eitaa logo
بشری
225 دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
9.6هزار ویدیو
125 فایل
بشری
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار ) 📖 ص ۲۶۰ 👤 نوشته‌ی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
✳️ دفاع از مردم بی‌گناه تکلیف است؛ حتی در قلب آمریکا! 🔻 [ حاج حسین خطاب به دخترش] برای توجیه فرماندهان سوری به منطقه‌ای رفته بودیم که به‌ظاهر امن به نظر می‌رسید اما راننده می‌ترسید که وارد شهر بشه. با اصرار من و تاکید چند فرمانده سوری مجبور شد وارد شهر بشه. اونجا رو قبلا تنهایی شناسایی کرده بودم که چندهزار شیعه داشت اما تروریست‌های مسلح داخل شهر مثل طاعون پراکنده شده بودن. 🔸 ظهر شد. داشت کارمون تمام می‌شد. فرماندهان رو به ناهار دعوت کردم. مهمون من شدن البته به صرف ساندویچ. بعد از غذا و چرخیدن توی شهر، راننده گفت: بنزین نداریم. آدرس پمپ بنزین رو گرفتیم و به محض اینکه وارد پمپ بنزین شدیم سرهای بریده‌ای رو دیدیم که تکفیری‌ها برای ایجاد ترس و وحشت مردم روی پمپ‌ها قطار کرده بودن. اون سرها متعلق به همون شیعیانی بود که با سران تکفیری‌ها بیعت نکرده بودن. 🔺 زهرا جان! هرروز تو یه گوشه از سوریه چندین جنایت مثل این اتفاق می‌افته. تروریست‌های وارداتی از همه جای دنیا به این جماعت پلید اضافه می‌شن. حالا من کنج عافیت رو انتخاب کنم و برگردم؟ آیا این سرهای از بدن جدا افتاده، زن و بچه نداشتن؟ آیا این ظلم نیست؟ به خدا قسم اگر این اتفاق تو قلب آمریکا هم می‌افتاد، من تکلیف خودم می‌دونستم که برای دفاع و دادخواهی از مردم بی‌گناه کاری بکنم. 📚 | خاطرات همسر سرلشکر ) ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
✳ دنبال اسم و رسم باشیم باختیم! 🔻 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» 📚 برگرفته از کتاب | خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار ) 📖 ص ۲۶۰ 👤 نوشته‌ی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
✳️ تکفیری‌ها و معجزه‌ی امام رضا 🔻 گفت: «قراره ۴۸ اسیر ایرانی معاوضه بشن، باید برم.» اسرا رو که آوردن همه‌شان نحیف و لاغر شده بودند. قیافه‌ی اسرای ایرانی رو داشتن که بعد ۸سال اسارت از زندان‌های صدام آزاد شدن اما اینا فقط چندماه تو اسارت تکفیری‌ها بودن. 🔸 اسرا از آنچه به اونا گذشته بود گفتن. از اینکه هرروز شکنجه می‌شدن و از غذایی که به‌اندازه‌ی زنده‌نگه‌داشتن‌شون به اونا می‌دادن. یکی تعریف کرد «وقتی اسیر شدیم توی لباس‌هام کارت عضویت سپاه رو پیدا کردن. چندبار لب حوض درازم کردن و تبر روی گردنم گذاشتن و گفتن بگو غیر از تو کی نظامیه. به حضرت زینب متوسل شدم و شهادتین رو گفتم. برای تکفیری‌ها گردن زدن یه کار عادی بود اما می‌خواستن من بقیه رو لو بدم. یکی‌شون که سرکرده بود و فحش می‌داد برای آخرین بار از من خواست اقرار کنم. حرف نزدم. منتظر بودم با تبر گردنم رو بزنه که خمپاره‌ای نزدیکش منفجر شد. ترکش به سرش خورد و افتاد. تکفیری‌ها عصبی شدن و جنازه‌ی فرمانده‌شون رو از جلوی ما دور کردن و از اون به بعد روزانه فقط سهمیه‌ی کتک‌خوردن داشتیم تا یه شب تو خواب علیه السلام رو جایی دیدم که برف سنگینی می‌اومد. حضرت اومد و گذرنامه‌ی ما رو امضا کرد و فرمود شما آزاد خواهید شد. فردا از خواب بیدار شدم، خبر آزادی رو شنیدم؛ در حالی که همون برفی که تو خواب دیدم می‌اومد.» 📚 از کتاب ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby