eitaa logo
زندگی در آخرالزمان
69 دنبال‌کننده
902 عکس
718 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامم را به امام صادقت برسان و بگواوضاع معنویم خرابه چه کنم؟ ابو بصیر می گوید: همسایه ام چند -آوازه خوان و گروهی داشت، به طور دایم مجلس و لعب و خواری او و دوستانش برپا بود. من که تربیت شده ی -اهل بیت علیهم السلام بودم از این وضع نگرانی سختی داشتم، روحیه ام آزرده بود، در رنج فراوانی بسر می بردم، بارها با زبانی نرم با همسایه سخن گفتم، گوش نداد، به اصرار زیادی برخاستم توجه نکرد، ولی از به معروف و از منکر غفلت نکردم تا روزی به من گفت: من مردی مبتلا به هوا و ، تو اگر وضع مرا برای امام بزرگوارت -صادق علیه السلام تعریف کنی شاید با توجه حضرت صادق علیه السلام و دم عیسوی آن امام بزرگوار، از این آلودگی و از این و بدبختی نجات پیدا کنم. ابو بصیر می گوید: سخنش را پذیرفتم، حرفش را قبول کردم، پس از مدتی در مدینه خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم و اوضاع همسایه ام را برای حضرت توضیح دادم و نگرانی سخت خود را به امام باکرامتم اظهار نمودم. امام فرمودند: چون به برگردی به ملاقاتت می آید، از قول من به او بگو اگر کارهای زشت خود را ترک کنی، از لهو و لعب دست برداری و با تمام قطع رابطه نمایی، را برای تو ضامن می شوم. چون به کوفه برگشتم دوستان به دیدنم آمدند، او هم آمد، وقتی خواست برود به او گفتم: نرو زیرا با تو سخنی دارم، چون اطاق خلوت شد و جز من و او کسی نماند، پیام حضرت صادق را به او رساندم و اضافه کردم امام صادق علیه السلام به تو سلام رسانده! همسایه ام با تعجّب گفت: تو را به خدا سوگند می دهم، امام صادق به من (گنه کار) سلام رسانده ⁉ و به شرط توبه از گناه، بهشت را برای من ضامن شده⁉ قسم خوردم که متن این پیام همراه با سلام از جانب حضرت صادق برای توست. گفت: ابو بصیر، مرا بس است. ✋ پس از چند روز پیام داد می خواهم تو را ببینم، به در خانه اش رفتم در زدم، آمد پشت در، در حالی که لباسی به تن نداشت، گفت: ابو بصیر، آنچه در اختیارم بود به محلّ معینش رساندم، از تمام اموال سبک شدم، از تمام گناهانم قطع رابطه کردم. برای او لباس آماده نمودم و گاهی به دیدنش می رفتم و اگر مشکلی داشت رسیدگی می نمودم. یک روز برایم پیام فرستاد که در بستر بیماری گرفتارم، به عیادتش رفتم، عیادت از او و رعایت حالش ادامه یافت، تا روزی به حال افتاد، در آن حال برای چند لحظه بیهوش شد، چون به هوش آمد، در حالی که لبخند به لب داشت به من گفت: ابو بصیر، امام صادق علیه السلام به وعده اش وفا کرد، سپس از دنیا رفت! در آن سال به حج رفتم، پس از حج برای -قبر-پیامبر و ملاقات با امام صادق علیه السلام به مشرّف شدم، چون به دیدن امام رفتم یک پایم در اطاق و پای دیگرم بیرون بود که حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند: ابو بصیر، من نسبت به همسایه ات به وعده ای که داده بودم وفا کردم✋✋✋ 📚بحار الانوار ج ۲ صفحه ۱۴۵، باب ۵، حديث ۱۹۹