.......:
چند دقيقه خورشيد اين جا تابيد و رفت!
------------------------------------------- -
در يكي از سفرهاي مقام معظم رهبري به قم، معظم له به منزل آيةاللَّه بهاءالديني تشريف بردند و با ايشان ديدار كردند.
روز بعد، بنده به اتفاق يكي از دوستان، به محضر آن عارف پاك رسيديم و از ايشان پرسيديم: آيا ديروز مقام معظم رهبري به اين جا آمده بودند؟
حضرت آيةاللَّه بهاءالديني در پاسخ فرمودند: بله! چند دقيقه خورشيد اين جا تابيد و رفت. او چون خورشيد، داراي خير و بركات است.
اين نگاه آن عارف و عابد سترگ به مقام معظم رهبري بود. ايشان در جلسه اي فرمود: »آقاي خامنه اي را بايد كمك كرد. ايشان را كمك كنيد؛ ديد ما و حرف ما اين است«
حجةالاسلام و المسلمين حسين حيدري كاشاني. پرتوي از خورشيد، ص ۴۰.
https://eitaa.com/zandahlm1357
👆👆آیه 46 انفال
🔻 #نزاع، شما را از درون #پوك ساخته و از بيرون، #بىآبرو مىكند.
«فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ»
(در طول تاريخ، چه ضعفها و شكستهايى كه به خاطر عمل نكردن به اين آيه، نصيب مسلمانان شده است!)
🔻 در #اطاعت و #وحدت، #پايدار باشيم و اگر چيزى بر خلاف ميل ما بود، يا بر خلاف ميل ما عمل شد، #صابر باشيم و يكديگر را تحمّل كنيم.
«وَ اصْبِرُوا»
#درسهای_قرآنی صفحه183
🔸استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞فتو کلیپ
🔴فرازی بسیار زیبا وپرنفس از سوره :مریم(س)
💠استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: خلاصه آن كه: از مطالبى كه گذشت براى ما شيوه و نقشه عباسيان به خوبى روشن گرديد و ديديم چگون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
راهنمايي امام جهت تشخيص راه درست
در آن
صبح آفتابى، مكهاين قبله گاه دل هااز نوه محمّد استقبال مى كرد. شترها بوى نزديكى وطن را حس مى كردند. پرسش ها، مانند حباب هايى كه بر آبها برويند، برلبها آشكار شدند. نه موسم حج بود و نه عمره. كاروان نيز نه از يمن مى آمد و نه از شام. رجاء بن ضحاك كه بايد كاروان را تا مرو همراهى مى كرد، با كسى حرف نمى زد. سربازانى كه تعدادشان از انگشتان دست فراتر نمى رفت، از دور مراقب بودند.
به محض رسيدن، امام و بيش تر كاروانيان به سوى كعبه شتافتند. پسر نيز با پدر طواف مى كرد. پدر به مقام ابراهيم رسيد تا نماز بگذارد. پسيش محمد، به طرف حجر اسماعيل رفت تا مدتى بنشيند؛ جايى كه لبريز از خاطره هاى كهن بود. پسر غمگنانه به پدر مى نگريست. پدر چنان دور كعبه طواف مى كرد كه گويى كبوترى در جست و جوى آشيانه آسايش بود. آن كودك هفت ساله، تمام رنج هاى دويست ساله خاندان خود را درك مى كرد. او مى دانست كه پدرش هرگز باز نخواهد گشت. پدر با كعبه آخرين وداع را مى كرد. نشستن پسر در حجر اسماعيل، اندكى به درازا كشيد؛ چنان كه گويى در مجلس عزاى دائمى نشسته است و قصد ترك آن جا را ندارد. موفّقخادمآمد تا از او بخواهد كه برخيزد. آفتاب به ميانه آسمان رسيده بود و بر كوير آتش مى باريد. پسر
به سان گنجشك شكسته بالى كه نمى خواهد آشيانه اش را ترك كند، نمى پذيرفت. موفّق چاره اى نداشت جز اين كه به نزد سرورش برود و به او اطلاع دهد. پدر آمد تا از او دلجويى كند و بخواهد كه برخيزد.
پس بغض كرده و گفت: « چگونه برخيزم وقتى مى بينم كه شما با كعبه وداع مى كنيد كه ديگر بر نمى گرديد؟ »
پدر براى دلجويى آمده بود، اما خود نيز بغض كرد و غم پنهان در دلش شكفت. منظره پدر و پسر، تبلور ابراهيم خليل و تنها پسرش در كوير بود. اكثر كاروانيان مى گريستند. برخى از مكيان نيز اجتماع كرده بودند. كوچ اجبارى امام به مرو، همه جا دهان به دهان مى گشت. هنگامى كه عده اى خواستند مانع از گريستن مردم شوند. امام فرمودند: « بگذاريد بگريند. من هرگز برنخواهم گشت. به زودى دور از نزديكانم در غربت جان خواهم سپرد. »
چون امام خواست مسجدالحرام را ترك كند، مردى كه ابراهيم نام داشت، گام پيش نهاد و پرسيد: « اى فرزند پيامبر (ص)! راهها مرا گيج كرده اند. راه (درست) كدام است؟ ».....
https://eitaa.com/zandahlm1357