سلام من سپیده ام با دست لرزون واشک مینویسم من. پونزده سالمه از شمال به
شما پیام میدم من طرفدار همیشگی کانال شما هستم ...خلاصه وار
مینویسم ..کشتن پدرمو کشتن بخاطر ارث کشتن ...اونم با دست کی پسر عموم که بحساب عشقم بود میگفت دوست دارم
عاشقمه میخواست باهام ازدواج کنه بحث ارث شد بزرگترها مون به جون هم افتادن بحث ودعواها ادامه داشت عشقم ازم دور
شد دور دور...دیگه جوابمو نمیداد شده بود ب پسر یاغی که دیگه منو ندید بابامو
ندید ...مادرش تو گوشش خوند وخوند بابامو تهدید به کشتن میکرد کسی باور
نمیکرد میگفت جوونه غرورو داره ی زری میزنه.. بابا بزرگم بین عموم وبابام آشتی برقرار کرد قرار شد برای از بین رفتن
کدورت منو عشقم باهم نامزد بشیم در تدارکات نامزدی بودیم که..ی روز از اون روزا که بابام رفت سر زمین کشاورزی دیگه
برنگشت...ساعت دوازده و نیم شدبابام نیومد برای غذا ساعت دو سه شد نگران به گوشیش زنگ میزدیم ولی بابام جوابی نداد
مامانم گفت به داداشم برو ببینم پدرت چرا دیر کرد رفت گفت وسایلاش هست
خودش نیست بعد از پرس و جو زیاد مجبور شدیم به کلانتری زنگ بزنیم بعد از تحقیقات پدرمو تو قنات پیدا کردن پدرمو
باضرب چاقو کشتن تیکه تیکه شده از بود از ضربات چاقو آخه چرا آخه کی میتونست
اینقدر بی رحم باشه ....خلاصه کنم اشک نمیزاره درست بنویسم.... بله کار عشقم
بود اونقدر کینه داشت که بخاطر ارث لعنتی هم خودشو کشت هم پدر نازنینم
مادرم همش سرم به وصله آخه مادرم سنی ندارد چهل و پنج سالشه بیوه شد
دادش ۹ساله ام توشوکه هیچ حرفی نمیزنه من سوووووختم از درد پدر بنالم یا از حماقت عشق....زندگی ما از هم پاشید
قومیت ما ازهم پاشید ...پسر عموم تو زندانه...و منتظر حکم ...پدرم زیر خروارها خاک آرمیده شما بگید چیکار کنم
....با
کدوم درد بسازم....یعنی این روزا میگذره آخه چطوری میخواد بگذره....
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام پری جان ...کانالتون واقعا بینظیره...۱سال و نیمه که همراه کانالتون هستم و همیشه وقتی مشکلات اعضا رو میخوندم با خودم میگفتم محاله من یه روز مشکلی چنینی برام پیش بیاد ....
ولی افسوس که دچار شدم 😔
من و پسر عموم از بچگی به نام هم بودیم و همیشه وقتی میگفتم انقد اسمش رو روم نزارید مامان بابام میگفتن هیییش میخوای آبروت بره ؟میخوای رسوا بشی و تا آخر عمر بشینی زیر دل پدرت؟
میگفتن به هرحال اسمت برده شده و هیچ پسری از روستا دیگه حاضر نیست بیاد خواستگاری دختری که اسمش برای یکی دیگه سر زبون هاست😔
تا اینکه بعد از ۳سال کشمکش با همه قبول کردم که عقد کنم اونم توی سن ۲۴سالگی ...
الان ۲ماهه که عقد کردم و هیییچ حسی به پسر عموم ندارم 😔حتی نمیتونم بهش بگم شوهرم...
وقتی بهم نزدیک میشه میاد دیدنم یا حتی گوشه ی شالم رو میگیره دوست دارم تا مدتها ازش دور بشم...
خودم میدونم هیچ راه بازگشتی ندارممخصوصا که توی روستام و حالا ۲ماهه که عقدشم...
فقط از اعضای خوبتون میخوام کمکم کنن تا بتونم با این قضیه کنار بیام اسفند ماه قرار عروسی گذاشتن و من هنوز هیچ حسی به این مرد ندارم😔😔😔
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . وفقط اشک میریخت دعا میکرد .کم کم خدا به هممون رحم کرد وم
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
خیلی دوست داشتم جای یکی ازاون بچه های شهری باشم.بالاخره رسیدیم بیمارستان بخش قلب ننم بستری بود ولی بچه راه نمیدادن .خالم مارو زیر چادرش قایم کرد یکی یکی برد بالا ازپشت شیشه ننم رو دیدیم .به ما نگاه میکرد ودستشو بالا آورد وازگوشه چشمش اشک میریخت .یه چند دقیقه گذشته بود که پرستار فهمید ومارو بیرون کرد.خداخدا میکردم یه کم دیگه شهر بمونیم وزود برنگردیم ده .ولی پدرم میگفت خونمون وبچه ها تنها هستن وهزارتا کار داریم وزندگیمون رو هواست .رفتیم ترمینال منتظرماشین تراب شدیم تا یکی دوساعت نیومدازگرسنگی ضعف کرده بودیم وبه مردمی که کیک ونوشابه میخوردن نگاه میکردیم وبا حسرت آب دهنمونو قورت میدادیم .ولی جرات نداشتیم که بگیم ما گرسنمونه .سوار ماشین تراب شدیم وراه افتادیم.دوباره تموم راه به چرخهای ماشین نگاه کردم وبه این فکر کردم که چه جوری میچرخن ؟!اینقدر نگاه کردم وفکرمو مشغول کرده بود که نفهمیدم کی رسیدیم.تا خونه دوییدم ودعا دعا میکردم دوستم قدمخیر ودخترخالم رو ببینم تا ازشهربراشون بگم.خالم آبگوشت بار گذاشته بود اینقدر گرسنمون بود که زانوهامون جون نداشت ازپله ها بالا بره .سریع لباسهامو با همون لباسهای کهنه ورنگ ورو رفته واز هزار جا وصله پینه شده عوض کردم ورفتم نشستم سرسفره .ولی طبق معمول همیشه بهترین وبیشترین قسمت غذا گوشت وسیب زمینیش برای آقام بود خالم یکی یه ملاقه کوچیک آبگوشت برای ما ریخت .اینقدر گرسنه بودم واینقدر نون تو اون یه ذره آبگوشت تیلیت کردم که نصف نون های تو کاسه خشک بود وآبگوشت بهشون نرسیده بود ولی همچنان با اشتها وخوشمزه میخوردم انگارپلو خورشت یا بوقلمون بود..
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . خیلی دوست داشتم جای یکی ازاون بچه های شهری باشم.بالاخر
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
شب تا صبح یه دقیقه خوابم نبرد هزار جورفکر وخیال میکردم خودم رو مقصر حال منیژه میدونستم اگه نیومده بود برای من بگه وسکینه نمیفهمید کاش بهش میگفتم هیچی نگو توخونه ما یا میبردمش بیرون کاش.شب سیاهمون صبح شد همه یه حالی بودن یه سری ها دلشون برای منیژه میسوخت وبعضی ها نه سخت منتظر بودن که منیژه کشته بشه .تموم مردم ده زن مرد بچه همه جلو مسجد جمع شده بودن .مادر منیژه توی سرش میزد والتماس میکرد زنها گرفته بودنش که جلو نره .دستهای منیژه رو با طناب بسته بودن ومیکشیدن .منیژه گریه میکرد والتماس میکرد پاهاش یاری نمیکردن جلو بیاد ازترس خودشو خیس کرده بود .من پابه پای رفیق بچگیم اشک میریختم والتماس مردها رو میکردم که کاریش نداشته باشن .ولی همه کر شده بودن هیچ چیزی نمیشنیدن .رفتم جلوی منیژه حال حرف زدن نداشت دست کشیدم صورتش موهاش گفتم عزیز دلم خواهرم دوستم رفیقم .سنگ صبور روزای بی مادریم .منو ببخش ببخش که نمیتونم کاری برات کنم ببخش که اینا زیر سر خانواده منه روم سیاست .منیژه:دستمو گرفت بوسید وگفت مریم هیچ وقت نگفتم خواهر ندارم چون تو خواهرم بودی .بعد از من ننم تنهاس توروخدا هی بهش سر بزن .اگه ممدعلی رو دیدی بهش بگو خیلی نامردی فقط من سوختم .هردو زار میزدیم منیژه رو کشیدن پرتش کردن وسط جمعیت به بدن ومخصوصا شکمش لگد میزدن ومیگفتن باید این حروم زاده بمیره وگرنه بقیه دخترا هم یاد میگیرن باید عبرت بشه برای همه منیژه غرق درخون اون وسط چشمش به من بود وبه جاده دیگه حتی حال التماس کردن هم نداشت .بزرگ ده بلند داد زد این سرنوشت دختر که بی عفت شده وبی آبرو .اصغر گونی سنگهارو بیار وبین جمعیت تقسیم کن .هرکی سنگی برداشت وروبه منیژه وایسادن .بزرگ ده :بزنید بزنید تا بقیه عبرت بگیرن .یکی یکی سنگ میزدن به سر وبدن منیژه من به جای اون تموم بدنم درد میکرد .بلند دادمیزدم نه توروخدا ولش کنید مگه مسلمون نیستید چشمم خورد به یه مرد که از دور داره میاد تموم بدنم شد چشم ونگاش کردم وداد زدم صبر کنید صبر کنید اومد نزنید ازخدا بی خبرها نزنیدش الان میمیره خودش اومد .بلند شدم وتا روبه روی مرد دوییدم هزار بار زمین خوردم تا برسم بهش .توچشماش نگاه کردم وتف کردم تو صورتش .تف به شرفت بیاد تو مردی مثلا چرا ولش کردی اشغال ازخدا بی خبر کدوم گوری بودی ها این بود دوست داشتن هوس باز آره وای به حالت اگه منیژه بمیره اونوقت.
.
⚘صبح
⚘یکشنبه تون بخیر
⚘امروزتون
⚘به قشنگی بهشت
⚘به زیبـایی گـلها
⚘به شـادی پروانه ها
⚘به خوش خبری قاصدکها
⚘و به محکمی پیوند قلب ها
⚘که یاد آور خـوبیهاست
⚘روزتـان بخیر و نیکی
..
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام پری عزیز،،، پاینده و برقرار باشی و امیدوارم دلت همیشه شاد باشه همچنین دل تک تک اعضای کانال
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
خیلی وقته به تعریف خواهرم عضو کانالتون شدم،پیام هارو میخوندم ، امروز دلم خواست منم حرف دلمو بزنم..
خانمی گفته بودن اگر شوهرت کاری میکنه دست بذار رو نقطه ضعفش ومحرومش کن مثلا از رابطه ی زناشویی ، دلم خیلی گرفت....
من یه خانم شاغل هستم و خیلی شغلمو دوست دارم،سه ساله خونه شوهرمم قبلش یکسال عقد بودیم وازدواج دومم هست،تو دوران عقد متوجه شدم قرص مصرف میکنه باوجودیکه میدونست اینطورچیزا خط قرمز منه گفت ترک میکنم کنارش موندم وگفتم درستش میکنیم،بعد چندوقت عروسیمونو گرفتن،6ماه اول زندگیم روزهای بسیار سختی رو گذروندم،حتی شب عروسی تو خونه تنها ولم کرد ورفت پیش اقوامش که داییش دعواش کرده بود و اونو برگردونده بود،خلاصه شوهرم بشدت سردو بی احساس بود وما اکثرا جدا ازهم میخوابیدیم، مادرش میگفت دعاش کردن،نگم از پول رمال ودکتر متخصص وهرچی که خرج کردیم اما مشکل جای دیگه بود،کم کم متوجه شدم به چیز دیگه ای اعتیاد داره،هیچ خوشی ازروزا و حتی ماهها و سالهای اول زندگیم ندیدم تااینکه خسته شدم وتقاضای طلاق دادم،اومد اعتراف کرد که اعتیادداره اما ترک میکنه،گفتم حق طلاقوبده تا برگردم خانوادش راضی نشدن،بعد 8ماه فقط حق سکونت وگرفتم و باهزارقول جبران برگشتم، نمیخاستم برای بار دوم طلاق بگیرم،گفتم بهتره یه فرصت بهش بدم که بعدا پشیمون نشم، شاید درست شد چون روند دادگاه هم بشدت کند میگذشت وتو اون8ماه شوهرم یکبارم دادگاه نیومد و قصدم نداشت بیاد، ازوقتی برگشتم متوجه شدم نه اعتیادشو ترک کرده نه چیزی عوض شده،بعد دو ماه بخاطر اعتیاد کارشم ازدست داد،خلاصه جون کندم باتلاش خودم رفت کمپ ترک کرد،اوضاع خیلی خوب شده بود کار تازه پیدا کرد،تمام زجرایی که کشیدم،تمام گریه هایی که کردم،تمام روزای سختی که باهاش دیدم و فراموش کردم چون پاک شده بود،اما فقط چند ماه..خانمایی که میان راحت میگن شوهرت فلانه تو بخودت برس و سخت نگیر
ببین عزیزم شماهیچوقت نمیتونید زنی رو که شوهر معتاد داره درک کنید،تنش ها وبحث ها و مشکلات در زندگی با ادم معتاد بسیار ادم رو بی توان و کم طاقت میکنه،ما ههممون زنیم، میدونیم زن تشنه ی محبت و توجهِ
خود من هرچیم که سرمو صبح تا شب با کارم گرم کنم شب که میام خونه وقتی میبینم تنهام وفقط روی کاغذ شوهر دارم ودرکنارم هیچ همدل وهمراهی ندارم دلم از عالم وآدم میگیره، گاهی آدم واقعا کم میاره، نیاز داره به توجه، به محبت، به عزیز شدن و دوست داشته شدن،،خود من پیام این خانم رو که خوندم دلم گرفت چون شوهرمن حتی از روز اولی که بهش بله گفتم رابطه زناشویی زیاد براش مهم نبود درونحد که محرومش کنم اذیت و ناراحت شه،آدمی که شب عروسی، عروسشو ول کنه بره پیش خانوادش دیگه شما تا تهشو بخون،،از طرفی نمیتونم دیگه به جدایی فکرکنم چون مادروپدرم رو به اندازه کافی ناراحت کردم تو اون8ماه قهرم وطلاق قبلیم ودیگه نمیخام ناراحتشون کنم هرچی هم که بهم سخت بگذره..
من یه زن جوونم که به رابطه ، محبت، توجه و.. مثل هر زن دیگه ای نیاز دارم وشوهرم هیچوقت براش مهم نبوده، الانم بااینکه یه شهر دیگست واز هم دوریم وشایدماهی یبار 1یا2روز بیاد،هیچ رابطه ای باهم نداریم، نه پیامی میده نه ازم خبری میگیره، و من از این دلم میگیره که هربار بهش میگم دوستم نداری بیا بریم توافقی جداشیم بدون دخالت خانواده ها،میگه تو دنیامی و بدون تو نمیتونم و.. بجایی رسیده که حالم از کلمه دوستت دارم بهم میخوره چون شوهرم هیچوقت دوست داشتن رو در عمل ثابت نکرده، بهش میگم اگه این دوست داشتنه پس اگه دوسم نداشتی چیکار میکردی؟؟
ازین لحاظ که خیانت بکنه هم مطمئنم چون اصن تو فاز این کارا نیست،عشقش اینه فقط دراز بکشه تو اینستا کلیپ خنده دار نگاه کنه،شایدتا 8ساعت هم تو اینستا بچرخه اما وقتی من میگم چرا یخبر ازم نگرفتی میگه کار دارم و نمیتونم مدامبه تو پیام بدم..4دوره مشاوره های مختلف رفتیم بی فایده بود،از هرراهی بگید و فکرشو کنید امتحان کردم و درست نشد، خیلی ناامیدم از زندگی، دلم میخواد یا طلاقم بده یا واقعا کنارم باشه،خسته شدم از حرفا و قولای پوچش،ازینکه هیچوقت براممرد نبود، ازینکه حتی وقتی پیام میداد یا تماس میگرفت منتشو سرممیذاشت.. واقعا خستم و به تهِ توانم رسیدم، من یادگرفتم یه زن مستقل باشم و هستم و در شغلم موفقم اما گاهی واقعا نیاز دارم به محبت و توجه و رابطه و کسی که درکم کنه، کسی که برم باهاش قدم بزنم و باهم حرف بزنیم،کسی که دستمو بگیره و بگه کنارتم همین، نه چیز غیر معمول و مادی که نیاز به هزینه داشته باشه..
اگر تحمل میکنم فقط برای دل پدرو مادرمه که هنوزم خیلی از کارام رو دوش اوناست وگرنه خیلی وقته کم اوردم..
امیدوارم دل تک تکتون شاد باشه و زندگیاتون بر وفق مرادتون
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو
🍃🍃🍃🍃🌸
سلام پری جان امیدوارم پیام منم توی گروه بزارین شاید یه تلنگری بشه برای بقییه🌱
ازتون میخام هیچوقت هیچوقت برای هیچ کس مشکلات زندگیتونو نگین
هیچ کجا اندازه سئنه ی خود آدم اَمن نیست برای نگه داشتن حرفاش
فکر نکنین درد ودل میکنین سبک میشین روزی که وقتش برسه حرفایی که خودتون براشون تعریف میکنین و توی صورتتون بالامیارن اگ مشکلی باشوهرتون باخانواده تون باهرکسی دارین بشینین حرف بزنین راه حل براش پیدا کنین بخدا که بقیه به فکر زندگی خودشونن وهیچ کس کاری براتون نمیکنه فقط باعث میشه که بقیه از مشکل شما خوشحال بشن واون اعتبار وشخصیت خودتون وهمسرتون زیرسوال بره
وکسی دیگه ارزشی براتون قائل نشه
اینایی که گفتم همه تجربیاتم بود که باتموم وجودم لمسشون کردم وپشیمونم🙂
دوستون دارم خیلی زیاد🫂
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
#داستان_کوتاه_آموزنده
💠عشقی که عاشقش را کافر کرد💠
✅ این داستان سرنوشت کسیست که با نگاهی عاشق شد و این عشق او را به جایی رساند که با حالت کفر از دنیا رفت:
🔲 شيخ بهائى (ره ) در "كشكول" ذكر نموده كه مرگ شخصى از ثروتمندان فرا رسيد،
در حال احتضار به او شهادتين تلقين كردند و او در عوض شهادتین اين شعر را خواند :
🚫 يا رب قائلة و قد تعبت
🚫 أين الطريق الى حمام منجاب
💦 ️چه شد آن زنى که خسته شده بود و میپرسید راه حمام منجاب کجاست؟
و سبب خواندن شعر این بود که:
✳️ روزى زن عفيفه و زیبا قصد رفتن به حمام معروف منجاب را داشت ولی مسیر را گم کرد و حمام را پيدا نكرد و از راه رفتن خسته شد،
❓ تا اینکه مردى را بر در منزلى ديد و از او پرسيد كه حمام منجاب كجاست؟
📛 آن مرد اشاره به منزل خود كرد و گفت حمام همینجاست،
آن زن به خيال حمام داخل خانه آن مرد شد و آن مرد فورا در را بر روى او بست و خواست كه به زن خیانت کند.
🔻 زن وقتی دید گرفتار شده و راه فراری ندارد با خود اندیشید که فقط با حیله و تدبیر میتواند خود را نجات دهد،
به همین جهت با خوشرویی به مرد اظهار میل و محبت کرد و گفت:
🔻 من چون بدنم كثيف و بدبو بود میخواستم به حمام بروم، خوبست كه يك مقدار عطر و بوى خوش براى من بگيرى كه من خود را براى تو خوشبو كنم و قدرى هم غذا بگيرى كه با هم بخوريم، و زود بيا كه من مشتاق تو هستم.
🚫 آن مرد چون رغبت زیاد آن زن را ديد مطمئن شد که زن راست میگوید و او را در خانه گذاشت و براى گرفتن عطر و غذا از خانه بيرون رفت و زن هم بعد از رفتن مرد سریع از خانه فرار کرد.
چون مرد برگشت زن را نديد و حسرت زیادی کشید که چرا چنین فرصتی را از دست داده است.
و الان كه لحظه احتضار آن مرد است به یاد حسرت آن روز خود افتاده و به جای اینکه شهادتین بگوید،
به یاد آن زن شعر همان روز را میخواند.
💢 شیخ عباس قمی بعد از نقل این حکایت چنین میگوید:
✴️ اى برادر در اين حكايت تأمل كن و ببين چگونه اراده يك گناه اين مرد را به هنگام مرگ، از شهادتين منع كرد در حالى كه كارى جز قصد زنا به آن زن نداشت(یعنی زنا را هم مرتکب نشده بود)
📕 منازل الاخره، شیخ عباس قمی
*
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . شب تا صبح یه دقیقه خوابم نبرد هزار جورفکر وخیال میکردم خ
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
اونوقت باهمین دستای خودم خفت میکنم .یقه لباسش رو چنگ زدم وکشیدم پرتش کردم جلو منیژه .رفتم پیشش پاشو خواهر بی غیرت اومد پاشو نجات پیدا کردی عزیزم الهی قربونت برم پاشو .ممدعلی :مردم من بودم با منیژه عاشقش بودم دوست داشتم ترسیدم از دستش بدم ترسیدم به من ندنش آخه من سن پدر اونو داشتم .اگه کسی قراره مجازات بشه اون منم نه منیژه .مردها ریختن سر ممدعلی وتا میخورد کتکش زدن .من چند نفررو صدا کردم ومنیژه که خونین ومالین رو زمین افتاده بود بردیم خونه .مادرش بغلشکردهبودوخداروشکر میکرد منیژه بی هوش بود .لباسهاشو عوض کردم ورو زخم هاش دارو گذاشتم وفرستادم پی قابله که وضعیتش رو ببینه .چقدر خوشحال بودم که بالاخره ممدعلی سرعقل اومد وبرگشت چقدر خوشحال بودم که منیژه رو دوست داشت وهوس نبود .چقدر خوشحال بودم که مردنش گردن من نبود وخواهرم رفیقم باز هم پیشم بود .قابله اومد وگفت بچه هم سالمه .شب شده بود که منیژه به هوش اومد ولی هنوزم مردم ده تو خونه توحیاط جمع بودن ومنتظر .حاجی با دفتر بزرگش اومد تو اتاق منیژه که توی رخت خواب بود ونای بلند شدن نداشت .دوسه تا ازمردهای قدبلند وهیکل درشت ده هم ممدعلی رو که حسابی کتک خورده بود وخورد وخمیر بود رو آوردن بالا تو اتاق وپرتش کردن پیش منیژه وعاقد شروع کردن خوندن خطبه عقد .بالاخره بعد از اون همه بدبختی وسختی منیژه وممدعلی زن وشوهر شدن .ممدعلی دستهای منیژه رو میبوسید وازش معدرت خواهی میکرد .منیژه هم دیگه میخندید ودردهای بدنشو فراموش کرده بود .بدون عروسی وجهاز منیژه رفت خونه ممدعلی .ممدعلی زنش قهر کرده بود ورفته بود .اما قبل از ماجرای منیژه هم باهم دعوا داشتن وبه گفته ی همسایه ها هرروز دعوا وسروصدا وکتک کاری بود وقهر .حالا دوتا بچه هاش مونده بودن واسه منیژه .رفتم خونه رفتم سراغ سکینه گر گرفته بود وداشت ماست میریخت تو پیاله واسه شام .دستمو زدم به کمرمو وگفتم به به فتنه خانم میبینم که حسابی دماغت سوخته چیه نقشت نگرفت نه ؟اخ آخ چقدر دلم برات میسوزه .اتفاقا تو کار خوبی در حق منیژه کردی چون خودش مونده بود چه جوری به مردم وبه خانوادش بگه که ممدعلی رو دوست داره توکارشو راحت کردی اگه یه ذره کتک خورد واسترس کشید ولی به جاش به عشقش رسید وزودتر ازاون چیزی که فکرشو میکرد عروس خونش شد .سکینه دندوناشو روی هم فشار میداد وگفت من ازت متنفرم مطمئن باش یه روزی میفهمی که چه کارهای میتونم انجام بدم که تو فکرشم نمیتونی بکنی .منیژه بدبخت هم داشت تاوان زبون درازی.
#تجربه_اعضا
وقتی لیسانسمو گرفتم ازدواج کردم اطلاعات و سیاستهای زیادی در مورد رفتار با همسر و خانواده همسر داشتم
دوره ی نامزدی و اوایل ازدواجم به خوبی و خوشی سپری شد،حسابی تو دل همسر و پدرو مادر و خواهرش و تنها جاریم جا باز کرده بودم.
گاهی جاریم از رفتارهای بقیه نسبت به خودش میگفت بیشتر مواقع متوجه اشتباهاتی که باعث بی احترامی دیگران بهبهش میشد رو متوجه میشدم اما از ترس اینکه سیاستها و تدابیر خودم افشا بشه چیزی نمیگفتم البته گاهی از اینکه خودم در اوج بودم خوشحال بودم ودلم نمیخواست کسی جایگاه منو پیدا کنه.
از یه جایی به بعد هرچه بیشتر سیاست به خرج میدادم کمتر نتیجه میگرفتم انگار زندگی روی ناخوشش رو بهم کرده بود.
شوهرم داشت بهم خیانت میکرد و دوبار میتونستم مچشو بگیرم اما این کارو نکردم.
هر رفتاری نشون دادم نتیجه بخش نبود تا اینکه دیگه احساس میکزدم به بن بست خوردم.
سراغ مشاور رفتم اونم بیشتر راهنماییهاش همونی بود که خودمم بلد بودم و انجام میدادم دیگه خسته شده بودم تا اینکه یبار اتفاقی از تلویزیون وقتی شبکه قران خانم کارشناس داشت صحبت میکرد شنیدم که میگفت سیاست کردن و از عقل و درایت استفاده کردن خیلی خوبه ولی بشرط اینکه حقی رو ناحق نکنی.
یکم که به گذشته برگشتم میدیدم گاهی با بعضی رفتارهام باعث میشدم خودم بیشتر در دل دیگران جا باز کنم یا فعالیتهام به چشم همه بیاد و فعالیت جاریم بخاطر ابنکه سیاست نمیکرد اصلا دیده نمیشد.و خیلی از این موارد.
به یه مشاور حوزوی رجوع کردم با صحبتهاش فهمیدم من نه رضایت خدا رو در نظر داشتم توی اعمالم نه حق الناس رو .
توبه کردم و رضایت خدا رو بیشتر در نظر گرفتم همه ی خدماتی که به همسرم و بقیه انجام میدادم به نیت رصایت خدا انجام دادم..
مدتی گذشت ولی اوضاع بدتر میشد اما امیدم رو از دست ندادم ادامه دادم تا ابنکه بعد از یک سال و نیم زندگیم دوباره خوب شد شوهرم دلگرم زندگی بود و تمام وقت خودش رو صرف من و زندگیمون میکرد.
خواستم تجربه مو بگم تا بدونید اول امید به خدا دوم رضایت خدا سوم سیاست.
تا زندگیتون برکت داشته باشهآیدی ارسال تجربه ،
^_لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
من دختری هستم که همیشه همیشه به خودم میرسم از زمان مجردی اهل رقص و اواز و ارایش و داخل خونه لباس های زیبا میپوشم همیشه و بعد از عروسی هم همینطور هستم، پر انرژی و خوش صحبتم و خیلیم اهل قربون صدقه و بوس و بغل هستم و همیشه وقتی همسرم از سرکار میاد من خوش رو میرم به استقبالش در کنار این ها دانشگاهم رو میرم سرکار میرم و ورزش میکنم زندگی اجتماعی و شخصی خودم رو دارم و با تمام این ها واقعا نمیتونم علتی برای کم توجهی همسرم پیدا کنم!
از لحاظ جنسی من خیلی گرم هستم و همیشه پایه هستم اما همسرم اکثرا خسته ست وقتی از سرکار میرسه یکم صحبت میکنیم و بعد میخوابه. اهل قربون صدقه و بوس هست اما نه به اندازه ای که من همیشه انرژی میذارم. من واقعا دارم اذیت میشم از این بابت و احساس میکنم هرکاری از طرف من باید انجام میشده انجام شده.
اگر شما علت این کم توجهی و کم انرژی بودن همسرم رو میدونید یا میدونید که من دیگه باید چیکار کنم ممنون میشم کمک کنید.
من دختری هستم که همیشه همیشه به خودم میرسم از زمان مجردی اهل رقص و اواز و ارایش و داخل خونه لباس های زیبا میپوشم همیشه و بعد از عروسی هم همینطور هستم، پر انرژی و خوش صحبتم و خیلیم اهل قربون صدقه و بوس و بغل هستم و همیشه وقتی همسرم از سرکار میاد من خوش رو میرم به استقبالش در کنار این ها دانشگاهم رو میرم سرکار میرم و ورزش میکنم زندگی اجتماعی و شخصی خودم رو دارم و با تمام این ها واقعا نمیتونم علتی برای کم توجهی همسرم پیدا کنم!
از لحاظ جنسی من خیلی گرم هستم و همیشه پایه هستم اما همسرم اکثرا خسته ست وقتی از سرکار میرسه یکم صحبت میکنیم و بعد میخوابه. اهل قربون صدقه و بوس هست اما نه به اندازه ای که من همیشه انرژی میذارم. من واقعا دارم اذیت میشم از این بابت و احساس میکنم هرکاری از طرف من باید انجام میشده انجام شده.
اگر شما علت این کم توجهی و کم انرژی بودن همسرم رو میدونید یا میدونید که من دیگه باید چیکار کنم ممنون میشم کمک کنید.
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
#تجربه_قررررری
سلام 😊
وقتتون بخیرعزیزان
میخواستم چندتانکته واسه بهترشدن زندگیامون بگم که امیدوارم به دردتون بخوره🙏
من بیست سالمه و همسرم بیست وهشت سالشه و سه سالم هست که عروسی کردیم و البته دوسال قبلشم نامزدبودیم
و الان یه پسر هفده ماهه داریم👦
وقتی بچه واردزندگیه دونفرمیشه خیلی چیزارو عوض میکنه و باید همشوقبول کنیم امااجازه ندیم به زندگیمون سردی بیاره، مثلاوقتی نوزاد وارد خونه میشه نباید تمام وقت واحساسمونوواسه بچه بزاریم چون مردا واقعا حسودیشون میشه و میزارن به پای اینکه خانومشون دیگه دوسشون نداره !
وقتی بچه گریه میکنه یا کلافت کرده سعی کن جلوی باباش به فکرادب کردنش نباشی چون ممکنه ناراحت بشه و فکرکنه که لیاقت بچه داری رونداری.
یاوقتی میخوای واسه خرید لباس یا مایحتاج بچت بیرون بری سعی کن قبلش از اقات نظر بگیری و ...
خلاصه که توهرمرحله ای اززندگی همسرتونوفراموش نکنید چون اون اگه احساس کنه خانومش باشخصیته ودوسش داره دنیارو به پاش میریزه.
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
👑زَن وَ زِنـدگـے👑
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . اونوقت باهمین دستای خودم خفت میکنم .یقه لباسش رو چنگ زد
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#عبرت
#ادامه_دارد
.
منیژه هم داشت تاوان زبون درازی های تورو میداد حالا صبر کن به وقتش میفهمی سکینه کی هست وچه کارهایی میتونه انجام بده .بلند خندیدم وگفتم میدونم کی هستی عزیزم لازم نیست خودتو خسته کنی اگه خوب بودی که تا چهل سالگی ور دل ننت نمیموندی که .چقدر دلم خنک شده بود که حالشو گرفته بودم تصمیم گرفته بودم دیگه سکوت نکنم .یه چند وقتی بود از خواهرم اعظم خبری نبود آقام رفت شهر به خونه شهرش که دست مستاجر بود سر بزنه وقتی برگشت گفت هرچقدر در زدم اعظم درو باز نکرد .همسایه هاشم ازش خبری نداشتن وندیده بودنش خیلی نگران بودم برای آبجیم .ازاون طرف هم بچه های عموم هم زن آقاشو اذیتشون میکرد وهرروز مثل کلفت ها بچه های کوچیک رو میفرستاد برای مردم کار رفتم بهشون سر بزنم .دروباز کردم حیاط کثیف لباسهای بچه ها کثیف وپاره از دم در ظرف نشسته بود تا اتاقهای مهمون .صدا زدم زنعمو زنعمو .آقا بل خونس (آقا بل پدر عموم بود آخه عموم ناتنی بود با آقام ولی ماهم پدر بزرگ صداش میکردیم اسمش بلال بود ما آقا بل صداش میکردیم)گفت آره تو خونه کوچیکه است .رفتم بدبخت پیرمرد رو تو یه خونه گوشه حیاط که بیشتر انباری بود تا خونه .گذاشته بودن سرد ونمور بود .درباز کردم پیرمرد چشماش رو به زور باز کرد وگفت کی اومده کی هستی .گفتم سلام آقا بل مریمم .ای درد به جونم دخترم تویی موخرمایی من .بیا ببینم بابا بیا این کرسی دوروزه یخ یخ انگار آتیشش خاکستر شده .هرچقدر هم صدا میزنم کسی به دادم نمیرسه مگه تو مدتی یه بار بهم سربزنی وگرنه این در ماهی یه بارم باز نمیشه .کرسیش آتیش نداشت ظرفای غذاش کنارش تلمبار شده بود ولباسهای نشستش اونورتر بو گرفته بودن .ته مونده غذاش کپک زده بود .فرشی کف خونه نبود فقط یه گلیم کهنه انداخته بودن زیر پاش .واقعا وضعیت خیلی بدی داشت اصلا دلت نمیومد تو اون اتاق پا بزاری .همه رو ریختم بیرون کرسی وگلیم خونه رو خالی کردم واب پاشیدم وشروع کردم جارو کردن .بعد همه رو گردگیری کردم وخاکشونو گرفتم ودوباره بردمشون تو اتاق .لباسهای آقابل رو عوض کردم وآتیش کرسیش رو گرم گرم کردم وبردمش تو اتاق .زیر کرسی نشست وگفت الهی عاقبت به خیر بشی رولمی .داشتم بو میگرفتم اینجا .الهی خیر ببینی قدوبالات قربون .گفتم آقابل تو بخواب من برم کهریز برات لباسها وظرفاتو بشورم آبم بیارم برات .باشه رولمی باشه .من موندم ویه دوتا گونی ظرف ولباس نشسته رفتم سرکهریز آب یخ کرده بود با هربدبختی بود یخ روشکستم وشروع کردم شستن .صابون نداشت ازخونه خودمون صابون بردم برای لباسهاش طفلک اینقدر کثیف بودن.
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
🔴کانال دکتر انوشه و دکتر عزیزی در ایتا راهاندازی شد!
از همه مردم عزیز میخواهیم با عضویت در کانال بزرگان روانشناسی همه فکر و خیال خود را کنار بگذارند و با نفس عمیق وارد کانال شوند🤲🏻
⭕️سخنرانیهای شنیدنی دکتر انوشه و عزیزی در مورد:
🔹 ازدواج 🔹خیانت
🔹 موفقیت 🔹 زن و شوهر 🔹اعتیاد
.👈به ما بپیوندید 📌
👇🇯🇴🇮🇳👇
https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4
بیا اینجا زندگیتو از نو بساز👆
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
💜استخاره متولدین🌿فروردین
💜استخاره متولدین🌷اردیبهشت
💜استخاره متولدین🌱خرداد
💜استخاره متولدین🌾تیر
💜استخاره متولدین🍄مرداد
💜استخاره متولدین🥀شهریور
💜استخاره متولدین🌸مهر
💜استخاره متولدین☘آبان
💜استخاره متولدین💐آذر
💜استخاره متولدین🍂دی
💜استخاره متولدین🌳بهمن
💜استخاره متولدین🎍اسفند
روی ماه تولدت کلیک کن و سرنوشت ببین
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
این تکنیک ساده میتونه برات شمش طلا بیاره
ابردوا جشنواره ای برگزار کرد که
قول میدم تو ایتا نظیرشو ندیدی
تو این جشنواره شمش طلا هدیه میده 😍
اگه بگم همین دیشب ۲۰ نفر
طلا هدیه بردن باور میکنی؟ ☺️
همین الان شرایط رو بخون 👇🏻🔥
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
👈 لیست برندگان شمش طلا دیشب
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
💣 درمان شو ؛ شِمش طلا بگیر
این کانال برای تو طلا #جایزه گذاشت !! 👇
https://eitaa.com/joinchat/2690974064C9bfb349624
سلام بابت کانال خوبتون خسته نباشید،
در مورد دل شکستن میخام بگم هیچ وقت ادمی نبودم که دل کسی رو بشکنم،
ولی جاریم با طعنه هاش دله منو شکوند که امید دارم یه روزی زندگیش مثل من بشه من شوهرم خیلی بی توجهی نیکنه وخیانت مجازی میکنه ،
ولی جاریم بهم طعنه زد گفت تو اگه خوب بودی شوهرت اینجورت نمیکرد،با کفتن حرفش واقعا صدای شکستن دلمو شنیدم ولی امید دارم روزی درد منو بکشه
،که بفهمه چقدر من اه وناله میکنم تا صبح وشب کنم افسردگی شدید گرفتمه سه ساله ،روزی ده بار فقط گریه میکنم دل مرگ میخواد برام دعا کنید یا شوهرم برگرده به زندگی یا من تموم کنم
،گاهی اوقات هم مرگ خوبه برا ادمهای بی کس مثل من،فقط بخاطر دخترم موندمه
،برای دل شکسته من هم دعا کنید تو رو خدا،😭😭😭😭
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
🔴این اذکار معجزهآسا ثروت و رزق و
روزی و برکت رو یکجااااا میارن تو زندگیت 😱✋🏻
فقط کافیه ۷روز بدون قضاوت انجام بدی از آسمون و زمین وارد زندگیت میکنه📣👇
🧿📿🧿📿🧿📿🧿
🧿📿🧿📿🧿📿🧿
بزن رو تسبیح تا اذکار طوفانی و طریق استفادهش بهت نشون داده بشه ☝️🏻
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
میدونستی با علم اعداد به هرچی
که میخوای میتونی برسی 😱📣
هر خواستهای داری روش کلیک کن
تا بهت بگم عددشو تکرار کنی👇🏻👇🏻
خرید طلا خرید خونه خرید گوشی
خرید لباس لوازم خونه خرید ملک
جهیزیه خرید سهام خرید لپتاپ
با ۷ روز تکرار۲۰۷ خریدم 😍🚗👆
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸
✅سلام راستش من هرچی فکر کردم هیچ کس منو اون طور که هستم نمیشناسه فکر هیچ کس برام مهم نیست ولی این که شوهرم هنوز بعداز ۱۲ سال زندگی مشترک بدون هیچ دلیلی بهم اعتماد نداره و حرفامو باور نمیکنه این که هروقت درد دارم یا حالم بده فکر میکنه دارم تمارض میکنم و فیلم بازی میکنم اینا خیلی عذابم میده . راستش شوهرم این قد تو خانواده ش این رفتارا رو از مادرش دیده که فکر میکنه همه زن ها همین طور هستن . به هرحال دیگه تلاش نمیکنم خودم و بهش ثابت کنم همین قد که خودم با خودم صادق هستم کافیه . یه اخلاقی که دارم و خیلی خیلی دوست دارم تغییرش بدم اینه که خیلی زود واکنش نشون میدم و زود عصبی میشم و چند دقیقه بعد شدیدا پشیمون میشم کاش بتونم بی خیال تر رفتار کنم .
لینک کانالمون👇👇
@zan_v_zendegi
داستان زندگیتو برامون بفرس👇❤️
@pari_166
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
سلام👋
من زهره کاظم زاده هستم
میدونی #شغلم چیه؟
الان سالهاست هر روز صبح یه نون جدید🥖🍞🥯 میپزم و توی کانالم این #نونهای_خوشمزه رو آموزش میدم
میدونستی حتی با #آموزشهای_رایگانمون کلی از خانومها به #درآمد💰 رسیدن؟
اگه دوست داری #عطر_نون_تازهای که #خودت_پختی توی خونه بپیچه به کانال من خوش اومدی👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2597847153C74a3b6e5bb
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
#آموزش_نون_شیرمال #نون_ساندویچی
#خمیر_پیتزا #تافتون #پیراشکی #نون_شکلاتی
همیشه فکر میکردم #نون_پختن خیلی سخته تا وقتی که عضو این کانال شدم
حالا دیگه هم برای خودمون نونهای خوشمزه میپزم همبرای #مشتری😍👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2597847153C74a3b6e5bb
خدایا#امشب
کوله پشتی ماراپر کن
از آرزوهای زیبا و
دوست داشتنی تا
صبح فردا خنده رو و
از غم واندوه جدا باشیم
#شبتون_آرام
خوابتون شیرین
🌺🍃﷽🍃🌺
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.میدونستی پرفروش ترین #اکسسوری موی دنیا این بامتل جادوییه❤️🔥❤️🔥
🔮یه عمر بیخودی رفتیم آرایشگاه واسه شینیون🙊🙊
https://eitaa.com/joinchat/3563913502C0963426c9e
بایه بامتل ۵۰هزارتومانی موهاتو گوجه ای کن 🍅و
بعد با #کلیپس و#باندفر های جذاب و ترند ما تزئینش کن🎀
.
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای این خانم بازیگر توی برنامه جوکر واقعا غم انگیزه😢😢
چقدر دلم براش سوخت😔
⭕️اگه شما هم هرکاری میکنید و وزنتون کم نمیشه حتما این پودر جلبک رو امتحان کنید
از تاثیرش شوکه میشید
لینک سایت اصلی سفارش با تخفیف ویژه👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/MrjOy
https://landing.saamim.com/MrjOy
هدایت شده از تبلیغات سـیـــTⓥــــنـما
❌کار در منزل با تسویه روزانه❌
✅روزانه بین ۵۰۰ تا ۱ میلیون تومان✅
🟠 مناسب خانم های خانه دار
🟠 مناسب کارمندان به عنوان شغل دوم
خانم ها روی لینک زیر بزنن👇
💰《کسب درآمد مخصوص خانم ها》
آقایون روی لینک زیر بزنن👇
💰《 کسب درآمد مخصوص آقایان》
نمونه درآمد و ویدئو اعضا کانال رو ببین😳👇
https://eitaa.com/joinchat/3201696057Cc93bf7a5af
سریع عضو شو تا پاک نشده❌