☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
در دعای افتتاح میخونیم خدایا ترس امام زمان رو به امنیت بدل کن تا با اخلاص کامل تو را بپرستد، یعنی چه؟ مگه میشه امام خدا رو با اخلاص پرستش نکنند؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
🔸اینکه می گوید ترس امام زمان (عج) را تبدیل به امنیت کن تا خدا را خالصانه بپرستد.. منظور آن زمانه و آن محیط است یعنی امام زمان خدا را در یک محیط کاملا الهی بپرستد. امام زمان خدا را در یک محیطی که هیچ شرک و ریایی نیست بپرستد، منظور آن محیط و آن زمانه ای که امام در آن زندگی می کند منظور این است، که همان بحث حکومت مهدوی و جامعه پس از ظهور هست.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپمهدوی 🎞
◀ آیا واقعاً ما منتظر ظهور امام زمان عجّل الله فرجه الشریف هستیم؟!
🎤 #آیتالله_یثربی
●∞🌸∞●
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: علی اصغر نوجوان بسیار شیرین زبانی بود. در این موقع به من گفت میخواهید برای اینکه سرتان گر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد .
از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم.
به سمت یخچال رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم.
احساس سردرگمی داشتم.
خدایا باید خوابمو باور کنم؟🤔 در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که میگذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی .... واقعا نمیتونم بگم چه حالی داشتم.
شک و تردید دست از سرم بر نمیداشت. پیش خودم این را مرور میکردم که من بنده ی خوبی برای خداوند نیستم و فرد خاصی هم نیستم مگر میشود یک انسانی که نه عالم است نه اعمال مستحبی و...... انجام میده و فقط به نمازهای یومیه و اعمال واجب اکتفا میکنه رویای صادقانه ای آن هم با این عظمت ببیند آیا یک فرد بسیار معمولی می تواند شهدا را با این وضوح در خواب ببیند ؟؟؟؟😳
با این افکار منتظر بودم تا مجدداً خواب آلودگی و ضعف و سایر علائم به سراغم بیاد ولی بعد از گذشت یک ساعت متوجه شدم که خبری از این علائم وجود نداره.
به فکر افتادم که بهتره در مورد خوابم تحقیقی کنم. آیا افرادی که در خواب دیدم واقعی بودن؟؟؟ آیا شهیدی بنام علیرضا یاسینی با آن چهره داریم؟؟ آیا علی اصغر قلعه ای واقعا همان شهید بود؟؟؟؟و............
گوشی تلفن را برداشتم و به دو تن از بستگانی که اهل جبهه و جنگ بودند تماس گرفتم. در مورد خوابم چیزی نگفتم و فقط از ایشان در مورد چندتن از شهیدانی که در خواب دیده بودم سوال کردم.
و هنوز تردید داشتم و احتمال میدادم که شاید چنین شهدایی نداشته باشیم.
ولی هر چه بیشتر پرسش و پاسخ و تحقیق میکردم حال روحیم بدتر میشد چون به صادق بودن خوابم نزدیکتر میشدم.😮
احساس میکردم که اگر صد در صد صحت خوابم تایید بشه چه باید کنم؟؟؟ 😲
برای خداوند بواسطه ی لطفش قربانی کنم ، مستحبات رو انجام بدم، زندگی رو رها کنم و فقط عبادت کنم 🤔
خدایااااااااا چه کنم؟؟؟
چه جوری جبران کنم چنین لطف و مهربانی رو 😭
فقط یک عبادت خشک و خالی؟؟؟
قربانی کنم به نیت شهدا؟؟؟؟
ولی............... بالاخره
متوجه شدم که این عزیزان کاملا حقیقی بودن😮 واقعا شهدایی که در خواب دیدم وجود داشته و چهره های زیباشونم کاملا همان بوده که در خواب دیدم.😲
و جزو شهدای دفاع مقدس می باشند بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد ضربان قلبم به گونه ای بود که گویا قفسه سینه من گنجایش قلبم را نداشت به گونه ای می زد که گویا قلبم می خواست از قفسه سینه بیرون بزند.
خدایا این چگونه آزمایشی است که بنده ای غافل از عظمتت را اینگونه مورد عنایت خود قرار می دهی در حالی که از دست من برای تشکر و قدردانی کاری بر نمی آید و نمی توانم آنگونه که شایسته و بایسته است تشکر و قدردانی کنم یا عبادت خاصی داشته باشم در حد عبادت های روزانه و روزمره ذهنم بسیار درگیر بود مانند مرغ پر کنده بودم و می خواستم فریاد بکشم از شهدا بگویم درحالیکه نمیدانستم اجازه تعریف کردن خوابم را برای کسی خواهم داشت؟؟؟؟
🌷 تمام کانالهای تلویزیون شده بود صحبت در مورد شهدا 😳 یا نماهنگ و تصویر شهدا 😭
خدایا مگه اینها همگی میدونن که من چه خوابی دیدم و چه اتفاقی افتاده؟؟؟
در افکارم سرگردان بودم.😶
از منزل بیرون رفتم. سر تمام کوچه ها تابلوهای آبی رنگی نصب شده که با نام زیبای شهدا مزین شده است. روی دیوارهای شهر عکسهایی از شهدای عزیز کشیده شده.
بیشتر دقت کردم. 🧐
این عکسها جدید هستن؟؟🤔
از روی چکه های آب باران که بر روی عکس شهدا نقشی انداخته بود مطمئن شدم که مدتهاست این تصاویر و این تابلوها و نماهنگ های تلویزیون به یاد شهدا و قدردانی از ایثار و فداکاریهایشان کشیده و ساخته شده ولی............................. 😢بنده ...عجب غافل بودم😭😭😭 گویا چشم و گوشم بسته بوده.
حالا رنگ و بوی شهر برام عوض شده بود.
تمام خیابانها و کوچه ها بوی عطر شهدا رو میدادن.
از در و دیوار شهر و انسانهایی که در خیابانها با خیال راحت و با آسایش و آرامش و بدون نگرانی در حال انجام امور روزمره ی زندگی خود بودند چیزی را نمیشد دید ، جز ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دلیر مردان بی ادعایی که حالا شاااید روزهای زیادی حتی فراموش کنیم اسمشان را یاد کنیم.🌷🌷🌷
میخواستم در خیابان فریاد بزنم که شاید مردم به خود بیان. برای مسائل بی اهمیتی چون جای پارک و .............. با هم به بحث و جدال نپردازن و حرمت نگه دارن ولی ممکن نیست. قطعا مردم خواهند گفت این خانم ..............😏
ادامه دارد....
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢گریه استاد قرائتی
📚داستان دو جوان که در جنگ مقابل امام علی علیه السلام جنگیدن
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ریشه پیدایش ضرب المثل «ﺩﺳﺖ ﺷﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ» ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﮐﻪ ﺑﻪﻣﻌﻨﯽ ﮐﻨﺎﺭﻩﮔﯿﺮﯼ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ، ﺍﺳﺘﻌﻔﺎ ﺩﺍﺩﻥ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺭﻭﻏﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ
ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ. ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ. ﺍﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺷﺖ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﯿﺲ ﺑﻮﺩ .
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﯼ ﻣﻘﺒﺮﻩاﺵ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﺳﻘﻒ ﺑﻨﺎﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎﯾﺶ ﻧﻢ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ...
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﻋﻼﻗﻪ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎ، ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻣﻘﺒﺮﻩﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡﺯﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩ، ﺁﻥ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﮔﻨﺪﻡ ﻭ ﻧﺨﻮﺩ ﻭ ﻟﻮﺑﯿﺎ ﻭ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺍﺩ، ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﭼﯿﺰﯼ
ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ، ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ
ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﮐﻨﺪ. ﻫﻤﻪ، ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩ، ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺧﺴﯿﺲ ﺑﻮﺩ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺭﯾﺶﺳﻔﯿﺪ ﺩﻩ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
«ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﺎﺀﺍﻟﻠﻪ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯿﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺬﺭ
ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﺪﻫﯽ؟ »
ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻤﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﻣﻦ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ، ﮔﻨﺪﻣﯽ، ﻧﺨﻮﺩﯼ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﺮﺝ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﻨﯿﺪ»
ﻣﺮﺩ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝﮐﺎﺭﺵ. ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺖ. ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺭﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﮐﻤﮏ ﻣﺮﺩﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﮔﺎﻭ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎﯾﺶ ﺭﻭﻏﻦ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺗﻬﯿﻪ
ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﻇﺮﻑ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﻻﻏﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺒﺮﺩ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ.
ﺳﺮ ﺭﺍﻩ، ﮔﺬﺭﺵ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡﺯﺍﺩﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﺍﺯ ﻗﻀﺎﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ، ﭘﺎﯼ ﺍﻻﻏﺶ ﻟﻐﺰﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ
ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ﻇﺮﻑ ﺭﻭﻏﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺍﻻﻍ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ. ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺪ ﻭ ﺑﯿﺮﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻧﺜﺎﺭ ﺍﻻﻍ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ. ﻓﻮﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﯼ ﺭﻭﻏﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮎ ﺷﺪ. ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺭﻭﻏﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﻇﺮﻑ ﺭﻭﻏﻦ ﺭﯾﺨﺖ. ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭﺩ . ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ ﺗﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺻﺎﻑ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ . ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺴﺎﺏ، ﻫﻢ
ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﻏﻨﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﻫﻢ ﮐﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﺩﺍﺩ. ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ
ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﺩﺧﺴﯿﺲ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺁﻣﺪﻩ؛ ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻻﻏﺶ ﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﮔﻔﺖ :
«ﺍﻭﻏﻮﺭ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ. ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ؟»
ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮔﻔﺖ :
«ﺑﻠﻪ، ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ. ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.»
ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ، ﺑﯽﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮔﻔﺖ : «ﺍﻥﺷﺎﺀﺍﻟﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ، ﮐﻤﮑﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﮑﻦ»
ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻓﮑﺮﯼ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻐﺰ ﻣﺮﺩ
ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺧﺴﯿﺲ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻪ ﺭﯾﺶﺳﻔﯿﺪ ﮔﻔﺖ :
«ﺑﯿﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ! ﺑﯿﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻵﻥ ﮐﻤﮏ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺒﺮ »
ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﯿﺲ ﻫﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻤﮏ ﮐﻨﺪ. ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ، ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
«ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺭﺩ ﻧﮑﻨﺪ، ﺣﺎﻻ ﭼﻪﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺪﻫﯽ؟»
ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺭﻭﻏﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ،ﮔﻔﺖ: «ﺍﯾﻦ ﺭﻭﻏﻨﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺟﻤﻊ ﮐﻦ ﻭ ﺻﺎﻑ ﮐﻦ ﻭ ﺑﺒﺮ ﺑﻔﺮﻭﺵ ﻭ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯ»
ﻣﺮﺩ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺧﻮﺩﺕ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ . ﺭﻭﻏﻦ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﺍﻣﺎﻡﺯﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟ »
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، ﺩرﺑﺎﺭﻩﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﺑﯽﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺑﻪﺩﺭﺩ ﻧﺨﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻨﺪ، ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ :
ﺭﻭﻏﻦﺭﯾﺨﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﺍﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#عوامل_ایجاد_خلاقیت
🔸اولین عامل در ایجاد خلاقیت در کودکان، نقش والدین است، والدین به عنوان الگو و حامی حرف اول را می زنند. بچه های ما همان چیزی می شوند که ما هستیم، نه آن چیزهایی که ما می خواهیم. بچه ها به پدر و مادر نگاه می کنند و از آن ها الگو می گیرند. پس تمام بحث ها و موضوع هایی که تا به این جا مطرح شده است، با تأکید بر نقش والدین است. یعنی اگر بچه ی منظم یا خلاق یا هرچیز دیگر می خواهیم اول باید ببینیم ما به عنوان پدر و مادر، خودمان چه الگویی برای فرزندانمان هستیم.
🔸یکی از عواملی که بر خلاقیت کودکان بسیار تأثیر دارد، داشتن والدینی بسیار محکم و مقتدر و درعین حال مهربان است که قدرت ایجاد تعادل در بچه ها را داشته باشند. والدین ضعیف و مظلوم نما و بدبین، الگوی خوبی برای بچه ها نیستند و نمی توانند به شکوفایی خلاقیت در بچه ها کمک کنند.
🔸عامل بعد، که عامل بزرگ ایجاد خلاقیت است، محیط غنی است. محیط غنی برای تجربه و بازی های کودک. چه چیزی محیط را ضعیف می کند؟ عوامل چهارگانه (نظم، آموزش، تربیت، نظافت) کسانی که خیلی شدید این چهار عامل را انجام می دهند، رفتار کنترل محور دارند. محیط غنی محیطی است که محیط امن بازی باشد و جایی است که انگیزه و عمل در تعارض نباشند و کودک هر کاری که لازم دارد انجام دهد بدون این که آشفتگی ایجاد کند و به دیگران و خودش آسیب وارد کند و تخریب ایجاد کند و این اصلاً به معنای آزادی مطلق نیست و باز روی کنترل تأکید می کنم.
🔸عامل بعد در ایجاد خلاقیت قانون است. گفتیم بدون قانون نمی توانیم زندگی کنیم منتهی قانونی که مبنی بر ارزش ها است و آگاهی دهنده است. قانون هایی که مبتنی بر ذهنیت ما هستند، مخربند و والدین کنترل محور این گونه عمل می کنند که در دایره ی رفتار ما به آن سخت گیری می گوییم، این والدین قوانین وضع می کنند و با قدرت و زور و خشونت اجرا می کنند، (اگه این کار رو نکنی، مامانت نمیشم!!دوستت ندارم و...ببین چقدر بچه ی بدی شدی!!) این والدین از اهرم های محبت مشروط و اهرم احساس گناه و اهرم مقایسه، قوانین ذهن ساخته ی خودشان را اجرا می کنند در حالی که قوانین برپایه ی ارزش ها و علم باید باشد، آگاهی دهنده باشد و به رشد کودک کمک کند. (ادامه دارد...)
#خلاقیت {قسمت24}
[مباحث کودک متعادل ]
https://eitaa.com/zandahlm1357