eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
34.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
💎از او رحمت و از تو عصيان؟! ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ 🌺با یاد خدا اُنس گیر ، و یاد آر که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد ، و تو را به عفو خویش می خواند ، و با کَرَم خویش می پوشاند! در حالی که تو از خدا بریده به غیر او توجه داری! پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا ! و چه ناتوان و بی مقدار تو ، که بر عصیان او جرات داری ، در حالی که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده ، و در سایه رحمت او آرمیده ای ، نه بخشش خود را از تو گرفته ، و نه پرده اسرار تو را دریده است ، بلکه چشم بر هم زدنی ، بی احسان خدا زنده نبودی در حالی که یا در نعمت های او غرق بودی ، یا از گناهان تو پرده پوشی شد ، و یا بلا و مصیبتی را از تو دور ساخته است . 📘 ۲۲۳ ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از بلاغ المبین (مبلغان نهضت...)
جایگاه قرآن از منظر نهج¬البلاغه.pdf
425.8K
جایگاه قران از منظر نهج البلاغه
هدایت شده از بلاغ المبین (مبلغان نهضت...)
رسالت نهج البلاغه در عصر تمدن طلايى.pdf
284.6K
رسالت نهج البلاغه
هدایت شده از حسین زاده....
داستان 📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت) ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے 👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✍لـیـلــے سـلـطـانــے با خستگے نگاهم رو از ڪتاب گرفتم. _عاطے جمع ڪن بریم دیگہ مخم نمیڪشہ! سرش رو تڪون داد،از ڪتابخونہ اومدیم بیرون و راهے خونہ شدیم رسیدیم جلوے درشون،مادرم و خالہ فاطمہ رفتہ بودن ختم،قرار شد برم خونہ عاطفہ اینا،عاطفہ در رو باز ڪرد،وارد خونہ شدیم خواستم چادرم رو دربیارم ڪہ دیدم امین تو آشپزخونہ س،حواسش بہ ما نبود،سر گاز ایستادہ بود و آروم نوحہ میخوند! _ارباب خوبم ماہ عزاتو عشقہ،ارباب خوبم پرچم سیاتو عشقہ... چرا با این لحن و صدا مداح نمیشد؟!ناخودآگاہ با فڪر یہ روضہ دونفرہ با چاے و صداے امین لخند نشست روے لبم! عاطفہ رفت سمتش. _قبول باشہ برادر! امین برگشت سمت عاطفہ خواست چیزے بگہ ڪہ با دیدن من خشڪ شد سریع بہ خودش اومد از آشپزخونہ بیرون رفت! سرم رو انداختم پایین،بہ بازوهاش نگاہ نڪردم! عاطفہ بلند گفت:خب حالا دختر چهاردہ سالہ!نخوردیمت ڪہ یہ تے شرت تنتہ! روے گاز رو نگاہ ڪردم،املت میپخت،گاز رو خاموش ڪردم عاطفہ نگاهے بہ گاز انداخت و گفت:حواسم نبود روزہ س! _چیز دیگہ اے نیست بخورہ؟ _چہ نگران داداش منے! با حرص ڪوبیدم تو بازوش،از تو یخچال یہ قابلمہ آورد،گذاشت رو گاز. _اینم آش رشتہ،نگرانیت برطرف شد هین هین؟ _بے مزہ! امین سر بہ زیر از اتاق بیرون اومد پیرهن آستین بلندے پوشیدہ بود،زیر لب سلام ڪرد و سریع رفت تو حیاط! عاطفہ مشغول چیدن سینے افطارش شد،چند دقیقہ بعد گفت:بیین عاطے جونت چہ ڪردہ! نگاهے بہ سینے انداختم با تعجب بہ آش رشتہ اے ڪہ روش با ڪشڪ نوشتہ بود یا محمد امین نگاہ ڪردم! _این چیہ؟! _از تو ڪہ آب گرمے نمیشہ خودم دست بہ ڪار شدم! سینے رو برداشت و رفت حیاط امین روے تخت نشستہ بود و قرآن میخوند،سینے رو گذاشت جلوش. _امین ببین هانیہ چقدر زحمت ڪشیدہ! با تعجب نگاهش ڪردم بے توجہ بہ حالت صورتم بهم زبون درازے ڪرد دوبارہ گفت:هانے باید یادم بدے چطور با ڪشڪ رو آش بنویسم! انگشت اشارہ م رو بہ نشونہ تهدید ڪشیدم زیر گلوم یعنے میڪشمت! با شیطنت نگاهم ڪرد و رفت داخل،خواستم دنبالش برم ڪہ امین صدام ڪرد:هانیہ خانم! لبم رو بہ دندون گرفتم،برگشتم سمتش،سرش سمت من بود اما نگاهش بہ زمین،حتما با خودش میگفت چراغ سبز نشون میدہ!بمیرے عاطفہ! _ممنون لطف ڪردید! مِن مِن كنان گفتم:ڪارے نڪردم،قبول باشہ! دیگہ نایستادم و وارد خونہ شدم،از پشت پنجرہ نگاهش ڪردم،زل زدہ بود بہ ڪاسہ آش و لبخند عمیقے روے لبش بود! لبخندے ڪہ براے اولین بار ازش میدیدم و دیدم همراہ لبخندش لب هاش حرڪت ڪرد به:یا محمد امین! مثل فنر بالا و پایین میپریدم،شهریار با تاسف نگاهم ڪرد و سرے تڪون داد! رو بہ مادرم گفت:مامان بیا دخترتو جمع ڪن حالا انگار دڪترا گرفتہ! مادرم با جانب دارے گفت:چے ڪار دارے دخترمو؟!بایدم خوش حال باشہ،معدل بیست اونم امسال چیز ڪمے نیست! براے شهریار زبون درازے ڪردم و دوبارہ نگاهے بہ ڪارنامہ م انداختم،میخواستم هرطور شدہ امین بفهمہ امتحان هام رو عالے دادم!صداے زنگ در اومد شهریار بہ سمت آیفون رفت. _هانیہ بدو قُلت اومد! با خوشحالے بہ سمت حیاط رفتم،عاطفہ اومد،قیافہ ش گرفتہ بود با تعجب رفتم سمتش! _عاطے چے شدہ؟! با لحن آرومے گفت:یڪم امتحانا رو خراب ڪردم میترسم خرداد بیوفتم! عاطفہ ڪسے نبود ڪہ بخاطرہ امتحان اینطور ناراحت بشہ،حتما چیزے شدہ بود! با نگرانے گفتم:اتفاقے افتادہ؟ سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد! شهریار وارد حیاط شد همونطور ڪہ بہ عاطفہ سلام ڪرد شالم رو داد دستم،حیاط دید داشت! سریع شالم رو سر ڪردم،نمیدونم چرا دلشورہ داشتم! نڪنہ براے امین اتفاقے افتادہ بود؟ با تردید گفتم:براے امین اتفاقے افتادہ؟ _نہ بابا از من و تو سالم ترہ!هانیہ اومدم بگم فردا نمیام مدرسہ بہ معلما بگو! نگرانے و ڪنجڪاویم بیشتر شد،با عصبانیت گفتم:خب بگو چے شدہ؟جون بہ لبم ڪردے! همونطور ڪہ بہ سمت در میرفت گفت:گفتم ڪہ چیزے نیست حالا بعدا حرف میزنیم! در رو باز ڪرد،دیدم امین پشت درِ نفس راحتے ڪشیدم! امین سرش رو انداخت پایین و گفت:ڪجا رفتے؟بدو مامان ڪارت دارہ! امین سلام نڪرد!مثل همیشہ نبود! با تعجب نگاهشون ڪردم شاید مسئلہ خصوصے بود ولے مگہ من و عاطفہ خصوصے داشتیم؟! عاطفہ با بے حوصلگے گفت:تازہ اومدم انگار از صبح اینجام! تعجبم بیشتر شد ڪم موندہ بود عاطفہ داد بڪشہ! امین با اخم نگاهش ڪرد،عاطفہ برگشت سمتم. _خداحافظ هین هین! هین هین گفتن هاش با انرژے نبود اصلا هین هین گفتن هاش مثل همیشہ نبود،یڪ دنیا حس بد اومد سراغم! با زبون لبم رو تر ڪردم. _خداحافظ! امین خواست در رو ببندہ ڪہ با عجلہ گفتم:راستے سلام! تحمل بے توجهیش رو نداشتم،ڪمے دو دل بود دوبارہ نیت ڪرد در رو ببندہ،با پررویے و حس اعتماد بہ نفس ڪہ انگار مطمئن بودم جوابم رو میدہ گفتم:جواب سلام .... نذاشت ادامہ بدم با لحنے سرد ڪہ از سرماے ڪلماتش تمام وجودم یخ بست گفت:علیڪ سلام،جواب سلام واجبہ اما سلام ڪردن واجب نیست! صداے وحشتناڪ بستہ
شدن در تو گوشم پیچید،باورم نمیشد این امین بود اینطور رفتار ڪرد!ذهنم از سوال هاے بے جواب درموندہ بود این امین،امینے نبود ڪہ با عشق گفت هانیہ! ادامــه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃✨﷽✨🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 مقایسه شدن مردان را از کوره در می‌برد! اگر شما همسرتان را با مردی دیگر مقایسه کنید ""حتی اگر آن مرد برادر یا پدر وی باشد "" همسر یا نامزد شما خیلی زود عصبی می‌شود! 👌 و حالت تدافعی یا تهاجمی به خود می‌گیرد. 👌چرا که مردان ذاتاً رقابت‌جو هستند و شما با مقایسه  این حس را در وی بیدار می‌کنید! 👌 بنابراین در مقابل حرف‌های شما عصبی می‌شود! 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ! 🔴جملات منفی=کم شدن رابطه 🌹بهتره در برخورد با همسر از کلمات و جملات سنجیده استفاده کنی. کلمات، تأثیر شگفت انگیزی دارن. 🌹مثلاً اگه به جای گفتن اینکه "چه غذای بی نمکی پخته‌ای"، بگی "غذا خیلی خوشمزه اس، فقط یه کم بی نمک شده" چیزی از شما کم نمیشه. 👌جملات منفی فقط ارتباط شما رو از بین میبره و باعث ناراحتی میشه. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✨﷽✨ 🌷 آیت الله مجتهدی تهرانی: ✨از رسول خدا(ص) سوال شد: کسی که فقیر است اما بر فقر خود صبر می کند ،یعنی درباره ی فقر خود به کسی چیزی نمی گوید و با نان خالی خود را سیر می کند جزای این شخص چیست؟ ✨حضرت(ص) فرمودند: در بهشت قصری است از یاقوت سرخ که اهل بهشت همه آن را نگاه کنند همانطور که ما ستاره های درخشان را نگاه میکنیم. ✨در این قصر کسی داخل نمی شود مگر پیغمبر فقیر یا شهید فقیر و یا مومن فقیر. ✨کسانی که وضع مالی خوبی ندارند خوشحال باشند و ناراحت نباشند، صبر و تحمل کنند که صبر کردن بر فقر سبب آمرزش است. 💠حضرت علی (ع) فرمودند: هرکس ما اهل بیت را دوست بدارد،باید پوستینی برای فقر آماده سازد https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝مهم‌ترین نقش زن از نگاه حضرت امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) ❣بحث سر این نیست که زن آیا می‌تواند مسئولیتی در بیرون از منزل داشته باشد یا نه - البته که می‌تواند، شکی در این نیست؛ نگاه اسلامی مطلقاً این را نفی نمی‌کند. ❣بحث در این است که آیا زن حق دارد به خاطر همه‌ی چیزهای مطلوب و جالب و شیرینی که در بیرون از محیط خانواده برای او ممکن است تصور شود، نقش خود را در خانواده از بین ببرد؟ نقش "مادری" را، نقش "همسری" را؟ حق دارد یا نه؟ ما روی این نقش تکیه می‌کنیم. ❣من میگویم مهمترین نقشی که یک زن در هر سطحی از علم و سواد و معلومات و تحقیق و معنویت می‌تواند ایفا کند، آن نقشی است که به عنوان یک "مادر" و به عنوان یک "همسر" می‌تواند ایفا کند؛ ❣این از همه‌ی کارهای دیگر او مهمتر است؛ این، آن کاری است که غیر از زن، کس دیگری نمی‌تواند آن را انجام دهد. گیرم این زن مسئولیت مهم دیگری هم داشته باشد، اما مسئولیت مادری و همسری را باید مسئولیت اول و مسئولیت اصلی خودش بداند. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
📝مولفه‌های شناخت زن در روانشناسی غرب ❣۱- جنس زن از نظر توان‌ جسمی و ماهيچه‌ای ضعيف‌تر از مرد است. ❣۲. جنس‌ زن دارای معدل‌ وزن‌ كمتر و كوچكتر از نظر مخ‌ يا مغز و مخچه‌ و دارای ضربان‌ قلب ‌بيشتر از مرد می‌باشد كه‌ در استعدادهای زن‌ در مقايسه‌ با مرد تفاوت‌ ايجاد كرده‌ است.‌ ❣۳- جنس‌ زن‌ دارای معدل‌ بالاتری از نظر تعداد به كار بردن كلمات‌ در يك‌ روز در مقايسه‌ با مرد است و در نتيجه‌ بيشتر از مرد حرف‌ می‌زند. ❣۴- جنس‌ زن‌ دارای ويژگیهای روحی و روانی كاملاً احساسی‌تر از مرد می‌باشد. ❣۵- جنس‌ زن‌ دارای تمايلات‌ و گرايش‌های خاص‌ مثل‌ تجملات‌ در زيورخواهی و متمايز از مرد می‌باشد. ❣۶- زن‌ دارای ويژگی‌های رفتاری خاص‌ مثل‌ پنهان‌گری بيشتر و ترس‌ بيشتر و در عين‌ حال ‌داراي‌ رفتار جذاب‌تر و لطيف‌تر از مرد می‌باشد. ❣۷- زن‌ از نظر قدرت‌ استنتاج‌ و كلی‌نگری و برهانی بودن‌ و منطق‌ رياضی دارای معدلی ضيعف‌تر از مرد می‌باشد. ولی در توجه‌ و دقت‌ در مسائل‌ جزئی و مصاديق‌، قوی‌تر و دقيق‌تر از مرد است. ❣۸- زن مراحل‌ رشد و يادگيری را در دوران‌ كودكی سريع‌تر از مرد طی می‌نمايد و زودتر از مرد به‌آستانه‌ بلوغ‌ و نوجوانی و جوانی قدم‌ می‌گذارد ولی تداوم‌ رشد جسمی و استعدادهای مرد طولانی‌تر از زن‌ می‌باشد. ❣۹- جنس‌ زن‌ به‌ لحاظ‌ هوش‌ و حافظه‌ مساوی با مرد است‌ ولی به‌ لحاظ‌ بروز استعدادها وگرايشها و تمايلات‌ و نيازهای احساسی و روحی و روانی با مرد متفاوت‌ است‌. مثلاً مايل‌ است ‌همواره‌ مورد توجه‌ قرار گيرد. ♀️با توجه به مؤلفه‌های فوق، در مبانی غربی، زن‌ از نظر انسان‌شناسی و يا اصول‌ روان‌شناسی، ‌جنس‌ ضعيف‌تر و دارای رفتاری لطيف‌تر از مرد می‌باشد. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به كودكمان بياموزيم؛ قوی باشد، اما نه گستاخ مهربان باشد، اما نه ضعیف شجاع باشد، امانه قلدر فروتن باشد، اما نه کمرو به خود مطمئن باشد، امانه خودبین https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دختر بچه هاتون رو آرایش نکنید❗️ اینکار علاوه بر دچار بحران هویت ،حمله به حریم کودکه؛ زیبایی طبیعیش رو زیر سوال میبرید و ناخودآگاه بهش یاد میدین که خوشگلیش مهم ترین ارزشه ! و ناخودآگاه روی تربیت و هویت جنسی او تاثیر منفی خواهید گذاشت
⭕️تاثیر محیط آموزشی بر فرزندان اثر تربیت در محیط آموزشی حتی از محیط خانوادگی قوتی‌تر است. گوش کنید! منشاء روابط انسان‌ها در محیط خانوادگی، غالبا محبت است. علاوه بر آن، جنبه‌های مادی و مسئله سرپرستی نیز در آنجا مطرح است که این روابط را تنگاتنگ می‌کند. اما در محیط آموزشی، علاوه بر اینها یک رابطه دیگر نیز وجود دارد که عبارت از "برتری علمی استاد" نسبت به شاگردان است. وقتی این احساس با چاشنی محبت مخلوط شود، اثرگذاری استاد را خیلی بالا می‌ برد. همین که انسان می‌گوید "استاد بهتر از من می‌فهمد" کافی است که تمام رفتارها، خلقیات و اعتقاداتش را هم از او می‌گیرد. به همین دلیل وقتی انسان ره مدرسه می‌رود، اگر معلمش با یک چهره نامناسب وارد بشود، یاحرکات نامطلوب داشته باشد و حرف‌های خاصی بزند، شاگرد همیشه خود را در مقابل او، تخطئه کرده و با خود می‌گوید: حتما کار او درست است؛ چون او بیشتر از من می‌فهمد. بنابراین احساس برتری علمی، سبب افزایش تاثیر تربیتی می‌شود و شاگرد را به لحاظ تربیتی کاملا در مُشت وستاد قرار می‌دهد این عنصرِ "برتری علمی" همان چیزی است که در محیط خانوادگی وجود ندارد. حتی این را به شما عرض کن که ممکن است، فرزند معلم خود را بر پدر و مادرش مقدم کند. من این مطلب را میگویم تا بدانید که محیط آموزشی با فرزندان ما چه میکند. بعضی از محیط‌های آموزشی، زحمات هفت ساله پدر و مادر را در هفت سال دوم خنثی می‌کنند. ✍ حاج آقا مجتبی تهرانی پ.ن: والدین در زندگی امروز، بیشترین توجه خود را برای معیشت و زندگی مادی فرزندان صرف می‌کنند. اما اگر خوب فکر کنیم خواهیم دید که درست است که رفاه فرزندان مهم است اما اولویت‌هایی مهم‌تر از آن هم هست، مثل پیگیری یک مدرسه خوب، توجه به معلمان مدرسه، بررسی وضعیت معلمان، گفتگوی روزانه با فرزندان و خیلی از موضوعاتی که شاید در هیاهوی زندگی روزمره به آن توجه نمی‌شود. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شماره۲ مخصوص والدین جهت یادگیری آموزش جنسی ❌بهیچ وجه این انیمیشن هارو به بچه ها نشون ندهید https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حسین زاده....
داستان 📚مـــن بـــا تـــو (47 قــســمــت) ✍بـہ قــلـــم لــیــلـــے ســلـطــانـــے 👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✍لـیـلــے سـلـطـانــے ‌ ڪتاب رو گذاشتم تو ڪیفم،نمیتونستم درس بخونم،تو شوڪ رفتار دیروز امین و عاطفہ بودم!نمیخواستم فڪر و خیال ڪنم،مشغول سالاد درست ڪردن شدم،مادرم وارد خونہ شد همونطور ڪہ چادرش رو آویزون میڪرد گفت:هانیہ بلا،چرا بہ من نگفتے؟ با تعجب نگاهش ڪردم. _چیو نگفتم مامان؟ رو بہ روم ایستاد _قضیہ امین! بدنم بے حس شد،بہ زور آب دهنم رو قورت دادم،زل زدم بہ چشم هاش. _چہ قضیہ اے؟! _یعنے تو خبر نداشتے؟ _نمیفهمم چے میگے مامان! _قضیہ خواستگارے دیگہ! نفسم بند اومد،خواستگارے چہ صیغہ اے بود؟! بہ زور گفتم:چہ خواستگارے اے؟! _امشب خواستگارے امینہ! خواستگارے؟امین؟!ڪلمات برام قابل هضم نبود،براے قلب بے تابم غریبہ بودن،قلبے ڪہ بہ عشق امین مے طپید،با صداے امین جون میگرفت،مگہ دوستم نداشت؟مگہ نگفت هانیہ؟هانیہ اے ڪہ چاشنیش یڪ دنیا عشق بود؟غیر ممڪن بود! _هانیہ دستتو چے ڪار ڪردے؟! انقدر وجودم بے حس شدہ بود ڪہ نفهمیدم دستم رو بریدم!اما این دستم نبود ڪہ بریدہ شد این رشتہ عشق من بہ امین بود ڪہ پارہ شدہ بود،باید مطمئن میشدم،با سردرگمے و قدم هاے لرزون رفتم سمت ظرف شویے تا آب سرد بگیرم بہ قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب! _ام ..چیزہ..حالا خالہ فاطمہ ڪے رو در نظر گرفتہ؟ _فاطمہ خودشم تعجب ڪردہ بود،امین خودش دخترہ رو معرفے ڪردہ از هم دانشگاهیاشہ! قلبم افتاد،شڪست،خورد شد! لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشڪ هام سرازیر نشہ،داشتم خفہ میشدم! حضور مادرم رو ڪنارم احساس ڪردم. _هانیہ خوبے؟رنگ بہ رو ندارے! چیزے نگفتم با حرف بعدیش انگار یڪ سطل آب سرد ریختن رو سرم! _فڪرڪردم دلبستگے دورہ نوجوونیت تموم شدہ! از مادر ڪے نزدیڪ تر؟! ساڪت رفتم سمت اتاقم،میدونستم مادرم صبر میڪنہ تا حالم بهتر بشہ بعد بیاد آرومم ڪنہ! تمام بدنم سست شدہ بود،طبق عادت همیشگے حیاطشون رو نگاہ ڪردم و دیدمش با... با ڪت و شلوار.... چقدر بهش میومد!نگاهم همراہ شد با بالا اومدن سرش و چشم تو چشم شدنمون،نگاهش سرد نبود اما با احساس هم نبود بلڪہ شڪے بود بین عشق و چیزے ڪہ نمیتونستم بفهمم! این صحنہ رو دیدہ بودم تو خوابم،سرڪلاس،موقع غذا خوردن اما قرار بود شب خواستگارے مون باشہ،من با خجالت از پشت پنجرہ برم ڪنار،امین سرش رو بندازہ پایین و لبخندے از جنس عشق و خجالت و خوشحالے بزنہ،بیان خونہ مون همونطور ڪہ سر بہ زیرِ دستہ گل رو بدہ دستم بعد.... دیگہ نتونستم طاقت بیارم زانو زدم داشتم خفہ میشدم احساس میڪردم تو وجودم آتیش روشن ڪردن،بہ پهناے تمام عاشقانہ هام گریہ ڪردم گریہ اے از عمق وجود دخترانہ ام در حالے ڪہ دستم روے قلبم بود و با هق هق نالہ ڪردم:آخ قلبم...
مادرم ڪہ از اتاق بیرون رفت،سریع از روے تخت خواب بلند شدم،ساعت دہ بود هنوز برنگشتہ بودن،خدایا روزے هزارتا صلوات میفرستم ماہ رمضون و ماہ محرم بہ فقرا غذا میدم بهش جواب رد بدن! با گفتن این جملہ قطرہ اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید،تبم پایین نمے اومد داشتم میسوختم. همونطور زل زدہ بودم بہ حیاطشون،چند دقیقہ گذشت نمیدونم چند دقیقہ ولے گذشت! خالہ فاطمہ و عمو حسین وارد حیاط شدن پشت سرشون عاطفہ و امین وارد شدن،نفسم بند اومد ڪاش میفهمیدم چے شدہ؟! همہ رفتن داخل خونہ اما امین نشست روے تخت! ڪتش رو درآورد و گذاشت ڪنارش،انگار ناراحت بود خدایا یعنے بهش جواب منفے دادن؟! بے اختیار آروم خندیدم،نیم رخش رو میدیدم،با اخم بہ زمین زل زدہ بود دستے بہ ریشش ڪشید و ڪلافہ سرش رو بلند ڪرد اما بہ رو بہ رو خیرہ شد! چشماش رو بست و سرش رو تڪیہ داد بہ دیوار،زیر لب چیزایے میگفت! از خوشحالے نمیدونستم چے ڪار ڪنم حتما جواب رد دادن ڪہ حالش خوب نیست! خدایا عاشقتم،یعنے میشہ؟! قلبم تند تند میزد،دستم رو گذاشتم روش اما دستم تندتر میلرزید! دستم رو مشت ڪردم و نفس عمیقے ڪشیدم،هانیہ آروم باش هانیہ چیزے نیست! نمیخواستم منو ببینہ اما پاهام اجازہ نمیدادن از ڪنار پنجرہ برم،چشم هام میخ شدہ بودن روش! چشم هاش رو باز ڪرد و بے حال برگشت سمتم یادم رفت نفس بڪشم! لبم رو گاز گرفتم،هانیہ چرا ایستادے؟تا ڪے میخواے ڪوچیڪ بشے؟! ساڪت من دوستش دارم! اما امین با دیدنم تعجب نڪرد! از روے تخت بلند شد و رفت داخل خونہ! قلبم گرفت،این چہ رفتارے بود؟! چند لحظہ بعد دوبارہ برگشت،صداے موبایلم باعث شد از ڪنار پنجرہ فرار ڪنم! با تعجب بہ صفحہ موبایلم ڪہ شمارہ عاطفہ روش افتادہ بود نگاہ ڪردم با تردید جواب دادم:بلہ! جوابے نداد صداے نفس ڪشیدنش مے اومد،صداے نفس ڪشیدن امین! با تعجب رفتم جلوے پنجرہ،ایستادہ بود نزدیڪ دیوارمون و موبایل رو بہ گوشش چسبوندہ بود! صداش پیچید:نڪن هانیہ نڪن! سرش رو بلند ڪرد و نگاهم ڪرد،باعجلہ رفت داخل خونہ! چرا اینطورے میڪنہ خدایا؟! صداے قلبم قطع نمیشد!موبایل روے با وسواس گذاشتم تو ڪشو!بوے صداے امینم رو میداد! ادامــه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃