👑زَن وَ زِنـدگـے👑
. ســـوتی ـ
سلام اول از همه بگم که بنده استاد سوتی دادن هستم 😁و اما ...
چند سال پیش در ایام کودکی یک کلاه افتابی صورتی خریدم این کلاه رو سرم گذاشتم و رفتم مغازه همسایمون تا چیزی بخرم با اعتماد به نفس کامل وارد مغازه شدم 😂فروشنده پسرش بود که چند سالی از من بزرگتره، وقتی وارد مغازه شدم دیدم داره میخنده جدی نگرفتم ولی دیدم نه مثل اینکه موذیانه به یه چی میخنده خیلی تعجب کردم ولی چیزی نفهمیدم و اومدم بیرون..
چشم تون روز بدنبینه😂....وسط راه متوجه شدم
جلو کلاهم برچسب قیمته که فراموش کردم بکنمش همونجا از خجالت اب شدم از اون روز چند سال میگذره ولی من این سوتی و قیمت کلاه که 7000 بود و فراموش نکردم😂 امیدوارم خوش تون اومده باشه✨
🍬🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
دلانه جذاب #رباب دختر رعیت در عمارت خان.... قسمت 7
مرضيه اجازه نميداد برم تو خونه و زير زمين شد اتاق من ..ماه هاي آخر بارداري مرضيه بود و همه ي كارها با من بود يازده سالم بود همه كارهاي خونه رو انجام ميدادم موقع غذا خوردن و خوابيدن ميرفتم زير زمين .شبا از تنهايي وتاريكي ميترسيدم و گريه ميكردم .يه روز تو حياط ظرفارو ميشستم ديدم مرضيه جيغ ميكشيد موقعه زايمانش بود...
عرق كرده بود و يكسره جيغ ميزد گفتم خاله چي شده ..سرم داد زد و گفت قابله رو صدا كن .. رفتم سمت خونه مش سكينه (ماما) جريانه گفتم اومد رفتيم به سمت خونه ،آقاجان هم اومده بود خونه و مشت سكينه رفت تو اتاق چند ساعت بعد اومد بيرون و تسليت گفت .بچه مرضيه يك پسر بود و مرده بود .. آقاجان وقتي خبر رو شنيد پاهاش سست شد و روي زمين نشست..و بعد از مدتي شونه ناش شروع كرد به تكون خوردن ..با اينكه آقاجان خيلي بهمون بدي كرده بود اما نميتونستم اينجوري ببينمش و منم اشكام جارى شد ..بعد از زايمان مرضيه وضعيت زندگي بدتر شد و آقا جان بداخلاق تر شده بود و مرضيه هم علت فوت شدن بچش رو قدم نحس من ميدونست بعد از زايمانش مادر و خواهرش اومدن پيشش و اونا هم بدجنس تر از مرضيه .. كلي كار سر من ميريختن و اگر شكايتي ميكردم منو ميزدن ... يك روز منو فرستادن تو زمستون برم دم چشمه آب بيارم از سرما دستام بي حس شده بود و گريه ميكردم... باد سرد به صورتم سيلي ميزد كوزه رو پر از آب كردم و به سمت خونه اومدم دستم از شدت سرما يخ زده بود و ميسوخت ..بي حس شده بود كوزه از دستم افتاد و شكست ..وقتي ياد مرضيه افتادم از ترس سرما رو فراموش كردم و گريه كردم ،خودمو زدم و به شانسم لعنت فرستادم ميدونستم عصباني ميشه و كتك سختي در انتظارمه جلو مادر و خواهرش منو ميزنه ..به ناچار با ترس و لرز رفتم خونه .وقتي رسيدم خونه و به مرضيه گفتم كوزه شكسته كلي داد و بيداد كرد كه الهي بميري كه ظرفم رو شكستى ..الهي دستت بشكنه و شروع كرد با چوب به زدن من وقتي بي حال شدم منو برد انداخت تو طويله ..شب كه آقا جان آمد مرضيه گفت :به رباب گفتم برو آب بيار كوزه رو پرت كرده و گفت كه من نميرم آب بيارم و كوزه شكسته ..
ادامه دارد.....
با آرامش صحبت کنید.
🔻 اگر به بحث هایی که با همسرتان داشته اید دقت کنید، متوجه خواهید شد که بیشتر اختلافات از عدم ارتباط صحیح کلامی ناشی می شود❗️
🗣در واقع بسیاری از بگو مگوها و مشاجرات خانوادگی به دلیل درست صحبت نکردن و عدم توانایی در رساندن مفهوم است...
در ارتباط کلامی، نوع صحبت، لحن بیان، كلمات و اصلاحات به کار گرفته شده و حتی تن صدا حائز اهمیت است❗️
🙂به عبارتی اگر ارتباط کلامی بین زوجین با چهره ای گشاده و خندان، توام با محبت و عباراتی مثبت به کار گرفته شود باعث آرامش و دلگرمی و رضایت در طرف مقابل می گردد.
🚫گاهی ما بدون آنکه خودمان متوجه باشیم از کلماتی استفاده می کنیم که بار منفی را در ذهن ایجاد می کند.
🤨کسانی که با صدای بلند لحن نیش دار و طعنه آمیز با یکدیگر صحبت می کنند کمتر می توانند مشکلات خود راحل کنند.
بهتر است زوجین در صورت مسئله ای در زندگیشان با آرامش در مورد آن صحبت کنند و اجازه شنیدن نظرات را به هم بدهند.💯
✔️افرادی که زندگی زناشویی موفق تری دارند برای آن تلاش هم می کند. ایجاد عادت ها هر چند در ابتدا ممکن است کمی سخت باشد اما زمانی که ۲۱ روز مدام آن را تکرار می کنید برایتان راحت تر می شود.
👈از همین امروز تصمیم بگیرید این عادت ها را در زندگی خود تکرار کنید تا زندگی زناشویی
موفقی داشته باشید.💫
🖤
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
دلانه جذاب #رباب دختر رعیت در عمارت خان.... قسمت 8
آقا جان با عصبانيت به سمت طويله آمد ومنو كتك زد و هر چي التماسش كردم و هرچي خواستم بهش واقعيت بگم اجازه نميداد و با لگد و كمربند منو زد و گفت انقد گستاخ شدي كه ظرف ميشكني ،ظرف پرت ميكني .اون شب از شدت درد بيحال شدم فردا بيدار شدم داشتم لنگ لنگون به سمت زير زمين كه اتاقم بود ميرفتم ...صداي مرضيه رو شنيدم كه به مادر و خواهرش ميگفت : به ابراهيم گفتم :من اين نكبت و ديگه نگه نميدارم اگه پسر ميخواي از من و ميخواي حامله شم گم و گورش كن قدمش مثل مادرش نحسه ... ببر بفروشش به ارباب اليأس..... بذار به پوليم دستمون بياد..
چندروز گذشت از اين موضوع گذشت و آقا جان يك روز اومد سر وقتم و با چشمايي عصبانى بهم گفت آماده باش فردا ميريم عمارت ارباب ..وقتي اسم ارباب اومد از ترس بدنم يخ كرد ..ارباب مرد جدي بود ..و من از زندگى كردن تو عمارت ميترسيدم ..فردا صبح با آقا جان راه افتاديم به سمت عمارت أرباب ..كلي التماسش كردم تا اينكار رو نكنه اما دلش از سنگ بود ..تو راه كلى گريه كردم ر ميگفتم آقا جان اينكارو با من نكن ..اما اون گفت اين كار براى من بهتره ..بعد از نيم ساعت رسيديم روبروى عمارت ..ارباب رو ديديم كه تازه از شكار برگشته بود ..با ديدنش بدنم به لرزه افتاد ..آقا جانم رفت به سمت ارباب و دست ارباب بوسيدگفت: اينم دخترم رباب ،قرار بود كنيز شما باشه ..ارباب نگاهي به من كرد و يك كيسه سكه از جيبش در آورد داد به آقا جان و بعد سوار بر اسبش شد رفت داخل.آقا جان كه از گرفتن سكه ها خوشحال شد نگاهي به من انداخت و گفت..رباب اين جا خراب كاري و شيطوني نكني هرچي ارباب و خانوم جان گفت بگو چشم و كارتو خوب انجام بده.بندازنت بيرون نميام سر وقتت ..اينا رو گفت و بدون خداحافظي رفت .. و به همين سادگى من رو ول كرد ...انگار نه انگار كه من دخترش بودم .. بلاخره وارد عمارت شدم تمام تنم ميلرزيد از ترس..چند تا زن و مرد تو حياط مشغول كار بودن كه همون لحظه ورودم يك زن قد كوتاه و چاق اومد سمتم اسمش سكينه بود و اونجا كار ميكرد نگام كرد و گفت .. تو رباب كنيز جديدي درسته ..سرم رو به نشونه تاييد تكون دادم كه چپ چپ نگام كرد و گفت مگه زبون ندارى دختر ...
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســــلام صبح بـخیر
🌺الهی نگاه پر مهر خدا
🌸همراه لحظههاتون
🌺سلامتی و نیکبختی
🌸گوارای وجودتون
🌺بارش برکت و نعمت
🌸جاری در زندگیتون
🌺روزتـون خوشگل و زیبـا
✅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ســــلام صبح بـخیر
🌺الهی نگاه پر مهر خدا
🌸همراه لحظههاتون
🌺سلامتی و نیکبختی
🌸گوارای وجودتون
🌺بارش برکت و نعمت
🌸جاری در زندگیتون
🌺روزتـون خوشگل و زیبـا
✅
#توصیه_های_بانو
❇ ️چطور يك زن خوب باشيم که همه قدرمونو بدونن؟!!
- در هفته حتما براى خودتون يه چيزى بخرين، از يه دونه رژ گرفته تا ...
- در هر سال براى خودتون يه تکه طلا بخرين!
- لباسای آویزون و گَل و گشاد نپوشین!
- هرگز از شوهر يا بچه توقع تشكر نداشته باشين!! چون نمى كنن! پس خودتون از خودتون تشكر كنيد! ( از چيزهاى كم شروع كنيد! حتی یه کش سر)
- هر وقت يه مهمونى دادين مخصوصاً به قوم شوهر حتماً بعدش براى خودتون يه جايزه بخرين(علتش واضحه)!
- رازهاى خصوصى تون رو با همه در ميان نذارين. سعى كنيد مشكلات را خودتون حل كنيد و اگه به كمك احتياج داشتين فقط با آدمى كه تجربه اون مورد رو داره مشورت كنيد نه با کلّ ایران!
- هرگز به مادرشوهرتون نگید با شوهرتون دعوا کردین و هرگز پیش خانواده همسرتون دعوا نکنید و بدگویی شوهرتونو نکنید حتی اگه شمربن ذوالجوشنه!
- هر وقت غذا میپزید حداقل دو تا تیکه گوشت خوب يا يه تيكه از مرغو كه دوست دارين بخورين. هیچکس بابت نخوردن و نپوشیدن و... از شما تشکر نمیکنه! وقتی هست استفاده کنید!
- رابطه تون را با خدا روز به روز قوى تر كنيد. چون تنها كسى كه هميشه صبورانه به حرفاتون گوش ميكنه و كمكتون ميكنه اونه!
- حتماً رانندگى رو باد بگيريد. اینطورم نباشه که راننده بشید که اگه مریض شدین خودتون برید دکتر یا تاکسی کل فامیل بشین!
- حتما كلاس بريد و چیزهای جدید را یاد بگیرید، حالا هر كلاسى كه دوست داريد و اینكار رو جدى انجام دهيد يعنى به خاطر هيچ كسى يا هيچ اتفاقى كلاستون را تعطيل نكنيد! تا بقيه هم موضوع رو جدى بگيرن؟!
- يواش يواش بچه ها رو آزاد بذارين تا خودشون مشكلاتشون رو حل كنند!
- هميشه يه عطر خوب داشته باشين! توی کیفتون همیشه عطر و یه کم لوازم آرایش داشته باشید!
- و در آخر و مهمتر از همه کتاب بخونید
•┈┈••✾❀🕊◍⃟🖤🕊❀✾••┈┈
آشپزی یکی از کلیدهای رفع #دلخوری است
یه خانم با سیاست می تونه از آشپزی یه سلاح بسازه برای رفع و رجوع ڪردن دلخوری ها
وقتی میبینید یه مدته زندگیتون بی روحه و همه چی یه نواخته
وقتی اشتباهی ڪردید ڪه نمیخواید مستقیما عذرخواهی ڪنید یا عذرخواهی ڪردید ولی هنوز جو سنگینه
** وقتی آقا اشتباهی ڪرده و از شما هم عذرخواهی ڪرده ولی هنوز ناراحته
و خیلی موقعیت های این چنینی دیگه..
⚜ اینجور وقت هاست ڪه باید آستین بالا بزنی و با یه سفره خوش آب و رنگ همه چی رو برگردونی.
⚜ فقط ڪافیه سفرتون مثل همیشه نباشه. یه پیش غذای اضافه داشته باشه، یا تزئینات خاص داشته باشه یا ....
اون وقت میبینید همین سفره ی رنگین چه طور معجزه به زندگیتون میاره 😍
یه بار امتحان ڪنید! 👌🏻
┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•