جوانمرد:
📌شماره شبهه: ۴۵۶۴
🔆 متن شبهه:
می گویند وقتی اساتید علم نجوم و ریاضی با محاسبات دقیق نجومی ، تعیین کردند که فلان روز #عید_فطر است ، حتما هست ، و این اشتباه روحانیون بوده که مدام دنبال هلال ماه هستند و...
🔆 پاسخ شبهه :
1⃣ علم نجوم ، تولد هلال جدید را اثبات می کند ، اما از نظر شرعی و فقه، رویت هلال مهم است، نه تولد هلال، پس فرق است بین تولد هلال که علم نجوم آن را محاسبه کرده با رویت هلال که از نظر شرع مهم است.
2⃣ عموما 12 ساعت بعد از تولد هلال ، می توان آن را رویت کرد. غروب یکشنبه ، هنوز 12 ساعت از تولد هلال نگذشته بود ، به همین دلیل هلال رویت نشد. حتی با دوربینهای قوی
3⃣ با توجه به اینکه غروب دوشنبه خیلی بیشتر از 12 ساعت از تولد هلال گذشته ، در خیلی از نقاط کشور که هوا صاف باشد ، هلال را می توان با چشم عادی هم مشاهده کرد
4⃣ پس این تفکر قدیمی که حالا چون اکثر مردم ماه را دیدند یا اینکه ماه در موقعیت بالا در آسمان هست یعنی امشب شب دوم هست و امروز عید فطر بوده ، تفکری غلط است
5⃣ درضمن همیشه شکل ماه در سن های مساوی ، یکی نیست ، گاهی ماه ممکن است 15 ساعت از تولد هلالش گذشته باشد اما کمی ضخیم تر باشد نسبت به همین میزان سن در ماه قبل، چون مدار حرکت ماه به سمت زمین، بیضوی هست ، نه دایره ای
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
AUD-20220409-WA0037.m4a
10.47M
🖐 با سلام و عرض ادب و
دعای قبولی طاعات و عبادات
همه بزرگواران ...✨🤲
🎶 عرض کنم که در این صوت ،
☝️ دستورالعمل ها و نکات ،
خیلی خوبی هست 👌👌👌
گفتم برای شما هم بفرستم ،
اگه دوست دارین استفاده کنین یا
برای کسی بفرستین حتما گوش بدین🙏
این روایت از امام صادق ، در اصول کافی ، ترجمه ی علامه مصطفوی ، جلد ۴ ، صفحه ۴۲۸ ، بیان شده است...
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🦋هنر زن بودن (قسمت 14)بخش 2 ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5792184550264146526.mp3
46.45M
🦋هنر زن بودن (قسمت 15)
♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن:
🚫_جایگاه خود را نداند.
🚫_به زن بودنش افتخار نکند.
🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند.
✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود
🎵استاد محمدجعفرغفرانی
#هنر_زن_بودن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔گریه خانم دکتر عاطفه میرسیدی و هر مادر و بانوی با عاطفهای با دیدن هربار این کلیپ 😭
📽 #کلیپ پیشنهاد دانلود👌
#سقط_جنین
#سقط_جنایت_است
#سقط_عمدی_قتل_است
🔊هر یک از ما با انتشار این کلیپ در نجات جان این مظلوم های بی پناه سهیم باشیم...
#گزارش
#بینالملل
✌️درخشش دکتر مسلمان و #محجبه در انگلیس
🔻دکتر "فرزانه حسین" دکتر مسلمان ساکن انگلیس و اصالتا اهل بنگلادش جز ۲۰ پزشک برتر انگلیس شد
🏅برای گرامیداشت این پزشکان عکس آنها در بیلبورد های سطح شهر به نمایش درآمد
😜کاملاً مشخصه حجاب مانع پیشرفتش بوده
🌐منبع:https://muslimnews.co.uk/newspaper/home-news/muslim-gp-becomes-face-nhs-marks-anniversary/
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان تحول آقا حامد پیشنهاد دانلود 👌 قسمت آخر ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول مریم خانم بزرگوار
پیشنهاد دانلود👌
۵۸- استخوان پیامبر و باران رحمت
در زمانی که امام حسن عسکری علیه السلام در زندان بود در سامرا قحط سالی شد و باران نیامد. خلیفه وقت (معتمد) دستور داد تا همه برای نماز استسقأ (طلب باران) به صحرا بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز به مصلی رفتند و دعا کردند ولی باران نیامد.
روز چهارم (جاثلیق) بزرگ اسقفهای مسیحی با نصرانیها و رهبانان به صحرا رفتند. در میان آنها راهبی بود. همین که دست به دعا برداشت باران درشت به شدت بارید بسیاری از مسلمانان از دیدن این واقعه شگفت زده شده و تمایل به دین مسیحیت پیدا کردند این قضیه بر خلیفه ناگوار آمد ناگزیر دستور داد امام را به دربار آوردند خلیفه به حضرت گفت: به فریاد امت جدت برس که گمراه شدند!
امام علیه السلام فرمود: فردا خودم به صحرا رفته و شک و تردید را به یاری خداوند از میان برمی دارم.
همان روز جاثلیق با راهبها برای طلب باران بیرون آمد و امام حسن عسکری علیه السلام نیز با عده ای از مسلمانان به سوی صحرا حرکت نمود همین که دید راهب دست به دعا بلند کرد به یکی از غلامان خود فرمود:
دست راست او را بگیر و آنچه را در میان انگشتان اوست بیرون آور.
غلام، دستور امام علیه السلام را انجام داد و از میان دو انگشت او استخوان سیاه فامی را بیرون آورد امام علیه السلام استخوان را گرفت. آن گاه فرمود:
- حالا طلب باران کن!
راهب دست به دعا برداشت و تقاضای باران نمود. این بار که آسمان کمی ابری بود، صاف شد و آفتاب طلوع کرد.
خلیفه پرسید: این استخوان چیست؟
امام علیه السلام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که این مرد از قبر یکی از پیامبران خدا برداشته است. هرگاه استخوان پیامبران ظاهر گردد آسمان به شدت میبارد. [۱]
بدین گونه حقیقت بر همگان آشکار گشت و مسلمانان آرامش دل پیدا کردند.
----------
[۱]: بحار: ج ۵۰، ص ۲۷۰
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت چهل و دو: دل کندن از ته مانده ی آرامش زندگی برای ادای دِین٬ سختترین کار دنیا بود.. و من انجام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنحان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت چهل و سه:
نشستن در یک تاکسی زرد آن هم در کشوری که کابوسِ حاکمیتش تیشه شد بر ریشه ی زندگیمان٬ ناباورانه ترین٬ ممکنِ دنیا بود ..
بیچاره پدر که عمرش به مستی و سلامِ بی جوابِ هیلتری در دنیایِ سازمانی اش گذشت...و نفهمید که خلق ایران در گیرو دار ِ روزمرگی فراموششان کرده اند..
خیابان ها هر چند پر از دست اندازهای ماشین افکن اما زیبا بود.. پر از هجوم زندگی.. ریتمی ِاز هالیوود زده گی و سنت گرایی.. که در ظاهرِ عجیبِ مردم و صفِ غری
بِه نانوایی هایشان کاملا مشهود بود..
حکایتی از کلاغ و تلاش بی فرجام برای طاووس شدن...
چقدر تاسف داشت؛حال این مردم..
در ترافیکی بی انتها زندانی شدیم.. دلهره ایی مَلَس به وجودم چنگ میزد. پیرمردِ راننده سری تکان داد:(هی.. یادش بخیر..این آدرستون خیلی از خاطرات گذشته رو برام زنده کرد.. چه روزایی بود.. الانمو نبین.. تو جوونی یه یلی بودم واسه خودم.. اعلامیه میذاشتیم زیر لباسامو ده برو که رفتیم.. مامورای ساواک خودشونو میکشتن هم به گردِ پامم نمیرسیدن..)
آه کشید٬ بلند و پر حزن:(داداشم واسه این انقلاب شهید شد.. خیلی از رفیقام جون دادن زیر دست و پای اون ساواکی های از خدا بی خبر.. به قول نوری گفتنی: "ما برای آنکه ایران... خانه ی خوبان شود.. رنج دوران برده ایم"
اما آخرش از کل انقلاب سهممون شد همین یه ماشین و کرایه اش که نون زن و بچه مونو باهاش میدیم..
اما بازم خدارو شکر.. راضیم..امنیت باشه٬ ما به نونِ خشکم راضی هستیم)
خدا.. خدا.. خدا.. بختکی که برای تمام زندگیم نقشه داشت.. و حالا از زبان این پیرمرد آتش میشد و سینه ام را میسوزاند.. باید عادت میکردم.. خدا وِردِ زبانِ این جماعت ایرانی بود..
بالاخره بعد از ساعتها ترافیکِ سرسام آور اما پر از مردم شناسی به خانه رسیدیم..
چشمان مادر دو دو میزد. پیرمرد چمدان ها را جلوی پایم گذاشت و آدرس خانه را با اسمایی جدیدش روی تکه کاغذی نوشت و به دستم داد:(اینو داشته باش که یه وقت به مشکل نخوری.. راستی٬ به ایرون هم خوشی اومدی باباجان.. ان شالله کنگر بخوری و لنگر بندازی.. اینجا یه تیکه نون بربریش میارزه به کل فرنگستون و آدماش)
چشمها و لبخنده کنج لبش زیادی مهربان بود٬ درست مثله تمام مسلمانان ترسو..
در کنار مادر٬ رو به روی خانه ایستادم!
درش بزرگ بود و تیره رنگ...
کلید را به طرف در برم..اما نه..این گشایش٬ حق مادر بود..
کلید را به دستش دادم...
در را باز کرد با صورتی خیس از اشک!
و زبانی که قصد شکستنِ طلسمش نبود..
با باز شدن در٬ عطری از گذشته بر مشام خزید.. کهنه گی در برگهای مرده ی زیر پایمان هویتشان را فریاد میزدند.. خانه ایی عجیب.. درست شبیه همان فیلمهایِ ایرانی که گاه مادر در نبود پدر میدید...
با حیاتی بزرگ و مدفون در برگهای چندین ساله که محصولِ درختان بلند و تنومندِ باغچه ی حاشیه نشینِ دیوارش بود و حوضی بزرگ که از علائم حیاتی اش آبی لجن بسته به چشم میخورد.. و خانه ایی بزرگ که بی شباهت به محل تجمع ارواح نبود و میلی برای بازدیدِ داخلش سراغت را نمیگرفت..
نمیدانستم حسم چیست؟؟ نفرت یا علاقه..؟؟
اما هر چه بود٬ عقل ماندن را تایید نمیکرد...
پیرمرد کنار ماشین اش ایستاده بود و با دستمالی قرمز رنگ شیشه هایش را تمیز میکرد.
(هتل)؟؟
پیرمرد ایستاد:( میخواین برین هتل باباجان..) با سر تایید کردم..
مادر قصد دل کندن نداشت اما من هم قصدی برای ماندن نداشتم.
با گامهایی تند به سراغش رفتم. دستش را کشیدم. تکان نمیخورد. درست مانند کودکی لج باز. کنار گوشش زمزمه کردم:( بیا بریم هتل. این خونه الان قابل سکونت نیست) مسرانه سرجایش ایستاد. کلافه شدم:(اگه بیای بریم هتل؛قول میدم خیلی زود کسی رو بیارم تا اینجا رو تمیز کنه.. بعد میتونیم اینجا بمونیم..) انگار راضی شد و با قدمهایی سست به سمت ماشین رفت!
ادامه دارد........
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 25 👈 تضرع یکی از آداب دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخلاق مهدوی 50.mp3
3.16M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 26
👈 اهمیت بالا بردن دست در دعا
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani - علیرضاافتخاری-جام مصفا.mp3
504K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
عید است و ساقی در قدح جام مصفا داشته
تشنه لبان روزه را شربت مهیا دانسته
تا از شراب با صفا گوید حریفان را صلا
اینک سپهر اندر هوا جام مصفا داشته
هست این مه فرخنده فر، لیکن برو فرخنده تر
کو دیده مه را در نظر در روی زیبا داشته
دردی کش کز عشق او در ماه مانده چشم وی
ساغر به دستش پی به پی دیده به بالا داشته
ای چشمه حیوان جان، نی نی که جان جان جان
در عالم پنهان جان معجون اصبا داشته
#امیر_خسرو_دهلوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
۲۰۳. قائم (عجّل اللَّه فرجه الشریف) چون خروج کند، پیراهن رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دربر کند. غیبت نعمانی
۲۰۴. این امر (حکومت ما اهل بیت علیهم السلام) فرا نمی رسد تا این که
همه گروهها بر مردم حکومت کرده باشند؛ آن گاه قائم (عجّل اللَّه فرجه الشریف) قیام میکند و حق و عدالت را برپا میدارد.
غیبت نعمانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام لطفا
#اندڪی_تأمل🇮🇷👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
امروز كه دولت خدمتگزار با رياست يكي از ياران برجسته ي امام و يكي از عناصر ممتاز انقلاب كه عمر و جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا