فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺فرازی از تلاوت شهید
❤️حسن دانش
📜سوره آل عمران
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی☀️ ◀️قسمت صد و یازدهم 💠بحث نشانه های اخلاص 📑در رابطه با نشانه های اخلاص
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی☀️
◀️قسمت صد و دوازدهم
📘در روایتی از امام صادق (ع)
آمده؛ عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا✨ تو را برای انجام آن ستایش بکند. یعنی انتظار داشته باشی که وقتی اینکار را انجام می دهی فقط خدا تو را ستایش بکند. یعنی اگر یک کار خیری را انجام دادی که واقعا هم خیر بود و هزار نفر هم فهمیدن👥 اما یک نفر تو را تعریف و تمجید نکرد عین خیالت هم نباشد.
🌸تو بندگی چو گدایان به شرط
مزد مکن،
که خواجه خود صفت بنده
پروری داند🌸
👌خدا خودش می داند چکار بکند، مگر ما برای تعریف و تمجید مردم باید کار بکنیم! باید فقط برای خدا کار کرد.
📜یا یک روایت دیگر که یک انسان درجه بالاتر را نشان می دهد؛
🌟امام صادق (ع) می گوید هیچ بنده ای به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر آنکه دوست نداشته باشد که مردم او را بر کارهایی که برای خدا انجام داده ستایش بکنند.✔️
⁉️یعنی چه؟ تو کار را برای خدا انجام دادی، حالا آمد یک نفر از تو تعریف و تمجید کرد🗣 تو بدت بیاید، ته دلت خوشحال نشوی، قند در دلت آب نشود.
👈البته گناه نیست. شما کار را برای خدا انجام بده یک نفر از تو تعریف کرد تو هم خوشحال شدی، گناه نکردی، تو که ریا نکردی برای خدا انجام دادی، حالا آن هم فهمید از تو تعریف💭 و تمجید کرد و رفت پیش ده نفر گفت، تو ته دلت خوشحال شدی🙂 هیچ اشکال ندارد، اصلا این گناه نیست. گناه اونی است که به خاطر ریا انجام بدهی.
👆ولی امام می گوید؛
🌀حقیقت اخلاص این است که از همین یک مورد هم با اینکه گناه نیست باز هم خوشحال نشوی. پیش خودت ناراحت بشوی چرا این فهمید؟ چرا رفت به این و آن گفت، من دوست داشتم کسی نفهمد. امام می گوید این حقیقت اخلاص است، درجه بالاتر از اخلاص های قبلی است.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق
مهدوی" فایل شماره (23)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 112
💠☀️💠☀️💠☀️💠
__________
✨﷽✨
💠معجزه امام رضا علیه السلام
✍یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اتفاق افتاده است:
💭 یک عروس و #داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند.
💭 درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را
داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند.
وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت:
امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
💭 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،
از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟
ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
💭 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد :
👈وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
💭 خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا
💭 امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛
این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از
من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زایر ما بودند.
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
قرار ملاقات با شهید آوینی در خواب
یکی از فرماندهان میگوید روزی حاج آقای ضابط برایش تعریف میکرد که: خیلی دلم میخواست سیدمرتضی آوینی رو ببینم. یه روز به رفقایش گفتم یه موقعیتی جور کنید ما سیدمرتضی رو ببینیم، نشد. بالاخره سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت روی مین و شهید شد و من نتوانستم سید مرتضی رو ببینم.
بعد از مدتی قسمت شد با یکی از کاروانهای راهیان نور آمدم برای بازدید از مناطق جنگی. یک جایی شب ماندیم و مستقر شدیم. شب که خوابیدم دیدم شهید آوینی آمد به خوابم. در خواب به او گفتم: آقا سید! من خیلی دوست داشتم وقتی زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. شهید آوینی توی خواب به من گفت: نگران نباش! فردا صبح ساعت 8 بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بیدار شدم و من بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک داشتم گفتم: آخه این چه خوابی بود! آوینی که خیلی وقت است شهید شده.
بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بود و نیم ساعت دیر رسیدم. دیدم خبری از آوینی نیست. دیگر داشتم مطمئن میشدم که خواب و خیال و اینجور چیزها واقعیت ندارد که یه دفعه سربازی که آن نزدیکیها پست میداد آمد پیش من و گفت: آقا شما منتظر کسی هستید؟ گفتم بله با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت: چه شکلی بود؟ برایش توصیف کردم. گفتم: موهای جو گندمی، محاسنش اینجوری بود، عینکش... سرباز گفت: رفیقت آمد اینجا و تا ساعت 8 منتظرت شد، نیامدی. بعد که میخواست برود، به من گفت: یک کسی میآید با این اسم و این قیافه، بهش بگو مرتضی آمد. خیلی منتظرت شد، نیامدی، کار داشت رفت. کنار پل، یک چیزی برایت نوشته برو بخوان. رفتم دیدم کنار پل با انگشتش نوشته : "فلانی! آمدیم نبود
وعده ما بهشت. سیدمرتضی آوینی".
https://eitaa.com/zandahlm1357