eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: جنبش هاشم بن اشتاختج در سال ۱۵۲ هجرى، گروهى از مردم افريقا و سپاهيان خراسانى، به فرماندهى هاشم بن اشتاخنج، در افريقا خروج كردند و محمد بن اشعث، فرماندار منصوب از جانب منصور را بيرون راندند و فردى به نام عيسى بن موسى خراسانى را بر خويش گماردند. سپاه منصور با او نبرد كردند و هاشم را نزد منصور بردند و به دستور وى، او را كشتند. https://eitaa.com/zandahlm1357
  🔴 چشماني كه بينا شد يكي از اطبّا اصفهان مي گفت: من به هيچ ديني معتقد نبودم. به خدا ايمان نداشتم. با اين كه بچه مسلمان هم بودم ، يك روز به عمرم نماز نخوانده بودم، روزه نگرفته بودم. خارج آمدم و تحصيل كردم، دكترايم را گرفتم. به ايران برگشتم. مطب باز كردم و متخصّص چشم بودم.  ازدواج كردم. خدا به من دختري داد، روز به روز كه اين دختر بزرگتر مي شد، علاقه من به او بيشتر مي شد،  دختر به سنّ 6-7 سالگي رسيد، يك روز صبح آمدم صدايش كردم، از خواب بيدار شد، چشمهايش را هم باز كرد. ولي به من گفت: بابا، هيچ جا را نمي بينم، هر چه دستم را جلو چشمش تكان تكان دادم، ديدم نمي بيند. وحشت زده لباسهايم را پوشيدم. او را به مطب آوردم معاينه اش كردم، ديدم نابينا شده. صددرصد ، و بينايي اش را كاملاً از دست داده،  تلفن كردم، بعضي ديگر از رفقاي همكارم آمدند؛ كميسيون كردند، گفتند: هيچ اميدي به او نيست. از ايران به كشورهاي خارجي آمديم، همه جا جواب رد دادند. دوباره به ايران برگشتيم. ديگر نه غذا مي توانستيم بخوريم، نه خواب داشتيم، نه آسايش داشتيم، يك روز زنم آمد با اشك جاري، گفت فلاني، چند سالي است كه ما با هم زندگي مي كنيم، هنوز يك همچنين خواهشي از تو نكرده بودم. امروز مي خواهم يك خواهش از تو بكنم، كه به خاطر من انجام بدهي .  گفتم: چه هست كه بگويي انجام بدهم؟ گفت: نه تو اعتقاد نداري. چكار كنم؟ گفت: انگليس، آمريكا، آلمان بردي خوب نشد، اطبّاي ايران جواب كردند. مي خواهم از تو يك خواهش كنم، مي دانم تو خدا را قبول نداري، دين و امام رضا (ع) را قبول نداري، ولي ما اصفهان هستيم و تا مشهد راهي نيست. همه جا بچّه يمان را برديم.بيا سه تا بليط بگيريم و سه تايي، براي سه شب مشهد برويم و برگرديم  گفتم: اين حرف ها چيست؟ مزخرفات مي بافي. گفت: من كه گفتم: فقط به خاطر من اين كار انجام بده. گفتم باشد. ولي من خودم نمي آيم. من به امام رضا (ع) و اين حرف ها اعتقاد ندارم. گفت :« بسيار خوب» شما داخل حرم نياييد. من را ببر دمِ درِ حرم، من به حرم مي روم. شما دو ساعت ديگر دنبالم بيا. بليط گرفتم، براي سه شب آمديم مشهد، وارد شديم، در هتل اثاثيه را گذاشتيم. حرم آمديم. چشمم به گنبد علي بن موسي الرضا افتاد، برگشتم. زن در حرم رفت. دو ساعت بعد برگشت. شب دوّم، شب سوّم گذشت، خبري نشد. به زنم گفتم : ديدي گفتم اين ها همه اش كشك است. علي بن موسي الرضا (ع) يعني چه؟ حالا ديگر بيا برويم. امشب ديگر پروازمان هست، زن باز هم زد زير گريه. گفت: امشب كه شب سوّم هست، شب جمعه هست، من شب جمعه حرم امام رضا (ع) را ترك نمي كنم. برو بليطمان را تمديد كن. سه روز ديگر بيشتر بمانيم. بليط را تمديد كردم. هم گذشت، خبري نشد. روز جمعه هم گذشت خبري نشد. شنبه صبح بود زنم گفت: ما را حرم نمي بري؟ گفتم چرا مي برم. ساعت 8 ما را حرم برد. خودش رفت كه ساعت 10 دنبالمان بيايد، دم صحن قرار گذاشتيم.  من رفتم و ساعت 10 آمدم دم قرار، ايستادم . دم صحن ديدم خبر نيست. ترسيدم « خدا» تا الآن تخلّف نكرده بودند. هر روز سر ساعت همين جا بودند. كجا رفتند؟ گم شدند؟ نگاه كردم در حرم تا آن لحظه حاضر نبودم از تعصّبي كه داشتم، داخل صحن را نگاه كنم. يك وقت ديدم حرم قيامت شده. مردم بر سرشان مي زنند. هر كسي هر كجا هست رو به حرم ايستاده، مي گويد: يا علي ابن موسي الرضا. خدا، چه خبر شده، چه شده، چه اتّفاقي افتاده؟ يك نفر آن نزديكي بود. صدا كردم. گفتم بيا جلو. نمي خواستم داخل حرم بروم. جلو آمد، گفتم: چه خبر است. حرم اين قدر قلقله است. گفت: مگر نمي داني امام رضا يك دختر بچه كور 6-7 ساله را شفا داده،  الآن روي دست مردم است.  گفت: ديگر نفهميدم چه شد، گفتم: واي بر من، نكند دختر خودم باشد، داخل صحن دويدم، جمعيّت را شكافتم. يك وقت ديدم دخترم روي دست مردم است، از آن دور من را ديد، مي گويد: بابا ديگر مي بينم. گفت: جلو رفتم. دخترم را بغل كردم. دستم را جلوي چشمهايش حركت دادم ديدم چشم حركت مي كند. فهميدم بينا شده. دختر را رها كردم، داخل حرم دويدم، شبكه هاي ضريح را گرفتم. گفتم: آقا به خدا ديگر نوكرت هستم. اين قدر كريمي كه من به تو اعتقاد نداشتم، من را هم دست خالي برنگرداندي، به من هم عنايت كردي 📗منبع: نوار گلچين مصيبت هاي مرحوم خبازيان https://eitaa.com/zandahlm1357 🆔
جواب دوم بخش اول رؤیای صادقه اثبات وجود روح از طریق خواب، به نظر می‌رسد حدأقل با دو روش می‌توان روح را از راه رؤیا اثبات کرد: اولاً: اگر شخصی بدون هیچ زمینه و پیش‌فرض و اطلاعات قبلی خوابی ببیند که بدون کم و کاست در آینده محقق شود، به هیچ وجه نمی‌توان آن‌را با سیستم مادی بدن مرتبط کرد. ثانیاً: با این‌که در خواب شرایط عمل نمودن اعضای ظاهری موجود نیست، ولی کار و عمل آن عضو مشاهده می‌شود. مثلاً برای دیدن و عمل نمودن عضو چشم و سیستم بینایی، شرایطی لازم است؛ مانند بسته نبودن پلک چشم، وجود نور کافی، وجود فاصله مناسب و ... در حالی‌که شخصی که خواب دیده هیچ‌یک از این شرایط دیدن در آن‌جا محقق نبوده است. بنابراین انسان غیر از بدن مادی باید از وجود دیگری غیر مادی نیز برخوردار باشد تا بتواند چنین اعمالی از او سر بزند.  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: ۱۸- خداحافظ ای کاخ! محمّد بن سلیمان دیلمی (گیلانی) می‌گوید: روزی خدمت امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم: پدرم برای من نقل کرد: مردی به نام «نوشجان» به او گفت: وقتی اسبان عرب به قادسیه تاختند، و یزدگرد از وضع رستم فرخ زاد و تسلیم شدن او آگاه شد، گمان کرد که رستم و تمام لشکر کشته شده اند. در این حال پیکی از راه رسید و گفت: چگونه در جنگ قادسیه پنج هزارتن کشته شده اند؟ یزدگرد در حالی که خود و اهل بیتش را برای فرار آماده می‌کرد در مقابل در ایوان کاخ خویش ایستاد و گفت: خداحافظ ای کاخ! من اکنون تو را ترک می‌کنم امّا روزی من، یا مردی از نسل من، که زمان آن نزدیک نیست، و موقع آن فرا نرسیده، به سوی تو باز خواهیم گشت. اکنون بفرمایید: منظور یزدگرد از «مردی از نسل من» کیست؟ حضرت فرمود: او صاحب شما حضرت قائم علیه السلام است که به امر خداوند قیام خواهد نمود. او ششمین فرزند از نسل من است و از طرف مادر (بی بی شهربانو) فرزند یزدگرد است! [۱] ---------- [۱]: ۲۱. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۶۳ و ۱۶۴. https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ تَوَکــَّلْ عَلَی اللّٰهِ وَ کـَفٰی بِاللّٰهِ وَکـیٖلاً و به خدا توکل کن که حمایت و سرپرستی خداوند بندگان را کفایت می فرماید
.......: نه می‌خواهم خدا گوساله به همسایه‌ام بدهد نه ماده گاو به من! به آدم‌های حسود و بخیل که حاضر نیستند نعمت و آرامش به دیگران برسد. و در این راه حاضر هستند دارایی خود را به باد دهند تا دیگران به نان و نوایی نرسند. https://eitaa.com/zandahlm1357
✅آموزش خواندن : 🔸اول غسل کنید. 🔸و بعد دو نماز دو رکعتی بخوانید(مثل نماز صبح) با این اختلاف که در هر رکعت پس از حمد سه دفعه سوره­ توحید، یک دفعه سوره­ فلق و یک دفعه سوره­ ناس بخواند. 🔸پس از تمام شدنِ نماز، هفتاد بار استغفار کرده.   🔸سپس بگویید: « لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ إلّا بِالله العَلِیِّ العَظیمِ»   🔸و در آخر بگویید: «یا عَزیزُ یا غَفّارُ إغفِر لِی ذُنُوبِی وَ ذُنُـوبَ جَمیعِ المؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ فَإنَّهُ لا یَغفِرُ الذُّنوبَ إلّا أنتَ» ای خدای عزیز و ای خدایی که بسیار آمرزنده هستی! گناهان من و گناهان همه­ ی مردان و زنان مؤمن را بیامرز، چرا‌که کسی جز تو آمرزنده­ ی گناهان نیست» : به نیت و قصد رجاء بخوانید تا ان شاءالله ثواب این نماز به ما برسد و مورد قبول واقع شود. https://eitaa.com/zandahlm1357
299.9K
1. برای درمان حواس پرتی در نماز و حضور قلب داشتن در نماز چه کنم؟ 2.برای نگاه نکردن به نامحرم چه باید کرد؟ چطور آدم خودش رو کنترل کنه؟ https://eitaa.com/zandahlm1357