eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: تو تلاشت رو خیلی عالمانه و قشنگ بکن که شوهرت رو با دین و اهل بیت آشنا کنی حالا اگه شد که خوبه اگه نشد هم ناراحت نباش. چون روز قیامت انساب قطع میشه. یعنی دیگه روابط بین زن و شوهری وجود نداره چند روزی توی دنیا یه نفر دیگه رو گذاشتن کنارت تا باهاش امتحانت کنن. برادر و خواهری نیست همین. واقعا در همین حد. روز قیامت خودتی و خدا پدر و بچه مفهومی نداره فقط این رابطه هست که باقی میمونه فقط باید نگران این رابطه باشی تو زندگی خودت رو داری نیازی نیست انقدر اعصاب خودت رو خورد کنی و در خودسازیت اخلال ایجاد کنی شوهرتم زندگی خودش رو بچسب به زندگی خودت... از عمرت بیشترین استفاده رو بکن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: از این منزل ، یکی از بزرگترین زنان عالم بیرون آمد مثال میزنم در تمام عالم منزلی تاریک تر و ظلمانی تر و کدرتر از خانه ی فرعون یافت نمی شد علتش این بود که این خانم ، هر گاه موقعیتی به دست می آورد ، سیم را وصل می کرد ! آری در همان کاخ فرعون ، از نسخه های شفا بخش الهی استفاده می کرد گرفتاری همسر فرعون از همه ی ما بیشتر بود ، جایی بود که اگر می خواست یک ذکری بگوید ، باید خیلی مواظب اطرافش باشد ، چون شوهرش می گوید : «أنا ربّکم الاعلی» روز قیامت خداوند او را به رخ ما می کشد و می گوید : آیا شرایط او سخت تر بود یا شما !؟ به امید آنکه ما هم همچون آسیه (سلام الله علیها) از مومنین باشیم. https://eitaa.com/zandahlm1357
مستند کف خیابان با ما همراه باشید👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
62 233 را لینک کردم به ابوالفضل... همه چیزایی که درباره اون زن باید ابوالفضل میدونست تا بتونه پیگیریش کنه و حتی تصویر اون زن را براش ارسال کردیم... عبداللهی هم زحمت تشخیص هویت اون زن کشید... اسم اون زن الناز... 35 ساله... متاسفانه شوهردار... فاقد فرزند... با چهره ای جذاب و هیکلی مانکنی... ارشد روانشناسی... دارای سابقه اغفال جوانان و دستگیر شده در دو پارتی بزرگ غرب تهران... دارای روابط عمومی بالا... 233 که هم خانمه و هم در کارش حرفه ای هست، میگفت که وقتی الناز چادر رنگ تیره میپوشه و اونجوری آرایش میکنه و از کنار مرد ها عبور میکنه، بعیده در دل های بیمار نتونه نفوذ بکنه و به دام نندازه! از نظر 233، الناز نماینده همه «چادری های بی حجاب» هست که تا حالا دیده!! دقت کنید لطفا! ما اصولا «بد حجاب» نداریم! خانم ها فقط دو گونه اند: یا «با حجاب» و یا «بی حجاب». همین! از نظر 233 الناز مرکب از دو مسئله است: هم «چادری» و هم «بی حجاب»! چرا این تیپ برای اون مکان و اون ماموریت به خصوص انتخاب شده؟! چون این تیپ، تیپ محبوب دل های بیمار مردهایی است که هم عنوان دینداری را یدک میکشند و هم در عین حال دوس ندارن با زن هایی که آنچنانی باشند! پس فقط یه تیپ میتونه اونا را جذب کنه... و اون تیپ هم تیپ «رپ مذهبی» است! یا همون «چادری بی حجاب»! اینا به کنار! حالا ابوالفضل کجا و چطوری پیداش کرد؟! ابوالفضل فوق العاده پسر غیرتی و درستی هست. به حضرت معصومه متوسل شد تا بتونه کارش را درست انجام بده! یک شب به طور کامل در کنج حرم حضرت معصومه تا صبح بیدار موند و گریه و توسل و... حالا چند شنبه؟ صبح شنبه! معمولا طلبه ها بین الطلوعین تا قبل از شروع کلاس ها در مسجد اعظم و کنار قبور علمای مدفون در حرم میشینند و با هم مباحثه میکنند. سنت خیلی خوبی هست که از علما به یادگار مونده و تا حالا هم ادامه داره. ابوالفضل برای زیارت قبر آیت الله بروجردی میره سالن بین مسجد اعظم و حرم! همون جا متوجه میشه که یه خانم میره پیش یه طلبه ای که منتظر هم مباحثه ای خودش بوده و ازش مثلا میخواسته مسئله شرعی بپرسه. ابوالفضل میگفت فقط عنایت بی بی حضرت معصومه بود که متوجه حضور اون زن شدم. پشتم بهش بود... میشنیدم که اون زن داره چی میگه! یه لحظه برگشتم... دیدمش... فهمیدم که خود الناز هست!! الناز سوال اولش را از قضای نماز صبحش شروع کرد... بعد رفت سراغ مسئله وضو... بعدش با هزار خجالت و منمن کردن، سوال درباره حیض و غسل حیض پرسید! اون طلبه از همه جا بی خبر هم داشت مثل بچه آدم جوابش میداد و حتی سرش هم پایین بود و خیلی نگا نمیکرد. تا اینکه بعد از چند دقیقه سوال و جواب، الناز بهش میگه: «چند روزه که شما را اینجا میبینم. شما هفته قبل هم بودید! همین جا مکاسب مباحثه میکردید... اما دیروز و پریروز نبودید! جسارت نباشه... خیلی ببخشید... مشکلی براتون پیش اومده بود؟!» اون طلبه هم که دهنش قفل شده بود، خیلی متعجابه گفت: «بله ... ینی نه... خب تعطیل بودیم دیگه! شما اینا را از کجا میدونید؟ چرا مراقب ما بودین؟!» الناز عفریته کثیف با یه لحن خیلی نرم و عشوه گرانه به اون طلبه میگه: «مراقب شما و همبحثتون نبودم! من فقط مراقب «تو» بودم... ماشالله خیلی خوش بیان و مودب و آقا هستید! میدیدم که چقدر با متانت و لبخند با هم بحث لجبازتون مدارا میکردید!» اون طلبه گفت: «نه... اون بنده خدا لجباز نیست... من باید برم... دیگه هم اینجا نبینمتون!» الناز گفت: «منتظر هم بحثتون نباشید! بعیده دیگه بیادش... جسارت نباشه... من این چند تا لقمه نون و پنیر و سبزی را برای شما آوردم!! به دلم واضح شده بود که رفیقتون نمیاد... من هیچوقت دلم بهم دروغ نمیگه... بخاطر همین سه تاش را به نیت شما درست کردم... میشه اینو از خواهر کوچیکتون بگیرید و بین کلاساتون نوش جون کنید؟!» ادامه دارد... دلنوشته های یک طلبه 💟 @Mohamadrezahadadpour https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: .......: 📝داستانی که باید با خواندنش تب کرد! 💐علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شأنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب ((انوار المضيئة)) در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤمنين(ع) به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده که: در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت: در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش سياهى است، و در آن، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند. و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم: يا على بن ابى طالب، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب(ع) است . گفتم اى آقاى من، يا اميرالمؤ منين! فرمود: دست خود را بياور نزديك، پس دست خود را به جانب آن حضرت، دراز كردم پس دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد. در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را . 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 📘پی نوشت: منازل الآخره/شیخ عباس قمی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: 👇👇👇 🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷 از کشورهای خارجی ژنرال ها به ایران امدند توی هویزه گفتند برای این ها خاطره بگو. آمدم وبخشی از داستان این شهدا را تعریف کردم. یک ژنرال پیر کمونیست کشور کره شمالی ایستاد فکر کردم خسته شدند گفتم تمام کنم؟! گفت ادامه بده. ۴۵ دقیقه خاطره می گفتم و این ژنرال خبردار ایستاده بود و گوش می کرد! زمانی که صحبت های من تمام شد این ژنرال احترام نظامی گذاشت و یک جمله ای گفت که بدنم لرزید! گفت: اگر یکی از این بچه هایی که امروز قصه هایش را برای ما تعریف کردی در کشور ما بود از خدایان کشور ما به حساب می آمد!... 😢💔 راوی: سردار محمد احمدی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
: 、ヽ、ヽحتما بخونید.خیلی قشنگه. ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه... ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه. https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات 🌺 🔷وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ---------------------------------------- 🔶و ارباب توکل باید (در همه حال خوش و ناخوش) تنها بر خدا توکل کنند. ---------------------------------------- 🔸And upon Allah let those who would rely [indeed] rely." -------------------------------------- 📙 بخشی از آیه۱۲سوره ابراهیم 📌نکته ها 🔖توكّل يعنى گرفتن. وكيل بايد شرط داشته باشد: ، ، و و كسى جز اين شروط را به نحو ندارد، پس بر او كنيم. امام رضا عليه السلام فرمود: توكّل آن است كه با به خدا، از نترسى.  ---------------------------------------------------- 📬پیام 1📤- كسى مى‌تواند صبر كند كه تكيه‌گاهى داشته باشد. لَنَصْبِرَنَ‌ ... عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ‌ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا