد امام حسین علیه السلام مشرف شد در حالی که یاران ایشان از شدت عطش ناله می کردند پس عرض کرد خدای تبارک و تعالی بر شما سلام می رساند و می فرماید آیا حاجتی دارید تا آن را برآورده سازم؟ امام حسین علیه السلام فرمودند: یارانم تشنه هستند فقط از خدا می خواهم که آنها سیراب شوند آن فرشته عرض کرد اکنون از طرف باری تعالی بر من وحی شد: به حسین علیه السلام بگویید که با انگشت ابهام خود پشت سرش روی زمین خطی بکشد به اذن خدای تبارک و تعالی آب گوارایی از آنجا خارج خواهد شد که تو و یاران باوفایت از آن سیراب خواهید شد. سپس امام حسین علیه السلام این کار را کردند و به اذن خدای تبارک و تعالی آب گوارایی از آنجا خارج شد که شیرین تر از عسل، سفیدتر از شیر و خوشبوتر از مشک بود و امام حسین علیه السلام و یاران ایشان از آن آب گوارا نوشیدند و سیراب شدند سپس فرشته عرض کرد ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به این آب رحیق مختوم می گویند آبی که با مشک عطراگین شده است. آیا اجازه می دهید من نیز می دهید از آن آب بنوشم؟ امام حسین علیه السلام به او فرمودند: اگر دوست داری از آن نوش جان کن. 📚مدینه المعاجز ص ۱۸۳ @zameneashk1
29 نازل شدن چهار فرشته 📜درثاقب مناقب روایت شده است از امام رضا درباره تشنه به شهادت رساندن امام حسین سؤال شد. امام رضا علیه السلام فرمودند این خبر را از کجا شنیده اید؟ سپس فرمودند :به راستی که خدای تبارک و تعالی چهار فرشته بزرگ خود را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد وقتی آن چهار فرشته نزد جد بزرگوارم امام حسین علیه السلام رسیدند به ایشان عرض کردند ای سرورما اجازه بدهید تمام این دشمنان را در یک لحظه نابود کنیم . امام حسین علیه السلام فرمود :خیر زیرا اسلام فقط با شهادت من پایدار می ماند سپس آنها عرض کردند پس یک جرعه از این آب را بنوش که دیگر از این آب آب دنیا نخواهی نوشید. امام حسین علیه السلام نیز از آن آب نوشیدند. 📚مدینه المعاجز ص ۱۸۳ @zameneashk1
30 گریه فاطمه زهرا علیها السلام 📜درکامل الزیارات از این بصیر روایت شده است روزی نزد امام صادق علیه السلام مشرف شد درآن لحظه فرزندش موسی بن جعفر علیه السلام وارد مجلس شد، ایشان برخاستند و فرزند برومند خود را بغل کردند و بوسیدند و فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که شما را اذیت بکند ،خدا لعنت کند کسی را که شما را به شهادت برساند و خدا لعنت و ذلیل گرداند کسی را که به شما احترام نمی گذارد. راوی می گوید: در آن لحظه امام صادق علیه السلام گریه کردند و گریه ایشان طولانی شد. سپس فرمود: ای ابابصیررحمه الله ! یکباره به یاد جدم حسین بن علی علیه السلام افتادم و گریه ام گرفت. ای ابابصیررحمه الله مادرمان فاطمه زهرا علیها السلام نیز گریه می کند و آتش جهنم به خاطر گریه ایشان شعله ور می شود و دریاها خروشان می شوند. ابو بصیر می گوید: عرض کردم: جانم به فدایت ای مولای من این کار خیلی عظیم و عجیب است. حضرت فرمود: بزرگتر و عجیب تر از آن را نشنیده ای پس کاری کن که دل فاطمه زهرا علیها السلام را آرام و ایشان را خوشحال و مسرور کنی ابو بصیر می گوید: از آن روز به بعد همیشه گریان بودم و روزها را روزه می گرفتم تا وقتی که امام صادق علیه السلام آرام شد و من نیز آرام شدم و خدا را سپاس .گفتم 📚مدینه المعاجز ص ۲۰۸ @zameneashk1
31 علم داشتن به شهادت 📜از ابی حمزه ثمالی رحمه الله روایت شده است شنیدم امام سجاد علیه السلام فرمودند :وقتی شب عاشورا فرارسید پدر بزرگوارم امام حسین علیه السلام و اصحاب خود را در خیمه جمع کردند و به آنها فرمودند: ای دوستان و یاران من افردا روز سختی در پیش داریم این قوم فقط می خواهند مرا به شهادت برسانند و هیچ کاری با شما ندارند پس امشب بروید و جانتان را نجات دهید خدا شما را رحمت کند. آن ها عرض کردند :ما هرگز چنین کاری نخواهیم کرد. ایشان فرمودند: ای یاران باوفایم من می دانستم که شما چنین می گویید و به راستی که فردا من و همۀ شما به شهادت خواهیم رسید و سرهایمان روی نیزه ها قرار خواهد گرفت و نیز زنان و کودکانمان اسیر می شوند. آن گاه قاسم بن حسن علیه السلام پسر عموی گرامی ام علیه السلام عرض کرد: عمو جانا آیا من نیز در رکاب شما به شهادت می رسم؟ حضرت فرمود :شهادت نزد تو چگونه است؟ عرض کرد :به خدا قسم از عسل شیرین تراست. امام فرمود :بله تو نیز به شهادت خواهی رسید و طفل شش ماهه ام علی اصغر نیز به شهادت خواهد رسید. قاسم گفت عمو جان! آیا دشمنی به خیمه ها حمله ور می شود و عبدالله علیه السلام را از مادرش می گیرد و به شهادت می رساند؟ حضرت فرمودند: خیر. سپس عرض کردند: ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آیا امام سجاد علیه السلام نیز به شهادت می رسد؟ فرمودند :خیر ،دست آنها به ایشان نمی رسد و از ایشان هشت امام خواهد آمد و ایشان پدر آن امامان است. 📚مدینه المعاجز ص: 206 @zameneashk1
32 نازل شدن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امام علی علیه السلام 📝درثاقب مناقب ازجابربن عبدالله انصاری روایت شده است وقتی امام حسین علیه السلام عازم کربلا شدند نزد ایشان رفتم و عرض کردم چرا شما مانند برادر بزرگوارتان امام حسن علیه السلام صلح نمی کنید؟! امام حسین علیه السلام با خشم به من نگاه کردند و فرمودند: ای جابر! صلح برادرم به صلاح امت اسلام بود و اکنون شهید شدن من به صلاح امت اسلام است؛ زیرا در زمان برادرم،تمام سرداران لشکر و سپاهمان به وسیله رشوه دادن معاویه کناره گیری کردند و اگر برادرم در آن زمان جنگ می کرد اسلام نابود می شد، پس برادرم امام حسن علیه السلام چون می دانست اگر جنگ کند پشتوانه ای نخواهد داشت با معاویه صلح کرد و این صلح باعث پیروزی اسلام شد و اکنون اگر من با یزید لعین صلح کنم پشت به اسلام کرده ام؛ زیرا با این کارم خلافت یزید لعین را قبول کرده دستورات اسلام را نادیده گرفته ام پس باید به جنگ او بروم که صلاح امت اسلام در این کار است. سپس فرمودند: ای جابرا می خواهی حرف های جدم پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و پدرم علی علیه السلام را برای تو گواهی بیاورم؟ عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت. راوی می گوید: در همان لحظه دیدم امام حسین علیه السلام چیزی را زیر لب های مبارکشان زمزمه کردند و یکباره آسمان شکافته شد و نوری از آن خارج شد و حضرت محمد صلی الله علیه وسلم، امام علی علیه السلام ، فاطمه زهرا علیها السلام امام حسن علیه السلام، جعفر طیار علیه السلام و حمزه سیدالشهدا علیه السلام نزد امام حسین علیه السلام آمدند. آن گاه امام حسین علیه السلام به پیامبر هم عرض کردند ای جد بزرگوارم به راستی که جابر مرا برای کاری که می خواهم انجام دهم سرزنش می کند و می گوید: کارم به ضرر اسلام است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمودند: ای جابرا آیا در زمان فرزندم حسن بن علی علیه السلام به تو نفرموده بودم که اگر به امام خودت ایمان نداشته باشی هیچ ایمانی به خدایت نخواهی داشت؟! ای جابرا به راستی که کار فرزندم حسین بن علی علیه السلام به امر خدای تبارک و تعالی است. آیا می خواهی جای ،معاویه یزید و فرزندم حسین بن علی را ببینی؟ عرض کردم بله جانم به فدایت. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به پای مبارک خود را بر زمین زدند و زمین شکافته شد و دیدم آتش جهنم شعله ور است و ولید ابوجهل ،معاویه و یزید را دیدم که زنجیری از آتش بر گردن دارند و عذاب آنها شدیدتراز همه اهل جهنم است. سپس فرمودند: ای جابرا اکنون به آسمان نگاه کن راوی می گوید به آسمان نگاه کردم یکباره آسمان باز شد و رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همراه امام علی و همراهانشان به سوی آسمان رفتند و وقتی به بهشت رسیدند به امام حسین علیه السلام فرمودند :به سوی ما بیا تا به بهشت برویم سپس امام حسین علیه السلام نزد ایشان رفتند و من ایشان را دیدم که وارد بهشت شدند پس از چند لحظه چشمانم را بستم و دیگر چیزی ندیدم . 📚مدینه المعاجز ص: ۲۹۰ @zameneashk1