هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: حسرت ديدار غلامرضا محمدزاده سال ۶۳ در قالب يك گروه هفتاد نفري به جبهه اعزام شديم. نيروهاي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
با گذشت روزها، زمزمه عمليات دهان به دهان ميگشت و جان تازه اي در كالبدمان
مي دميد. يك روز اعلام شد كه فردا با تجهيزات كامل به ميدان صبحگاه لشكر ميرويم. همه يگان و گردانهاي لشكر آمده بودند. كنار گردان ما، تيپ ذوالفقار [۳۹] ايستاده بود. يك لحظه چشمم افتاد به رسول يحيوي [۴۰] در ميان نيروهاي ذوالفقار. هم محله بوديم و همديگر را خوب ميشناختيم. توي تيپ ذوالفقار دوران سربازي اش را سپري ميكرد. رسول جواني جسور، كنجكاو و تا حدي هم بازيگوش بود. با چشمش به من افتاد، از جمع شان جدا شد آمد پيشم. خوش و بش كرديم و حال و احوالي از هم پرسيديم بعد راضي اش كردم كه برگردد سر جاي خود. رسول كه برگشت سر جاي خود، فرمان خبردار و به دنبالش فرياد يا مهدي ادركني و يا حسين از حنجرههاي مشتاق رزمندگان به آسمان بلند شد.
از قبل هم زمزمه صحبت آقا مهدي باكري در صبحگاه آنروز بود.
مشتاق ديدارش بودم نه من كه همه لشكر حسرت ديدارش را داشت. آرامش كه به ميدان بازگشت يك برادري پشت تريبون ظاهر شد بلند بالا و تنومند و عينكي، خيال كردم او فرمانده لشكر است. پس از كمي مقدمه چيني، گفت: اكنون برادر مهدي باكري فرمانده لشكر اومده و صحبت هاش رو ميشنويم.
ذوق زده بودم ميخواستم آقا مهدي را كه اين همه آوازه اش همه جا پيچيده از نزديك ببينم. تا آقا مهدي پشت تريبون جايگاه ظاهر شد، شور و شعفي در ميان نيروها پيچيد. در ميان صلوات، دقيق
[ صفحه ۹۶]
شدم به چهره آقا مهدي؛ لباس بسيجي به تن داشت. از يك فرمانده لشكر تصور عجيبي داشتم؛ قوي هيكل و پر طمطراق
و...
در حالي كه آقا مهدي ساده پوشيده بود و متواضع حرف ميزد.
مهرش از همان ديدار اول به دلم نشست. آقا مهدي در لابلاي صحبت هايش به اينجا رسيد كه... عزيزان! قافله ما، قافله از جان گذشتگان است، هر كه از جان گذشته نيست با ما نيايد...
وقتي اين جمله را گفت، با خود فكر كردم كه انگار اين مرد، در اين دنيا نيست، انگار از جهان ديگري حرف ميزند، چيزهايي را كه ما خاكيان نمي بينيم او ميبيند. قاطع و اميدوار حرف ميزند. در ادامه صحبت هايش داستان ديدارش با امام را نقل كرد كه از امام خواسته دعا كند تا شهيد شود. و بعد هم داستان زيارت حرم امام هشتم (ع) را كه از امام رضا (ع) خواسته كه در اين عمليات شهيد شود...
آقا مهدي داشت از شهادتش خبر ميداد، از وصال يار و... و ما ايستاده بوديم نگاهش ميكرديم. مهدي ذره اي در حرفهايي كه ميزد، شك و ترديد نداشت؛ يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك... آقا مهدي داشت براي نيروهايش راه نشان ميداد راه سعادت و رستگاري. ميگفت: وقتي به سوي دشمن تير مياندازين حمد خدا بگوئين و با نيت قربة الي الله شليك كنين...
مهدي داشت آيههاي نور تفسير ميكرد و با چشم خودم ميديدم كه جان از تن ميرود و كاش ميشد زمان را نگه داشت و از آبشار كلامش بيشتر سيراب شد. من، آقا مهدي را زماني يافته بودم كه به اقرار خودش داشت ميرفت به ميهماني شهيدان. آشنايي و وداع من يكجا شكل ميگرفت. صحبتهاي آقا مهدي داشت
[ صفحه ۹۷]
پايان مييافت و وقتي تمام شد انگار ميدان صبحگاه از جا كنده شد و هجوم بردند بطرف جايگاه. ولوله اي افتاده بود كه بيا و ببين. هر كس ميخواست آقا مهدي را در آغوش بكشد و از عطر وجودش استشمام كند، يك لحظه چشمم افتاد به رسول يحيوي، جمعيت را ميشكافت و پيش ميرفت. مطمئن بودم كه رسول خودش را به آقا مهدي ميرساند. جاي درنگ نبود و من هم نايستادم و به دنبال رسول حركت كردم. جمعيت فشار ميآورد و راه عبوري نبود سرم را كه بلند كردم رسول را كنار آقا مهدي ديدم دست در گردنش انداخته و مرتب از صورت و پيشاني اش ميبوسيد. ديدم جاي ماندن نيست. دل به دريا زدم و به هر طريق ممكن رسيدم كنار آقا مهدي. رسول رشته كار را به دست گرفته بود و داشت در محافظت از آقا مهدي ميدان داري ميكرد. دست هايش را دور آقا مهدي حلقه كرده بود و از فشار جمعيت ميكاست. گه گاه ميديدم كه رسول جمعيت را كنار ميزند و بعد برمي گردد آقا مهدي را ميبوسد. حالا نوبت من بود كه بوسه اي از چهره نوراني اش بچينم. اما مگر رسول ميگذاشت؟! بلند بر سرم فرياد زد برو كنار، نزديك نشو.
گفتم: رسول! منم، نمي شناسي؟
رسول هيچ توجهي به اين حرفها نمي كرد و مشغول كار خودش بود. با چه شور و حرارتي كارش را ادامه ميداد. ديدم با دست روي دست گذاشتن كاري از پيش نمي رود و رسول هم هيچ عنايتي به من ندارد. با تمام توانم رسول را هل دادم رفت عقب تر و چسبيدم به آقا مهدي. بوسه بارانش كردم. منتهي رسول
دوباره برگشت جاي خودش. دوتايي دست هايمان را حلقه كرديم و آقا
[ صفحه ۹۸]
مهدي را در ميان گرفتيم.
https://eitaa.com/zandahlm1357
Part08_خداحافظ سالار.mp3
11.79M
📗کتاب صوتی
#خداحافظ_سالار
قسمت 8⃣
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
اجل هر موجود و ما حصل عنوان دعا آن که « ثم ضرب له » یعنی: بعد از ایجاد، ملازم نموده است برای هر موج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
جزای اعمال
قوله علیه السلام: إقتباساً و تضمیناً من القرآن: «لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی [۳] » عَدْلاً مِنْهُ.
و السوء: المکروه.
و السیئة: الخصلة التی تسوء صاحبها عاقبتها، و حسنه واقع میشود بر نعمت
و طاعت و سیّئه واقع میشود بر بلیّه و معصیت.
بالجمله، مقصود آن است که هر ذی حیاتی به خصوص بنی آدم را که مکلّف است در دنیا وادار نموده. و به واسطه تکمیل نفس او اجل محدود و امد ممدود برای او قرار داده که بر اقتضای اعمال جزا بدهد کسانی را که اعمال مبغوضه و امور مکروهه بر خلاف نواهی حق تعالی عمل مینماید به سوء و مکروهات
----------
[۳]: ۴ - سوره مبارکه نجم، آیه ۳۱.
موافقاً بسوء أعمالهم، و جزا بدهد کسانی را که اعمال و امورات حسنه رفتار نمودند بر طبق اوامر طاعت حقّ نیکیها. « جَزَآءً وِفَاقًا [۱] » أی موافقاً مطابقاً لأعمالهم، چه بای « بما عملوا » بایِ سببیه است ؛ زیرا که هر عملی از اعمال خیراً و شراً حسنةً و اسائةً نسبت به جزاء چون علّت و ذی ظلّ است که اثر او لازمه و قرین به او است که ذی ظلّ غیر مستقیم، لابدّ ظل او معوج است، لذا قال تعالی: « وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لَکِنْ کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ [۲] »، و قال: « إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنتُمْ لاِءَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا [۳] ». کما قیل:
----------
[۱]: ۱ - سوره مبارکه نبأ، آیه ۲۶.
[۲]: ۲ - سوره مبارکه نحل، آیه ۱۱۸.
[۳]: ۳ - سوره مبارکه إسراء، آیه ۷.
گر زخاری خسته خود گشته [ای ]ور حریر و قزدری خود رشته [ای]
زیرا که جزاء هر عملی از خیر و شرّ نتیجه و اثر و ظلّ لاینفک او است، و هر عملی را با اثر او حق تعالی در ازل تکویناً تزویج نموده، کما قیل:
گفت إن عُدْتُم کذا عُدنا [۴] کذا نحن زوّجنا الفعال بالجزاء [۵]
و فی الحدیث: « الناس مجزیّون بأعمالهم، إن خیراً فخیرٌ و إن شرّاً فشرٌ » [۶] ؛ لذا قال تعالی عن لسان الشیطان: « فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنفُسَکُم [۷] ».
این عملهای چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گیرد دمت
و قال تعالی: « وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثامًا [۸] » آثام عقوبت اثم است که انسان لابدّ ملاقات مینماید، این بود جزاء تکوینی هر عملی که چون بدّ لازم قرین او است، چنان که حق تعالی هر عملی از خیر و شرّ [را] تکلیفاً و تشریعاً نیز جزائی
برای او تعیین فرموده که به ظاهر ابداً مثلیت و مشابهت به هم ندارند، کما قیل:
او زنا کرده جزا صد چوب بود گوید او کی من زدم کس را به عود
----------
[۴]: ۴ - اقتباس از سوره إسراء، آیه ۸.
[۵]: ۵ - مثنوی معنوی، مولوی، ج ۳، ص ۶۸۴، « و خامت کار آن مرغ که ترک خرم کرد ».
[۶]: ۶ - الغارات، ج ۲، ص ۶۴۹ ؛ التبیان، ج ۷، ص ۴۰۰.
[۷]: ۷ - سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۲۲.
[۸]: ۸ - سوره مبارکه فرقان، آیه ۶۸.
تو گناهی کرده ای شکل دگر دانه کِشتی، دانه کِیْ ماند ببر [۱]
بالجمله، پس برای هر عملی از سوء شرعاً جزائی معیّن نموده، و قال: « إِنَّمَا جَزَآءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الاْءَرْضِ فَسَادًا أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنفَوْا مِنَ الاْءَرْضِ [۲] »، یعنی: جزاء کسانی که محاربه و مخالفت اوامر و نواهی حق کرده، و ضدّ سنت رسول رفتار نموده سعی و کوشش کرده اند و ضدّ سنت رسول رفتار نموده سعی و کوشش کردند در ارض از روی فساد، این است که اگر بکشند کشته شوند، و اگر مزاحم شده بکشند، و اخذ مال هم بنمایند باید کشته شود، و بعد از کشتن به دار آویخته شوند، و اگر مزاحم شده اخذ مال نمود و نکشت، باید قطع شود ایدی و ارجل ایشان از خلاف، یعنی ید یمنی و رجل یسری، و اگر از روی اراده فساد به آلت محاربه مزاحم شده ولی نکشت و اخذ مال هم ننمود جزای او این است که « یُنفَوْا مِنَ الاْءَرْضِ »، که نفی ارض تعبیر شده به حبس دائم.
----------
[۱]: ۱ - مثنوی معنوی، مولوی، ج ۳، ص ۷۲۴: « جواب حمزه مرخلق را » (با جابجایی در توالی دو بیت).
[۲]: ۲ - سوره مبارکه مائده، آیه ۳۳.
📚✍ #شرحی بر صحیفه سجادیه
میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داماد پیامبر قطب الدین شیرازی گوید: برترین پس از پیامبر کسی است که دختر پیامبر در خانه اوست. کسی که
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
اندازه دوستی و دشمنی
حکیمی به فرزندش گفته است: با کسی دشمنی نکن هرچند گمان بری که ضرری برای شما ندارد، در دوستی زهد نورز هرچند گمان کردید فایده ای برای شما ندارد. شما نمی دانید چه وقت از دشمنی دشمن میترسید و چه وقت از دوستی دوست امیدوار باشید.
احتیاط
به مهلب گفتند: احتیاط چیست؟ گفت: غصه خوردن تا اینکه فرصتی پیش آید. نیز گفت: گمان و تصور، مزاحم چیزی پوشیده نشوند، مگر اینکه آشکارش کنند.
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: خانواده گرايي اي كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده ي خود را از آتش نگه داريد: يا أي
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا