eitaa logo
بشری
227 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
125 فایل
بشری
مشاهده در ایتا
دانلود
☘برشی از کتاب ۱۱ 🌴شب هنگام، وقتی با آن جلال و جبروت، به زیارت قبر پیامبر می رفتی، پدر دستور می داد که چراغهای حرم را خاموش کنند، حسن در پیش رو و حسین در پشت سر، گام به گام تورا همراهی می کردند که مبادا چشم نامحرمی به قاما عقیله بنی هاشم بیفتد؛ و سنگینی نگاهی، زینب علی را بیازارد. 🌱 اکنون ای ایستاده‌ی تنها! ای بلندترین قامت استقامت! با سنگینی اینهمه نگاه نامحرم چه میکنی؟ تقدیر اگر چنین است چاره نیست، باید سوار شد.. اما چگونه؟ پیش از این هرگاه عزم سفر می کردی، بلافاصله حسن پیش می دوید ، عباس زانو می زد و رکاب می گرفت و تو با تکیه بر دست و بازوی حسین بر مینشستی. 🍃 در همین آخرین سفر از مدینه، پیش از اینکه پا به کوچه بگذاری، قاسم دویده بود و پهلوی مرکبت کرسی گذاشته بود، عباس زانو بر زمین نهاده بود، علی اکبر پرده‌ی کجاوه را نگاه داشته بود، حسین دست و بازو پیش آورده بود تا تو آنچنانکه شایسته عقیله‌ی یک قبیله است، بر مرکب سوار شوی. آری، پیش از این دردانه‌ی بنی هاشم، عزیز علی و بانوی مجلله‌ی اهل بیت اینگونه بر مرکب می نشست. 🌷و اکنون هزاران چشم، خیره و دریده مانده اند تا استیصال تورا ببینند و برای استمداد ناگزیر تو، پاسخی از تحقیر یا تمسخر یا ترحم بیاورند. خدا هیچ عزیزی را در معرض طوفان ذلت قرار ندهد... امَّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء... چه کسی را صدا کردی؟ از چه کسی مدد خواستی؟ هم او در گوشت زمزمه می کند که به جبران این اضطرار، از این پس، ضمیر مرجع امَّن یجیب تو باش! هرکه از این پس در هرکجای عالم، لب به ام من یجیب باز کند، دانسته و ندانسته تو را می خواند و دیده و ندیده تو را منجی خویش می یابد. 🌹خدا نمی تواند زینبش را در اضطرار ببیند... ببین که چگونه برایت رکاب گرفته است. پا بر زانوی او بگذار و با تکیه بر دست و بازوی او سوار شو، محبوبه‌ی خدا! بگذار دشمن گمان کند که تو پا بر فضا گذاشته ای و دست به هوا داده ای. دشمن که به جای خدا، هوی را می پرستد، توان دریافت این صحنه را ندارد... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
☘ برشی از کتاب ۱۲ ▪️اگرچه صف محاصره دشمن، فشرده است اما هنوز از لابه لای آن، منظره جگر خراش قتلگاه را می‌توان دید و بوسه‌ی نسیم را بر رگهای بریده و بدنهای چاک چاک، احساس می توان کرد و این همان چیزی است که نگاه سجاد را خیره‌ی خود ساخته است. واین همان چیزی است که هول و اضطراب را در دل تو انداخته است چرا که به وضوح می بینی که آخرین رمقهای سجاد نیز با تماشای این منظره دهشتزا ذوب می شود. ▪️و می بینی که دمی دیگر، خون در رگهای سجاد از حرکت می ایستد و قلب از تپش فرو می ماند. و می بینی که دمی دیگر، جان از بدن او مفارقت می کند و تن بیمار و خسته به زنجیر بر جای می ماند. ▪️سر پیش می بری و وحشتزده اما آرام و مهربان می پرسی: با خودت چه می کنی عزیزدلم؟ یادگار پدر و برادرم! بازمانده جدم! ▪️و او با صدایی که به زحمت از اعماق جراحت شنیده می شود، می گوید: چه می توانم بکنم در این حال که پدرم را، امامم را، آقایم را و برادرانم و عموهایم را و پسر عموهایم و همه‌ی مردان خاندانم را در خون نشسته می بینم، بی لباس و کفن. نه کسی بر آنان رحم می آورد و نه کسی به خاکشان می سپارد. انگار که از کفار دیلم و خزرند این عزیزان که بر خاک افتاده اند. ▪️کلام نیست این که از دهان او بیرون می آید، انگار گدازه های آتش است که از اعماق قلبش تراوش می کند و تو اگر با نگاه و سخن و کلام زینبی ات کاری نکنی، او همه‌ی هستی اش را با این کلمات از سینه بیرون می ریزد. ▪️پس تو آرام و تسلی بخش، در گوشش زمزمه می کنی: تاب از کفت نبرد این مصیبت، عزیزدلم! که این قصه، عهدی دارد میان پیامبر خدا، با جدت و پدرت و عمت. آری خداوند متعال مردانی از این امت را که ناشناس حکام جابرند و در آسمان شهره ترند تا در زمین، متعهد کرد که به تکفین و تدفین این عزیزان بپردازند؛ اعضای پراکنده‌ی این پیکرها را جمع کنند و بپوشانند و این جسدهای پاره پاره را دفن کنند و برای مقبره‌ی پدرت سید الشهداء در زمین طف، پرچمی برافرازند که در گذر زمان محو نشود و یاد و خاطره اش در حافظه‌ی تاریخ، باقی بماند. و هرچه سردمداران کفر و پیروان ضلالت در نابودی آن بکوشند، ظهور و اعتلای آن قوت گیرد و استمرار پذیرد. پس نگران کفن و دفن این پیکرها مباش که خدا خود به کفن و دفنشان نگران است. ▪️ادامه دارد... ✍سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
☘ برشی از کتاب ۱۳ ▪️این کلام تو انگار آبی است بر آتش و جانی که انگار قطره قطره به تن تبدار و بی رمق سجاد تزریق می شود. آنچنانکه آرام آرام گردنش را در زیر باز غل و زنجیر فراز می آورد، پلکهای خسته اش را می گشاید و کنجکاو و عطشناک می گوید: روایت کن آن عهد و خبر را عمه جان! ▪️تو مرکبت را به مرکب سجاد، نزدیکتر می کنی، تک تک یاران کاروانت را از نظر می گذرانی و ادامه می دهی: علی جان! این حدیث را خودم از ام ایمن شنیدم و آن زمان که پدرم به ضربت ابن ملجم لعنت الله علیه در بستر شهادت آرمید و من آثار ارتحال را در سیمای او مشاهده کردم، پیش رفتم، مقابل بسترش زانو زدم و عرضه داشتم: پدر جان! من حدیثی را از ام ایمن شنیده ام. دوست دارم آن را باز از دو لب مبارک شما بشنوم. ▪️پدر، سلام الله علیه چشم گشود و نگاه بی رمق اما مهربانش را به من دوخت و فرمود: نور دیده ام! روشنای چشمم! حدیث همان است که ام ایمن برای تو گفت. و من هم اکنون می بینم تو را و جمعی از زنان و دختران اهل بیت را که در همین کوفه، دچار ذلت و وحشت شده اید و در هراس از آزار مردمان قرار گرفته اید. پس بر شما باد شکیبایی! شکیبایی! شکیبایی! سوگند به خداوند شکافنده‌ی دانه و آفریننده‌ی جان آدمیان که در آن زمان در تمام روی زمین، هیچکس جز شما و پیروان شما، ولی خدا نیست... ▪️از نگاه سجاد در می یابی که هر کلمه‌ی این حدیث، دلش را قوت و روحش را طراوت می بخشد و در رگهای خشکیده اش، خون تازه می دواند. ▪️همچنانکه اگر او هم با نگاه خواهشگرانه اش نگوید که: هرآنچه شنیده ای بگو عمه جان! تو خودت می فهمی که باید تمامت قصه را روایت کنی تا در این بیابان سوزان و راه پر فراز و نشیب، امام را بر مرکب لغزان خویش حفظ کنی: ام ایمن چنین گفت عزیزدلم و کلام پدر بر تمام گفته های او مهر تایید زد: من آنجا بودم آن روز که پیامبر به منزل فاطمه دعوت بود و فاطمه برایش حریره ای مهیا کرده بود. حضرت علی علیه السلام ظرفی از خرما پیش روی او نهاد و من قدحی از شیر و سرشیر فراهم آوردم. ▪️رسول خدا، علی مرتضی، فاطمه زهرا و حسن و حسین، از آنچه بود خوردند و آشامیدند. آنگاه علی برخاست و آب بر دست پیامبر ریخت. پیامبر دست های شسته به صورت کشید و به علی، فاطمه و حسن و حسین نگریست. سرور و رضایت و شادمانی در نگاهش موج می زد.... 🔹ادامه دارد... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀 برشی از کتاب ۱۴ ◾️آنگاه رو به آسمان کرد و ابر غمی بر آسمان چشمش نشست. سپس به سمت قبله چرخید، دو دست به دعا برداشت و بعد سر به سجده گذاشت و ناگهان شروع به گریستن کرد. همه متعجب و حیران به او می نگریستیم و او همچنان می گریست. سر از سجده برداشت و اشک همچنان مثل باران بهاری، از گونه هایش فرو می چکید. ◾️اهل بیت و من، همه از گریه‌ی پیامبر محزون شدیم اما هیچکدام دل‌ِ سوال کردن نداشتیم. این حال آنقدر به طول انجامید که فاطمه و علی به حرف آمدند و عرضه داشتند: خدا چشمانتان را گریان نخواهد یا رسول الله! چه چیز حالتان را دگرگون کرد و اشکتان را جاری ساخت؟ دلهای ما شکست از دیدار این حال اندوهبار شما. ◾️پیامبر فرمود: عزیزانم! از دیدن و داشتن شما آنچنان حس خوشی به من دست داد که پیش از این هرگز بدین مرتبت از شادمانی و سرور دست نیافته بودم. شما را عاشقانه و شادمانه نگاه می کردم و خدا را به نعمت وجودتان سپاس میگفتم که ناگهان جبرائیل فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند تبارک و تعالی از احساس تو آگاه گشت و شادمانی تو را از داشتن چنین برادر و دختر و فرزندانی دریافت و خواست که این نعمت را بر تو کمال ببخشد و این عطیه را گوارای وجودت گرداند. پس مقرر ساخت که ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان با تو در بهشت جاودان بمانند و هرگز میان تو و آنان فاصله نیفتد. هرچقدر تو گرامی هستی، آنان گرامی شوند و هر نعمت که تو را نصیب می شود، آنان را نیز بهره باشد آنقدر که تو خشنود شوی و از مقام خشنودی و رضایت هم فراتر روی. ◾️اما در عوض، در این دنیا مصیبت بسیار می کشند و سختی فراوان می بینند، به دست مردمی که خود را مسلمان می نامند و از امت تو می شمارند، در حالیکه خدا و تو از آنها بیزارید. آنان کمتر به ایذاء عزیزان تو می بندند و هرکدام را در نقطه ای به قتل می رسانند آنچنانکه قتلگاه و قبورشان از هم فاصله می گیرد و پراکنده می شود. خداوند تقدیر را برای آنان چنین رقم زده است و برای تو درباره‌ی آنان. پس خداوند متعال را به خاطر تقدیری چنین سپاس گو و به این قضای او راضی باش. ◾️من خداوند را سپاس گفتم و به این تقدیر رضایت دادم... 🔹ادامه دارد... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀 برشی از کتاب ۱۵ ◾️...سپس جبرئیل گفت: ای محمد! برادرت پس از تو مقهور و مغلوب امت خواهد شد و از دست دشمنان تو رنجها خواهد کشید و مصیبتها خواهد دید تا آنکه به قتل خواهد رسید. قاتل او بدترین و شقی ترین موجود روی زمین است -همانند کشنده ناقه‌ی صالح - در شهری که به آن هجرت خواهد کرد - یعنی کوفه - و آن شهر، مرکز شیعیان او و شیعیان فرزندان اوست. ◾️و اما این فرزند تو - و با دست اشاره کرد به حسین - با جمعی از فرزندان و اهل بیت و برگزیدگان امت تو به شهادت خواهد رسید در کنار نهر فرات و در سرزمینی که کربلا خوانده می شود به ختطر کثرت اندوه و بلا که از سوی دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو در می رسد در روزی که غم آن جاودانه است و حسرت آن ماندگار. ◾️کربلا، پاکترین و محترمترین بارگاه روی زمین است و قطعه ای است از قطعات بهشت. و آنگاه که فرزند تو و یاورانش به شهادت می رسند و سپاه کفر و ملعنت، محاصره شان می کنند، زمین به لرزه در می آید و کوه ها به اضطراب و تزلزل می افتد و دریاها خشمگین و متلاطم می شود و اهل آسمانها، آشفته و پریشان می شوند و اینهمه از سر خشم به دشمنان توست یا محمد! و دشمنان فرزندان تو و عظمت حرمتی که از خاندان تو شکسته شده است و شر هولناکی که به فرزندان عترت تو رسیده است. ◾️و در آن زمان هیچ موجودی داوطلب حمایت از فرزندان تو نمی شود و از خدا برای یاری حجت بعد از تو رخصت نمی طلبد. ناگهان ندای وحی خداوند در آسمان ها و زمین و کوه ها و دریاها طنین می افکند که: این منم خداوند فرمانروای قدرتمند! کسی که هیچ گریزنده ای از حیطه‌ی اقتدارش بیرون نیست و هیچ طغیانگری او را به عجز نمی آورد و من قادر ترینم در امر یاری و انتقام. ◾️سوگند به عزت و جلالم که قاتلان فرزند پیامبرم را و ستمکاران به عترت رسولم را چنان عذاب کنم که هیچ کس را در عالم چنین عذاب نکرده باشم. آنان که حرمت و پیمان پیامبر را شکستند، عترت او را کشتند و به خاندان او ستم کردند... 🔹 ادامه دارد.. ✍سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀 برشی از کتاب ۱۶ ◾️تمام آسمان و زمین با شنیدن این کلام خداوند، ضجه می زنند و آلودگان به این خون را نفرین و لعنت می کنند. چون هنگامه‌ی شهادت عزیزانت فرا می رسد، خداوند با دستهای خود، ارواحشان را می ستاند و جانهایشان را به بر می گیرد و فرشتگان را از آسمان هفتم فرو می فرستد، با ظرف هایی از جنس یاقوت و زمرد، مملو از آب حیات، انباشته از پارچه های جنانی و آکنده از عطرهای رضوانی. ◾️ملائک بدن ها را به آب حیات، غسل می دهند و کفن و حنوطشان را با پارچه ها و عطرهای بهشتی به انجام می رسانند و صف در صف بر آنان نماز می گذارند. آنگاه خداوند متعال، قومی را بر می انگیزد که از دید کفار، ناشناسند و نه در گفتار و نه در نیت و اندیشه و رفتار به این خون، آلوده نیستند. این قوم به دفن بدن های معطر می پردازند و پرچمی بر فراز قبر سیدالشهداء می افرازند که نشانه ای برای اهل حق است و وسیله ای برای رستگاری مومنان. و هر روز و شب صد هزار فرشته از آسمان فرود می آیند و آن مقبره‌ی شریف را در بر می گیرند، بر آن نماز می گذارند، خداوند را تسبیح می کنند و برای زائران آن بقعه بخشش می طلبند. ◾️نام زائران امتت را که بخاطر خدا و بخاطر تو، به زیارت مشرف شده اند، می نویسند و نام پدرانشان را و خاندانشان را و اهالی شهرشان را و از نور عرش خدا بر پیشانی آنها نشانه ای می گذارند که: این زائرِ قبر برترین شهید و فرزند بهترین انبیاست. و در قیامت این نور در سیمای آنان تابان است، و زیباترین راهبر و نشان، آنچنان که بدان شناخته می شوند و دیگران خیره‌ی این روشنی می گردند. 🔅 ادامه دارد... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀برشی از کتاب ۱۷ ◾️جبرئیل گفت: یا رسول الله! در آن زمان تو در میان من و میکائیل ایستاده ای و علی پیش روی ماست و آنقدر فرشتگان اطرافمان را گرفته اند که در حد و حساب نمی گنجد و هرکه در آنجا به این نور، منور است، خداوند از عذاب و سختی های آن روز در امانش می دارد. ◾️و این حکم خداست و پاداش اوست برای کسی که خالصا لوجه الله قبر تو را، یا علی تو را، یا حسن و حسین تو را زیارت کند. ◾️از این پس مردمانی خواهند آمد مغضوب و ملعون خداوند، که تلاش می کنند این مقبره و نشانه را از میان بردارند، اما خداوند راه بر آنان می بندد و ناکامشان می گرداند. ◾️پیامبر فرمود: دریافت این خبرها بود که مرا غمگین و گریان کرد. ◾️این فقط سجاد نیست که از شنیدن این حدیث، جان می گیرد و روح تازه ای در کالبد مجروح و خسته اش دمیده می شود. تداعی و نقل این حدیث، حال تو را نیز دگرگون می کند و قوتی خارق العاده در تاروپود وجودت می ریزد، آنچنانکه بتوانی راه دشوار کربلا تا کوفه را در زیر بار شکننده‌ی مصیبت و مسئولیت طی کنی و خم به ابرو نیاوری. ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀 برشی از کتاب ۱۸ 🌴آیا این همان کوفه ای است که تو در آن تفسیر قرآن می گفتی؟ آیا این همان کوفه ای است که کوچه هایش، خاک پای تورا مریدانه به چشم می کشید؟ آیا این همان کوفه ای است که زنانش، زینب را برترین بانوی عالم می شمردند و مردانش بر صلابت عقیله‌ی بنی هاشم سجود می بردند؟ 🌱 نه، باور نمی توان کرد! اینهمه زیور و تزیین و آذین برای چیست؟ این صدای ساز و دهل و دف از چه روست؟ این مطربان و مغنیان در کوچه و بازار چه می کنند؟ این مردم به شادخواری کدام فتح و پیروزی اینچنین دست می افشانند و پای می کوبند؟ ☘چه بلایی، چه حادثه ای، چه زلزله ای کوفه و مردمش را اینچنین دگرگون کرده است؟ چرا همه چشمها خیره به این کاروان غریب است؟ به دختران و زنان بی سر پناه؟ این چشمهای دریده از این کاروان چه می خواهند؟ 🌷فریاد می زنی: ای اهل کوفه! از خدا و رسولش شرم نمی کنید که چشم به حرم پیامبر دوخته اید؟ از خیل جمعیتی که به نظاره ایستاده اند، زنی پا پیش می گذارد و می پرسد: شما اسیران، از کدام فرقه اید؟ 🌹نگاهی به اوضاع دگرگون شهر می اندازی و نگاهی به کاروان خسته‌ی اسرا و پاسخ می دهی: ما اسیران، از خاندان محمد مصطفائیم! 🥀زن گامی پیشتر می آید و با وحشت و حیرت می پرسد: و شما بانو؟ و می شنود: من زینبم، دختر پیامبر و علی. و زن صیحه می کشد: خاک بر چشم من! 🌺 و با شتاب به خانه می دود و هرچه چادر و معجر و مقنعه و سرپوش دارد، پیش می آورد و در میان گریه می گوید: بانوی من! اینها را میان بانوان و دختران کاروان قسمت کنید. تو لحظه ای به او و آنچه آورده است، نگاه می کنی. زن التماس می کند: این هدیه است، تورا به خدا بپذیرید. 🌸 لباسها را از دست زن می گیری و او را دعا می کنی . پارچه ها و لباسها، دست به دست میان زنان و دختران می گردد و هرکس به قدر نیاز تکه ای از آن بر می دارد. ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀 برشی از کتاب ۱۹ ◾️رو میکنی به مردان و زنان گریان و فریاد می زنی: خاموش! ای اهل کوفه! مردانتان مارا می کشند و زنانتان برما گریه می کنند؟ خدا میان ما و شما قضاوت کند در روز جزا و فصل قضا. ◾️این کلام تو آتش پدید آمده را نه خاموش که شعله ور تر می کند، گریه ها شدت می گیرد و ضجه ها به صیحه بدل می شود. دست فرا می آری و فریاد می زنی: ساکت! سکوتی سرشار از وحشت و انفعال و عجز، همه را فرا می گیرد. نه فقط زنان و مردان که حتی زنگ شتران از نوا فرو می افتد. سکوت محض، و تک آغاز می کنی: بسم الله الرحمان الرحیم ای اهل کوفه! ای اهل خدعه و خیانت و خفت! گریه می کنید؟ اشکهایتان نخشکد و ناله هایتان پایان نپذیرد. مَثَل شما مَثَل آن زنی است که پیوسته رشته های خود را به هم می بست و سپس از هم می گسست. پیمانها و سوگندهایتان را ظرف خدعه ها و خیانتهایتان کرده اید. چه دارید جز لاف زدن؟ جز فخر فروختن؟ جز کینه ورزیدن؟ جز دروغ گفتن؟ جز چاپلوسی کنیزکان و جز سخن چینی دشمنان؟ به سبزه ای می مانید که بر مزبله و سرگینگاه روئیده است و نقره ای که مقبره های عفن را آذین کرده است. ◾️وای بر شما که برای قیامت خود، چه بد توشه ای پیش فرستاده اید و چه بد تدارکی دیده اید. خشم و غضب خداوند را برانگیخته اید و عذاب جاودانه اش را به جان خریده اید. گریه می کنید؟! به خدا که شایسته گریستنید. گریه هاتان افزون باد و خنده هاتان اندک. دامان جانتان را به ننگ و عاری آلوده کردید که هرگز به هیچ آبی شسته نمی شود و چگونه پاک شود ننگ و عار کشتن فرزند آخرین پیامبر و معدن رسالت؟! ◾️کشتن سید جوانان اهل بهشت؛ کسی که تکیه گاه جنگتان، پناهگاه جمعتان، روشنی بخش راهتان، مرهم زخمهایتان، درمان دردهایتان، آرامش دلهایتان، و مرجع اختلافهایتان بود. چه بد توشه ای راهی قیامتتان کردید و بار چه گناه بزرگی را بر دوش گرفتید. ◾️کلامت، کلام نیست زینب! تیغی است که پرده های تزویر را می درد و مغز حقیقت را از میان پوسته های رنگارنگ نیرنگ برملا می کند. شمشیری است که نقابها را فرو می ریزد و ماهیت خلایق را عیان می سازد. صدای شیون و گریه لحظه به لحظه بلندتر می شود... ✍سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀برشی از کتاب ۲۰ ◾️صدای شیون و گریه لحظه به لحظه بلندتر می شود. کودکانی که به تماشا سر از پنجره ها در آورده اند، شرمگین و غمزده غروب می کنند. چند نفری در خود مچاله می شوند و فرو می ریزند. عده ای سر بر دیوار می گذارند و ضجه می زنند. ◾️پیرمردی که اشک، پهنای صورتش را فرا گرفته و از ریشهای سپیدش فرو می چکد، دست به سوی آسمان بلند می کند و می گوید: پدر و مادرم فدای این خاندان که پیرانشان بهترین پیران و بانوانشان بهترین زنان و جوانانشان بهترین جوانان اند. نسلشان نسل کریم است و فضلشان فضل عظیم‌. ◾️یکی در میان گریه به دیگری می گوید: به خدا قسم که این زن، به زبان علی سخن می گوید. و پاسخ می شنود: کدام زن؟ والله که این خود علی است. این صلابت، این بلاغت، این لحن، این خطاب، این عرصه، این عتاب، ملک طلق علی است. ◾️قیامتی به پا کرده ای زینب! اینجا کوفه نیست. صحرای محشر است. یوم تبلی السرائر است و کلام تو فاروقی است که اهل جهنم و بهشت را از هم متمایز می کند. شعله ای است که هرچه خرقه خدعه و تزویر و ریا را می سوزاند. آینه ای است که خلق را از دیدن خودشان به وحشت می اندازد. اشک و آه و گریه و شیون، کوفه را بر می دارد. هرچه سوهان ضجه ها تیزتر می شود، صلای تو جلای بیشتری پیدا می کند و برنده تر از پیش، اعماق وجود مردم را می شکافد و دملهای چروکین روحشان را نشتر می زند... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀برشی از کتاب ۲۱ 🌴همچنان محکم و با صلابت ادامه می دهی: مرگتان باد! و ننگ و نفرین و نفرت بر شما. در این معامله، سرمایه‌ی هستی خود را به تاراج دادید. بریده باد دستهایتان که خشم و غضب خدا را به جان خریدید و مهر خفت و خواری و لعنت و درماندگی را بر پیشانی خود نقش زدید. می دانید چه جگری از محمد مصطفی شکافتید؟ چه پیمانی از او شکستید؟ چه پرده ای از او دریدید؟ چه هتک حیثیتی از او کردید؟ و چه خونی از او ریختید؟ کاری بس هولناک کردید. آنچنانکه نزدیک بود آسمان بشکافد، زمین متلاشی شود و کوهها از هم بپاشد. مصیبتی غریب به بار آوردید. مصیبتی سخت، زشت، بغرنج، شوم و انحراف برانگیز. مصیبتی به عظمت زمین و آسمان. شگفت نیست اگر که آسمان در این مصیبت، خون گریه کند. و بدانید که عذاب آخرت خوارکننده تر است و هیچ کس به یاری بر نمی خیزد. پس این مهلت خدا شما را خیره و غره نکند. چرا که خدای عزوجل از شتاب در عقاب، منزه است و از تاخیر در انتقام نمی هراسد. ان ربک لباالمرصاد به یقین خدا در کمینگاه شماست... 🌹کوفه، یکپارچه ضجه و صیحه می شود. گویی زلزله ای ناگهانی همه‌یه هستی را به باد داده است. آتشفشانی که از اعماق دلت، شروع به فوران کرده، مهارشدنی نیست. شقشقه ای است انگار به سان شقشقیه‌ی پدر که تا تاریخ را به آتش نکشدفرونمی نشیند. 🥀نه شیون و ضجه های مردم، از زن و مرد و پیر و جوان، و نه چشمهای به خون نشسته‌ی دژخیمان و نه نگاه های تهدید آمیز سربازان، هیچکدام نمی تواند تورا از اوج خشم و خطاب و عتاب و توبیخ و محاکمه‌ی خلق پایین بیاورد اما... اما یک چیز هست که می تواند و آن اشارات پنهانی چشم سجاد است، و آن نگاه های شکیب جوی امام زمان توست. و تو جان و دل به فرمان این اشارات می سپاری، سکوت می کنی و آرام می گیری... ✍سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🍀برشی از کتاب ۲۲ 🌱سر حسین را پیش از کاروان به دارالاماره رسانده اند و در طشتی زرین پیش روی ابن زیاد نهاده اند. ابن زیاد با تفاخر و تبختر بر تخت تکیه زده است و با چوبی که در دست دارد، بر لب و دندان حسین می زند، وقیحانه می خندد و می گوید: چه زود پیر شدی حسین! امروز تلافی روز بدر! 🌴و تو با خودت فکر می کنی که آیا روزی سخت تر از امروز در عالم هست؟ می فهمی که این صحنه را تدارک دیده اند تا به هنگام ورود شما، تتمه‌ی عزت و جلالتان را هم به خیال خود فرو بریزند. در میان حضار چشمت به زید بن ارقم صحابی خاص پیامبر می افتد با ریش و مو و ابرویی سپید و اندامی نحیف و تکیده. ☘در دلت به او می گویی: تو چرا این صحنه را تاب می آوری زید بن ارقم؟ زید ناگهان از جا بلند می شود و با لرزشی در صدا فریاد می زند: نکن ابن زیاد! چوب را از این لب و دندان بردار. به خدا که من بارها و بارها شاهد بوسه‌ی پیامبر بر این لب و دندان بوده ام. و گریه امانش را می برد. 🥀ابن زیاد می گوید: خدا گریه ات را زیاد کند. برای این فتح الهی گریه می کنی؟ اگر پیر و خرفت نبودی حتم گردنت را می زدم. زید در میان گریه پاسخ می دهد: پس بگذار با بیان حدیث دیگری خشمت را افزون کنم: من به چشم خودم دیدم که پیامبر نشسته بود، حسن را بر پای راست و حسین را بر پای چپ نشانده بود، دو دست بر سر آن دو نهاده بود و به خدا عرضه می داشت: خدایا! این دو و مومنان صالح را به دست تو می سپارم. ببین ابن زیاد! که با امانت رسول خدا چه میکنی. 🌹و منتظر پاسخ نمی ماند. به ابن زیاد پشت می کند و راه خروج پیش می گیرد و در حالیکه از ضعف و پیری آرام آرام قدم بر می دارد، زیر لب به حضار مجلس می گوید: از امروز دیگر برده‌ی دیگرانیدگ فرزند فاطمه را کشتید و زاده‌ی مرجانه را امیر خود کردید. او کسی است که خوبانتان را می کشد و بدانتان را به خدمت می گیرد‌ بدبخت کسی که به این ننگ و ذلت تن می دهد. 🥀اولین نقشه‌ی ابن زیاد با اعتراض زید به هم می ریزد و ابن زیاد به نقشه های دیگر خود فکر می کند.... ✍ سید مهدی شجاعی ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby