.......:
امام خمینی:
«در قبرستان شیخان قم یک مرد خوابیده است و او حاج میرزا جواد آقای تبریزی است. بوی آدمیّت از مزار او به آسمان پیچیده است!»
امام رحمةالله علیه مرتب سر مزار ایشان می رفتند و با عمامه اش قبر میرزا جواد آقا را پاک می کرد و می گفت قربان قبرت بشوم که از قبر تو هم نور می بارد.
بسیاری از بزرگان سرقبر ایشان می رفتند و فاتحه و یایس و الرحمن می خواندند و ب ایشان هدیه می کردند و حاجتشان را می گرفتند.
میرزا جواد آقای ملکی تبریزی وقتی که میخواست ازدنیا برود خضاب کرده بود جامعه نیکو پوشیده بود و در روز عید قربان بود وضو گرفته رفت به نماز ایستاد تکبیرة الاحرام و الله اکبر را که گفت در همین حال روحش پر کشید و به عالم ملکوت رفت .
اگر کتاب های ایشان را بخوانید بیشتر عاشق این فرد بزرگ می شوید
.......:
علامه طباطبایی رحمت الله علیه در مورد کتاب المراقبات ایشان میفرمایند:
این کتاب دریای لبریزی است که در سنگ و پیمانه نمیگنجد و مولف آن پیشوای والا مقامی است که بلندای شخصیت او با هیچ مقیاسی قابل اندازه گیری نیست.
1_کتاب رساله لقاء الله برای آن هایی که می خواهند مسیر خدا و مسیر سیر و سلوک را طی کنند خوب است.2_ کتاب أسرار الصلوة ایشان درشیوه نماز خواندن بسیار مؤثر است.3_المراقبات در کتاب المراقبات،برای هر ماه قمری اعمال و دستور عمل هایی دارد که ایشان در این کتاب آورده است و مطالبش اخلاقی است و از مفاتیح الجنان بیشتر است.
رساله لقاء الله یا سیر و سلوک، اثر ارزنده آیت الله ملکى تبریزى است. این عارف بزرگ یکى از برجستگان و نخبگان عرصه عرفان نظرى و عملى قرن اخیر است. ایشان در گسترش اخلاق و عرفان در میان اهل علم و ایمان، سهم بسزایى داشته اند و با نگارش سه کتاب مهم و سرنوشت ساز یعنى «المراقبات»، «اسرار الصلاه» و «لقاء الله» گام مهمى در راستاى تهذیب اخلاق، برداشته اند. مؤلف با طرح و سبک ساده و روشن مطالب سیر و سلوک را بیان کرده اند چنانکه براى همگان قابل درک است و از این جهت، نیز از کتاب هاى ایشان استقبال کم نظیرى به عمل آمده است. مؤلف از شاگردان معروف عارف نامى آخوند ملاحسینقلى همدانى و استاد امام خمینى است.
✨✨
✨
#ما_ثابت_میکنیم_مذهبی_ها_عاشقترند🌹
رمانہ عاشقانہ شبانہ
📝 #قسمت_یازدهم_اینک_شوکران۱
زیاد می نوشت، اما هر دفعه که نامش میرسید یا صداش رو از پشت تلفن می شنیدم، تازه بیشتر دل تنگش می شدم. نامه ها رو رسول یا دوستاش که از منطقه می اومدن میاردن و نامه هاي من و وسایلی رو که براش میذاشتم کنار می رسوندن به دستش.
رسول تکنسین شیمی بود به خاطر کارش چند وقت یک بار میومد تهران.
دوتا ماشین شدیم و بردیمشون پادگان. منوچهر هر دقیقه کنار یکیمون بود. پیش من می ایستاد، دستش رو می انداخت دور گردن پدرم، مادرش رو می بوسید.... می خواست پیش تک تکمون باشه.
ظهر سوار اتوبوس شدند و رفتند. همه ی اینها یک طرف تنها برگشتن به خونه یک طرف. اولین وآخرین باري بود که رفتم بدرقه ي منوچهر.
تحمل اینکه تنها برگردم رو نداشتم. با مریم برگشتیم...
مریم زار میزد....
من سعی می کردم بی صدا گریه کنم... میریختم توي خودم. وقتی رسیدم خونه انگار یک مشت سوزن ریخته باشند به پاهام گزگز می کردند. از حال رفتم. فکر می کردم منوچهر دیگه مال من نیست. دیگه رفت. از این میترسیدم ...
منوچهر شش ماه نیومد. من سال چهارم بودم مدرسه نمی رفتم. فقط امتحان ها رو می دادم. سرم به بسیج و امدادگري گرم بود. با دوستام می رفتیم بیمارستان خانواده، مجروح ها رو می آوردن اونجا یک بار مجروحی رو آوردند که پهلوش ترکش خورده بود و استخوان دستش فرو رفته بود به پهلوش. به دوستم گفتم: "من الان اینها رو میبینم....حالا کی منوچهر رو میبینه؟"
روحیه ام رو باختم اون روز دیگه نرفتم بیمارستان....
《منوچهر کجا بود؟حالش چطور بود؟چشمش افتاد به گلهاي نرگس که بین دست های پیرمرد شاداب بودند. پارسال همین موقع ها بود که دوتایی از آنجا می گذشتند. پیرمرد بین ماشین ها که پشت چراغ قرمز مانده بودند می گشت و گل ها را می فروخت. گل ها چشم فرشته را گرفته بود. منوچهر چند بار فرشته را صدا زده بود و او نشنیده بود. فهمیده بود گل هاي نرگس هوش و حواسش را برده اند!
همه ي گل ها را براي فرشته خریده بود! چه قدر گل نرگس برایش می آورد! هر بار میدید میخردید!!
می شد روزي چند دسته برایش می آورد...
می گفت: "مثل خودت سرما را دوست دارند."
اما سرماي آن سال گزنده بود....
همه چیز به نظرش دلگیر می آمد..
سپیده میزد،دلش تنگ می شد...
دم غروب،دلش تنگ می شد....
هوا ابری می شد،دلش تنگ می شد...
عید نزدیک بود اما دل ودماغی برای عید نداشت.》
💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
Salar-Aghili-Shahidane-Eshgh-128_1394-11-13-21-53.mp3
3.96M
🇮🇷 شهیدان عشق
🎤🎤 سالار عقیلی
🇮🇷 سرودهای #دهه_فجر
🇮🇷 #چهل_سال_افتخار
https://eitaa.com/zandahlm1357
✨
روزی بهلول در قبرستان بغداد کله مردگان را تکان می داد، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود
شخصی از او پرسید :
بهلول! با این ' سر های مردگان ' چه می کنی ؟
گفت : می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمین را از زیر دستان جدا کنم ، لکن می بینم همه یکسان هستند.
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا ، نمی ارزد به کاهی
به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش
نه درویش بی کفن در خاک خفته
نه دولتمند، برد از یک کفن بیش
https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ
-------------------------------------------
🔶🍃.با وجود #این باز (از شکر خدا و طاعت حق) روی #گرداندند، ما هم #سیلی سخت بر #هلاک ایشان فرستادیم و به #جای آن دو نوع #باغ پر #نعمت دو باغ دیگرشان دادیم که بار #درختانش #تلخ و #ترش و بد #طعم و شوره گز و #اندکی درخت سدر بود.
----------------------------------------------
🔺But they turned away [refusing], so We sent upon them the flood of the dam, and We replaced their two [fields of] gardens with gardens of bitter fruit, tamarisks and something of sparse lote trees.
📘آیه 16 سوره سبا
📬پیام ها
1📤- اعراض و #ناسپاسى، قهر الهى را بدنبال دارد. «فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا»
شكر نعمت #نعمتت افزون كند
#كفر نعمت از كفت #بيرون كند
2📤- سيل، زلزله، #طوفان و رعد و برق، #تصادفى نيست. فَأَرْسَلْنا ... سَيْلَ الْعَرِمِ
3📤-طبيعت، #مأمور قهر الهى مىشود. «سَيْلَ الْعَرِمِ»
4📤- نعمتها، گاهى #اضافه مىشود، «فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» «5»
گاهى كم مىشود، «نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» «6»
وگ اهى تبديل مىشود. بَدَّلْناهُمْ ...
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرازی و فوق الوصف شیخ شحات محمد انور
https://eitaa.com/zandahlm1357
✨🌺🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357