نمايى از داخل دهان كوسه.
https://eitaa.com/zandahlm1357
لامپی که ادیسون اختراع کرد
اولین لامپ ساخته شده توسط ادیسون که به تولید انبوه رسید.(1879 میلادی)
https://eitaa.com/zandahlm1357
تصویری از تنها ماهی خونگرم دنیا با نام "اوپا"
https://eitaa.com/zandahlm1357
عکس برتر مجله نشنال جئوگرافی
چندین مورچه یک قطره آب رو تقسیم میکنند
https://eitaa.com/zandahlm1357
مصريان باستان پياز را مى پرستيدند، چون باور داشتند كه دايره هاى تو در توى پياز، نشان جاودانگى است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طنز/ روش ویژه درآمدزایی با مبادلهجاسوسهای تیم مذاکره کننده پیشنهاد قابل تأمل کارشناس شبکه دیبیسی فارسی
🔸 پخت غذای ایرانی "ته چین" از عواقب قرارداد ایران و چین!
😅🔊 https://eitaa.com/zandahlm1357
ظریف در کلابهاوس: سریال گاندو از ابتدا تا انتها کذب است، شعبانی جاسوس نبود، ایشون جز خدمت نکردند و بدون مزد هم این کار رو کردند...!
مئیر جاودانفر روزنامهنگار اسرائیلی یهودی تایید کرده که در سال 2007 با محمدعلی شعبانی در سرزمینهای اشغالی دیدار کرده
رفته بوده اونجا زیتون بخره یا نتانیاهو رو ترور کنه؟
اگه در حق این کارمند دوتابعیتی نایاک ظلم شده بگید از فرارش به انگلیس برگرده و از گاندو شکایت کنه 😂
😅🔊 https://eitaa.com/zandahlm1357
واکنش یکپارچه مجریهای تلویزیون به مظلومنمایی ظریف و تیم عملیات روانی دولت
حسام الدین آشنا مشاور رسانهای دولت ادعا کرده که ظریف از سر ناچاری و بخاطر نداشتن تریبون در صداوسیما در کلاب هاوس صحبت کرده
پس از این المیرا شریفی و محمدرضا باقری از بارها رد دعوتشان توسط ظریف و تیم وزارت خارجه پرده برداشتند و امیرحسین ثابتی نمونه یکی از دعوتنامهها را منتشر کرد
مهدی خانعلیزاده هم رسما برای برنامه یکشنبه نقش جهان از ظریف دعوت کرد
تا سیهروی شود هر که در او غش باشد 😁
😅🔊 https://eitaa.com/zandahlm1357
جناب ظریف چرا از مناظره درباره #برجام گریزان هستید !؟
مگر به آن #افتخار نمی کنید !؟
#دروغ_هم_مالیات_ندارد
😅🔊 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ شعر
🌙 دوش طنز
نون چیز مهمیست در این گنبد گردون
اندازهی گردو بشود گردون، بینون
نون را که اگر بر سرجایش بگذارند
قارون کمرش بشکند از دیدن قانون
محزون نشو از وسعت سوراخ دو جیبت
چون فقر نیفتاده که از جیب تو بیرون!
صد شکر که ما نیز مقرب شدگانیم
از اینکه بلا روی بلا میشود افزون
این تاج تقرب که فلک بر سرمان زد
باشد همه مدیون وزیران فریدون
ما هرچه که خوردیم و نخوردیم از آنهاست
از خیل وکیلان و وزیران همه ممنون!
از تخم کدو نیز بیاید عمل انگور
گر چند صباحی بشوی همدم افیون!
صابون به دل خویش نزن روز و شب ای دوست!
انگار نداری خبر از قیمت صابون؟!
اکنون بنگر قیمت صابون به کجا رفت
اکنون نه، که اکنون نه، که اکنون نه، که اکنون!
✍ ملیحه رجایی
😅🔊 https://eitaa.com/zandahlm1357
بابا یه سریال ه دیگه ⁉️
شماها هم که میگین دروغه 😉
پس این همه داد و بیداد برای چیه ‼
#گاندو
https://eitaa.com/zandahlm1357
😅🔊
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت شصت و یکم
در برابر نگاه مهربانش، گلها را از آرامشِ آب بیرون کشیدم، مقابل چشمانش گرفتم و در اوج ناراحتی ناله زدم: «من اینا رو برای تو گرفتم! از دیشب منتظر اومدن تو بودم! اونوقت تو همه چیز رو خیلی راحت خراب میکنی!» و قلبم طوری شکست که با سرانگشتانم گلها را پَر پَر کردم و مثل پارههای آتش، به صورتش پاشیدم و دیدم گلبرگهای سرخ رز به همراه قطرات آب روی صورتش کوبیده شد و چشمانش غمزده به زیر افتاد. با سر انگشتانش، ردّ پای آب را از صورتش پاک کرد و خواست چیزی بگوید که به سمت اتاق خواب دویدم و در را پشت سرم بر هم کوبیدم.
حالا فقط صدای هق هق گریههای بیامانم بود که سقف سینهام را میشکافت و فضای اتاق را میدرید. آنقدر دلم از حرفش رنجیده بود که نمیتوانستم حضورش را در خانه تحمل کنم که در اتاق را باز کرد و همانجا در پاشنه در ایستاد. با دیدنش باز مرغ دلم از قفس پرید و جیغ کشیدم: «خیلی بَدی مجید! خیلی بَدی!» و باز گریه امانم نداد. از کسی رنجیده بودم که با تمام وجودم عاشقش بودم و این همان حس تلخی بود که قلبم را آتش میزد. با قدمهایی سُست به سمتم آمد و مقابلم زانو زد. با چشمانی که انگار پشت پرده سکوت، اشک میریخت، نگاهم میکرد و هیچ نمیگفت.
گویی خودش را به تماشای گریههای زجرآور و شنیدن گلههای تلخم محکوم کرده بود که اینچنین مظلومانه نگاهم میکرد و دم نمیزد تا طوفان گریههایم به گِل نشست و او سرانجام زبان گشود: «الهه! شرمندم! بخدا نمیخواستم ناراحتت کنم! به روح پدر و مادرم قسم، که نمیخواستم اذیتت کنم! الهه جان... تو رو خدا منو ببخش!» بغضم را فرو دادم و صورتم را به سمتی دیگر گرفتم تا حتی نگاهم به چشمانش نیفتد که داغ جراحتی که به جانم زده بود به این سادگیها فراموشم نمیشد.
خودش را روی دو زانو روی زمین تکان داد و باز مقابل صورتم نشست و تمنا کرد: «الهه! روتو از من بر نگردون! تو که میدونی من حاضر نیستم حتی یه لحظه ناراحتی تو رو ببینم! الهه جان...» و چون سکوت لبریز از اندوه و اعتراضم را دید، با لحنی عاشقانه التماسم کرد: «الهه! با من حرف بزن! الهه جان! تو رو خدا یه چیزی بگو!» و من هم با همه دلخوری و دلگیری، آنقدر عاشقش بودم که نتوانم ناراحتیاش را ببینم و بیش از این منتظرش بگذارم که آه بلندی کشیدم و با لحنی که بوی غم غریبگی میداد، شکایت کردم: «من نمیدونستم امروز چه روزیه، اگه میدونستم هیچ وقت یه همچین مراسمی نمیگرفتم. چون ما اونقدر به پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیتش ارادت داریم که هیچ وقت همچین کاری نمیکنیم. ولی حالا که من ندونسته یه کاری کردم، فکر میکنی خدا راضیه که تو با من اینجوری رفتار کنی؟ فکر میکنی همون امامی که میگی امروز شهادتشه، راضیه که تو بخاطر سالگرد شهادتش زندگی رو به خودت و خونوادت تلخ کنی؟»
چشمانش عاشقانه به زیر افتاد و با صدایی گرفته پاسخ داد: « الهه جان! حالی که امروز صبح داشتم، دست خودم نبود... من بیست سال تو خونه عزیز همچین روزی عزاداری کردم و سینه زدم. امروز از صبح دلم گرفته بود. انگار دلم دست خودم نبود...» مستقیم نگاهش کردم و محکم جواب دادم: «این گریه و عزاداری چه سودی داره؟ فکر میکنی من برای بچههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) احترام قائل نیستم؟ فکر میکنی من دوستشون ندارم؟ بخدا منم اونا رو دوست دارم، ولی واقعاً این کارا چه ارزشی داره؟» کلام آخرم سرش را بالا آورد، در چشمانش دریایی از احساس موج زد و قطرهای را به زبان آورد: «برای من ارزش داره!» این را گفت و باز ساکت سر به زیر انداخت. سپس همچنانکه نگاهش به زمین بود و دستانش را از ناراحتی به هم میفشرد، ادامه داد: «ولی تو هم برام اونقدر ارزش داری که دیگه جلوت حرفی نزنم که ناراحتت کنه!»
از داغی که به جان چشمان نجیبش افتاده بود، میتوانستم احساس کنم که حالا قلب او از این قضاوت منطقیام شکسته و نمیخواست به رویم بیاورد که عاشقانه نگاهم کرد، با هر دو دستش دستانم را گرفت و با لحنی لبریز محبت عذر تقصیر خواست: «قربونت بشم الهه جان! منو ببخش عزیز دلم! ببخش که اذیتت کردم...» و من چه میتوانستم بگویم که دیگر کار از کار گذشته و تمام نقشههایم نقش بر آب شده بود! میخواستم با پختن کیک و خرید گل و تدارک یک جشن کوچک و با زبان عشق و محبت، دل او را بخرم و به سوی مذهب اهل تسنن ببرم، ولی او بیآنکه بخواهد یا حتی بداند، به حرمت یک عشق قدیمی، مقابلم قد کشید و همه زحماتم به باد رفت!
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_انصاف ۶ ▪️زمانی که با کسی به مشکل برخورد کردید، زمانی که خطا و اشتباهی از کسی دیدید، زمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه انصاف_7.mp3
11.05M
#کارگاه_انصاف ۷
▪️انصاف ؛ برای هر انسانی در مقیاس خودش، تعریف میشود!
اینکه شما که هستید؟ و چه نقشی در خانواده، اجتماع و ... ایفا میکنید، محدودهی انصاف را برایتان مشخص میکند.
✓ رعایت انصاف در مقیاس خودمان، ما را تا مقام اولیاءاللهی بالا میبرد.
#استاد_شجاعی 🎤
https://eitaa.com/zandahlm1357
Boye Bahar Midahad - Abdol Hossein Mokhtabad.mp3
5.71M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
نسیم خاک کوی تو بوی بهار میدهد
چو دستههای سنبل کنار هم فتادهای
چوبرگ یاس نورسی که دیده چشم من بسی
تو ای کبوتر حرم ترانههای صبحدم
برای من که جز خـزان ندیدهام
در این جهان تو ای بنفشه موی من
بیا شبی به کوی من
چه نرگسی چه سوسنی چه سبزهای چه گلشنی
شکوفه زار روی تو بوی بهار میدهد
به روی شانه موی تو بوی بهار میدهد
سفیدی گلوی تو بوی بهار میدهد
بخوان که های و هوی تو بوی بهار میدهد
بهشت آرزوی تو بوی بهار میدهد
که صبح کامجوی تو بوی بهار میدهد
همیشه رنگ و بوی تو بوی بهار میدهد
#معینی_کرمانشاهی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاهکار تلاوت عبدالوارث عبدالعزیز امام
سوره مبارکه حشر
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)