eitaa logo
بشری
224 دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
9.5هزار ویدیو
125 فایل
بشری
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ در شب قدر این سه چیز را از خدا بخواهید 🔻 ، شب روشن‌شدن است. بیایید در شب قدر از خدا بخواهید که اندازه سه چیز را برای ما روشن کند. 1⃣ خود اندازه‌اش را برای ما بگوید تا حدی که دل ما روشن شود. با درس و بحث و کتاب نمی‌توان رب را فهمید. تشخیص ربّ عالم، یک می‌خواهد. شب قدر شرایط به گونه‌ای است که خدا کمک می‌کند این‌ها را بفهمیم. خیلی مقام بلندی است که آدم بفهمد جهان ربّ دارد و این ربّ حکیم در زوایای حیاتش حاضر است. 2⃣ اندازه‌ی را به شما بفهماند. در شب قدر انسان باید به بصیرتی برسد که بفهمد است؛ این که من مرد هستم یا زن، بی‌پول هستم یا پولدار و... همه دروغ و سراب است. انسان باید در شب قدر از خدا بخواهد که قدرش را به او بنمایاند که اگر هرکسی، قدر خود را بفهمد دیگر برای چیزهای بی‌ارزش تلاش نمی‌کند. این که ما بنده هستیم در شب قدر برای انسان باید مشخص شود البته کار مشکلی است اما باید به خدا التماس کرد که خدایا مرا به من نشان بده. 3⃣ از خدا بخواهیم که قدر و اندازه‌ی این را هم به ما بفهماند. دنیا است، محل است. باور کنید که اگر این سه چیز را شما در شب قدر بگیرید از مرز بیرون می‌آیید یعنی نسبت به افراد معمولی ادراک بسیار بالایی پیدا می‌کنید. 👤 📗 برگرفته از جزوه «تفسیر سوره قدر» ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
✳ چشمش به ارباب افتاد! 🔻 چند نفر که همگی پیکان داشتیم، در پمپ بنزین به نوبت ایستاده بودیم. در این بین یک ماشین بنز با رنگ متالیک سر رسید و پولی به کارگر پمپ بنزین داد که بنزین بزند. او درب ماشین را نیمه‌باز گذاشته و با ژست متکبرانه‌ای آرنج خود را به سقف ماشین تکیه داد، از داخل ماشین پیپی را برداشت و روشن کرد و در حالی که با افاده و تکبر به ما نگاه می‌کرد، شروع به پُک‌زدن آن نمود. در این حال بود که یکباره چشمش به آن طرف خیابان افتاد و باعجله پیپ را خاموش و سپس دستمالی برداشت و شروع کرد به پاک‌کردن اطراف ماشین و با نگرانی به آن طرف خیابان خیره شده بود. پس از مدت‌زمان کوتاهی متوجه شدیم که این آقا راننده‌ی ماشین است و ارباب او از آن طرف خیابان می‌آید تا سوار ماشین شود و این آقا به محض اینکه چشمش به ارباب افتاد، همه‌ی پَک و پوزش فرو ریخت و... ✅ اگر ما احساس کنیم و چشممان به افتد، حتی انتظار و هم از خدا نداریم و می‌گوییم: را باید، بدون چون‌وچرا، و زمزمه خواهیم کرد: ما گدایان خیل سلطانیم شهر بند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هرچه ما را لقب دهد آنیم گر براند و گر ببخشاید ره به جای دگر نمی‌دانیم 👤 📚 برگرفته از کتاب | ج۲ 📖 صص ۷۴-۷۳ ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby