eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
288K
من در زندگی شخصی متاسفانه از اطرافیان زیادی دیده ام منشا این آزار هم متاسفانه یا خوشبختانه به این دلیل بوده که من جبران که نکرده ام که هیچ حتی در ظاهر هم به روی خودم نیاورده ام این باعث شده که آنها به رفتار خودشان با کمال آرامش ادامه دهند ولی قلبم به شدت شکسته و روحم به شدت خسته شده سوالم اینجاست در قران آمده فاعفو واصفحو الا تحبون ان یغفر الله لکم پس طبق این آیه باید کاملا ببخشم و تا خدا هم از من بگذرد پس هم در این دنیا زندگیم با تلخی بوده چون رفتار آنها را جبران نکرده ام که کمتر به آزار من ادامه دهند و هم در آخرت ایشان راحتند چون عملشان و صفح شده پس این من هستم که در آخرت هم میسوزم چون به واسطه فشار روحی با همسرم و بچه ها تندی کرده ام پس عمل آنها که قلب و روحم را نشانه گرفتند چه میشود؟
143.3K
همسرم اهل نیست من اگه خرج نکنم پول ها جمع میشه ...بهم میگن لوستر و ... بخر چکار کنم؟
.......: 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357 🔹 عیسی به دین خود، موسی به دین خود، هم به جای خود! 😏شاید شما هم این جمله را زیاد شنیده باشید که بهشت زورکی نیست، هرکس آزاده هرجور میخواد زندگی کنه، یا خلاصه به دین خود، به دین خود. ❓آیا این حرفها یا این ضرب المثل معروف اشتباه است؟ هرگز، این حرفها مبانی عقلانی و قرآنی محکمی برخوردار است، اما در کنار این قاعده، اصل مهم دیگری هم وجود دارد که از اتفاق آن هم عقلانی و قرآنی است و آن است. ✅ قانون البته دو نوع داریم؛ الهی، بشری ◽️اما گاهی می‌شود که یک قانون الهی، بشری هم محسوب می‌شود و آن زمانی است که اکثریت مردم به قانونی الهی رأی داده باشند. 🔹قانون اساسی کشور ما که دو مرتبه با رأی اکثریت قاطع مردم تایید شده مبتنی بر آموزه‌های قرآنی و الهی است و از این رو احترام به آن نه تنها بر مسلمانان، بلکه بر تمام آحاد جامعه لازم است. ❓از حجاب و حتی روزه مهمتر نماز است، اما هیچ کسی در این باره تفتیش واجبار نمی‌شود، چرا؟ چون نماز یک رفتار اجتماعی محسوب نمی‌شود. 🔻حجاب و روزه داری، مقوله هایی صرفاً اعتقادی نیستند که کسی بخواهد آن را شخصی یا غیر قابل اجبار بخواند، بلکه به دلیل نمود اجتماعی آن، قوانینی دارد که باید رعایت شود.🔺 🔸 پس باید گفت: چه روزه می‌گیری و چه روزه نمیگیری، اما قانون را رعایت می‌کنی؛ ✅ چه حجاب را قبول داری، چه نداری به با احترام به قانون، فرهنگ خود را نشان می دهی، ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 👈 پاسخ‌به‌شبهات‌ https://eitaa.com/zandahlm1357
•••🍃💚🍃••• 🌈 💟از جمله فطرتهایی که در انسان وجود دارد، فطرت زیبا گرایی است؛ بطوری که این واقعیت را در خود می یابد که به جانب آنچه زیباست جذب می شود.👣 💟مفهوم زیبایی، انسان را در ابتدا به یاد حُسن ظاهری موجودات می اندازد؛ حسن جمال، حسن صورت، حسن رنگ و خط، حسن هنر و نیکوییهای بسیار دیگر که در پدیده ها وجود دارد☀️، بطوری که به هنگام مواجه شدن با آنچه زیباست، آثار زیبایی را در خود می یابد.{☺️🍃} ✨ [ وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ألْجَٰـهِلیَّةِ ألْأُولیٰ وَ أَقِمْنَ ألصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ألزَّڪَوٰةَ ] 🍂و در خانه هایتان بنشینید، و مانند روزگارِ قدیم، "با آرایش ظاهر نشوید" و نماز به پا دارید و زکات بدهید...🌙 ۳۳ 💟اما در این بین افرادی هستند که در تمایل به زیبایی، افراط میکنند به گونه ای که دچار اشتباه شده و به «خودنمایی» میرسند. ☝️این چنین افراد در افراط به خودنمایی از هر روشی کمک میگیرند تا زیبایی‌شان را به نمایش بگذارند ، متاسفانه یکی از رایج ترین شیوه های خودنمایی "بی حجابی" است.(😓🙈) 💟طبق آیه‌ی فوق، قران کریم این کار یعنی زیاده روی در "زیبا گرایی" و "خود نمایی" راکه منجر به «آشکار سازی زیبایی وآرایش زنان مؤمن و همچنین موجب رواج فساد در جامعه و زیر پاگذاشتن دستورات الهی» میشود را "تبرّج" مینامد. تبرّج به معنای آشکار ساختن زیبایی است.❕ ✅قرآن کریم همواره به زنان مومن توصیه میکند که از انجام دادن این کار اجتناب کنند و زمینه گناه و معصیت را از خود دور کنند.[♥️] 🔰اما یک ☝️ بی حجابی چه مشکلاتی را برای زنان بی‌حجاب و جامعه به وجود می آورد؟! •● بدون تعارف باید دانست که بی حجابیِ یک بانو مساوی است با ازبین رفتن حصار امنیتی او... ❌و وقتی این حصار شکست زمینه ی فساد و گناه را درجامعه به وجود می‌آید. 🔅بانویی که بدون توجه به حضور مردان در جامعه ، با آرایش چشمگیر و لباس‌های جذاب در مکان های عمومی ظاهر میشود، نه تنها خود بلکه دیگران را به گناه می‌اندازد 🚫و با جلب توجه نامحرمان باعث لطمه زدن به حیای یک جوان مجرد یا سرد شدن کانون گرم یک خانواده می‌شود!! 🔅مورد دوم ✌️دقیقا از مهمترین مسائلی است که تمام خانم ها بدون استثناء به آن حساس‌اند و نمیخواهند همسرشان به زیبایی دیگران چشم داشته باشد، چون آن را تهدیدی برای گرمای محبتشان می‌دانند.{👫🍃} 🔅پس اگر بانوان موضوع حجاب را همانطور که "واجب" است جدی بگیرند ورعایت کنند ،خود و دیگر خانواده ها را از پیش آمدن چنین اتفاقاتی ،مصون میکنند...
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
آشنا آشنا: (32) امام زين العابدين عليه السلام و اهميت عبادت (35) فاطمه دختر علي عليه السلام روزي امام زين العابدين عليه السلام را ديد كه وجود نازنين او در اثر كثرت عبادت رنجور و ناتوان گرديده است. بدون درنگ پيش جابر آمد و گفت: - جابر! اي صحابه رسول خدا! ما بر گردن شما حقوقي داريم. يكي از آنها اين است كه اگر ببيني كسي از ما خود را از بسياري عبادت و پرستش به هلاكت مي رساند، او را تذكر دهي تا جان خود را حفظ نمايد. اينك علي بن الحسين عليه السلام يادگار برادرم خود را از كثرت عبادت رنجور كرده و پيشاني و زانوهاي او پينه بسته است. جابر به خانه امام چهارم عليه السلام رهسپار گشت. در جلوي در كودكي را همراه با پسر بچه هايي از بني هاشم ديد. جابر به راه رفتن اين كودك با دقت نگاه كرد و با خود گفت. اين راه رفتن پيغمبر است. سپس پرسيد: - پسر جان! اسمت چيست؟ فرمود: (من محمد بن علي بن حسينم). جابر به شدت گريست و گفت: - پدرم فداي تو باد! نزديك من بيا. آن حضرت جلو آمد. جابر دكمه هاي پيراهن امام باقر عليه السلام را باز كرد. دست بر سينه اش گذاشت و بوسيد و در اين حال گفت: - من از طرف پيغمبر صلي الله عليه و آله به تو سلام مي رسانم. حضرت به من دستور داده بود كه با تو چنين رفتار كنم. سپس گفت از پدر بزرگوارت اجازه بگير. حضرت باقر عليه السلام پيش پدر آمد و رفتار پيرمرد و آنچه كه گفته بود بر ايشان توضيح داد. امام فرمود: - فرزندم! او جابر است. بگو وارد شود. جابر وارد شد. امام زين العابدين عليه السلام را در محراب ديد كه عبادت پيكرش را در هم شكسته و ناتوان كرده است. امام عليه السلام به احترام جابر برخاست و از جابر احوالپرسي نمود و او را در كنار خود نشاند. جابر عرض كرد: اي پسر پيغمبر! تو كه مي داني خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما آفريده و جهنم را براي دشمنانتان. پس علت اين همه كوشش و زحمت در عبادت چيست؟ امام عليه السلام فرمود: مگر رسول خدا صلي الله عليه و آله را نديده بودي با آنكه خداوند در قرآن به آن حضرت گفته بود همه گناهان تو را آمرزيده ايم باز جدم كه پدر و مادرم فداي او باد آنقدر عبادت كرد تا پا و ساقهاي مباركش ورم نمود. عرض كردند: شما با اين مقام باز هم عبادت مي كنيد؟ فرمود: (أفلا أكون عبدا شكورا) آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟ جابر دانست سخنانش در امام عليه السلام اثر ندارد و باعث نمي شود كه از روش پرزحمت خود دست بردارد. عرض كرد فرزند پيغمبر! پس حداقل جان خود را حفظ كن زيرا كه شما از خانواده اي هستيد كه بلا و گرفتاري بواسطه آنان دفع مي شود و باران رحمت به بركت وجودشان نازل مي گردد. فرمود: جابر! من از روش پدرانم دست برنمي دارم تا به ديدار ايشان نائل گردم. جابر گفت: به خدا سوگند! ميان اولاد پيامبران كسي را مانند علي بن الحسين عليه السلام نمي بينم، مگر يوسف پيغمبر. قسم به پروردگار! فرزندان اين بزرگوار بهتر از فرزندان حضرت يوسف هستند و از فرزندان او كسي است كه زمين را پر از عدل و داد مي كند، بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شود (اشاره به حضرت حجة بن الحسن ارواحنا له الفدأ). (36) جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهلم دلم پیش حوریه بود و نمی‌خواستم دخترم از دستم برود که بی‌پروا ضجه می‌زدم تا کسی به فریادم برسد و همه قلب و روحم پیش مجید بود و باورم نمی‌شد همسرم از دستم رفته که زیر آواری از درد، با صدای بلند گریه می‌کردم و میان ضجه‌هایم فقط نام مجید را تکرار می‌کردم. افراد دور و برم را نمی‌شناختم و فقط جیغ می‌کشیدم که از شدت درد، دیگر توانم را از دست داده و به هر چه به دستم می‌رسید، چنگ می‌زدم. زنی می‌خواست مرا از روی زمین بلند کند و من با هر دو دست روی زمین ناخن می‌کشیدم که دیگر نمی‌توانستم درد افتاده به دل و کمرم را تحمل کنم و طوری ضجه می‌زدم که گلویم زخم شده و طعم گرم خون را در دهانم احساس می‌کردم. نمی‌دانم چه مدت طول کشید و من چقدر با هیاهوی ضجه‌هایم همه جا را به هم ریختم که کسی مرا داخل ماشین انداخت. صدای مضطرب زنی را که کنارم نشسته بود، می‌شنیدم و صحنه گنگ خیابان‌هایی را می‌دیدم که اتومبیل به سرعت طی می‌کرد و باز فقط از منتهای جانم ناله می‌زدم که احساس کردم حوریه از حرکت افتاد. دستم را روی بدنم فشار می‌دادم بلکه مثل همیشه زیر انگشتانم تکانی بخورد، ولی انگار به خواب رفته و دیگر هیچ حرکتی نمی‌کرد که وحشتزده فریاد کشیدم: «بچه‌ام... بچه‌ام از دستم رفت...» دیگر نه به دردهایم فکر می‌کردم و نه حسرت مجیدم را می‌خوردم و فقط می‌خواستم کودکم زنده بماند و کاری از دستم بر نمی‌آمد که فقط جیغ می‌زدم تا پاره تنم از دستم نرود. حالا نه از شدت درد که از اضطراب از دست دادن دخترم به وحشت افتاده و از اعماق قلبم ضجه می‌زدم :«بچه‌ام تکون نمی‌خوره... بچه‌ام دیگه تکون نمی‌خوره... بچه‌ام داره از دستم میره... به خدا دیگه تکون نمی‌خوره...» ولی حرکت سریع اتومبیل، کشیدن برانکارد در طول راهروی طولانی بیمارستان و سعی و تلاش عده‌ای پزشک و ماما و پرستار، همه نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود که دخترم مُرده به دنیا آمد. شبیه یک جنازه روی تخت بیمارستان افتاده بودم و اشک چشمم خشک نمی‌شد. بعد از حدود هشت ماه چشم انتظاری، عزیز دلم با چشمانی بسته و نفسی که دیگر بالا نمی‌آمد، از من جدا شده بود. حسرت لمس گونه‌هایش به دلم ماند که حتی نتوانستم یکبار ترنم گریه‌هایش را بشنوم یا تصویر رؤیایی لبخندش را ببنیم. بلاخره صورت زیبایش را دیدم که به خواب نازی فرو رفته بود و پلکی هم نمی‌زد. حالا به همین یک نظر، بیشتر عاشقش شده و قلبم برایش بی‌قراری می‌کرد که همه وجودم از داغ از دست دادنش آتش گرفته بود. هر چه می‌کردند و هر چقدر دلداری‌ام می‌دادند، آرام نمی‌شدم که صدای گریه‌هایم اتاق را پُر کرده و همچنان میان هق هق گریه ضجه می‌زدم: «به خدا تا همین یه ساعت پیش تکون می‌خورد! به خدا هنوز زنده بود! به خدا تا همین عصری لگد می‌زد...» و باز نفسم از شدت گریه به شماره می‌افتاد و دوباره ضجه می‌زدم که هنوز از مجیدم بی‌خبر بودم. هنوز نمی‌دانستم چه بلایی به سرِ مجیدم آمده و نمی‌خواستم باور کنم او هم رهایم کرده که گاهی به یاد حوریه ضجه می‌زدم و گاهی نام مجیدم را جیغ می‌کشیدم و هیچ کس نمی‌توانست آرامم کند که هیچ کس برای من مجید و حوریه نمی‌شد. آنقدر بی‌تابی مجید را کرده بودم که همه بخش از ماجرا با خبر شده و هر کس به طریقی به دنبالش بود. حالا لیلا خانم، مادر علی هم بالای سرم حاضر شده و او هم خبری از مجید نداشت. خانمی که به همراه شوهرش مرا به بیمارستان رسانده بود، وارد اتاق شد و رو به من کرد: «من الان داشتم با یکی از همسایه‌ها صحبت می‌کردم. می‌گفت کسی شوهرت رو ندیده.» و بلافاصله رو به لیلا خانم کرد: «علی کجا آقا مجید رو دیده؟» و لیلا خانم هنوز شک داشت که با صدایی آهسته جواب داد: «نمی‌دونم، می‌گفت چند تا خیابون پایین‌تر...» و کمی به حال خودم آمده بودم که لیلا خانم صدایم کرد: «الهه خانم! شماره آقا مجید رو می‌تونی بدی بهش زنگ بزنیم؟ شاید اصلاً علی اشتباه کرده! شاید با کس دیگه اشتباه گرفته!» و چطور می‌توانست اشتباه کرده باشد که با زبان کودکانه‌اش پیکر غرق به خون مجید را برایم توصیف کرد و از هول همین خبر بود که من گرانبهاترین دارایی زندگی‌ام را به پای مصیبت مجید فدا کردم و حوریه را با دستان خودم از دست دادم که باز از داغ دختر نازنین و همسر عزیزم، طاقتم طاق شد که با هر دو دستم ملحفه تخت را چنگ می‌زدم و گاهی به یاد حوریه و گاهی به نام مجید، ضجه می‌زدم. با ما همراه باشید
جهاد با نفس 65.mp3
1.52M
🔰 سلسله جلسات 65 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 5⃣6⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - شبِ نیلوفری - علیرضا افتخاری.mp3
1.99M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ای نگین آخرین انگشتری جان عالم این نگین را مشتری غنچه خورشید حسنت تا شکفت گشت حیران تو ماه و مشتری باغ سیبی در گذر گاه زمان ای نگین خاتم پیغمبری هم بر این انگشتری هستی نگین این نگین را هم تویی انگشتری مدعی از نا امیدی گریه کرد تا نشستی بر سریر سروری در تو قرآن یک گلستان غنچه بود تا شکفتی در شبی نیلوفری 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شرح حدیث اخلاق| ⭕️ تضمین بهشت با شش شرط ❕ ❤️ (حفظه الله)❤️ ✅ 🔵👈 بسیار نکات جالب👌 و کاربردی و آرام بخش قلب و دل و روح ماست از دست ندهید حتما ببینید😍
انگار نه انگار كه اينها يك گروه مردمي اند... ديدم همان گونه كه ما انتظار داريم -كه بيش از آن اصلاً نمي شود انتظار داشت- يك گروه با تفكر چپ، يك كودتاي نظامي كرده اند و يك حركت نظاميِ چريكي يا منظم انجام داده اند، بعد هم قدرت را در دست گرفته اند و به جاي قدرتمندان قبل از خودشان نشسته اند! قصري كه قبلاً حاكم پرتغالي در كشور موزامبيك در آن استقرار داشت و حكومت مي‌كرد، همان قصري بود كه «سامورا ماشل» رهبر انقلابيِ موزامبيك -كه بعد هم كشته شد- در آن جا زندگي مي‌كرد! او از من هم در همان قصر پذيرايي كرد و من ديدم كه وضع با گذشته فرق نكرده است! در آن جا فرشي بود كه من مشغول نگاه كردن به آن شدم. گفت: اين از آن فرشهايي است كه از زمان پرتغاليها مانده است. ديدم نه فقط در همان قصر و در همان تشريفات زندگي مي‌كردند، بلكه به همان روش هم زندگي مي‌كردند! انگار نه انگار كه اينها يك گروه انقلابي و مردمي اند؛ كه واقعاً مردمي هم نبودند و اصلاً در آن جا از مردم خبري نبود! ما وقتي مي‌خواستيم وارد سالن ميهماني بشويم، ديديم در كنار درِ بزرگي كه اين سالن را به سالن پذيرايي وصل مي‌كرد، دو نفر ايستاده اند؛ درست مثل غلامهاي افسانه اي در دربار سلاطين كه در آن، حاكم پرتغالي هم همان طور زندگي مي‌كرده است! واقعاً دو نفر غلام سياه بودند! حالا اين دو نفر، سياه بودند؛ اما ديگر غلام نبودند؛ چون خود حاكم هم از همان گروه بود! اين دو نفر مأمور با لباسهاي مشخصي، غلام گونه دو طرف در ايستاده بودند و بايد طوري عمل مي‌كردند كه وقتي سلطان - يعني همين رهبر انقلابي - با ميهمانش كه من بودم، در مقابل اين در مي‌رسيديم، اين دو لتِ در به طور برابر و طاقباز باز شده باشد و اينها در حال تعظيم باشند و همين كار را هم كردند! من لبخند مي‌زدم و نگاه مي‌كردم؛ بعد هم با او - كه خودش را مثل همان حاكم پرتغالي، با همان ژستها گرفته بود! - وارد سالن ميهماني شديم. بيانات ديدار ائمه جمعه سراسر كشور درهفتم خرداد ۱۳۶۹ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 بی‌تردید خداوند همواره بسیار آمرزنده و مهربان است... 📖 نسا آیه ۱۰۶❤💚 ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فرازی بسیار زیبا از سوره مبارکه انبیاء با صدای استاد محمود طبلاوی