#هرروزیک_آیه
✨أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾
✨آگاه باشيد كه بر دوستان خدا نه بيمى است
✨و نه آنان اندوهگين مى شوند (۶۲)
📚سوره مبارکه یونس✍آیه ۶۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فرازی طوفانی از
🔹استاد:سید سعید
🇮🇷اجرا شده در کشور ایران
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
حال اين خودش يك عجيبى استاز عجايب تاريخ كه چگونه است كه چنين مأمونى حاضر مى شود كه حضرت رضا را از مد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رود پر آب پاسخ، بر كوير عطشناك پرسش
جاده بصره، پر از تپه هاى ماسه اى، شن هاى روان و خارها بود. اندك اندك دشت سينه گسترد. اطراف شيراز كشتزاران سبز بود و
سبزه. سلسله كوهها با تاجى از برف، در دور دست نشسته بودند. هنگامى كه خورشيد به ميانه آسمان رسيد، كاروان بار افكند. امام بر سر سفره نشست. بردگان و خدمت كاران بر گرد سفره حلقه زدند. مردى بلخى گفت: « چه خوب بود اگر براى اين ها، سفره اى جداگانه مى افكندى. »
ابر اندوه چهره امام را پوشانيد. چگونه آدمى براى خويش امتيازات موهومى برمى شمرد! تصميم گرفت چلچراغى در دل مخاطبش برافروزد.
برادرم! خداوند والا يكى است! مادر يكى است! و پاداش هم به كرداراست.
امام برخاست تا اذان بگويد. صداى آرامى جارى شد؛ همچون رودى سيرابگر بركناره هاى تشنه آبشار نماز جارى شد. رجاء به مأموريت سنگين خويش مى انديشيد. او به مردى علوى مى نگريست كه سلاحى جز نيايش نداشت. يك بار شنيد كه امام به يارانش مى فرمود: « بر شما باد كه به سلاح پيامبران باشيد! »
سلاح انبياء چيست؟
نيايش. (۷۳)
رجاء به خود آمد. امام سر بر سجده اى طولانى داشت. نزديك شد. جز جويبارى از سپاس پى درپى نشنيد. واژگان مهرآميز ميان انسان و آفريدگارش. شكراً لله صد بار تكرار شد؛ چرا كه دسته گلى تقديم به پروردگار بود. آفتاب در درياچه غروب تن مى شست. خاموشى باشكوهى خيمه زده بود. امام در محراب سكوت نشسته بود. انديشه شعله ورش در جهان هاى دوردست شناگر بود
، در افق هايى فراتر از جهانى كه بى كران مى نمود. در آن سكوت شبانه، به نظر مى رسيد كه امام با هستى يكى شده است، يا خود، محور هستى شده است.
دو جوان آفريقايى به زبان بومى با هم صحبت مى كردند. صدايشان پژواك سرزمين دوردست آفريقا را داشت.
يك بار از او شنيدم كه مى گفت: « عبادت، [تنها] نماز و روزه بسيار نيست. عبادت، انديشيدن بسيار در آفرينش پروردگاراست. » (۷۴)
من هم شنيدم كه مى گفت: « سكوت، درى از درهاى فرزانگى است. » (۷۵)
يادم مى آيد، روزى در مكه با او بودم. يحيى بن خالد برمكى از آنجا عبور كرد. چهره اش را با دستمالى پوشانده بود تا غبار اذيّتش نكند. امام فرمود: « اين بينوايان نمى دانند كه امسال بد بلايى به سرشان مى آيد. » اين حرف پس از شهادت پدرش بود. چند هفته اى نگذشت كه خبرهاى بدى از بغداد رسيد؛ از شوربختى و خوارى برمكيان. اما، سرورم چيزى فرمود كه مرا حيران كرد.
چه گفت؟
دوّمين و سوّمين انگشتانش را به هم چسباند و فرمود: « شگفت انگيز تر از اين، من و هارون هستيم كه اين گونه ايم! »
؟!
پاسى از شب گذشته بود. آسمان زلال تر مى نمود. ستارگان فروزانتر بودند و سكوت با شكوهى چيره بود. همراه
با صداى آتشى كه نفس هاى آخرش را مى كشيد، صداى حشرات هم از كشتزاران نزديك مى آمد. مرد حجازى در دل آن شب، برخاست. با تمام وجودش به آسمان آراسته از ستارگان نگريست و فروتنانه زمزمه كرد: « اى آن كه مرا به خويش راهنمايى كرده و دلم با پذيرش او تواضع يافته! از تو، امنيت و ايمان اين جهان و آن جهان را مى طلبم. » (۷۶)
آن گاه از دستمال سپيد، مسواكى بيرون آورد و به آرامى مسواك زد. سپس در گوشه اى، با آب ابريق سفالى وضو گرفت. خنكاى آب، آرامشى را در روانش پراكنده ساخت.
همه چيز آرام بود. همه چيز در تاريكى غوطه ور بود. حتى آتش آتشدان خاموش بود. زغال هاى گداخته، زير خاكستر بودند....
https://eitaa.com/zandahlm1357
عناب شفابخش
سيد جليل حاج سيد محمدعلي جزائري فرمود:
من در اول ماه ذي الحجه ۱۳۷۳ مشرف شدم به زيارت امام هشتم حضرت ابوالحسن الرضا (ع) و آنوقت مصادف بود با ماه اول پائيز و
هوا نسبت بحال من كه ساكن خوزستانم و آنجا از مناطق حاره است قدري سرد بود و اتفاقا روز عرفه در ايوان شرقي مسجد گوهرشاد مشغول اعمال آنروز و دعاي حضرت سيدالشهداء (ع) شدم و بسيار عرق نمودم و بواسطه غفلت تحفظ خود از هواي سرد مبتلا به زكام شديدي شدم و بدرد سينه و سرفه گرفتار گرديدم و من باين مرض در زمستانهاي خوزستان سابقه داشتم كه هر سال يكماه و دو ماه طول ميكشيد و پس از معالجات بسيار بهبودي حاصل ميشد. لكن در اين مسافرت چون باين مرض دچار شدم و پرستاري هم نداشتم به دكتر مراجعه نكردم و از اتفاقات اين بود كه چون زوار بسيار آمده بودند و رفقاي سفر من به جهت اينكه شايد هنگام رفتن بليط ماشين بدست نيايد از اوائل ورود به مشهد بفكر تهيه بليط قطار بودند. تا اينكه قبل از عرفه بليط گرفتند براي روز عيد غدير و من ناچار بودم كه به ايشان حركت كنم و مرض من هم از روز عرفه كه مبتلا شدم روز بروز شدت ميكرد. تا شب عيد غدير كه ميبايست روزش حركت كنيم آخر شب با زحمت بحرم مطهر مشرف شدم و براي شفاي اين مرض خود از حضرت رضا (ع) خواهش و استدعاء نمودم و التماس كردم پس از آن قصد كردم خود را به ضريح مطهر برسانم و سينهام را براي استشفاء به ضريح شريف بمالم و از آن حضرت شفا طلب كنم.
لكن بقدري جمعيت زوار زياد بود كه راه عبور در حرم مطهر ميسر نبود از اين جهت من با حال ضعف و مرضي
كه داشتم بمقصد نرسيدم پس قصد كردم كه چون از حرم بيرون شوم عتبه در پيش روي آن حضرت را ببوسم و سينه خود را به عتبه بمالم آنجا هم ممكن نشد.
آنگاه در دار الحفاظ اندكي تأمل كردم و بسيار ملول بودم كه ميسر نشد سينه خود را به ضريح يا به عتبه در بمالم. پس خود را تسلي دادم به اينكه اكنون از دري كه تازه در دار الحفاظ گذاشته شده و مردم از آن در به مسجد گوهرشاد و كفش داري ميروند و چند پله دارد ميروم و سينه خود را بر آن پله بقصد استشفاء ميمالم لذا آمدم تا به پلهها كه از مرمر است رسيدم.
آنجا هم ديدم علي الاتصال زائرين ميآيند و ميروند پس من به هر زحمتي بود خم شدم كه پله را ببوسم ديدم دو دانه عناب ريز روي پله مرمر گذاشته شده و با آن همه رفت و آمد مردم اين دو دانه عناب تكان نخورده پس فورا آنها را برداشتم و حال عجيبي در خود يافتم كه قابل وصف نيست و قدري در حالت بهت و حيرت بودم ابتدا خيال موهومي كردم كه شايد يكي از زائرين عناب براي تبرك بحرم مطهر آورده و اين دو دانه افتاده آنگاه با خود گفتم چگونه ميشود روي پله باين صافي و اين همه ازدحام مردم اين دو دانه عناب بماند.
پس با حال شعف با دو دانه عناب به منزل آمدم و چون رفقاي من آن دو دانه عناب را در دست من ديدند و از جريان كار من مطلع شدند يكي از ايشان به خواهش بسيار يكدانه را از
من براي خود گرفت و من همان ساعت كمي از آن دانه ديگر را خوردم و بقيه آنرا براي اهل بيت و بچههاي خود نگاه داشتم و همان وقت متوجه خود شدم كه هيچ اثري از كسالت و سرفه و درد سينه در من نيست. لذا همان روز با رفقاي خود ناهار و هم خربزه بسيار خوردم و فرداي آنروز حركت كرديم و از آن زمان به نظر مرحمت حضرت رضا صلوات الله عليه تاكنون كه ۱۳۷۶ ميباشد در زمستانها راحت هستم و از آن بيماري به هيچگونه اثري بروز نكرده و الحمدلله علي كل نعمه. [۷۴].
اي كه رو كرده بسويت همه اربا دعا
دردمندان همه از خاك درت جسته شفا
من چه گويم بتو اي خسرو اقليم بقا
كه خدا گفته ثناي تو لقب داده رضا
توئي آن مظهر الطاف خداوند رؤف
نكني دور ز خود سائل مسكين و گدا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 توی دعای عهد ما میگیم اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی... عهدا عقدا و بیعت له
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
استاد اول کسی که با حضرت بیعت میکند ملک مقرب جبراییل هست بیعت هم یعنی تا آخر پیروی حضرت بودن دو تا از معجزات هم توسط جناب جبراییل صورت میگیرد صیحه آسمانی و نابودی لشکر سفیانی در بیداء، حال با توجه به اینکه این نیروی عظیم در خدمت حضرت هست شبهه پیش میاد که چرا حضرت احتیاج به تعداد زیادی یار از انسانها است؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
☝️🏻اگر قرار باشد همه چیز با معجزات الهی و فرشتگان صورت بگیرد خُب، اینکه میشود معجزه و اصلا ناعدالتی می شود. دشمنان می گویند ما انسان هستیم و شما از فرشته ها کمک گرفتید و..؟
👈🏻خدای متعال کارها را با اسباب و علت انجام می دهد، حدیث از امام صادق (ع) است که خدا اِبا دارد از اینکه کاری را بدون واسطه انجام بدهد. و بعد هم قرار نیست همه چیز با معجزه و حالت غیر طبیعی پیش برود! این نظام طبیعت، نظام علت و اسباب هست و خدا از طریق اسباب و وسیله کارها را انجام می دهد.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دغدغهی دعوت دیگران به
امام زمان علیه السلام را داشته باشیم..
🔻حجت الاسلام حسن محمودی
#کلیپ_مهدوی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بد نیست در این ایام یادی کنیم از شهید پورجعفری، کسی که مخزن الاسرار حاج قاسم بود...
یادش گرامی 🌷
#سردار_آسمانی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆 ✨ جلسه ۹ ✨موضوع: انتخاب پدر ما حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام کدام بود؟ #عقل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت 91 کتاب جهاد.mp3
16.94M
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆
✨ جلسه ۱۰
✨موضوع: فضیلت #انسان بر فرشتگان.
حقیقت #عقل و #شهوت .
🔊 #کلیپ_صوتی :
📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ #حر_عاملی (ره)
✨ #درس_اخلاق
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: جزای قتل حیوةالحیوان زیر کلمه حجل (کبک) مینویسد، بزرگی از بزرگان کُرد به خانه سلطانی دعوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابن عنین بیمار شد، به سلطان این دو بیت را نوشت:
بچشم آن بزرگی به من بنگر که از هرگونه نعمت تو را برخوردار ساخته، و تو را بیش از کسی شادکام میسازد. من مانند الذی هستم و محتاج به حوائج آن (صله و عائد)، دعا و ستایش مرا بپذیر.
انظر الیّ بعین مولیً لم یزل
یوالی النداء و تلاف قبل تلافی
انا کالذی احتاج ماتحتاجه
فاغتنم دعائی والثناء الوافی
سلطان به عیادتش شتافت و به او هزار دینار داد و گفت تو الذی هستی و این صله است و من نیز عائد میباشم.
حرف سلطان که گفت من عائد هستم به سه وجه قابل حمل است. ۱- من عائد موصول هستم. ۲- من عیادت کننده تو هستم. ۳- بار دیگر صله میفرستم.
کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357