6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقش_بهشت
🖋خیلیا هستن یه شبه زائر این آقا شدن. کافیه با تمام وجودت،از ته دلت ازش بخوای. باور کن اجابت میکنه، یه بار امتحان کن.
📍صحن آزادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#سوریه 🔹آقا مگه حدیث نداریم هر پرچم و قیامی قبل از #ظهور ، باطل است؟ پس چرا امام_خمینی ره انقلاب کر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#علم
🔹 علمی که اگه اونو نداشته باشی، هیچ علم دیگه ای به دردت نمیخوره❗️
⬅️ قبل از هر علمی،باید این علم رو به فرزندانمون آموزش بدیم...
استاد #رحیم_پور
#ارسالی_مخاطبین
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
✫⇠قسمت :۲۴
#فصل_دهم
صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه
وی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»
چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود. سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت: «برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.»
بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»
سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.
وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: «خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید.»
مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد.
عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.
هوا کم کم داشت تاریک می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند.
شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد کو؟!»
خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج شنبه هفته بعد برمی گردم.’»
پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می ترکیدم.
بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: «حاج آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری.»
وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم.
حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانه ما بود، یا من خانه آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانه حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.»
این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید.
پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.»
بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.»
گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.»
گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟»
گفت: «تو هم بیا برویم.»
جا خوردم. گفتم: «شب خانه کی برویم؟ مگر جایی داری؟!»
گفت: «یک خانه کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.»
گفتم: «برای همیشه؟»
خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان.»
باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل بکنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔶از مدیرکل آژانس انرژی اتمی انتظار میرود براساس واقعیات صحبت کند 👤غریبآبادی، معاون حقوقی وزارت خ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶ورود پشه آئدس از از نوع اجیپتی به جنوب کشور
👤مدیرکل پدافند غیرعامل استانداری کرمان:
🔹یکی از تهدیداتی که امروزه شهرها را تهدید میکند و هشدار میدهیم، پشه مهاجمی به نام آئدس است. این پشه آلوده وارد کشور شده و در مناطق مختلفی از کشور وجود دارد که در جنوب کشور از نوع اجیپتی بوده که معمولا خطرناکتر است.
🔹این پشه در شهرستان چابهار استقرار پیدا کرده و در ۱۰ روز گذشته تعداد بیماران در این محدوده افزایش پیدا کرده است. مرگ و میر پشه آئدس چند برابر کروناست و حتماً باید هشدارها را در نظر گرفت و ترتیب اثر قرار داد.
🔹آبهای راکد داخل شهرها حتماً باید جمعآوری و دفع شود و محل دپوی لاستیکهای فرسوده نیز معدوم و جمعآوری شود. پاکسازی، نظافت و رفع آلودگی کانونهای تجمع زباله و ضایعات در سطح شهرها باید انجام شود./ تسنیم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶اختلال در حرکت قطارهای خراسان رضوی به دلیل شرایط نامساعد جوی
👤مدیر روابط عمومی راه آهن خراسان:
🔹به دلیل برودت هوا و شرایط نامساعد جوی، کاهش میدان دید راهبران قطار و رعایت مسائل ایمنی، قطارهای مسافری در این منطقه ریلی با کندی در حال حرکت هستند.
🔹به دلیل اینکه در دو محور تربت حیدریه و سرخس همچنان با برودت هوا مواجه هستیم لذا قطار سرخس کنسل و بقیه قطارهایی که از مسیر تربت به مشهد می آیند با تاخیر همراه هستند به علاوه برخی دیگر از قطارهایی که از خارج استان می آیند نیز بعضا تاخیر دارند.
🔹از کندی حرکت قطارها که در راستای تامین ایمنی مسافران است عذرخواهی میکنم./ مهر
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استقبال متفاوت از علیرضا یوسفی در مازندران
🔹 قهرمان سنگینوزن وزنهبرداری قهرمانی جهان با رانندگی ماشین سنگین مورد استقبال مردم مازندران قرار گرفت.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
💢بازداشت ۲ نخبه ایرانی در آمریکا و ایتالیا با اتهامات واهی
🔹در ادامه سیاستهای خصمانه غرب علیه ایران، ۲ نخبه ایرانی در آمریکا و ایتالیا به اتهام واهی انتقال فناوریهای حساس به کشور بازداشت شدند؛ اتهاماتی که بدون شواهد مستدل، مطرح شده و نشاندهنده رویکرد سیاسی غرب برای فشار بر نخبگان علمی ایران است.
🔹مهدی محمدصادقی، ۴۲ ساله، شهروند ایرانی که در ایالت ماساچوست سکونت دارد. محمد عابدینی نجفآبادی، ۳۸ ساله، مدیرعامل شرکت دانشبنیان ایرانی "صنعت دانش رهپویان افلاک" (SDRA) که در تهران فعالیت میکند.
🔹در حال حاضر، صادقی در ماساچوست در بازداشت به سر میبرد و جلسهای برای بررسی وضعیت او در ۲۷ دسامبر برگزار خواهد شد. همچنین عابدینی که در ایتالیا بازداشت شده، ممکن است به درخواست ایالات متحده به این کشور مسترد شود./ تسنیم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357