🤵 خاطرات عروس و داماد 👰
واقعی👇 #پناه #قسمت_سوم ✍🏻و می پرسم من گفتم فوت شده ؟ نه ولی مشخص بود از کجا خب گفتی "همیشه می گفت"
قش !
سرخ شده بود ، اولین بار نبود که آماج تیرهای در رفته از زبان تندم می شد و از همین صبور بودنش متعجب بودم. سرش را بلند کرد و کلافه نگاهم کرد.گفت :
_شالتون افتاده
نیشخندی زدم و شال سبزم را تا وسط سرم بالا کشیدم موهای تازه پیرایش شده ام هنوز بوی خوش تافت می داد نمی خواستم بیخودی اعصابم را خورد حرف های صد من یه غاز این و آن بکنم راهم را کشیدم که بروم ولی جوری اسمم را صدا کرد که دلم سوخت
+پناه خانوم ! بخدا من اونجوری که شما فکر می کنید نیستم .اصلا به خالم کار ندارم .مگه خودم کور بودم تو این سالها ندیدمتون که یکی دیگه بیاد با چهار کلوم خوب و بد بکشه شما رو جلوی چشمم ؟ شما خیلی زود از کوره در میری و موضع می گیری
_وقتی میخوای ادای ادمای خوب و دلباخته رو دربیاری اما گند می زنی نتیجش میشه همین یه لطفی کن دست از سر کچل من بردار بهزاد خان ! وگرنه پای بابامو می کشم وسط
پسر خوبی بود اما شاید همین که از طرف افسانه معرفی شده و زیاد دور و ورم می پلکید باعث شده بود تهاجمی با او برخورد کنم .
چه بهتر که همین حالا پر بزنم سرم را تکان می دهم تا از خاطرات چند روز پیشم دور بشوم آمده ام اینجا تا از نو بسازم نه اینکه در گیر و دار گذشته وا بروم می ترسم که اینجا هم چیزی گریبان گیرم شود از فضای زیادی مذهبی این خانه هم حالا کم واهمه ندارم اگر قرار باشد آواره ای در قفسه دوباره باشم ... پس
سرم را روی زمین می گذارم و نمی فهمم که کی و در چه فکری تقریبا بی هوش می شوم .
صبح اولین روز تهران بودن را آن هم بعد از چند سال دوست دارم تازه می فهمم این آزادی واقعیست و خواب نبوده باید زودتر بروم سراغ کارهای دانشگاه تا وقت بیشتری برای خودم داشته باشم ضمن اینکه هنوز استرس ماندن یا نماندن در خانه ی حاج رضا را هم دارم همان شال و مانتویی که دیروز تنم بود را می پوشم و جلوی آینه ی نیم قدی اتاق طبق عادت آرایش کامل می کنم .
موهای بلوطی رنگم را یک طرفه روی صورتم می ریزم از چشم های مشکی و پوست کمی برنزه شده ام خوشم می آید ،چقدر گشتم تا این کرم را پیدا کنم برای کمی تغییر کردن .
اعتماد به نفسم را بیشتر می کند به چهره ی زیبا شده ی خودم لبخند می زنم .
✍🏻نمی دانم چرا اما معذبم که زهرا خانوم با این ریخت و قیافه ببینتم می ترسم مثل افسانه ایراد بگیرد یا عذرم را بخواهدقبل از بیرون رفتن از اتاق، کمی شالم را جلوتر می کشم ، زهرا خانوم نشسته و چیزی می دوزد ، با دیدنم لبخند می زند و می گوید :
+کجا میری مادر ؟
_میرم دانشگاه
+بسلامتی ،بلدی عزیزم ؟
_بله از فرشته جون آدرس گرفتم و به آژانس زنگ زدم
+خدا به همراهت
تشکر می کنم و راه می افتم نگاه مهربان اما نافذش توی ذهنم ثبت می شود و به روی خودم نمی آورم
ته دلم امیدوارم که پی گیری های حاج رضا به هیچ برسد و همینجا در معیت فرشته بمانم خیلی دوست داشتنی است و مرا مدام به یاد لاله می اندازد و خوبی هایش از نگاه های خیره ی راننده ی آژانس متوجه می شوم که خوب و موجه به نظر می آیم ! هرچند حوصله ی ترافیک های طولانی مدت تهران را ندارم اما خب باز هم به وضعیت تکراریی که تابحال داشته ام می چربد
بعد از پرداخت کرایه ی نجومی پیاده و با بسم الله وارد حیاط بزرگ و سرسبز دانشگاه می شوم .
چقدر خوشحالم. انگار در دنیای جدیدی را به رویم باز کرده اند و همه ی عالم و آدم خوش آمدگوی من شده اند !
با نیشی که تا بناگوش باز شده راهی سالن طبقه اول می شوم بجای نگاه کردن به تابلوی اعلانات و در و دیوار روی آدم ها زوم کرده ام و برایم جالب است که دخترها و پسرها توی چنین محیطی چه رفتاری و برخوردی دارند آزادی در روابطشان کاملا مشهود است
اولین بار نیست که دانشگاه می آیم ،چندباری با لاله رفته بودم دانشگاه اش اما خب تهران چیز دیگری ست !
از سنگینی نگاهی که رویم افتاده سر بر می گردانم و پسری را می بینم که به دیوار تکیه داده و در حالی که توی گوشش هندزفری گذاشته جوری به من نگاه می کند و پلک نمی زند که انگار چه دیده !
ناخودآگاه در پاسخ لبخندش تبسم می کنم چرایش را خودم هم نمی دانم اما خب او که مثل علاف های کوچه و خیابان نیست، دانشجوی مملکت قضیه اش فرق می کند !
چند قدمی به سمتم می آید و فاصله ی بینمان را طی می کندموهای بالا زده اش عجیب جلب توجه می کند مخصوصا چند تاری که روی صورتش ریخته
پیراهن چهارخانه ی قرمز رنگی پوشیده و آستین هایش را تا آرنج تا زده ، شلوار جین آبی و کفش های کالج سورمه ای خوش تیپ است و خوش خنده ! می گوید :
ورودی ترم یکی شما یا از اون خروجی هایی که من ندیده بودمشون
سرم را کمی کج می کنم و با پررویی می پرسم :
_یعنی همه ی ورود خروج ها زیر نظر شماست ؟
می خندد نخیر بنده دانشجوی ادبیات فارسی ام نه آمارگیر، سرکار خانوم ! منتها کلاس های این راهرو و بچه های این طبقه رو همه رو از دم می شناسم چون تقریبا هم ورودی و هم رشته ایم
مگر اینکه یکی این وسط انتقالی ای چیزی گرفته ب
🤵 خاطرات عروس و داماد 👰
قش ! سرخ شده بود ، اولین بار نبود که آماج تیرهای در رفته از زبان تندم می شد و از همین صبور بودنش متع
اشه که من بی خبر مونده باشم ازشک پس با اینکه منکر میشی ولی آمارگیری
وقتی می خندد شانه هایش به سمت جلو خم می شود خوشم اومد
_از سر و زبونت ، معلومه از این دست و پادارای شهرستانی هستی
_ببخشید مگه شهرستانی ها تفکیک میشن؟اینجا آره
_چطور ؟ برای توضیحات بیشتر شما رو به کافه ی پشت دانشگاه دعوت می کنیم دستش را بالا می آورد و ادامه می دهد البته پس از آشنایی اولیه
_اگه تمایلی به آشنایی نبود چطور ؟
_پس لزومی هم به توضیحات نیست اولا ثانیا شما که از دور داد و فریاد می زنی مایلی دیگه چرا
متوجه حرفش نمی شوم و او ادامه می دهدکیانم ، ورودی دو ساله پیش البته پس از دوران کوفتی سربازی وارد شدما و شما ؟
تردیدی نمی بینم برای گفتن یک اسم و مشخصات ساده !
ادامه دارد فردا شب ان شاءالله ❤️
🖊️📖🖊️📖🖊️📖🖊️📖🖊️
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
من 2 ماه نامزد کردم
دیروز دختر عمه ام زنگ زد باهاش برم بازار کار اداری داشت منم قبول کردم.
بعد برای نامزدم پیام دادم ک دارم باهاش میرم.بهم زنگ زد عصبانی بود ک چرا قبول کردم باهاش برم. گفت باید ی بهونه ایی بیاری ک نری باهاش. گفت باید اول اجازه می گرفتی.
منم گفتم آخه زنگ زد نمی تونستم ک بگم صب کن بزار از نامزد اجازه بگیرم. گفتم حالا ببخش ایندفعه باهاش میرم ولی دیگه نمیرم هیچ جایی باهاش چون تو دوست نداری باهاش برم.
گفت باشه بعدم با دلخوری ازم خداحافظی کرد.
تقریبا بعداز2 ساعت ک اودم خونه ب نامزدم زنگ زدم ولی برنداشت بعد واسش پیام فرستادم ولی بازم هیچ جوابی نداد.
شب باز خودم بهش پیام دادم گفتم چرا آخه انقدر بی خبری ؟ گفت واسه هیچی 🤷♀
چرا باید اینطوری کنه😔😔منکه معذرت خواهیم کردم. خودمم پیام دادم واسش زنگ هم زدم ولی اون جواب نمیده. دو روزه خبری ازش ندارم.
نمیدونم چرا باید بخاطر همچین موضوعی آنقدر بیخبر باشه.
توروخدا جواب بدین 🙏🙏🙏🙏
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
••💫💜••
📌 هیچ وقت به حرفهای من گوش نمیدهی.
روانشناسان معتقدند: گفتوگو برای زنان، بیش از مردان دارای اهمیت است! بدن زنان، طی گفتوگو، هورمون لذت (دوپامین) ترشح میکند، هر چه میزان این هورمون بالاتر رود، ارتباط قویتر و صمیمت نیز بیشتر میشود، در حالی که مردان چنین حالتی ندارند.
👈 خانمها صحبت میکنند تا حس وصل پیدا کنند و به همسرشان نزدیکتر شوند. این حقیقت، یک اصل زنانه است، اما برخی مردان گمان میکنند که همسرشان با گفتوگو، قصد مطرح کردن خواستهای را دارد و این دقیقاً همان نقطهای است که همیشه به سوءتفاهم میان زن و شوهر منجر میشود.
👈 از طرف دیگر، مردان به طور غریزی میخواهند همیشه پشتیبان زنان باشند؛ بنابر این، با شنیدن حرفهای همسر، به سرعت درصدد رفع مشکل برمیآیند و سعی میکنند نقش حلال مشکلات را بازی کنند، در صورتی که همسرشان، هرگز چنین تقاضایی از آنان نداشته است.
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
تجربههای غلط و حتی درست خودمان را به دیگران تعمیم ندهیم:
••💫💜••
- اصلا ازدواج نکن، من اگه جای تو بودم تا آخر عمر ازدواج نمیکردم، بچه چیه همش دردسره، یه دونه بچه کافیه توی این دوره زمونه
- من اگه میدونستم اینقدر ازدواج خوبه زودتر ازدواج میکردم و...
اولا تجربیات ما دلیل بر درست بودن اون موضوع و یا غلط بودنش نیست که بخوایم ازش نتیجه گیری کنیم، در بسیاری از موارد ما انتخاب های غلط و تجربیات بدی داشتیم
و دیگر آنکه هرکسی شرایط خاص خودش را دارد، ممکنه سنی که شما ازدواج کردید برای فرد دیگر با توجه به شرایطی که دارد نامناسب باشد و برعکس!
ما قرار نیست نگاه سیاهوسفید داشته باشیم به موضوعات بلکه باید نگاهمون خاکستری باشه
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
سلام وقت بخیر
خانمی هستم 38ساله متاهل و دوفرزند دارم
از اوایل ازدواج تا الان مشکلات زیادی داشتم هم با شوهرم هم باخانوادش. شوهرم هم همیشه گوش به حرفای مادرش میکنه. مادرش قصد جداییمونو داره. خودش به من گفت به همسرم هم گفت
هروقت هم منو و همسرم بحثمون میشه شوهرم خونه رو ول میکنه و خونه مادرش میره
الان هم نزدیکه 1ماهه که اونجاس. هرچی هم بش میگم برگرد، میگه دیگه برنمیگردم. منم هرچی از دهنم درومد به خودش و خانوادش گفتم
دخترم هم که به باباش میگه باز هم برنمیگرده
توروخدا راهنماییم کنید.چکار کنم برگرده
ببخشید که طولانی شد
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
سلام وقتتون بخیر،من تازهوارد کانالتون شدم
لطفا بهم کمک کنید،من زنی چهل ساله هستم سه تا بچه دارم،بیست ساله دارم زندگی میکنم
سه ماه پیش زندگیم کلا بهم ریخت ،بااینکه به سردی های شوهرم عادت داشتم ،نمیدونم چی شدکه بهش خیانت کردم ،بعد از پیداکردن شماره خواستگار قدیمم،وایجاد رابطه باهاش
درگیر یه خیانت نا خواسته شدم ،ما قبلاً همدیگرو میخواستیم ولی پدرم،اجازه ازدواج مارو نداد ومن با کس دیگه ای ازدواج کردم،همسرم روخیلی دوست دارم،وبدبختی اینجاست که اون هم، همزمان به من خیانت کرد،وکسی که بیست سال قبل میخواستش و عاشقانه باهم رابطه داشتن،همسرمن رودر فضای مجازی پیدا کردو باهم رابطه برقرار کردن،جالب اینجاست که خیانت همسرم زودتر شروع شده بود ،ومن تو اون مدت سردی بیشتری ازش دیدم ومن وسوسه شدم که به عشق قدیمی فکر کنم،همسرم میگه من به اون حتی دست نزدم،ولی من ناخواسته وارد رابطه شدم ،الان روزی هزار بارمیمیرم وزنده میشم،از خودم بدم میاد،خیلی داغون شدم،گاهی به خودم حق میدم ،گاهی دلم میخواد خودم بکشم،بیشتر اوقات هم با همسرم درگیرم وعلت این گناه کردن خودم رو،سردی وخیانت اون میدونم،نمیدونم چیکار کنم اون از خیانت من خبر نداره،رابطشو با اون زن که شوهر وچند تابچه داشت قطع کرده ،ولی من بهش اعتماد ندارم،فک میکنم باز داره خیانت میکنه،از این طرف هم ،اون کسی که من باهاش بودم ولم نمیکنه میگه فقط بهم پیام بده ،باهام باش
نمیدونم چیکار کنم خسته شدم ،لطفا کمکم کنید،من خیلی خیلی پشیمونم
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
سلام Zهستم 😍😘 یه مشکلی هست میخواستم ببینم اکه شما درموردش نظری یا کمکی دارید راهنماییم کنید ممنونم
من یه دوست دارم (که هردوتامون مذهبی هستیم و از لحاظ رابطه بانامحرم اصلاااا موافق نیستیم)۱۳سالشه که خودش میگه عاشق یکی از فامیلاشون شده اونم ۴سال ازش بزرگتره (اونم مذهبی هست و مثل خودمون اصلاااا رابطه ای بانامحرم و خلاف شرع نداره ...)
داداش دوستم با همون کسی که عاشقش شده رابطه داره ... در حد دوستی دیگه ...
بعد یه بحثی بین این دو تا دوست پیش میاد که عشق دوستم میگه که خواهرشو دوست دارم .. یعنی دوست منو ..!!
در نتیجه این دوتا یک عشق دو طرفه دارن !! البته من نمیدونم این یه عشقه یا یه هوس!! حالا هرجور باشه خدا میدونه 💔
من فققققققط نگران دوستم هستم که توی این سن درگیر همچین چیزی شده نمیدونم چجوری راهنماییش کنم میترسم یه وقت از لحاظ روحی اذیت بشه یاا .. هرچیز دیگه ...
شما بنظرتون مشکلی نداره توی این سن دوستم عاشق شده ؟؟! ضربه روحی نمیخوره ؟! به درسش لطمه نمیزنه ؟؟؟ لطفاا بگید !! ممنونم •°التماس دعا°•
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
یادمه روز خواستگاری با اعتماد به نفس کااامل به شوهرم گفتم من میخام شوهرم فقط صادق باشه
خیلی جدی گفت پس باشه خدافظ
فکر کنید قیافه من😐😐😐☹
گفت ببخشید وقتتونو گرفتم من حامدم صادق نیستم میرم میگم صادق بیاد😅😅😅از اول روانی بود😂🤣🤣🤣
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
سلام sهستم از یجایی از این دنیا
میخواستم در جواب اون خانم 15ساله که گفتن ازدواج درسن پایین درست نیست بگم
گفته ی ایشون به نظر من اصلا درست نیست من خودم توسن چهارده سالگی عقد کردم وپانزده سالگی ازدواج کردم با پسر عموم که طلبه هم هستن از زندگیم خیلی خیلی راضی هستم تو یکی از بهترین مدرسه ها هم دارم درس میخونم همسرم هم خیلی منو درک میکنه وخیلی تشویقم میکنه برای ادامه تحصیل هرچی هم که بخوام برام فراهم میکنه خودم از سیزده سالگی عاشق پسر عموم که الان شوهرمه بودم ولی هیچ وقت نجابت و غرورم رو کنار نگذاشتم و بهش نگفتم تا اینکه خودشون اومدن خواستگاری یه زن وقتی سیاست داشته باشه وبه بلوغ فکری رسیده. باشه میتونه زندگیشو درس اداره کنه من هنوز عاشق همسرم هستم وهروز به این عشق اضافه میشه همسرم عاشق بچه است ولی بخاطر اینکه من درس بخونم وبه قول خودش بچگی کنم تا برام حسرت نشه میگه بچه نمیخوام من بشدت از زندگیم راضی هستم
ممنون میشم بزاری کانالت واقعا کانالت عالیه❤️❤️❤️
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
سلام در جواب دوستی که دوماهه نامزد کرده و بدون اجازه نامزدش با دختر عمش بیرون رفته
دختر خوب شما خونه باباتي پس اجازت دست باباته،یعنی از بزرگتر خانوادت باید اجازه بگيري،نه نامزدت،اولش هرجور رفتار کنی همون جور عادت میکنه نامزدت،
منم نامزد بودم با شوهرم این مشکل رو داشتم،نامزديم سه ماه بود،زیاد اهل بیرون رفتن نیستم،من وقت بارداری هم باید با اجازه شوهرم دکتر ميرفتم
یه وقتایی خیلی اذيت میشدم
الان عادت کردم،البته شوهرمم بهتر شده،
خودم تو نامزدی چون واسه لباس خریدن با خواهرم بیرون رفتم همین رفتار نامزد شمارو،از شوهرم دیدم تلفنمو جواب نميداد،نگران شدم وتسليمش شدم،
به نظرم هر وقت زنگ زد یا جوابتونو داد،ناراحتی خودتون رو نشون بدین،بهش بگيداگه شما باید حتما اجازه بگیری،نامزدتون هم باید همیشه در دسترس باشه،
فکر کن تو این دو روز حال مثلا مادرت بد بشه بخوای باهاش بري دکتر اون که جواب نمیده باید دست روی دست بزاری و بدون اجازش کاری نکنی؟ بهش بگید یه دختر وقتی ازدواج میکنه یعنی به یه پختگی می رسه،دیگه باید بتونه یه جاهایی استقلال داشته باشه که تصمیم بگیره، نامزدتون،نمیتونه
همیشه در دسترس باشه،پس باید یه جاهایی به عقل و استقلال زنش اعتماد داشته باشه
انشاالله همه جوونا خوشبخت بشن
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست
تجربه
سلام میخواستم در رابطه با خانمی بگم که گفتن شوهرشون حتی یه کادو و گل ساده براش نگرفته
من حدود ۱۱ سال از ازدواجمون میگزه .ازدواج ما هم کاملا سنتی بود منم مثل خیلی ها فکر میکردم الان شوهرم باید تولدم، سالگرد ازدواج و .... برام کادو بگیره همیشه هم منتظر بودم ولی با دیدن دست خالیش وقتی وارد خانه میشد کلی دلگیر میشدم و ناراحت پیش خودم گفتم چه لزومی داره خودم رو اذیت کنم همیشه برا تولدش کیک درس میکردم کادو میگرفتم سالگرد ازدواجمون هم همین کار رو میکردم.منم مثل شما از جانب همسر دلسرد میشدم که چرا خوشحال نمی شد ولی باز کار خودم رو هر سال میکردم حتی همسرم تولدم رو یادش میرفت ولی باز نامید نمیشدم حتی برا تولدش برا سال بعد بیشتر سنگ تموم میزاستم کل خانوادش هم که زیاد هم بودن برا شام دعوت کردم و خلاصه ولی امسال بعد از گذشت ۱۱ سال سالگرد ازدواجمون با دسته گل اومد تو خونه چشمام اینقدر گرد شد کلی ذوق کرد بعدش هم تولدم هم برام کیک گرفت و هم کادو دیگه ذوق مرگ شدم😂😂😂
بالاخره جواب گرفتم میگن گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
البته هیچ موقع همسرم رو مقصر ندونستم چون اصلا تو خانواده ای بزرگ شد که این جور چیزها رو ندید پس به خودم گفتم نباید ازش توقع داشته باشم که هم اعصابم خرد بشه هم زندگیم تلخ الان خدا رو شکر به این جور مسائل بیشتر اهمیت میده.
حالا فکر نکنین من عقده کادو دارم خدایش زنها احتیاج دارن شاد باشن تا شادی رو به خانواده انتقال بدن برا شاد بودن هم نباید از هیچ کس غیر از خودت انتظار داشت.
ممنونم از همه بانوان شاد سرزمینم
#سوال / #سوتی/ #تجربه/ #خاطره هاتونو ارسال کنید👇
🆔 @virane1
به مجموعه کانالهای ما در ایتا پیوندید🔽
🎭 @CeLebriTya
😜 @zaN_shOhar
💏 @DeLaNe36
═ೋ❅🌸❅ೋ═
#کپی_پستهای_کانال_مورد_رضایت_نیست